«بر مؤمن شش چیز واجب است:
دو بر زبان و دو بر دل و دو بر تن.
اما آنچه بر زبان است:
«ذکر خدای»،
«سخن نیکو»؛
و آنچه بر دل است:
«بزرگداشت امر خدای»،
«شفقت بر خلق»
و آنچه بر تن است:
«طاعت خدای»
و «رنج خود از خلق برداشتن.»
«بر مؤمن شش چیز واجب است:
دو بر زبان و دو بر دل و دو بر تن.
اما آنچه بر زبان است:
«ذکر خدای»،
«سخن نیکو»؛
و آنچه بر دل است:
«بزرگداشت امر خدای»،
«شفقت بر خلق»
و آنچه بر تن است:
«طاعت خدای»
و «رنج خود از خلق برداشتن.»
در مقولۀ حجاب، برخی میگویند: «حجاب غیر از عفت است».
اینکه اینها دو مفهوم متفاوت و جداگانهاند و دو معنای متفاوت دارند، سخنی درست است؛
اما از نظر فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامی، نمیتوان فرد «بیحجاب» را دارای «عفت» دانست! زیرا به دلایل مختلف قرآنی، فلسفی، عرفانی و اخلاقی، «حجاب داشتن» حالت ظاهری و تنزلیافته «عفت درونی» است. و عفت درونی نیز حالت تنزلیافته «حیای حضور» در محضر الهی است.
به همین دلیل است که در روایات داریم:
لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ حَیَاءَ لَهُ؛ کسی که حیاء ندارد؛ ایمان ندارد و کسی که ایمان نداشته باشد، عملاً تقید به ارزشهای دینی هم نخواهد داشت. زیرا حالت تنزلیافته بیایمانی، بیتقیدی و بیتوجهی به شریعت و ارزشهای دینی است
مختصات مراد و پیر راه
1. علم او براى خدا باشد نه دنیا.
2. گفتار و کردارش همخوانى و وحدت داشته باشند.
3. معتدل و میانهرو در سیر و سلوک عملى باشد.
4. مراقبت صغرى و کبرى داشته باشد.
5. در دستگیرى مستعدان و مریدان کوشا، دلسوز و اهل هدایت و هدّیت باشد.
6. حضور در محضر او زبان را از بیهودهگویى و جسارتآمیزى باز دارد و نفس را به یاد خدا آرام نماید.
7. اهل فکر، ذکر و شیدایى درونى و شکستگى قلبى باشد.
8. داراى علم عِنایى ولدّنى باشد.
9. «عبد خدا» باشد.
10. «قیام لله» در همه امور اعم از سخن و سکوت، قال و قدم و ... باشد.
مختصات مرید و شاگرد پیر طریق
1. اهل بصیرت، فطانت، و فراست بوده، اشارتشناس و رازیاب باشد.
2. روشندل باشد تا بزرگى و عظمت «پیر» را دریابد.
3. صادق و مخلص باشد.
4. اهل وفا، صفا و پایدار در پیمانها باشد.
5. آزادمرد و آزاده باشد.
6. رازدار و سرّ نگهدار باشد.
7. پند پذیر و نصیحت شنو باشد.
8. تسلیم و مطیع پیر راه باشد.
9. شریعت محور باشد.
10. مراد را براى خدا باور داشته و دوست بدارد و ارادت ورزد.
11. در صدد امتحان شیخ و مراد خویش بر نیاید.
12. ولایتشناس و ولایتمدار باشد.
پیدا کردن استاد اخلاق بسیار مشکل است، اگر ممکن است ما را راهنمایى کنید و اگرنتوانیم استادى با آن ویژگى ها پیدا کنیم چه کارکنیم؟
عرفا از انسان کاملى که ضرورتاً باید همراه نوسفران باشد گاهى به «طایر قدس» و گاهى به «خِضْر» تعبیر مىکنند:
همتم بدرقه راه کن اى طایر قدس |
که دراز است ره مقصد و من نو سفرم |
|
ترک این مرحله بىهمرهى خضر مکن |
ظلمات است بترس از خطر گمراهى[1] |
|
انسان سالک و متکامل در سیر و سلوک استکمالى خویش بایسته و شایسته است که در پرتو هدایت، عنایت و حمایتهاى ظاهرى و باطنى «انسانِ کاملِ مُکَمِّل» که عین صراط مستقیم و سبیل قویم الهى و خلیفه و حجت الهى است
به بارگاه توحید ناب دست یابد چه اینکه خِضْر طریق و پیر راه و مرشد کامل در هویت اصیل عرفانِ ناب انسان کاملِ معصوم است و پس از آنها شاگردان مکتب قرآن و ولایت که راه شناسِ راه رفتهاند خواهند بود.
به تعبیر مرحوم آیة اللَّه بهاءالدینى (ره): «خود ائمه بهترین استادند و اگر انسان ذوقیّات خوبى داشته باشد تنها با روش ائمه علیهم السلام مىتواند به مدارج عالیه از عرفان برسد و احتیاج به معلّم و مربى دیگرى ندارد ...[2] و به تعبیر مرحوم همائى: «چون وجود ناقص با کاملِ مکمل پیوند گرفت، از پرتو کمال او، استحاله و تبدّل مزاج روحانى و ولادت ثانیه دست دهد و آن وجود ناقص نیز کامل مىگردد مانند اتصال قطرهاى از آب شور به دریاى آب شیرین».[3] چنانکه آیة اللَّه محمد جواد انصارى همدانى نیز پس از تأکید بر ضرورت استاد و راهنما در پیمودن طریق الهى مسأله هدایت و دستگیرى ذوات نورانى معصومین علیهم السلام و توسّل به ساحت قدسى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان هدایت و نور را مطرح کردهاند.[4]
و مرحوم آیة الحق قاضى طباطبایى (ره) نیز علاوه بر تأکید بر داشتن استادِ خبیر و بصیر و از هوى بیرون رفته و به معرفت الهیّه رسیده و صرف نیمى از عمر در راه یافتن چنین استادى تأکید فراوانى بر جدا نشدن از قرآن[5] مىفرماید: «اگر من (در این سیر) به جایى رسیدم از دو چیز است: قرآن کریم و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام»[6]. و از نظر معرفتشناختى چون سیر و سلوک درونى و معنوى است و آسیبشناسىهاى پیدا و پنهان آن تنها با نظارت یک مرشد کامل و آگاه امکان پذیر است و از نظر منطقى نیز طى مقامات معنوى و منازل سلوکى باید همراه استاد راه و پیر طریق باشد لذا مسئله مدد گرفتن از خاطرِ رندان، طى مراحل با مرغ سلیمان، کمک خواستن از همّت مردان خدا، خدمت پیر مغان و با دلیل در کوى عشق قدم نهادن از توصیههاى لسانالغیب شیراز نیز مىباشد[7].
مرحوم علامه شعرانى نیز سخنى به غایت نغز در ضرورت راهنما طلبى و معلّم خواهى در مقامات سلوکى دارند: «حقّ آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد،
راه رسیدن و مراحل سیر و سلوک چیست؟ آیا طى این راه براى ما جوانان ممکن است؟
عارفان در جستجوى «یافتن»، «رسیدن» و «شهود» کردن برآیند و چون «جز خدا» هیچ نشناسند و ندانند در پى چیزى غیر از «خدا» نیز نرفته و ماسواى او «نخواهند» یعنى «دانستن» را به «داشتن» و «خواندن» را به «دیدن» و فصل را به وصل مبدل مىسازند. لکن باید دانست که نیل به این مقام بلند و فرازمند به آسانى و سهولت فراچنگ سالک نمىآید بلکه چون «با مژه کوه کندن» است و راه دشوار و مهالک بىشمار است. تعبد و التزام دائمى و پیوسته به «شریعت اسلامى» لازم دارد. البته فهم شریعت، طریقت و حقیقت، هنگامى اطمینان بخش است که به قرائت اولیاء الهى و عالمان ربانى و عارفان صمدانى صورت پذیرد و در سایه عنایت راهنمایان و راهبران معصوم علیهم السلام و اقتدا به سنت و سیره علمیه و عملیه «انسان کامل» و صاحب ولایت الهیه باشند تا «راه شهود» به روى سالک گشوده شود. باید دانست که طى مراحل و سلوک مقامات شرایطى چند دارد:
1. معرفت و وقوف به مراحل و مقامات سلوکى شرط لازم استکمال وجودى است که حافظ نیز سروده است:
گر چه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست |
رفتن آسان بُوَد ار واقف منزل باشى |
|
یا:
شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین حائل |
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
|
2. دستورالعملهاى ناب الهى چون «قرآن کریم» را آگاهانه نصب العین خویش قرار داده، وظیفهشناس و وظیفهمدار باشد و این «راه بىنهایت» را در سایهسار شجره طیبه «شریعت» و بر مدار ماندگار «ولایت» و «هدایتهاى باطنى» صاحبان «هدایت به امر»[1] طى نماید که «مرغ سلیمان»، «طائر قدس»، «خضر طریق»، «پیر مغان»، «پیر میکده» آن انسانهاى کامل و خلفاى الهى هستند:
به مىسجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید |
که سالک بىخبر نبود ز راه و رسم منزلها[2] |
|
3. آهسته و پیوسته با صبر و بصیرت و شکیبایى و شرح صدر منزل به منزل، مقام به مقام و مرحله به مرحله گامهاى
سلوکى را بر دارد و مراقبتهاى لازم را در هر مقام و مرحلهاى شناخته و عمل نماید تا به تدریج از قوه به فعل درآید و در عقل نظر و عمل کامل گردد و از سلوک تا شهود را به فرجام نیکو و سرانجام حسن یعنى فناء فى اللَّه و بقاء بالله برساند:
رباید دلبر از تو دل ولى آهسته آهسته |
مراد تو شود حاصل ولى آهسته آهسته[3] |
|
4. سرمایه راهرو و سالک غیر از معرفت، صبر و ثبات، عبودیت و انقیاد هر آینه عشق و محبت نیز هست که «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ»[4] چه این که عشق در عرفان اسلامى کمال روحى و وجودى است که همه نیروها و استعدادهاى هستى انسان را در مسیر جاذبه کمال مطلق قرار مىدهد و سوزنده، سازنده و گدازنده است:
جسم خاک از عشق بر افلاک شد |
کوه در رقص آمد و چالاک شد |
|
عشق جان طور آمد عاشقا |
طور مست و خَرَّ موسى صَعِقاً[5] |
|
5. گذر از «سلوک اخلاقى» به «سلوک عرفانى» یک ضرورت براى عارف است لذا حداقل چهار مرتبه ذیل را با سیر معنوى و سلوکى باطنى باید طى نماید تا از فرش به عرش و از نقص به کمال الهى متمایل و نائل گردد یعنى «بستر سازى» براى قرار گرفتن در صراط سلوک عرفانى لازم است:
1. تَخْلِیَه: یعنى نفس پس از آگاهى از مصالح و مفاسد و فضائل و رذائل اخلاقى و معنوى طبق دستورات اسلامى و معلمان اخلاق عمل نماید تا رذائل را از وجودش پاک نماید و طهارت یابد و به درمان بیمارىهاى وجودش پرداخته و یا پیشگیرىهاى لازم را انجام دهد.
«مراحل عرفان» از دیدگاه عارفان به اشکال و گونههاى مختلف مطرح و به صورت متکثر و متنوع ارائه شده که به برخى از آن مراحل اشاراتى خواهیم داشت:
هفت شهر عشق
از دیدگاه شیخ فرید الدین عطار نیشابورى «هفت مرحله» براى سیر و سلوک عرفانى وجود دارد که عبارتند از:
1. طلب: سالک در این مرحله یکسره در جهد و جنب و
جوش توأم با صبر و بصیرت یا بیدارى و پایدارى است و سالک هیچ آرامشى در این مرحله ندارد.
2. عشق: در این مرحله «عشق مدار» بوده و عقل حسابگر را رها مىکند و با نیروى عشق که سوزنده، سازنده و گدازنده است و حرارت بخش و سوزآفرین همه مشکلات و آسیبهاى سیر و سلوک را تحمل مىنماید و به پیش مىرود.
3. معرفت: سالک در این مرحله در اثر مراقبت نفس و مواظبت بر طاعت الهى از جنبه خلقى و بشرى خویش فانى گشته و در ذات سلطان ازل مستغرق مىگردد و از تجلیات اسمائى بهرهمند مىگردد و به «ولایت معنوى» نائل مىشود.
4. استغفار: در این مرحله سالک بر اثر رهایى از تعلقات و اعتباریات از وسائل مادى بىنیاز شده و از تجلیات صفاتى حضرت حق سبحانه بهرهور شود.
5. تجرید و توحید: در این مرحله سالک ما سواى الهى و کثرات عالم را مستهلک در ذات بىمثال الهى مىبیند و آفتاب درخشنده حق را بر عالم و آدم و جهان پیدا و پنهان پرتو افکن مىبیند.
6. حیرت: سالک در این مرحله، از خویشتن و ماسواى خود یعنى از عالَم آفاق و انفس غافل و بىخبر مىگردد
و نمىداند که باقىاند یا فانى؟ و قلب سالک محل بارقههاى اسرار و رموز الهى و رازهاى غیبى است و حقایق مرموز معنوى- بدون تصرف خیال-/ بر زبانش جارى مىگردد.
یعنى چون انسان قوى و کاملى نشده است جَذبهاى، خَلسهاى، هَیَمان شدیدى و حیرت شگفتى برایش روىآورد و مدتى از خود خبر ندارد تا چه رسد به بیرون از وجود خود و ....
7. فقر و فنا: در این مرحله سالک به مقام تجلى ذاتى حق (مقام ولایت) دست یافته و تنها «هستى مطلق» و «وجود ناب» را شهود مىکند و به فناى مطلق مىرسد. این مرحله «وحدت تام» الهى در فناى تام سالک به او روى مىآورد.
عرفان بر دو نوع است:
1. عرفان علمى، نظرى، اصولى.
2. عرفان عملى، عینى و وصولى.
عرفان علمى
«عرفان علمى» تفسیر هستى است و یافتن آن، متأخر از عرفان عملى است زیرا تعبیر و تفسیر تجربیات باطنى و مواجهه با عالم قدس است. در حقیقت نوعى «جهان بینى» و «جهان شناسى» ویژهاى است که ره آورد سلوک عملى و طى مقامات معنوى است.
به تعبیر استاد شهید مطهرى عرفان در بخش نظرى مانند فلسفه الهى است که در مقام تفسیر و توضیح هستى است لکن عارف بنابر مدعیات خویش یافتههاى قلبى و سلوکى خویش را به زبان عقلى و یا فلسفى توضیح مىدهد و البته تفسیر عرفان از هستى یا جهانبینى عرفانى هستى با
تفسیر فلسفه از هستى تفاوتهاى عمیق دارد؛
1. در حکمت و فلسفه هم خدا اصالت دارد و هم غیر خدا، البته خدا، واجب الوجود و قائم بالذات است و غیر خدا، ممکن الوجود و قائم بالغیر و معلول واجب الوجودند و لیکن از نظر عارف، غیر خدا به عنوان این که اشیائى در برابر خدا باشند هر چند که معلول او قرار گیرند وجود ندارد بلکه همه اشیاء، اسماء، صفات و شئون و تجلیات خداوند هستند به بیان دیگر در فلسفه از «بود و نبود» و در عرفان از «بود و نمود» حرف زده مىشود.
2. بینش عرفانى از نوع شهود و یافتن و رسیدن است ولیکن بینش فلسفى از نوع شناختن، فهمیدن و ادراک کردن است.
3. ابزار فیلسوف، «عقل» و روش او، «برهان و استدلال» است. اما ابزار عارف، «دل» و روش او، «اشراق و کشف و شهود» است.
4. «فیلسوف» سیر و سفر عقلى و «عارف» سیر و سلوک قلبى و باطنى دارد.[1]
به تعبیر استاد مطهرى:
«عارف، کمال را در رسیدن مىداند، نه در فهمیدن و براى وصول به مقصد اصلى و عرفان حقیقى، عبور از یک سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضرورى مىداند و نام آن را سیر و سلوک مىگذارد».[2] عرفان عملى
«عرفان عملى»، به تنظیم روابط انسان با خدا، خود و جهان و جامعه مىپردازد و درصدد «تغییر»، ایجاد تحول و نو شوندگى مستمر و بالنده در انسان مىپردازد و «علم سیر و سلوک» نیز نامیده مىشود در این بخش از عرفان، سالک براى این که به نهایت عرفان و قله رفیع و منیع انسانیت و کمال یعنى «توحید» برسد لازم است براى سؤالهاى ذیل پاسخ بیابد:
«» به معناى شناخت و شناسایى و در اصطلاح، طریقه و روش خاصى براى دستیابى به «حقیقت» است که بر شهود، اشراق، جذبه و سلوک، وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد و نیل به این حقیقت را از راه تهذیب نفس و تطهیر دل و تزکیه درون و رهایى از «تعلق» بلکه «تعین» مىداند.
«عرفان» دانشى است که گذر از اعتباریات را جهت اتصال به ذات الهى و قرب وجودى و فنا در خداى سبحان نشان مىدهد تا انسان وجودى متعالى یافته و رنگ و رایحه الهى یابد[1].
به بیان دیگر عرفان، نحوه سلوک تا شهود را نشانه رفته و تکیهگاه آن «علم حضورى» و «دانش شهودى» و «بینش ذوقى» با روش اشراقى و تهذیبى یا متد سلوکى است و قرارگاه اصلى و مرکزى آن در عرفان اسلامى همانا قرآن کریم و سنت و سیره معصومان علیهم السلام مىباشد.
دو عنصر زیربنایى عرفان اسلامى:
1. شناختن شهودى، 2. شدن شهودى.
به تعبیر شارح گلشن راز: «عارف» عبارت از سالک است که از مقام تقید به مقام اطلاق سیر نموده و «معروف» عارف، حق مطلق است که مبدأ و معاد همه است.[2] عرفان تحول نوشوندگى و پویائى، رفتن و شدن، رستن از خود و پیوستن به خداست که از رهگذر خودشناسى و خودسازى آغاز مىگردد و این همان بیدارى عقل و بینائى قلب است که در اصطلاح به آن مقام «یقظه» گفته مىشود.
سخن از حرکت، صیرورت، قیام و جهاد، سیر و سلوک براى «خداگونگى» انسان است تا عارف بر زمان و زمین و زمینه، اشراف یابد و فراطبیعى عمل نماید.
عارف داراى حیات معقول و مشهود است که دو ستون
عظیم «حیات طیبه» است و سیر و سلوک خویش را بر ایمان و عمل صالح مبتنى بر عقلانیت و معرفت شهودى به پیش مىبرد.
عارف الهى و سالک قرآنى از رهگذر شریعت از همان ابتدا در طریقت و وصول به حقیقت است لکن حقیقت لایهها و ساحتهاى بیکرانهاى دارد و انسانهاى سالک به قدر وسع وجودى خویش به تدریج، مراتب و معارج را طى مى کند.
مرحوم علامه محمدتقى جعفرى (ره) در این باره مىگوید: «صحیح ترین کار در عالم عرفان (نظرى و عملى) آن است که آدمى بفهمد که از آغاز آگاهى (یقظه) وارد اقیانوس حقیقت شده است.[3] چیستى عرفان و شناخت عارف
و اینک نیم نگاهى به برخى تعاریفى که درباره «چیستى عرفان» ارائه شده است مىافکنیم؛
1. قال على علیه السلام:
«العَارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاعتقهَا وَ نَزَههَا عَن کُلِّ مَا یَبعُدِهَا وَ یُوبِقُهَا»[4]
؛ «عارف کسى است که خویشتن را شناخته و آزاد و رها کرده باشد و آن گاه از هر چه
که او را از حق سبحانه دور مىنماید و یا زمین گیرش مىکند منزه گردد».
کارگزاران امور زیارتی نیک می دانند که خدمت خالصانه به بندگان خدا به ویژه زائران مکه مکرمه و مدینه
منوره و اعتاب مقدس در پالایش روح و تکامل نفس و رشد اخلاقی فردی و اجتماعی تاثیر بسیار زیادی دارد.
و اخلاق و آداب سفر درکمال بخشی به زیارت و نیز زیارت در رشد و تکامل بیشتر اخلاق و آداب انسانی
تاثیرمتقابل دارند.
سفر حج و زیارت، آداب خاص خویش را دارد و کارگزاران نیز در خدمت به زائران خانه خدا، حرم شریف
نبوی و سایر اعتاب مقدس، ازنظر اخلاقی باید مودب به این آداب ومتخلق به صفات حسنه گردند، تا سفرهای
معنوی، شیرین، لذت بخش و تامین کننده عزت وکمال فرد، و موجب رضایت خداوند گردد.
کارگزارانی که لباس خدمت به ضیوف الرحمان وحرم های شریف را می پوشند، باید شیوه حضور در محضر
یار وراه و رسم ادب خدمت به میهمانان خانه خدا و حرم ها را بیاموزند. ضرورت اخلاق و آداب در این سفر
روحانی، واضح تر از آن است که به شرح و بیان نیاز باشد، سفرحج برای بیشتر زائران در طول عمر تنها یک
بار پیش می آید وسایرسفرهای زیارتی به لحاظ ماهیت و اهمیت اعتقادی وعدم امکان توفیق مجدد بسیارحائز
اهمیت می باشند. بنابراین از دست دادن فرصت کوتاه و زودگذر حج و زیارت اعتاب مقدس و غفلت از وظایف
و مقررات، ممکن است خسارت های مادی و معنوی همراه با آثار فردی و اجتماعی واخلاقی و اعتقادی جبران
ناپذیری برزائران داشته باشد. یکی از وظایف کارگزاران ایجاد بستر و زمینه های لازم جهت بهره معنوی و
لذت روحانی در زائران است. از این رو، کارگزاری که خود مودب به آداب و اصول اخلاقی نباشد و نتواند در
زمینه سازی حالات معنوی در زائران نقش ایفا کند، دربخش مهمی از وظایف کارگزاری قصور و یا حتی تقصیر
نموده است.
بنابراین، تاکید می گردد تا کارگزاران راه و رسم و آداب خدمت به ضیوف الرحمان و بقاع متبرکه را خوب
فراگیرند و خود را آراسته به آداب نیک گردانند. فردی که مهماندار و خدمتگزار مهمان خدا، پیامبر خدا (ص)
و ائمه هدی علیهم السلام است، باید رسوم و آداب مهمانداری و خدمتگزاری را بداند، زیرا هدف کارگزاران از
این سفر روحانی، خداجویی، خداخواهی، تحول روحی و اخلاقی و پالایش جان ازمسیر خدمت به میهمانان
حضرت حق و باریافتگان درگاه لطف و کرم خدا است. مبتنی برمطالب فوق، کتاب حاضر به منظور آشنایی
هر چه بیشتر کارگزاران با راه و رسم و ادب تشرف و خدمت به زائران بیت الله الحرام و عتبات عالیات به
رشته نگارش در آمده است. نگارنده امید دارد، این مختصر مورد استفاده کارگزاران محترم قرار گیرد و موجب
خوشنودی خداوند سبحان و اولیای دین به ویژه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و ذخیره
قیامت برای خود و همکارانم در بخش آموزش و امور کارگزاران باشد.
اهمّ اخلاق و آداب زیارت قبل از سفر عبارت است از:
1-تقویت ایمان
٢-اخلاص
٣-تزکیه و تھذیب نفس
۴- تقوی
۵- نیت
۶-توبه و استغفار
٧-شکرگزاری
٨- تقویت روحیه خدمت گزاری
٩-انس با قرآن و دعا
١٠ - آمادگی روحی، روانی و جسمانی
١١ -مطالعه اسرار و معارف حج وزیارت
١٢ -یادگیری احکام و مناسک حج
١٣ -شرکت در کلاس ھای آموزشی
١۴ -یادگیری وتوجه به دستورالعمل ھا، آیین نامه ھا و وظایف مربوطه
١۵ -اخلاق حرفه ای
١۶ -نوشتن وصیت نامه
١٧ -وفای به عھد وپیمان
١٩ -اذن و اجازه خانواده
٢٠ - آداب مقدماتی سفر
از کتاب اخلاق وآداب سفر
ویژه کارگزاران امورزیارتی
تالیف :سیدمحمد طباطبائی
خصوصیات و معیارهای مدیران در نهج البلاغه را می توان به سه دسته زیر تقسیم کرد:
1- معیارهای تخصصی:
این دسته از معیارها، برای انجام موفقیت آمیز شغل لازم است. این معیارها معمولاً بین مدیریت اسلامی و مدیریت غربی مشترک است. معیارهایی نظیر تحصیلات، تجربه، سابقه کاری، . . .
2- معیارهای ارزشی:
این دسته از معیارها شامل مجموعه ای از رفتارهای قابل قبول جوامع انسانی می باشد که در اکثر جوامع ممکن است قابل قبول باشد و به نام ارزش های جهانی نیز شناخته می شوند. مانند رعایت حقوق دیگران، گشاده رویی و. . . .
3-معیارهای مکتبی:
معیارهای مکتبی ریشه در مکتب اسلام و مدیریت اسلامی دارد. جایگاه و مفهوم انسان در دو مکتب الهی و مادی، معیارها و ملاک های انتخاب افراد در مناصب و مدیریت ها را نیز شکل می دهد به طوری که در مکتب تیلوریسم به انسان به عنوان (گوریل باهوش) و در مکتب اسلامی به عنوان (خلیفه اﷲ) نگریسته می شود. در مدیریت اسلامی هدف صرف تولید نیست و غایت، تعالی انسان می باشد. همان تفاوت هایی که بین مدیریت اسلامی و مدیریت علمی وجود دارد، به تفاوت هایی در معیارهای انتخاب و انتصاب افراد منجر می شود لذا در اسلام معیارهای ارزشی و مکتبی اهمیت و گستردگی فراوانی پیدا می کند.
اهمیت تبیین صفات و خصوصیات مدیران از دیدگاه حضرت علی(ع) را می توان به این صورت توضیح داد که:
در اندیشه حضرت علی(ع) هیچ خطری برای جامعه اسلامی، همچون خطر بر سر کار آمدن افراد فاقد اهلیت یا کم صلاحیت نیست. آن حضرت در نامه ای به مصریان که با مالک اشتر فرستاد، هنگامی که او را حکومت آن سرزمین گمارد، چنین هشدار داده است:
«من بیم آن دارم که نابخردان و نابکاران زمام امور این ملت را به دست آرند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گیرند و با صالحان به دشمنی برخیزند و فاسقان را حزب خود قرار دهند» (نهج البلاغه: نامه 62).
اگر حساسیت مردم نسبت به صفات و شروط لازم برای زمامداران کاسته شود یا بی رنگ گردد، آنگاه هر بی صلاحیت و فاقد اهلیتی می تواند در رده های مدیریتی قرار گیرد و تباهی ها به بار آورد. امام علی(ع) چنین هشدار داده اند: «بی گمان مردمان هلاک شدند آن گاه که پیشوایان هدایت و پیشوایان کفر را یکسان شمردند و گفتند: هر که به جای پیامبر(ص) نشست، چه نیکوکار باشد و چه بدکار اطاعت او واجب است پس بدین سبب هلاک شدند» (دلشاد تهرانی، 1377، صص 99-100).
از میان سـخنان گوهربار معصومین علیهم السلام، به راحتی می توان ویژگی های مدیران، معاونین و مشاوران را برشمرد.
نهج البلاغه یکی از منابع مطالعه اصول اخلاقی مدیریت در برخورد با زیر دستان و افراد تحت امر مدیران است. یکی از مهمترین بحث های آن "بیست اصل از فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر در باب حکومت داری است، که به نوعی صفات مدیران در آن شمارده شده است و نحوه برخورد با نیروهای تحت امر نیز بیان گردیده است که در اینجا فهرست وار به آنها اشاره می شود:
1- در همه کارها خدا را در ناظر دانستن و با او در ارتباط حقیقی بودن .
2- خود را به زیور تقوا آراستن، خود نگهدار بودن، پیرو هوی و هوس نبودن.
3- خود را خدمتگذار مردم تلقی کردن، در خدمت آنان بودن، و کار کردن برای آنان را وظیفه دانستن و منت ننهادن .
4- همواره با مردم جامعه در ارتباط بودن و از آنها فاصله نگرفتن .
5- با افراد به عدل رفتار کردن و تبعیض روا نداشتن .
6- در مسائل خود پیشقدم شدن و سر مشق قرار گرفتن و عامل به گرفتار بودن .
7- از ریا پرهیز نمودن.
8- وفای به عهد کردن.
9- از لغزش دیگران گذشتن .(تغافل)
10- به افراد شخصیت دادن و با مردم خوش برخورد بودن و با ارباب رجوع ملاطفت نمودن.
11- همواره هدف داشتن و از خداوند درخواست توفیق در هدف داشتن.
12- برنامه داشتن و به برنامه ریزی معتقد بودن .
13- نظم داشتن و به نظم و انظباط پایبند بودن .
14- سازمان دادن و واگذار کردن کارها به افراد شایسته.
15- بر کار افراد، نیک نظارت کردن و ارزشیابی نمودن.
16- به اصل تشویق و تنبیه در اداره کردن معتقد بودن .
17- با افراد پرهیزکار مشورت کردن و بعد تصمیم گرفتن .
18- در سبک ارتباط نگارش همواره خود را بنده خدا دانستن.
19- جدی بودن در تمام کاره و نیک دقت کردن .
20- از احوال مدیران قبلی عبرت گرفتن.
یکی دیگر از بدترین و مخرب ترین آفت های مناظره و گفتگوهای علمی، «جدال و مراء» است. البته میان تعریف اصطلاحی مراء و جدال تفاوتهایی وجود دارد که در کتاب های اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته است. در عین حال، این دو در بسیاری از موارد به یک معنا به کار می روند و ما نیز در اینجا آنها را به معنای واحدی که آن عبارت است از« پیکار لفظی و ستیزه در کلام، برای چیره شدن بر طرف مقابل و ساکت کردن او»
کسی که دارای روحیۀ مراء و جدال است، همواره در پی به کرسی نشاندن سخن خود است، هرچند باطل بودن آن برای او آشکار شود. مراء کننده، در حقیقت خبر از خودخواهی، غرور، تکبر و خودپسندی خویشتن می دهد. او با رفتارش در برابر حق موضع گیری کرده و خود را در زمرۀ اهل باطل و حق ستیزان قرار داده است. مراء کننده گمان می کند که اعتراف به اشتباه موجب از دست رفتن منزلت و موقعیت اجتماعی او می شود؛ در حالی که اگر نیک بنگرد، خواهد دید که چنین نیست؛ بلکه کسانی که تلاش می کنند تا حرف های اشتباه خود را به هر قیمتی، توجیه نمایند و بر اشتباهاتشان سرپوش نهند، اعتماد دیگران را از خود سلب می کنند و نتیجۀ این سلب اعتماد، این می شود که سخنان درست و صحیح آنان نیز مورد توجه دیگران قرار نمی گیرد.
یکی از آفات و آسیب های اخلاقی مناظره ها و گفتگوهای علمی، این است که به جای ذکر دلیل و بیان استدلال برای نظر خود، شخصیت پیشینیان را محور قرار دهیم، و به جای برخورد منطقی با استدلال های طرف مقابل، به تقلید کورکورانه از گذشتگان و سنت جاهلانۀ آنان بپردازیم. در قرآن کریم آیات متعددی در نهی از شخصیت زدگی و تقلید علمی کورکورانه آمده است. مخالفان و دشمنان پیامبران، زمانی که با منطق قوی و محکم آنان مواجه می شدند، به جای پذیرش نتیجۀ مناظره و تسلیم شدن در برابر حق، شخصیت گذشتگان خود را به رخ می کشیدند و با اقتدای به آنان از پذیرش حق استنکاف می کردند.
و چون به آنان گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر[ش] بیایید»، می گویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافتیم ما را بس است» آیا هرچند پدرانشان چیزی نمی دانسته و هدایت نیافته بودند؟گفتند: «خواه اندرزدهی و خواه از اندرزدهندگان نباشی برای ما یکسان است. این جز شیوه پیشینیان نیست. و ما عذاب نخواهیم شد. »بلکه گفتند: «ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما[هم با] پی گیری از آنان، راه یافتگانیم. »و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده ای نفرستادیم مگر آنگه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیینی و راهی یافتیم و ما از پی ایشان راهسپاریم. »گفت: «هرچند هدایت کننده تر از آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم برای شما بیاوریم؟»گفتند: «ما[نسبت] به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم. »
شخصی به نام حارث بن حوط پیش از آغاز جنگ جمل، وقتی به رهبران دو سپاه نگاه کرد، دید که رهبری هر کدام از آنها بر عهدۀ شخصیت های بزرگی است: از طرفی علی(ع) و یاران بزرگش را می دید و از سوی دیگر، شخصیت هایی چون طلحه، زبیر و عایشه را در سپاه مقابل مشاهده می کرد. حیران و سرگردان شد، تشخیص حق برایش مشکل بود. به محضر امیرمؤمنان(ع) آمد و مسئله را با او در میان گذاشت و از آن حضرت پرسید: آیا ممکن است طلحه و زبیر که از باسابقه ترین مسلمانان بوده اند و عایشه، همسر پیامبر و ام المؤمنین بر باطل اجتماع کنند؟ چگونه ممکن است که چنان شخصیت هایی به اشتباه روند؟ این فرد، در حقیقت معیار و مقیاس تشخیص راه درست را اشخاص و سوابق آنان قرار داده بود. امام علی(ع) در پاسخ فرمودند: " حارث! کوتاهبینانه نگریستی نه عمیق و زیرکانه، و سرگردان ماندی. تو نه حق را شناخته ای تا بدانی اهل حق چه کسان اند و نه باطل را تا بدانی پیروان آن چه مردمان اند. "
در حقیقت، کم توجهی به آداب اخلاقی مناظره و یا عدم مراعات هریک از آنها می تواند به روند سالم مناظره آسیب رساند و مسیر درست آن را به انحراف بکشاند. برای نمونه کسی که دلیل طلبی و پیروی از دانش را محور قرار ندهد و از هواهای نفسانی و مطامع درونی خود پیروی کند، معلوم است که اگر مورد خطاب و گفتگوی خداوند هم قرار گیرد، برای او فایده ای نخواهد داشت و از فواید و ثمرات گفتگو طرفی نخواهد بست. هرگز نمی توان جان و دل کسی را که به رغم وجود ادلۀ قوی در برابر دیدگاهش، همچنان لجوجانه بر آن اصرار می ورزد، با حقایق آشنا کرد. چنین کسی در حقیقت با زبان حال، خبر از حق گریزی و هواپرستی خود می دهد.
عالمان بزرگ اخلاق، آفات اخلاقی بسیاری برای مناظره و گفتگوهای علمی برشمرده اند.
یکی دیگر از نکات مهم و تأثیرگزار، که همواره در هر مناظرۀ حق طلبانه ای باید مورد توجه قرار گیرد، «ملایمت» و نرمی در گفتار و کردار است. کسی که دارای سخن و مدعایی منطقی و مستدل است، چه حاجتی به جار و جنجال و خشونت و تندی دارد؟ سلاح منطق و استدلال متقن، به مراتب، برنده تر و کاراتر از سلاح خشم و غضب است. اصولاً اولین آفت و ضرر خشونت و غضب در گفتار، نصیب خود فرد می شود. امیرمؤمنان(ع) در این باره می فرماید: " شدت خشم سخن گفتن را دگرگون کرده، قدرت استدلال را بریده و فهم و درک را پراکنده می سازد. "
به نظر می رسد که برای جذب عقل ها و دل ها به سوی پذیرش حق، هیچ وسیله ای کاراتر از ملایمت و نرمی نیست. به همین دلیل، زمانی که حضرت موسی و هارون(ع) می خواهند برای انذار فرعون حرکت کنند، خداوند به آنان دستور می دهد که اگر می خواهید به نفوذ سخنان خود در دل سخت فرعون و در نتیجه متذکر یا خاشع شدن او امیدوار باشید، با ملایمت و نرمی با او سخن بگویید: « و با او سخنی نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد» و یا می بینیم که خداوند، پیامبر اکرم(ص) را به دلیل برخورداری از این ویژگی ستوده و عامل موفقیت و جذابیت او را همین ملایمت و مدارا معرفی می کند: " پس به[برکت] رحمت الهی، با آنان نرمخو[و پر مهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. "
یکی دیگر از شرایط تحقق گفتگوی سازنده و مناظرۀ سودمند، این است که طرفین گفتگو حقیقتاً قصد پیروی از واقعیت و حقیقت بر اساس مستندات معقول و مقبول داشته باشند. هیچ یک از طرفین نباید به هر قیمتی، در صدد اثبات سخن خود باشد، بلکه هردو طرف باید بنا را بر پذیرش حق و سخنان مستدل بگذارند، و هرگاه هرکدام از آنان متوجه اشتباه خود شد صادقانه به اشتباهش اعتراف نماید. و هرگز خطاهای معرفتی و علمی خود را با خطاهای اخلاقی نپوشاند.
قرآن کریم، در آیات متعددی، بر این تأکید کرده است که در هر گفتگویی همواره باید دانش و پیروی از دانش، به عنوان مسئله ای بنیادین و محوری مورد توجه قرار گیرد. قرآن کریم، همچنین مجادله از روی جهل و گمان را گناهی بس بزرگ به حساب آورده و آن را علامت و نشانه ای از وجود رذایلی اخلاقی، مانند خود بزرگ بینی، دروغگویی، حق ستیزی، و حق گریزی، در درون فرد مجادله گر دانسته است.
کسانی که درباره آیات خدا- بدون حجتی که برای آنان آمده باشد- مجادله می کنند، [این ستیزه] در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند[مایه ی] عداوت بزرگی است. این گونه، خدا بر دل هر متکبر زورگویی مهر می نهد. در حقیقت، آنان که درباره نشانه های خدا- بی آنکه حجتی برایشان آمده باشد- به مجادله برمی خیزند در دلهایشان جز بزرگ نمایی نیست[و]آنان به آن[بزرگی که آرزویش را دارند] نخواهند رسید. پس به خدا پناه جوی، زیرا او خود شنوای بیناست. آیا به جای او خدایانی برای خود گرفته اند؟ بگو: «برهانتان را بیاورید. »این است سخن کسی که با من هستند، و سخن کسانی[پیامبرانی]که پیش از من بودند. اما بیشتر آنان حق را نمی دانند و به همین دلیل(از آن)رویگردانند. و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
یکی از آداب اخلاقی مناظره و گفتگو که رعایت آن موجب می شود تا مناظره از مسیر درست خارج نشود، این است که طرفین در بحث و گفتگوی خود همواره باید به بررسی ادله و مستندات یکدیگر بپردازند و هرگز نباید اجازه دهند که مسائل حاشیه ای چون انگیزه خوانی و بیان اهداف و نیات سوء طرف مقابل و امثال آن، در روند گفتگو اخلال ایجاد کنند. به تعبیر دیگر، ادب گفتگو اقتضا می کند که «گفته» و «انگیخته» مورد بررسی و قضاوت قرار گیرد و نه «گوینده» و«انگیزه».
آیات و روایات نیز بر همین حقیقت تأکید دارند. برای نمونه، آیاتی که در ابتدای همین فصل ذکر شد، بهترین دلیل بر این مسئله است که از دیدگاه اسلام باید به سنجش و ارزیابی«سخن» پرداخت و نه«سخنران»؛ و به بررسی صحت و سقم «گفته» توجه نمود و نه«گوینده». این حقیقت، همان طور که در بحث اخلاق نقد نیز اشاره شد، مورد تأیید و تأکید اولیای دین نیز بوده است. این سخن امیرمؤمنان(ع) که می فرماید: «به گفته بنگر و نه به گوینده» بهترین شاهد این حقیقت است. آن امام بزرگوار در سخن حکیمانۀ دیگری می فرماید: " حکمت، گمشدۀ حکیم است؛ پس در هرجا که باشد، آن را طلب می کند. "
حضرت عیسی(ع) نیز به پیروان خود چنین توصیه می کند: " حق را از اهل باطل بگیرید؛ اما باطل را از اهل حق نگیرید؛ ناقدان سخن باشید. "
یکی دیگر از آداب اخلاقی مناظره«صراحت بیان» و پرهیز از تکلف و تعارف در گفتار و دوری کردن از به کار بردن سخنان کنایه آمیز و چندپهلو و مبهم است. در یک مناظرۀ حق طلبانه و حق خواهانه، هرگز نباید از کلمات و سخنانی استفاده شود که تاب تفاسیر متعدد و متنوعی را دارند. مخصوصاً در مواردی که«پای مصالح اساسی انسان و اجتماع در میان باشد، ناگزیر باید با صراحت سخن گفت تا از تفسیرها و تحلیل های دلخواهانه و نادرست که منطبق بر منافع گروهی یا شخصی است، جلوگیری شود. » حتی اگر مخاطب و طرف گفتگوی ما به گونه ای است که می تواند برداشت های دیگری از سخنان و مستندات درست و صحیح ما داشته باشد، تا جایی که ممکن است باید این فرصت را از او بگیریم و برای اثبات مدعای خودمان مستندات و ادله ای توجیه ناپذیر بیان کنیم. به همین دلیل علی(ع) پیش از آغاز جنگ نهروان، زمانی که ابن عباس را برای گفتگو با خوارج اعزام می کرد، به او توصیه فرمود:
به قرآن بر آنان حجت میاور، که قرآن تاب معناهای گوناگون دارد. تو چیزی از آیه ای می گویی، و خصم تو چیزی از آیۀ دیگر، لیکن به سنت با آنان گفتگو کن، که ایشان را راهی نبود جز پذیرفتن آن.
مناظره و گفتگو در خلأ صورت نمی گیرد، بلکه حتماً درباره مسئله و موضوع خاصی رخ می دهد. یکی از ابتدایی ترین شرایط تحقق یک مناظرۀ سازنده و سودمند این است که طرفین مناظره نسبت به موضوع بحث و همۀ ابعاد و جوانب آن آگاهی کافی داشته باشند. آگاهی پیشین طرفین از موضوع بحث، موجب می شود، دقیقاً بدانند که در صدد اثبات یا نفی چه چیزی هستند و برای اثبات نظریۀ خود باید از کجا آغاز کنند و در کجا بحث را پایان دهند. اصولاً سازماندهی بحث و جلوگیری از دخالت مسائل حاشیه ای منوط به تعیین و شناخت دقیق موضوع بحث است وگرنه حاصلی جز اتلاف وقت و انرژی بر سر هیچ نخواهد بود. قرآن کریم، کسانی را که بدون اطلاع از موضوع بحث و حقیقت مسئله به مجادله و بحث می پردازند، به شدت مذمت کرده است:
هان، شما[اهل کتاب] همانان هستید که درباره آنچه نسبت به آن دانشی داشتید محاجه کردید؛ پس چرا در مورد چیزی که بدان دانشی ندارید محاجه می کنید؟ با آنکه خدا می داند و شما نمی دانید. بلکه چیزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است. کسانی[هم] که پیش از آنان بودند، همین گونه[پیامبران شان را] تکذیب کردند. پس بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است.
جلال الدین مولوی، در مثنوی معنوی، داستان مشاجره و گفتگوهای چهار نفر را آورده است. در این داستان، پیامد ناگوار عدم فهم موضوع گفتگو و عدم دقت در سخن طرف مقابل، به تصویر کشیده شده است. داستان از این قرار است که چهار نفر یکی فارس زبان، دیگری آذری زبان، سومی عرب زبان و نفر چهارم رومی، با مقدار اندکی پول، قصد تهیۀ میوه ای را داشتند. اما هرکدام تقاضای متفاوتی داشت: یکی می گفت با این پول باید«انگور»بخریم، دیگری به شدت با این پیشنهاد مخالفت کرده، می گفت باید «عنب»خریداری کنیم، نفر سوم نیز با هردوی آنان مخالفت جدی می کرد و طالب«ازوم»بود و چهارمی نیز با هرسه مخالفت می کرد و می گفت باید«استافیل»تهیه کنیم. کار آنان به کشمکش و مشاجره کشیده شد:
مشت بر هم می زدند از ابلهی/ پر بدند از جهل و از دانش تهی
معلوم است که این مناظره و گفتگو هرگز به فرجام نیکو و خوشایندی نخواهد رسید. مولوی نیز می گوید کاش شخصی سخندان و حکیم در آنجا بود و موضوع مسئله را برای آنان مشخص می کرد و سخن هر کدام را به دیگری می فهماند، تا معلوم می شد که گفتگو و مشاجره آنان از اساس بیهوده و باطل است:
صاحب سری عزیز صد زبان/ گر بدی آنجا بدادی صلحشان
پس بگفتی او که من زین یک درم/ آرزوی جملهتان را می دهم
چون که بسپارید دل را بی دغل/ این درمتان می کند چندین عمل
یک درمتان می شود چار المراد/ چار دشمن می شود یک، زاتحاد
گفت هر یکتان دهد جنگ و فراق/ گفتِ من آرد شما را اتفاق
پس شما خاموش باشید انصتوا/ تا زبانتان من شوم در گفت و گو
دو فرد یا دو گروه زمانی می توانند به مناظره و گفتگو بپردازند که مشترکاتی با یکدیگر داشته باشند وگرنه اگر بر سر هیچ مسئله ای با یکدیگر توافق نداشته باشند، هرگز امکان برقراری گفتگو میان آنان نخواهد بود. بنابراین، کسانی که آمادگی انجام مناظره و گفتگو با یکدیگر را دارند، هرچند در پاره ای از مسائل، مانند مسئلۀ مورد گفتگو، ممکن است با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند، اما دارای مشترکاتی نیز هستند. به نظر می رسد بهتر است گفتگو بر اساس زمینه های مشترک آغاز شود.
قرآن کریم در این باره می فرماید:
بگو: «ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرید»
پس اگر[از این پیشنهاد] اعتراض کردند، بگویید: «شاهد باشید که ما مسلمانیم[نه شما. ]»
اهمیت مناظره و گفتگو بر کسی پوشیده نیست.
مناظره، مکالمه و گفتوگویی است دوطرفه که هر طرف با استدلال و ارائه براهین سعی میکند برتری و فضیلت خویش را بر دیگری به اثبات رساند. آداب مناظره، مجموعه ضوابطی است که هنگام بحث و گفتوگوی فلسفی، علمی، دینی و اعتقادی باید مراعات شود.
بر اساس نص آیات قرآن کریم، خداوند برای آفرینش انسان با ملائکه به گفتگو پرداخت؛ نظر آنان را جویا شد و متناسب با موقعیت و شرایط فرشتگان و مصلحت، پرسش های آنان را درزمینۀ فلسفۀ آفرینش انسان پاسخ داد. پس از سرپیچی ابلیس از دستور الهی مبنی بر سجده بر آدم، با ابلیس نیز گفتگو کرد. علت سرپیچی او را جویا شد و به استمهال ابلیس پاسخ مثبت داد. پس از هبوط آدم بر روی زمین نیز همواره، مستقیم و غیرمستقیم، با آدمیان گفتگو داشته است و این جریان تا ابد نیز ادامه دارد. همین الان نیز، هرچند سلسلۀ پیامبری به پایان رسیده و خبرها و هدایت های آسمانی منقطع شده است، بندگانی در روی زمین هستند که خداوند با آنان در گفتگوست. امام علی (ع) می فرماید:
«و همواره خدا را که بخشش های او بی شمار است و نعمت هایش بسیار، در پاره ای از روزگار پس از پاره ای دیگر، و در زمانی میان آمدن دو پیامبر، بندگانی است که از راه اندیشه با آنان در راز است و از طریق خرد دمساز». البته باید توجه داشت که گفتگو، انواع متعدد و متنوعی، از قبیل گفتگوی تبلیغی، ارشادی، تعلیمی، آموزشی، اقناعی و احساسی دارد. گفتگوی خداوند با فرشتگان و آدمیان را می توان از نوع گفتگوهای ارشادی، تعلیمی و هدایت گرایانه دانست.
اخلاق گفتگو و آداب مناظره و جدال از روزگاران دور، همواره مورد توجه دانشمندان مختلف بوده است. در این میان، نقش منطقدانان و عالمان اخلاق از دیگران برجسته تر و چشمگیرتر است. می دانیم که یکی از مهم ترین بخش های کتاب های منطقی مبحث صناعات خمس است؛ یعنی صناعاتی مانند برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه. منطقیان به هنگام بحث از صناعت جدل، دربارۀ آداب و اخلاق جدل و مناظره نیز مباحثی را ارائه می دهند. اندیشمندان اخلاق نیز به تفصیل در زمینۀ جدال و مراء و گفتگوهای علمی مباحثی را یادآور شده اند.
بیان چند نکته:
۱. ضرورت رعایت اصول و ارزشهای اخلاقی در انتخابات
۲. رعایت اخلاق در انتخابات میتواند نقش مهمی در راستای ارتقای احساس امنیت و آرامش روانی در جامعه داشته باشد
۳. قانونگرایی، امانتداری، پاسخگویی و انتقادپذیری، هماهنگی و همدلی، مردمسالاری دینی، رقابت انتخاباتی در چارچوب نظام، پایبندی به قانون اساسی و خط امامین انقلاب، حفظ منافع و امنیت ملی و احترام به انتخاب مردم ازجمله مهمترین اصول حاکم بر انتخابات است که باید موردتوجه دستاندرکاران و ناظران انتخابات نامزدها و ستادهای انتخاباتی، مطبوعات و رسانهها و نخبگان و شخصیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تأثیرگذار در انتخابات قرار گیرد
۴. باید اخلاق انتخابات برای مردم و داوطلبان از طریق ائمه جمعه و جماعات، صداوسیما و رسانههای گروهی تشریح گردد
۵.ضرورت دارد تا مردم به مشارکت و حضور حداکثری در انتخابات تشویق شوند
۶. گسترش و تعمیق احساس اعتماد بین ملت و دولت ضروری است
۷. پرهیز از بداخلاقیهای انتخاباتی و تبلیغاتی امر مهمی است
۸. تمکین نسبت به نتایج تأییدشده انتخابات و تأکید بر وحدت کلمه پس از اتمام انتخابات ازجمله موضوعات و برنامههایی است که باید قبل از برگزاری انتخابات مورد توجه و تاکید قرار گیرد.
از شیوههای مناسب برای کسب انس با خداوند خلوت است. سالک، طالب خلوت و عزلت است. زیرا مصاحبت مردم، دل او را از توجه کامل به خدا مشغول میسازد. از معانی خلوت، دوری گزیدن ظاهری و باطنی از غافلان است. محیالدین در بیان انواع خلوت چنین میگوید: «عزلت را دو قسم است، عزلت مریدین بالاجسام از مخالطت اغیار و عزلت محققین به دل از اکوان».
( کبری شیخ، نجمالدین، اصول العشره، ترجمه و شرح عبدالغفور لاری، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، نشر مولی، ص۵۵، (۱۳۶۳). )
به گفته اکثر بزرگان عرفان، این مطلب اشاره به خلوت عام و خاص دارد و قائل به دوگونه خلوت شدهاند: خلوت ظاهر که همان خلوت فیزیکی است به قصد خودسازی و خلوت باطن که حفظ دل، جمعیت خاطر و در واقع دائمالحضور بودن است. موید دو قسم ظاهر و باطن در خلوت میتواند سخن نجمالدین کبری باشد که میگوید:
«و ارفع احوال عزلت، خلوت است حتی برملا اعلی؛ چراکه آن به قدر بعد توست از خلق که موجب قرب حق شود، ظاهراً و باطناً».
خلوت باطنی و واقعی، انسان را به اعماق قلمروی معرفت میبرد و به قلمروی خدمت باز میگرداند. چنانکه سالک پس از طی کردن این آداب و سیر و سلوک، به مقاماتی والا دست یافته و شایسته دریافت اسرار و حقایق میشود و با آشکار شدن علوم باطنی به کشف، شهود، بینش و بصیرت میرسد. زیرا در این سیر عرفانی، وی از دامنه تعلقات پا فراتر نهاده و روح و قلب خویش را با رهاندن از تشویشها و آشفتگیها برای وصال به معبود فراهم میسازد. از آنجایی که اسلام، دین میانهرویی است و با تفکیک فرد و گوشهگیری از جامعه مخالف است، سالک راه حق را کسی میداند که در بطن جامعه آلوده نگردد و به مسئولیتها و وظایف اجتماعی عمل کند و در عین حال بتواند به جنبه باطنی خلوت اهتمام ورزد که زمینهساز مقام و منزل مراقبه است.
خلوت از امور بنیادین و ارکان سیر و سلوک و دوری از خلق است تا انقطاع و جمعیت خاطر برای سالک میسر گردد. عارفان فواید بسیاری برای خلوتنشینی بر شمردهاند. در قرآن به بیان فواید خلوت کردن در دل شب اشاره شده و اینکه بیداری در شب بهتر و استوارتر است؛ چراکه در طول روز تمرکز و فرصت کافی برای خلوت وجود ندارد:
«اِنَّ نَاشِئَهِ الَلیلِ هِیَ اَشَدُّ وَطاً وَاَقوَمَ قِیلَا اِن لَکَ فِی النَّهارِ سَبحًا طَوِیلًا وَ اذکُرُ اسمِ رَبِّکَ وَ تَبَتَّل اِلَیهِ تَبتِیلَا؛(
خلوت حصار عبودیت و بنای سلوک راه دین و از آداب و ارکان سلوک در عرفان است که در قرآن، سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ائمه اطهار (علیهمالسلام) و عارفان بزرگ به عنوان یکی از عوامل مهم در پرورش روح و تهذیب نفس با عناوینی از جمله: عزلت ، چله نشینی، اعتکاف و. . . مطرح گردیده است.
«خلوت» برای سالک، بستری مناسب جهت رهایی از آشفتگیها و تعلقات دنیوی ایجاد میکند، تا متوجه عالم غیب و وحدت گردد. از آنجا که دین اسلام دین میانهرویی است و با جدایی فرد از جامعه مخالف است، سالک حقیقی را کسی میداند که در بطن جامعه، آلوده نگردد، از اینرو خلوتگزینی نادرست و به دور از مسئولیتهای اجتماعی را مذموم میشمارد.
این نخستین قانون برای برتری در هر کاری است، کیفیت است که شما و کاری را که ارائه میدهید برجسته میکند. برتری به معنای ارائهی کیفیتی فراتر از استانداردهای موجود است، چیزی که باید تبدیل به عادت شود تا اثر خوبی روی رؤسا و همکاران شما داشته باشد.
امروزه، اعتماد کردن مسئلهی مهمی است و کسانی که بتوان به آنها اعتماد کرد، با سرعت به سوی حرفهای شدن پیش میروند. قابل اعتماد بودن، یعنی به انجام رساندن وظیفهای که به شما محول شده است در عین برآورده کردن انتظارات. این مسئله به ویژه در ارائهی خدمات اهمیت بیشتری دارد. با اثبات ارزش و صداقت خود در طول زمان، میتوانید اعتماد رؤسا و همکارانتان را جلب کنید.
۳. مؤدب و محترم باشید
با دیگران رفتاری دوستانه و از روی ادب داشته باشید و در عین حال نشان دهید که به آنها سخاوتمندانه توجه میکنید. این کار باعث میشود تعاملات اجتماعی در محیط کار به درستی پیش برود، از بروز تناقض جلوگیری و همچنین احترام دیگران جلب شود. احترام، حس مثبت اعتبار و تمایزی است که نسبت به یک شخص یا سازمان ایجاد میشود، امری که در طول زمان محقق میشود در حالی که اقدامی کوتهفکرانه و از روی بیتوجهی میتواند در دم آن را از بین ببرد. برای حفظ احترام و اعتباری که شکل گرفته است باید پیوسته محترمانه و مؤدبانه رفتار کنید.
نسبت به کارها و اقدامات خود پاسخگو باشید. فارغ از اینکه عواقب آن مثبت باشد یا منفی، شما باید مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
إنَّما بُعِثتُ مُعَلِّما
[ کنزالعمّال ، ح 28873
من معلّم برانگیخته شدم.
پیامبر اکرم فرمود:
بِالتَّعْلیمِ اُرْسِلْتُ (بحار، ج ۱ ص ۲۰۶)
من برای تعلیم فرستاده شدم.
از مهمترین شؤون معلمی «شاگردپروری» است. یک معلم و استاد طراز کسی است که همه وجود خود را وقف پرورش علمی و عملی نیروهای کارآمد برای اسلام و انقلاب و کشور کند.
یک «استاد مربی» در برخورد با شاگردان خود چنان رفتار میکند که هر کدام خود را نزدیکترین و محبوبترین شاگرد نزد او دانسته و او را محرم اسرار خود و کلید راهگشای مشکلات خود میدانند.
رحمت و رضوان الهی بر علامه مصباح باد که الگویی کامل در شاگردپروری بود. او حتی تا واپسین ماههای حیات مبارک خود، به احترام، تمام قد جلو شاگردان خود میایستاد. با آنان در موضوعات مختلف جلسات مشورتی میگرفت. بیتکلف و بدون نیاز به هیچ ترتیب و آدابی با شاگردان خود بر سر یک سفره مینشست. خوبیهای آنان را برجسته میکرد. بدیهایشان را نادیده میگرفت و هرگز هیچ کدام از آنان را در میان جمع تحقیر یا تخفیف نمیکرد. او به راستی «معلم خیر» بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله :
اللّهُمَّ اغْفِر لِلمُعَلِّمینَ و أطِل أعمارَهُم و بارِک لَهُم فی کَسبِهِم
[ تاریخ بغداد ، ج 3 ، ص 64 ]
خدایا ! آموزگاران را بیامرز ؛ عمرشان را دراز و کسبشان را با برکت کن
قال الامام حسن ابن علی علیه السلام
هَلاکُ الْمَرْءِ فی ثَلاثٍ:
اَلْکِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ:
۱. فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ، وَبِهِ لُعِنَ إبْلیسُ.
۲. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ.
۳. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ .
(اعیان الشیعه جلد۱صفحه۵۵۷)
هلاکت و نابودی دین و ایمان هر شخص در سه چیز است: تکبّر، حرص، حسد.
۱. تکبّر سبب نابودی دین و ایمان شخص است و به وسیله تکبّر، شیطان با آن همه عبادت، ملعون شد.
۲. حرص و طمع دشمن شخصیّت انسان است، همان طوری که حضرت آدم علیه السلام به وسیله آن از بهشت خارج شد.
۳ حسد سبب همه خلافها و زشتیهاست و به همان دلیل قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.
الجاثیة آیه ۱۵: نتیجه عمل صالح و غیرصالح:
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ
ﻫﺮﻛﺲ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻱ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ، ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺑﺪﻱ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ .
نکته:
«صالح» از ریشه «صلاح» است.
راغب اصفهانی در معنای لغوی این واژه مینویسد:
صلاح ضد فساد است و این دو در بیشتر موارد درخصوص افعال به کار میروند.
در قرآن کریم گاه در مقابل «فساد» و گاه در مقابل «سیئه» به کار رفته است (راغب اصفهانی، 1998م، ص 289).
ابنمنظور نیز «صلاح» را در لغت ضد فساد دانسته است (ابنمنظور، 1405ق، ج 2، ص 516).
با تدبر در آیات مرتبط با موضوع چنین به نظر میرسد که واژۀ صلاح در همان معنای لغوی خود به کار رفته است. شاهد این ادعا آیات ذیل است که درآن بهروشنی تقابل اصلاح با افساد مشاهده میشود:
«الذین یفسدون فی الأرض و لا یصلحون» (الشعراء: 152)؛ کسانی که در زمین تباهی میکنند و به اصلاح (امور) نمیپردازند.
همچنین، آیۀ «و أصلح و لا تتبع سبیل المفسدین» (الأعراف: 142)؛ و اصلاح کن و از راه تبهکاران پیروی مکن
۱. ترک گناه: پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم شنید که زنى در حال روزه دارى کنیز خود را دشنام مى دهد! دستور داد طعامى حاضر کردند و به آن زن فرمود: بخور. عرض کرد: روزه دارم. فرمود چگونه روزه دار هستى در حالى که کنیز خود را دشنام دادى؟! روزه فقط پرهیز از طعام و شراب نیست.
کسانى هستند روزه مى گیرند؛ اما انواع گناهان را در حال روزه انجام مى دهند؛ ظلم مى کنند، مال مردم مى خورند، آبروى مسلمانان را مى ریزند و با غیبت و تهمت و دشنام و ناسزا، افراد بى گناه را آزار مى دهند به یقین این گونه اشخاص از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره اى نمى برند.
۲. مرز بین صحت روزه و قبولی روزه در ترک گناه است. یک قطره آب یا یک ذره طعام روزه را باطل می کند اما یک گناه روزه را باطل نمی کند بلکه روزه صحیح اما مقبول درگاه حق تعالی نخواهد بود
۳. روزه و روزه داری در واقع و حقیقت، امساک از انواع گناه است.
۴. همه اعضای بدن باید روزه دار شود
۵. روزه عام و خاص و اخص داریم
مفهوم کاوی اخلاق (Morality)
«خَلق» و «خُلق» در اصل به یک معناست گرچه خَلق به شکل ظاهرىِ انسان- که با چشم قابل مشاهده است- گفته مى شود و خُلق به توانایى ها و فضیلتهاى ناپیدایى که با بینش و بصیرت قابل درک است، اختصاص دارد. خُلق مرادف خُلُق نیز هست و بر عادت، سجیت و سرشت نیز اطلاق مى شود و جمع آن «اخلاق» است و علم اخلاق یکى از شاخه هاى «حکمت عملى» است که به آن «حکمت خُلقیه» نیز مى گویند.
در اصطلاح کلمه اخلاق گاهی به همان معنای لغوی یعنی صفت نفسانی به کار میرود و گاهی از آن، صفت رفتار انسان اراده میشود و با «یای نسبت» میآید یعنی موصوف آن، رفتار است، اعمّ از اینکه منشاء این رفتار، صفت استوار نفسانی باشد و یا برآمده از وضعیت گذرا و متغیر درونی بوده و از روی فکر و پس از تردید، به وجود آمده باشد. این دو نوع کاربرد، اعم از فضیلت و رذیلت و یا خوب و بد است یعنی هم برای صفت نفسانی و رفتار خوب و هم برای صفت نفسانی و رفتار بد به کار میروند. از این دو کاربرد هنگامی استفاده میشود که به نوعی در مقام تعیین و تحدید موضوع علم اخلاق باشیم. بدین ترتیب، اخلاق و امر اخلاقی در مقابل علوم دیگر و امور غیراخلاقی قرار میگیرد. گاهی نیز اخلاق در مفهوم خاصی به کار میرود که فقط شامل اخلاق فاضله و فضیلتها است چه این فضیلت، صفت نفسانی باشد و چه از نوع رفتارها و اعمال خارجی، به عنوان مثال این که سخاوت یک امر اخلاقی است یعنی فضیلت و خوب است، خودنمایی یک امر غیراخلاقی است یعنی رذیلت و امر ناشایستهای است.
خواجه نصیر الدّین طوسی در تعریف علم اخلاق آورده است: علم است به آن که نفس انسانی را چگونه خُلقی اکتساب تواند کرد که جملگی افعالی که به ارادت او از او صادر شود، جمیل و محمود بود.
طرح مسأله مقاله نقش و جایگاه اخلاق مهدوی در تمدّن نوین اسلامی
دکتر نقی سنائی
اَللّهُمَّ إنّا نَفْتَتِحُ الْکلامَ بِاسْمِکَ رَجاءَ عَوْنِکَ و نَخْتَتِمُ بِما بَدَاَْنا ایذاناً بِفَضلِکَ
مَلِکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی |
نروم جز به همان ره که تواَم راهنمایی ( سنائی غزنوی ) |
جایگاه و اهمیت اخلاق در زندگی بشر تا بدان جا است که حتّی عمل کردن به قوانین و مقرّرات اجتماعی بدون پشتوانه اخلاق ممکن نیست و اخلاق، بهترین ضامن اجرای قوانین و مقررّات است. ازاین رو، مباحث اخلاقی، از مهم ترین هدفهای ارسال پیامبران به شمار می رود و بدون آن، نه دین برای مردم مفهومی خواهد داشت و نه دنیای آنها سامان می یابد. بحث اخلاق و نقش آن در رشد فرهنگ و تمدّن از مباحث مهمّ در تاریخ فرهنگ و تمدّن اسلامی است به طوری که همه تمدّن ها به تکامل نظام اخلاقی و رشد معنویّات اهتمام ورزیده، چنان که از مؤلّفه های فرهنگ، اخلاق و آداب و رسوم، اعتقادات، فرهنگ معارف و علوم ، و 00000 می باشند . .
توجّه به اخلاق و ضرورت اخلاقی بودن همین بس که پیامبر اسلام ( ص ) از میان سه علم ، علم اخلاق را تأکید نموده و می فرماید:
إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَهٌ: آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَریضَهٌ عادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قائِمَهٌ وَما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.
چکیده مقاله نقش و جایگاه اخلاق مهدوی در تمدّن نوین اسلامی[1]
دکتر نقی سنائی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بابل
یکی از مفاهیم اساسی در اعتقادات مسلمین بویژه شیعه اثنیعشری، اعتقاد به منجی عالم بشریت مهدی موعود (عج) است. از این رو پیروان راستین آن حضرت(عج)، باید با حسّاسیت بیشتری نسبت به وضع موجود (عصر غیبت) و با تلاش عالمانه و عاملانه برای رسیدن به وضع مطلوب (عصر ظهور) با آمادگی کامل همراه با آگاهی و خلوص به سر برند، چرا که آن حضرت (عج) با ظهورش- به اذن الله- هر آنچه خیانت، جنایت و تبعیض هست را از بین خواهد برد، چنانکه قیامش سرآغاز تکامل اخلاقی و انسانی بشریت است و از اهداف مهم آموزههای حضرات معصومین (ع)، فرهنگسازی دینی و ساخت تمدن اسلامی است. در این میان، آموزههای آن بزرگان راجع به مهدویت، زمینه انتظار ظهور منجی و تشکیل حکومت جهانی است، از اهمیت خاصی برخوردار است. این مقاله درصدد بررسی دیدگاه حضرات معصومین(ع) در این آموزهها با محوریّت اخلاق مهدوی (عج) و تأثیر آنها در احیای فرهنگ و تمدّن نوین اسلامی است. روش انجام پژوهش، توصیفی - تحلیلی بوده و برای دستیابی به اهداف پژوهش، دادههای لازم از متون حدیثی با استفاده از فرمهای فیشبرداری گردآوری شده و با شیوه کیفی مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که عمده نقش اخلاقیات مهدوی در تمدّن نوین اسلامی توجّه ویژه به تهذیب نفس و تجهیز آن به تقوی، عدالت پروری، رعایت ادب، افزایش صبر و شکیبایی، مشورت و همفکری می باشد که ازآموزههای مهدوی (عج) قابل بهره وری اند. تبیین آموزه های مهدویت از جمله تقویت امید و امیدواری، الگوبرداری از فرهنگ و تمدّن مهدوی، ضرورت انتظار برای نیل به توفیقات اجتماعی، اخلاقی و سیاسی، ایجاد رویکرد انتظار فعّال و معنابخشی به زندگی جمعی با بهره وری از مکتب اخلاقی مهدویّت به احیای فرهنگ و تمدّن اسلامی کمک شایان توجّهی خواهد نمود.
امام هادی علیه السلام (۲۱۲-۲۵۴ق) درباره آثار و برکات اجتماعی تقوای الهی، همچنین پیامدها و آثار سوء دنیوی و اینجهانی بیتقوایی و بیتوجهی به خواستهها و اوامر الهی میفرماید:
مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْیَیْقَنْ أَنْ یَحُلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِینَ.
(تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱ , صفحه۴۸۲ )
هر که از خدا پروا نماید از او پروا کنند
و هر که خدا را اطاعت کند، او را اطاعت کنند؛
و هر که آفریننده را پیروی کند، از ناخشنودی آفریدهها باکی ندارد.
و هر که آفریننده را ناخشنود کند، به یقین مورد ناخشنودی آفریدهها قرار خواهد گرفت.
از رذایل اخلاقی: سخنچینی
سخنچینی نوعی سخن بیاساس یا شایعه ای است که دربارهٔ مسائل شخصی دیگران گفته میشود.
محمد غزالی در کتاب ارزشمند «کیمیای سعادت»، خیانتهای متراکمِ نهفته در نمّامی و سخنچینی را با نقل حکایتی چنین بیان میکند:
یکى به حکیمى گفت:
«فلان کس تو را چنین گفته است.»
گفت:
به زیارت آمدى و سه خیانت کردى:
۱. برادرى را در دل من ناخوش کردى
۲. دل فارغ من مشغول کردى
۳. خویشتن را نزدیک من فاسق و متّهم کردى.
اخلاق شکرگزاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از فضیلتهای فراموش شده که بیتوجهی یا کمتوجهی به آن آثار و تبعات دنیوی و اخروی فراوانی برای فرد و جامعه دارد، فضیلت «شکر» و «شکرگزاری» است. قرآن کریم میفرماید خدای متعال این حقیقت را اعلام کرده است که: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدید» (ابراهیم، ۷)
آیتالله شاهآبادی میفرمودند:
«شکر از صفات ربوبیت است؛ چنانچه فرمود قرآن مجید:«وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ» که به موهبت به بندگان خود مرحمت فرموده تا متخلق به اخلاق او گردند.»
مع الاسف دستهای مرئی و نامرئی فراوانی در کار است که عامدانه یا غافلانه با بالا بردن سطح توقعات و طلبکاریهای اجتماعی این فضیلت را در جامعه ما کمرنگ کنند.
۱.در این چند روزی که عراق هستید، بین آنچه موکبهای کوچک عراقی تقدیم شما میکنند با آنچه در موکبهای ایرانیها توزیع میشود، فرقی قائل نشوید.
متاسفانه گاهی حضور پر رنگ برخی موکب های ایرانی در پذیرایی از زائران، حس میزبانی عراقی ها را به چالش می کشد.
سعی کنید در موکب های عراقی هم تا جایی که مقدور است سکنی داشته باشید.
آنها باید ببیننداینجا ایرانی و عراقی نداریم و همه یک امت واحده هستیم.
۲. در این چند روزی که عراق هستید، اگر در جایی غذای ایرانی توزیع میشود،فریاد نزنید غذای ایرانی!!
با این کار عراقیها احساس بدی پیدا می کنند.
چراکه هیچ موکب عراقی هیچ وقت فریاد نمیزند غذای عراقی!!
۳.در این چندروزی که عراق هستید،
کمک کنید هزینههای دولت عراق برای جمع آوری زباله ها و بهداشت مسیرها بیش از پیش نشود.
«شرافت زن اقتضا میکند هنگامى که از خانه بیرون میرود متین و سنگین و باوقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچگونه عمدى که باعث تحریک و تهییج شود به کار نبرد، عملًا مرد را به سوى خود دعوت نکند، زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنىدار به سخن خود آهنگ ندهد، چه آنکه گاهى اوقات ژستها سخن مىگویند، راه رفتن انسان سخن مىگوید، طرز حرف زدنش یک حرف دیگرى مىزند.»
(مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۹، ص۴۴۷)
کار نفس، حیلهگری و مکاری و تسویل است. هرگز با توصیه و موعظه نمیتوان آن را از چنین کاری باز داشت. به تعبیر برخی از بزرگان، اگر 124 هزار پیامبر همگی از نفس خواهش کنند که دست از حیلهگری و تسویل بردارد، گوش نمیدهد.
🔶یکی از راههایی که میتوان به وسیلة آن نفس را رام خود کرد و از شر حیلهگری او در امان ماند، گرسنه نگه داشتن آن است: اَجِعْ کلبَکَ یَتْبَعک؛ سگ خود را گرسنه نگه دار تا رام تو شود و از تو پیروی کند. یعنی نه تنها به هیچ وجه خواستههای غیرمعقول و غیرمشروع او را نباید اجابت کرد، بلکه خواستههای مباح او را هم باید مدیریت کرد.
علامه طباطبایی ره در تعریف ادب:
ادب یعنی ظرافت عمل اخلاقی، زیبایی عمل اخلاقی. عملی که موافق طبع مخاطب باشد به دو شرط:
۱. اختیاری باشد
۲. مشروعیت داشته باشد خواه به عقل خواه به دین
علامه حسن زاده آملی ره:
سرمایه راهرو حضور و ادب است
و آن یکی همت و دیگر طلب است
ناچار بود رهرو از این چهار اصول
ورنه به مراد دل رسیدن عجب است
امیرمؤمنان علی علیه السلام:
«مَنْ قَلَّ أَدَبُهُ کَثُرَتْ مَسَاوِیهِ؛ کسی که ادب او کم باشد، بدیها او زیاد میشود».
به تعبیر مولوی:
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بیباکی و گستاخیست هم
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پرنور گشتهست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب
🔻جامعه ما به شدت نیازمند آموزش «ادب» در حوزههای مختلف و در سطوح گوناگون است: «ادب لباس پوشیدن»، «ادب آرایش کردن»، «ادب راه رفتن»، «ادب سخن گفتن»، «ادب گوش دادن»، «ادب نقد کردن»، «ادب مخالفت کردن»، «ادب مواجهه با بزرگان»، «ادب مواجهه با معلم و استاد»، «ادب برخورد با پدر و مادر»، «ادب برخورد با همسایه» و ....
امید است نظامهای رسمی و غیررسمی آموزشی و پرورشی در کشور به وظیفه سترگ خود در آموزش و نهادینهسازی ادب فردی و اجتماعی عمل نمایند و موفق گردند
میلاد مسعود امام حسین (ع) و روز پاسدار مبارک باد
حرز مخصوص امام حسین علیه السلام برای محفوط ماندن از آفات و بلیات که مورد توصیه و سفارش اساتید فن قرار گرفته است:
«بسم الله الرحمن الرحیم یا دائِمُ یا دَیمُومُ یا حَیَّ یا قَیومُ یا کاشِفَ الغَمِّ یا فارِجَ الهَّمِّ یا باعِثَ الُّرسُلِ یا صادِقَ الوَعدِ اللّهُمَّ اِن کانَ لی عِندَکَ رِضوانٌ و وُدٌ فَاغفِرلی و مَن اتَّبَعَنی مِن اِخوانی وَ شیعَتی و طَیِّب ما فی صُلبی بِرَحمَتِکَ با اَرحَمَ الراحِمینَ وَ صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدنا مُحمَدٍ و الِهِ اجمَعینَ.» [مهج الدعوات: ص 23، بحار الأنوار: ج 94 ص 265 ح 3 وراجع: کمال الدین: ص 265 ح 11 وعیون أخبار الرضا 7: ج 1 ص 60 ح 29.]
به نام خدا، ای جاوید، ای همیشگی، ای زنده، ای قیام کننده به کارِ مردمان، ای رحمتگرِ مهربان، ای برطرف کننده اندوه، ای گشایشگرِ حزن، ای مبعوث کننده پیام آوران، ای راستْ وعده!
خدایا! اگر [در تقدیرت] از من خشنودی و با من مهربانی، مرا بیامرز و نیز هر کس از برادران و پیروانم را که مرا پیروی می کنند، و آنچه را در پشتِ من است، نسلی پاک قرار ده، به رحمتت، ای مهربان ترینِ مهربانان! خداوند، بر سرورمان محمّد و همگی خاندانش درود فرستد.
۱- نوشتن حرز به عربی صحیح
۲- با وضو و رو به قبله نوشتن حرز
۳- اعتقاد قلبی به تاثیر حرز
۴- پرهیز از گناه و رعایت تقوای الهی
۵- همراه داشتن در دستشویی اشکالی ندارد (بشرط عدم قصد بی احترامی)
باسمه تعالی
ما کارکنان و مسؤولین حوزه مدیریت امور پشتیبانی دانشگاه اعتقاد داریم که:
۱) کار و اعتقاد به مشارکت پذیری، انسجام سازمانی و رعایت وجدان کاری، انضباط و عدالت در انجام وظایف عبادت تلقی می شود.
۲) صیانت از قانون، نظم و نگهداری بیت المال و پرهیز از اسراف و تبذیر در امکانات و اموال دولتی از وظایف مهم و اصلی ما می باشد.
۳) خدمات ما موجب بهبود و ارتقاء سلامت جامعه می شود و روابط بین ما و بخش غیردولتی را تقویت می کند.
۴) مشاورین و پیمانکاران، همکاران ما هستند و هدف مشترک ما ارائه بهترین خدمات در جهت توسعه پایدار سازمان و ایجاد رضایتمندی بیماران و همراهان آنها می باشد.
۵) می بایست مطابق با مقررات جاری دانشگاه و آئین نامه مالی و معاملاتی با عدل و انصاف عمل کنیم و از اعمال هر گونه سلیقه شخصی در کار پرهیز نمائیم.
۶) به مصداق روایت «ان الله جمیل و یحب الجمال» آراستگی ظاهر، رعایت نزاکت و اخلاق اسلامی، عدالت و انصاف را سرلوحه برخوردمان با گیرندگان خدمت قرار دهیم.
۷) در جهت تقویت ارزش های اخلاقی، اسلامی و اجتماعی در محیط کار و ایجاد فضای صمیمی و پرهیز از تبعیض، شایعه سازی، تهمت، غیبت و خبر چینی تلاش خواهیم نمود و آن را وظیفه شرعی خود می دانیم.
۸) باید به شخصیت همه احترام بگذاریم، خلاقیت و بهره وری را تشویق نمائیم و برای آنها ارزش قائل باشیم.
۹) فرهنگ پاسخگو بودن در مقابل ارباب رجوع از بسترهای تعالی خود و اداره خود می دانیم.
۱۰)باید روحیه قدردانی از دیگران را در خود تقویت نموده و سعی نمائیم که این امر را در بین همکاران اشاعه دهیم.
۱۱)روحیه کار جمعی را در خود تقویت نموده و در انجام فعالیت های گروهی مشارکت جو و مشارکت پذیر باشیم.
۱۲)خواسته های قانونی ارباب رجوع را در چارچوب وظایف خود با صحت، دقت و سرعت و بدون تشریفات زائد اداری و تحمیل هزینه اضافی به وی ارایه دهیم.
۱۳)ما باید تلاش نمائیم تا مهارت، دانش و تخصص مربوط به وظیفه شغلی و سازمانی خود را فرا گرفته و تمام توان فنی، تخصصی و حرفه ای خویش را برای انجام بهینه فعالیت های شغلی و سازمانی به کار گیریم.
۱۴)ما باید نسبت به وزارتخانه متبوع خود و اهداف، مأموریت ها و ضوابط آن متعهد و وفادار باشیم و با علاقه مندی و تمام توان از طریق انجام صحیح وظایف و مسؤولیت های شغلی و سازمانی در راستای تحقق اهداف و مأموریت های سازمان تلاش نمائیم.
۱۵)ما نباید از اختیارات و جایگاه شغلی و سازمانی خود در جهت منافع شخص یا گروه خاصی استفاده نمائیم. اختیارات شغلی و سازمانی باید فقط برای انجام وظایف سازمانی و در جهت مصالح عمومی به کار گرفته شوند.
۱۶)باید برای ایده ها و افکار جدید ارزش قائل شده و برای اجرائی کردن آنها به شکل منطقی در واحدهای اجرائی تابعه و نظام اداری تلاش کنیم.
۱۷)ما باید سعی نمائیم تا دانش خود را در زمینه فعالیت های سازمانی با دانش روز تطبیق داده و آنها را با توانمندی و ابتکار خود در انجام فعالیت های اداری و سازمانی به کار گیریم.
۱۸)از امکانات، تجهیزات و سرمایه های نظام اداری حفاظت نموده و در استفاده مؤثر و مطلوب از آنها بکوشیم.
۱۹)همیشه و در همه حال رضایت خدای متعال را مدنظر قرار داده و بر آنچه که خداوند امر یا از آن نهی می کند، توجه کامل داشته و او را ناظر بر اعمال و کردار خویش بدانیم.
۲۰)استفاده صحیح از امکانات سازمان، پرهیز از اسراف و تبذیر، انجام امور بر اساس مشارکت و همدلی و رعایت سلسله مراتب اداری را لازمه کارخود بدانیم.
با یاری از خداوند سبحان و اعتقاد به اینکه عالم محضرخداست و همواره ناظر بر اعمال انسان و به منظور پاس داشت مقام بلند دانش و پژوهش و نظر به اهمیت جایگاه دانش در اعتلای فرهنگ و تمدن بشری ، ما دانشجویان و اعضای هیات علمی واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی متعهد می گردیم اصول زیر را در انجام فعالیت های پژوهشی ود نظر قرار داده و از آن تخطی نکنیم:
1 – اصل حقیقت جویی: تلاش در راستای پی جویی حقیقت و وفاداری به آن و دوری از هرگونه پنهان سازی حقیقت .
2 – اصل رعالت حقوق : التزام به رعالت کامل حقوق پژوهشگران و پژوهیدگان ( انسان ، حیوان و نبات ) و سایر صاجبان حق .
3 – اصل مالکیت مادی و معنوی: تعهد به رعایت کامل حقوق مادی و معنوی دانشگاه و کلیه همکاران پژوهش.
4 – اصل منافع ملی: تعهد به رعالت مصالح ملی و در نظر داشتن پیشبرد توسعه کشور در کلیه مراحل پژوهش.
5 – اصل رعایت انصاف وامانت: تعهد به اجتناب از هرگونه جانبداری غیر علمی و حفاظت از اموال تجهیزات و منابع در اختیار.
6 – اصل راز داری: تعهد به صیانت ازاسرارواطلاعات محرمانه افراد،سازمانها وکشور و کلیه افراد و نهادهای مرتبط با تحقیق .
7 – اصل احترام: تعهد به رعایت حریم ها و حرمت ها در انجام تحقیقات و رعالت جانب نقد و خودداری ازهرگونه حرمت شکنی.
8 –اصل ترویج: تعهد به رواج دانش واشاعه نتایج تحقیقات و انتقال آن به همکاران علمی ودانشجویان به غیرازمواردی که منع قانونی دارد .
مهمترین اصول اخلاق پزشکی به شرح ذیل است:
1- اصل تخصص در کار:
پزشک و پرستار کارآزموده و کاردان میتواند بیماری مراجعهکنندگان را به نیکی تشخیص بدهد و از شیوه درمان آنها نیز آگاه باشد. در غیر این صورت، پی آمدهایی چون به خطر افتادن سلامتی و جان بیمار، اتلاف وقت و بازماندن فرد بیمار از کار و زندگی، پرداخت هزینههای سنگین و مصرف داروهای بیاثر، در انتظار بیمار است.
2- اصل تعهد و فداکاری:
پزشکان و پرستاران همواره در معرض بیماری هستند و فداکاری و حفظ جان دیگران است که ارزش و تقدس به کار آنان میبخشد؛ بنابراین اگر فداکاری و ایثار نباشد و خداینکرده سود و منافع مالی در اولویت باشد از اصول اخلاقی دور شدهایم.
3- اصل رازداری:
پزشک و پرستار بهنوعی محرم راز بیماران هستند و این رازداری باعث ایجاد آرامش و حتی تلقین مثبت در بیمار میشود. به همین دلیل سزاوار است، پزشک و پرستار با بیمار خود، رفیق و نگهدار اسرار وی باشند؛ زیرا رفتار دوستانه، مایه آرامش و راحتی روان بیمار میشود.
4- اصل عدالت:
مسائل مربوط به توزیع منابع بهداشتی درمانی کمیاب و تصمیمگیری در مورد اینکه چه کسی چه درمانی را دریافت میکند، در این مورد عدالت و انصاف و برابری رعایت گردد. به همه بیماران بهصورت مساوی و بر اساس کرامت انسان امکانات و سرویس داده شود و فرقی بین فقیر و غنی و پولدار و تهیدست در خدمترسانی نباشد.
5- اصل سودرسانی و عدم ضرر رسانی:
فرد شاغل در این حوزه باید به نفع بیمار و سود او عمل کند؛ و تلاش کند که به فرد آسیبی وارد نشود.
اصول دیگری نیز میتوان بیان کرد مانند اصل احترام به بیمار، اصل صداقت در مورد بیماری با بیمار و...
ولادت با سعادت حضرت زینب کبری (س) و به برکتش روز پرستار مبارک باشد
حضرت زینب کبری (س) قهرمان کربلا، خطبه خوان آتشین در کوفه و شام و نزد یزید و یزیدیان، مراقب و پرستار امام سجاد (ع) که در کربلای معلی به شدّت بیمار بودند، عقیله بنی هاشم، استاد بی معلّم، متفکر بی استاد، اسوه صبر و استقامت بود.
پزشکی و پرستاری یکی از حرفههای محبوب و ارزشمند در معارف اسلامی است که به خاطر حفظ جان انسانها ارزش بالایی دارد. این حرفه نیز مانند سایر شغلها اصول و قوانین اخلاقی دارد که اگر رعایت شود میتواند ارزش و تقدس آن را بالاتر ببرد .
بر اساس آموزههای دینی دلسوزی و محبت به بیماران که خود را در پرستاری و مراقبت و انواع رسیدگیها نشان میدهد، بسیار ارزشمند است و ثوابهای زیادی دارد. پیامبر خدا صلیالله علیه و آله و سلّم: «هر کس یک شبانهروز بیمارى را پرستارى کند، خداوند، او را همراه با ابراهیم خلیل، برمىانگیزد و بهسان برقى پُر درخشش، از صراط مى گذرد.»
همچنین از امام على علیهالسلام نقل است که پیامبر خدا فرمود: «هر کس در برآوردن نیاز بیمارى بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه برنیاورد، از زیر بار گناه خویش بیرون مىرود، بهسان آن روز که از مادر، زاده شده است، در این هنگام، مردى از انصار گفت: اى پیامبر خدا، پدر و مادرم به فدایت! اگر بیمار از خانواده شخص باشد، آیا درصورتیکه در برآوردن نیاز خانواده خویش بکوشد، این کار، پاداش بیشترى ندارد؟ فرمود: چرا دارد.»بنابراین پرستاری یکی از باارزشترین کارهای اخلاقی است که برای سلامتی دیگران تلاش میشود و حفظ جان یک انسان و زنده کردن او مساوی با زنده کرده همه عالم در قرآن دانسته شده است
اسلام دین تشکّل است. و از این بابت دین اسلام مردم را کنار هم قرار می دهد.
هدف از بعثت انبیای عظام این است که خود مردم تحت تعلیم پیامبران اقامه قسط و عدل بکنند که یک حرکت جمعی است. قرآن کریم ۶۹ بار انسان را مورد اشاره قرار داده است، در حالی که از مردم(ناس) ۲۴۰ بار یاد کرده است علاوه بر آن اطلاقی که اسلام نسبت به مردم دارد، اشاره به نگرش های گروهی هم کرده است. به هر حال، این ها را میتوانیم در ردیف نهادهای مدنی قرار دهیم. در قرآن واژه حزب بارها و بارها مورد اشاره قرار گرفته و بیش از همه جلب توجه میکند . به هر حال در حزب، وحدت عقیده و وحدت عمل ملحوظ است. همچنان که در قرآن تحت دو عنوان مثبت و منفی آمده است: حزب الله و حزب شیطان
زیاد گفتن و زیاد شنیدن، ضریب خطاهای انسان را بالا می برد. پرگویی انفجارآمیز و شنیدن سخنان بی مورد دیگران، مجال سکوت، تفکر، خلوت و خویشتن یابی را از آدمی سلب می کند. در حالی که سکوت همراه با تفکر، مایه آرامش و تهذیب نفس است. امام علی علیه السلام می فرماید:
«طوبی لِمَنْ اَمْسَکَ الفَضلَ مِن لسانِهِ؛ خوشا به حال کسی که از زیاده گویی خودداری کند».
پیامبر گرامی اسلام هم می فرماید:
هرگاه مؤمنی را بسیار ساکت یافتید، به او نزدیک شوید؛ زیرا در حالت سکوت، بر قلب مؤمن حکمت جاری می شود. مؤمن کم گو و پرعمل است؛ اما منافق پرگو و کم عمل است.
نظامی گوید:
| کم گوی و گزیده گوی چون درّ | تا ز اندک تو جهان شود پر |
| یک دسته گل دماغ پرور | از خرمن صد گیاه بهتر |
1. سکوت، سبب نجات و مایه آرامش آدمی است
2. توصیه اسلام این است مؤمنان کم سخن، نزدیک شویم.
پاسخ به نیازها در مسیر فرمان های الهی، در دین اسلام مورد توجه قرار گرفته است. اسلام افراط و تفریط را در برآوردن نیازها نکوهش کرده است و درباره شهوت ها نیز پاسخ بی حد و حصر به آنها را برنمی تابد. از دیدگاه اسلام، پیروی از شهوت ها ریشه اخلاق را می خشکاند و همه حریم های انسانی را می دراند. پرداختن به لذت های زودگذر و ناپایدار حیوانی، انسان را از لذت های بزرگ تر محروم می سازد. صبر و تحمل در برابر این طوفان های درونی و بیرونی، مقام و منزلت آدمی را بالا می برد و رضایت خدا و رسول را در پی دارد. پیامبر گرامی اسلام می فرماید:
طوبی لِمَن تَرَک شَهوةً حاضرةً لِمَوعودٍ لَمْ یَرَه.
خوشا به حال کسی که به امید وعده های نادیده الهی، از شهوات زودگذر حیوانی چشم پوشی کند.
اساسا شهوت های زودگذر، پی آمدهای جبران ناپذیر و حسرت های طولانی به دنبال دارد. همان هشداری که حضرت امیر علیه السلام می دهد و دیگران را از پیروی شهوت بر حذر می دارد.
«کَمْ مِنْ شَهْوَةِ ساعةٍ اَوْرَثَت حُزنا طویلاً؛ چه بسیارند شهوت های زودگذری که موجب اندوه مادام العمر می شوند».
انسان های آزاده با یاری پروردگار با هوای نفس مبارزه می کنند و برای رسیدن به نعمت های پایدار، آنها را ترک می کنند. آنان به طوبای سعادت چنگ می زنند و گوش را به ندای شادباش الهی دلخوش می دارند؛ به وعده ای که صادق آل محمد علیه السلام می فرماید:
«طوبی لِمَنْ جاهد فِی اللّه نَفْسَهُ و هواهُ؛ خوشا به حال کسی که به خاطر خدا با هوای نفس خود مخالفت کند».
پیروی از شهوت ها، عامل حسرت وناکامی و دوری از شهوت ها، سبب بالا رفتن مقام و منزلت و به دست آوردن رضایت الهی است.
یکی از کاستی ها و نابسامانی های اجتماعی این است که شهروندان، حق یکدیگر را به رسمیت نشناسند و همه منافع را فقط برای خود و اطرافیانشان بخواهند.
به راستی که رعایت انصاف و دادن حق به دیگران، بسیار سخت و دشوار است. امام صادق علیه السلام می فرماید:
«مَاابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُ بِشَی ءٍ اَشَدُّ مِنْ الاِْنصافِ مِنَ النّاسِ؛ انسان به چیزی شدیدتر از انصاف آزمایش نشده است».
آدمی باید در روابط اجتماعی، انصاف را محور تصمیم گیری های خود قرار دهد و با دیگران، آن گونه رفتار کند که دوست دارد با او رفتار شود. پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «طوبی لِمَن اَنْصَف النّاسَ مِن نَفْسِهِ؛ خوشا به حال کسی که رابطه اش با دیگران بر اساس انصاف باشد».
رعایت انصاف در روابط با دیگران مورد توصیه است.
دنیا، معرکه ای از تزاحم منافع است. این مزاحمت ها، گاهی باعث بروز اختلاف میان دوستان و خویشاوندان می شود. در این میان، افرادی باید برای حل اختلافات گام بردارند. در اندرزهای حضرت مسیح در انجیل چنین آمده است:
طوبی للمُصْلِحینَ بینَ الناسِ اولئکَ هُم المُقَرَّبُونَ یومَ القیامةِ.
خوشا به حال اصلاح کنندگان بین مردم، اینان کسانی هستند که در روز قیامت از مقربان درگاه الهی به شمار می روند.
| صدها فرشته بوسه بر آن دست می زنند | کز کار خلق یک گره بسته واکند |
پیامبر گرامی اسلام هم اصلاح میان مردم را از شعبه های نبوت برمی شمارد و می فرماید: «اِصلاحُ ذاتِ البَینِ شُعْبَةٌ مِنْ شُعَبِ النُّبُوَّةِ؛ اصلاح ذات بین، شعبه ای از شعبه های نبوت است».
در مقابل، سخن چینی، آتش اختلاف را شعله ور، دشمنی ها را عمیق تر و راه سازش را مسدود می سازد. مولوی در این باره می گوید:
| عالمی را یک سخن ویران کند | روبهان مرده را شیران کند |
| ظالم آن قومی که چشمان دوختند | از سخن ها عالمی را سوختند |
گره گشایان، مقربان درگاه الهی و گره گشایی از رسالت های پیامبران است.
درگیری پیوسته میان قوای ملکوتی و حیوانی، انسان را گاهی از جاده سلامت خارج و مغلوب هوا می کند، ولی خدای متعال با رحمت بی کران خود، اسبابی همچون شفاعت، تضرع و استغفار را وسیله بخشش از لغزش ها قرار داده است. آدمی باید آلودگی ها و سیاهی ایجاد شده از گناه را با اشک دیده شست وشو دهد و نورانیت باطن را به خود بازگرداند. رسول گرامی اسلام می فرماید:
طوبی لِمَن وَجَدَ فی صَحیفةِ عَمَلِهِ یوم القیامةِ تَحْتَ کُلِّ ذَنْبٍ اَستغفراللّه َ.
خوشا بر حال کسی که در کارنامه اعمال او در روز قیامت از پس هر گناهی استغفاری دیده شود.
| کوه را کَهْ کن به استغفار و خَوش | جام مغفوران بگیر و خوش بکش |
قرآن مجید استغفار بندگان را مانعی بر عذاب الهی می شمارد و می فرماید:
وَ ما کانَ اللّه ُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَاَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّه ُ مُعَذَّبَهُم وَهُمْ یَسْتَغْفِرونَ. (انفال: 33)
مادامی که تو (پیامبر) در میان مردم هستی و مادامی که مردم استغفار می کنند، خدا ایشان را عذاب نمی کند.
خدا در توبه را به روی انسان ها گشوده است، چنان که حضرت علی علیه السلام به کسانی که از این در وارد می شوند، بشارت می دهد:
خوشا به حال کسی که بر لغزش خویش پشیمان شود و به جبران تقصیر خود بپردازد.
بازگشت و پشیمانی، وسیله بخشش و دوری از عذاب است.
صفت خوف و ترس در هر انسانی وجود دارد و جزئی از حالات روحی و روانی اوست. پیام دین به پیروان خود این است که به ترس خود نیز بهترین جهت را بدهید. باید ترس از مردم را با ترس از خدا عوض کرد. روی دیگر ترس از خدا، مهر و آرامش است. با خوف از خدا، خطاب «لا تَخَفْ و لا تَحْزَنْ» به گوش جان او می نشیند:
| «لاتَخَفْ» دان چون که خوفت داد حق | نان فرستد چون فرستادت طبق |
رسول گرامی اسلام می فرماید:
طوبی لِمَن شَغَلَهُ خوفُ اللّه ِ عزَّوجل عن خَوْفِ الناس.
خوشا به حال کسی که ترس او از خدا موجب نترسیدن او از مردم می شود.
در روایت دیگری آمده است که اگر آدمی ترس از خدا را در قلبش داشته باشد، خداوند هم دیگران را از او می ترساند:
مَنْ خاف اللّه َ اَخافَ اللّه ُ مِنه کلَّ شَیْ وَ منْ لَمْ یَخَفِ اللّه َ اَخافَهُ اللّه ُ مِن کُلِّ شَی ءٍ.
کسی که از خدا خوف داشته باشد، همه چیز از او خوف دارد و کسی که از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز می ترساند.
خطاب حضرت حق به موسای کلیم این است که:
| نه ز دریا ترس و نه از موج و کف | چون شنیدی تو خطاب «لاتخف» |
خوف از خدا، مایه ترس اشیای دیگر از آدمی است.
یکی از ویژگی های مهم انسان دین دار، اخلاص است. همه اعمال آدمی، در سایه اخلاص رنگ خدایی می گیرد و ارزشمند می شود. یکی از مأموریت های مهم حضرت ابراهیم علیه السلام نیز پرورش اخلاص بود.
قُل إنَّ صَلاتی وَ نُسْکی و مَحیایَ و مَماتی للّه ِ رَبِّ العالَمین. (انعام: 162)
بگو به درستی که نماز و عبادت و حیات و مرگم برای پروردگار جهانیان است.
پیام اخلاص، به انسان دین دار این است که هیچ یک از رفتارها، محرک ها و پاسخ های او، نباید بر اساس خشم و شهوت و طمع، جوّ ناپدیدار اجتماعی و جزر و مدهای سیاسی و انگیزه های غیرالهی باشد.
امام رضا علیه السلام فرمود:
اِنَّ امیرالمؤمنین علیه السلام کان یَقولُ طوبی لَمِن أخلصَ لِلهِ الْعِبادةَ والدعّاءَ.
امیرالمؤمنین پیوسته می فرمود، خوشا به حال کسی که عبادت و دعای خود را خدا محور کند.
البته اثر طبیعی چنین صفتی «قرارگرفتن در اوج عزت و سربلندی» است.
اخلاص و خدامحوری در کارها، سبب عزت و سربلندی انسان ها است.
مولوی می گوید:
| کعبه را که هر دمی عِزّی فزود |
آن ز اخلاصات ابراهیم بود
|
با توجه به آنچه که گذشت از نظر اسلام، تنها عملی دارای ارزش مثبت است که به نیّت تقرّب به خداوند متعال انجام شود و از آنجا که نیّت تقرّب، بدون ایمان به خداوند جلّ جلاله ممکن نیست میتوان گفت منشأ و حدّ نصاب ارزش در نظام اخلاقی اسلام، ایمان است، یعنی در این نظام ارزشی، تنها افعالی ارزشمند شمرده میشوند که از ایمان به خدا سرچشمه گرفته باشند.
در قرآن کریم در بسیاری از موارد، تعبیر «آمَنُوا» که بر حُسن فاعلی دلالت دارد در کنار «عَمِلُوا الصّالِحاتِ» که از حُسن فعلی حکایت میکند ذکر شده و آثار مثبت کارهای نیک، نتیجة اعمال شایستهای دانسته شده است که از ایمان و انگیزه الهی نشأت گرفته باشد مانند:
وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْ خِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً.[1]
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، بزودی آنها را در باغهایی از بهشت وارد میکنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است، همیشه در آن خواهند ماند.
[1] - سوره نساء، 57 و 122.
یکی از ویژگیهای نظام اخلاقی اسلام، توجه به حسن فعلی و حسن فاعلی در رفتار است. در بیشتر مکاتب اخلاقی، معیار قضاوت در مورد ارزشمند بودن یا بیارزش بودن رفتار را، خودِ عمل و نتایج آن میدانند و به انگیزه و نیت انجام دهندة آن توجهی ندارند یعنی تنها حسن فعلی را ملاک قرار میدهند. در حالی که در نظام اخلاقی اسلام، نیت نقش محوری در نظام اخلاقی داشته، جهتدهنده به عمل، و روح و منشأ اساسی ارزش اخلاقی عمل به حساب میآید. بنابراین کاری که به خودی خود خوب است، تنها در صورتی میتواند برای انجام دهندة آن ارزش اخلاقی فراهم کند که از نیت و انگیزة صحیح فاعل سرچشمه گرفته باشد. در نتیجه خدمت به مردم، انفاق، ایثار و دیگر کارهای نیک و عبادات مستقیم و غیرمستقیم چنانچه انگیزه الهی نداشته باشند، اثر حقیقی خود را از دست داده و اجر و ثوابی در پی نخواهد داشت بلکه گاهی موجب تنزل انسان شده و عقوبت و کیفر نیز به دنبال خواهند داشت.
مراد از عمل اخلاقی، عمل خوب است. در نظام اخلاقی اسلام که وجود پاداش و کیفر برای اخلاق ضروری پنداشته میشود، عمل خوب، عملی است که پاداش و ثوابی اخروی در پی دارد اعم از این که پاداش دنیوی هم به دنبال داشته باشد یا خیر.
بحث از منشأ ارزش اخلاقی یکی از مباحث قابل توجه در فلسفه اخلاق است، چنان که برخی از فلاسفه اخلاق معتقدند موضوع فلسفه اخلاق، ایضاح مفهومی محمولات گزارههای اخلاقی است و مفاهیمی که باید در فلسفه اخلاق مورد بحث و بررسی قرار گیرند و تبیین شوند هفت تا میباشند:
خوب و بد، صواب و خطا، باید و نباید، وظیفه
تبیین واقعی مفهوم ارزش اخلاقی این است که آن در جایی بکار میرود که انسان فعلی را از روی اختیار انجام دهد و آن فعل مطلوب آدمی باشد. اما نه هر مطلوبیتی، همچون مطلوبیتی که صرفاً برای رسیدن به نیاز مادی و مقتضای غرائز و شهوات حیوانی باشد بلکه مطلوبیت عقلائی موردنظر است یعنی کاری که از روی اختیار و به هدایت عقل صورت گیرد دارای ارزش اخلاقی است. بنابراین برای حصول ارزش اخلاقی چند چیز لازم است. به عبارت دیگر در هر فعلی که ارزش اخلاقی مطرح میشود، عناصر زیر موجود است:
الف- مطلوبیت: آن فعل مطلوب روح انسان است.
ب- مطلوبیت انسانی: مطلوبیت آن فعل به خاطر نیازهای فوق غرائز آدمی است و نیت ما، رسیدن به آن نیاز مُتعالی است.
ج- به راهنمائی عقل باشد. عقل ما را به سمت آن فعل هدایت میکند.
د- آگاهانه انتخاب کند. آن فعل از روی اختیار و انتخاب آگاهانه انجام میشود
از دیدگاه ادبی و اخلاقی، قانونگذاری فرصتی مغتنم است، که با استفاده از آن میتوان در ضمن بیان مقاصد قانونی، با انشای الفاظ و عبارات فصیح و خلق تعابیر و مضامین اخلاقی، هم به زبان و ادبیات ملی، خدمتی ادبی کرد و هم به کاربران این زبان و ادبیات، درس و التزام کلام به اخلاق داد. التزام به اخلاق در شرح مذاکرات منتهی به تصویب قانون هم ضروری است. یعنی موافقان و مخالفان یک طرح یا لایحه قانونی در توضیح موافقت یا مخالفت خود که غالباً ارتجالی و فی البداهه و بعضاً احساسی و از سر برانگیختگی است، باید به اصول اخلاقی پایبند باشند و از کاربرد تعابیر غیر اخلاقی اجتناب ورزند. این مسئله از چند جهت مهم است: یکی این که قانونگذار به طور کلی الگوی اخلاقی جامعه است و گفتار او ممکن است به متن مصوب قانون راه یابد؛ دیگر این که ممکن است شرح مذاکرات بعدها مورد مراجعه مجریان و مفسران قانون و پژوهشگران حقوق واقع شود. برخورد با الفاظ و تعابیر غیراخلاقی در ضمن این مراجعات میتواند آثار مخربی در اخلاق عمومی داشته باشد.
یکی از مهمترین اقتضائات اخلاقی ناظر بر قانونگذاری، ممیّزی و احراز اخلاقیِ بودنِ مقررات و مصوبات است و رعایت نکردن آن یکی از مهمترین مصادیق نقض اخلاق حرفهای قانونگذار است. ممیّزی مذکور، به معنای پرسش از منصفانه بودن، عادلانه بودن و سازگاری آن با اصول ارزشهای انسانی است.
این امر در قانونگذاری کشور ما مغفول واقع شده است؛ لذا پیشنهاد «بازرسی یا ممیّزی اخلاقی قانون» توسط نهادهای ناظر بر کار قانونگذار و در جوامع دموکراتیک متمایل به اخلاقگرایی میتواند مفید باشد.
یکی از وظایف قانونگذار آن است که از اتخاذ تصمیمهای مغایر با ارزشهای اخلاقی اجتناب کند؛ زیرا اتخاذ چنین تصمیمی علاوه بر این که ذاتاً عملی غیر اخلاقی است، در شرایط دموکراتیک، نقضِ پیمان اجتماعی موجود میان مردم و قانونگذار منتخب ایشان نیز محسوب میشود.
در مورد ارتباط حقوق و اخلاق، با نفی تساوی و تباین میان دو مفهوم کلی اخلاق و حقوق، قائل به رابطة منطقی عموم و خصوص من وجه میان این دو مفهوم هستیم. آن دسته از ارزشها و معیارهای اخلاقی که جنبة اجتماعی دارند و نقض آنها به زیان دیگران یا نادیده گرفتن مصالح عمومی اعم از مصالح مادی و ارزشهای معنوی میشود بخشی از حوزة حقوق را هم شامل میشود. اصحاب حرفة قانونگذاری باید متوجه این معنا باشند، حمایت از این سطوح مشترک وظیفة اخلاقی آنان است. (امیدی، اخلاق قانونگذاران، اخلاق حرفهای در تمدن ایران و اسلام (مجموعه مقالات به اهتمام احد فرامرز قراملکی، 1388، ص 564)
مبحث رابطه میان اخلاق و قانون، از مباحث مهم حقوق و فقه سیاسی است که هم در مکاتب حقوقی و هم در فقه اسلامی به آن پرداخته شده است. علت مطرح شدن این موضوع در مکاتب حقوقی نیاز شدیدی بود که در روابط اجتماعی به ویژه چگونگی تعامل میان زمامداران و مردم به رعایت اخلاق احساس میشد و علت مطرح شدن آن در فقه سیاسی، سیره معصومین سلام الله علیهم اجمعین و روایات زیادی است که از آن حضرات (ع) در زمینه ضرورت رعایت اخلاق در رفتار مسئولان و زمامداران جامعه با مردم و با کارگزاران خود در جوامع روائی وجود دارد
برای فهم رابطه اخلاق و حقوق باید مفهوم آنها را بشناسیم.
حقوق مجموعه قواعد الزام آور کلی است که به منظور ایجاد نظم و عدالت بر یک جامعه حکومت می کند و از طرف دولت تضمین شده است. بنابراین قواعد حقوق الزام آور است. حقوق مجموعه ای از باید و نبایدها است. قاعده ای رفتاری و کلی است. بنابراین تصمیماتی که مجالس مقننه در مورد خاص می گیرند حقوق نیست زیرا حقوق باید کلی باشد، تمام کسانی که مصداق آن هستند باید تابع آن باشند.
حقوق دو هدف دارد که گاه با هم متعارض هستند: 1- ایجاد نظم 2- استقرار عدالت. این دو بدون دیگری فایده مطلوب را ندارند. اساس عدالت باید بر زمینه نظم باشد. امّا قواعد اخلاقی تکیه بر وجدان شخص دارد، یعنی اعتبار این قواعد از درون تضمین می شوند نه از برون در حالی که قواعد حقوق از طرف دولت تضمین می شود
در این گفتار، آنچه در درک موارد بحث برانگیز در مورد قانونگذاری، مرتبط با ارزشها و به تبع رفتار صاحبان حرفه قانونگذاری در این زمینه مد نظر است، مورد بحث واقع میشود و با مبنا قرار دادن «معیار اخلاقی» به عنوان معیار رفتار اشخاص بنا بر استقرای ناقص، اقتضائات اخلاق قانونگذاری در قوانین ایران را تبیین میکنیم. لازم به تأکید است اصول و قواعدی چون عدالت، انصاف، عدم تعدی، عدم خشونت، رعایت کرامت انسانی و حریم خصوصی، مورد پیش فرض واقع شده است، در این گفتار آنچه مورد تحلیل واقع میشود اقتضائات اخلاقیای است که عملیاتی ترند از جمله:
حمایت قانونگذار از اخلاق:
یکی از وظایف قانونگذار آن است که از اتخاذ تصمیمهای مغایر با ارزشهای اخلاقی اجتناب کند؛ زیرا اتخاذ چنین تصمیمی علاوه بر این که ذاتاً عملی غیر اخلاقی است، در شرایط دموکراتیک، نقضِ پیمان اجتماعی موجود میان مردم و قانونگذار منتخب ایشان نیز محسوب میشود.
در مورد ارتباط حقوق و اخلاق، با نفی تساوی و تباین میان دو مفهوم کلی اخلاق و حقوق، قائل به رابطة منطقی عموم و خصوص من وجه میان این دو مفهوم هستیم. آن دسته از ارزشها و معیارهای اخلاقی که جنبة اجتماعی دارند و نقض آنها به زیان دیگران یا نادیده گرفتن مصالح عمومی اعم از مصالح مادی و ارزشهای معنوی میشود بخشی از حوزة حقوق را هم شامل میشود. اصحاب حرفة قانونگذاری باید متوجه این معنا باشند، حمایت از این سطوح مشترک وظیفة اخلاقی آنان است. (امیدی، اخلاق قانونگذاران، اخلاق حرفهای در تمدن ایران و اسلام (مجموعه مقالات به اهتمام احد فرامرز قراملکی، 1388، ص 564)
با لحاظ مطلب فوق، ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد:
الف- در مواردی که آحاد مردم برای پذیرش اخلاقی بودن یک رفتار، مقاومت نشان میدهند به کار گرفتن الزام از طریق قانونگذاری، اثر بخش نخواهد بود.
ب- مجازات برای یک رفتار باید با تأیید غیر اخلاقی بودن آن از جانب جامعه، همراه باشد و رعایت نکردن این امر، به «گسستگی اخلاقی» منجر میشود؛ به این توضیح که در برخی موارد قابلیت مجازات رفتارهای خاص با قبح اجتماعی آن نسبتی ندارد که از آن به گسستگی اخلاقی یاد میشود.
ج- اگرچه قانونگذار در راستای تأمین امنیت اخلاقی جامعه نیز بر میآید، اما این اقدام، موجب آسیب نیز هست؛ به این توضیح که ممکن است دخالت حکومت در تأمین امنیت اخلاقی، به مسئولیت پذیری جامعه در برابر سست شدن تقیّدهای اخلاقی بیانجامد و انگیزة فعل اخلاقی افراد از بین برود. یعنی اگر حمایت از اخلاق در همة موارد بر دوش حکومت قرار گیرد، راه برای بیمسئولیتی اجتماعی و بیتوجهی جامعه در برابر منکر و تشویق به معروف، باز میشود و رفته رفته مردم به این باور میرسند که پاسداشت اخلاق فقط بر عهدة حکومت است نه آحاد مردم.
اخلاق حرفهای در حوزه حقوق، مستلزم ارشاد صاحب منصبان حقوقی و قضایی در رسیدن به رفتار حرفهای مطابق با اخلاق و همسو با «ارزشهای اخلاقیِ حرفه» است.
قانونگزاران و نمایندگان مجالس از جمله شورای اسلامی، خبرگان و .... بینیاز از اخلاق حرفهای نیستند؛ زیرا در قلمرو حرفههای مذکور، وضعیتهایی مانند استفاده از اختیارات و قدرت، تضمین حقوق شهروندان، وفاداری سازمانی، حفظ اسرار، توجه به حریم خصوصی و کرامت انسانی اشخاص و... از جمله مواردی است که صاحب منصبان مزبور را با موضوعات اخلاقی مواجه میسازد و یافتن پاسخ و عکسالعمل مناسب و درست و مطابق اخلاق در این وضعیتها، کار سادهای نیست.
در تمامی نظامهای اخلاقی از جمله اخلاق حرفهای در حوزه حقوق، مؤلفه اخلاقی مشاهده میشود. اخلاق در معنای عام و اخلاق حرفهای دو امر متفاوت از یکدیگرند، در حالی که اخلاق به معنای عام بر مجموعهای از باید و نبایدهای عام تأکید میکند؛ اخلاق حرفهای در حوزه حقوق، بر باید و نبایدهایی ویژه صاحب منصبان و حرفههای حقوقی در رسیدن به رفتار حرفهای مطابق با ارزشهای اخلاقیِ آن حرفه میباشد.
اخلاق حرفهای، ملاحظاتی را در بر دارد که رفتار خوب حرفهها را همراه و یا جدا از عوامل مصلحتی و قانونی، تعیین میکند. یکی از وظایف مهم این رشته، نقد حرفههایی است که به رسمیت شناخته شده است؛ زیرا نظارتهای قانونی محدودیت دارند و غالباً ناظر به بعد از نقض مقررات است؛ ولی رفتارهای اخلاقی با تأکید بر خودفرمانی از آسیب، خسارت و سایر مشکلات قبل از وقوع آنها پیشگیری میکند. اشخاص دینفع از صاحبان حرفهای که با آن مرتبط و به آن نیازمندند انتظار دارند که به تعهدات اخلاقی ملتزم و و مسئولیت پذیر باشند و صاحبان حرفه نیز از دانش اخلاق انتظار دارند که به بیان نظاممند مسئولیتهای اخلاقی در حرفه و به تشخیص دقیق و حل اثربخش مسائل اخلاق حرفه بپردازد.
اخلاق موصوف در دو رهیافت، مطرح و توسعه یافته است:
الف- منابع انسانی که در آن به بحث از تعهدات و مسئولیتهای اخلاقی صاحبان حرفه و تدوین مرام اخلاقی منابع انسانی پرداخته میشود.
ب- زمانی که در آن، اخلاق صاحبان حرفهها به عنوان یک سازمان مورد بررسی قرار میگیرد و ارزشها، اصول و قواعد اخلاقی و مسئولیتهای اخلاقی در سازمان را با نگرشی نظام مند، تدوین میکند.
در تعریفهای ارائه شده از ادب، گروهی ادب را اخلاق دانسته و آن را حسن اخلاق تعریف کردهاند. اما با تأمل در این واژه در مییابیم که ادب با اخلاق، تفاوت دارد. شیخ طبرسی در تعریف ادب، آن را حفظ حدّ و اندازه هر چیزی و تجاوز ننمودن از آن معنی نموده است.(شیخ طبرسی، الاداب الدینیة للخزانة المعینیة،ص199)
در این رابطه علّامه طباطبایی به نقل از شیخ طبرسی به شش تفاوت میان اخلاق و ادب اشاره کرده است:
الف ـ اخلاق از مسائل مربوط به روح انسانی بحث میکند ولی آداب مربوط به افعال بدن است.
ب ـ مسائل اخلاقی همیشه و در طول زمان ثابت بوده و تغییر در آنها راه ندارد ولی آداب در زمانهای مختلف متغیر و متفاوتند.
ج ـ مسائل اخلاقی از نظر مکان نیز ثبات داشته و در هر شهری و هر کشوری یکسان میباشند اما آداب در شهرها و کشورهای مختلف تغییر نموده و آداب هر منطقه مخصوص همان مکان است... .
د ـ اخلاق علّت است و آداب، معلول و ثمره آن است.
ه ـ در روایات اسلامی به آداب بیشتر از اخلاق اهتمام داده شده است.
وـ مسائل اخلاقی قابل استدلال عقلی میباشند ولی برای آداب، استدلالی عقلی وجود نداشته و تابع ذوق و سلیقه مردم میباشند. (طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج 6، ص 260)
مَکارِمُ الْاَخْلاق کتابی درباره آداب و اخلاق اسلامی به زبان عربی، نوشته حسن بن فضل طبرسی عالم شیعه در قرن ششم قمری است. این اثر از منابع شیعه و از معروفترین کتابها در زمینه آداب و اخلاق است. اخلاق و اوصاف پیامبر اسلام(ص)، اخلاق فردی و اجتماعی، آداب دعا و آداب مسافرت از جمله مباحث مطرح در این کتاب است.
به نظر نوری طبرسی، مهمترین اثر ابونصر، مکارم الاخلاق و معالم الاعلاق است. (حسین نوری طبرسی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ج۱، ص۵۳۲ )
وی این کتاب را بعد از پنجاه سالگی تالیف کرده است. ابونصر در مقدمه با استناد به حدیث «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» و آیۀ ۲۱ سورۀ احزاب وآیۀ ۳۱ سورۀ آلعمران، تأسی به پیامبر اکرم و پیروی از شیوۀ زندگی او را وسیلهای برای جلب رحمت الهی و درنتیجه، انگیزۀ تألیف کتاب خود ذکر کرده است.
وی این کتاب را با استفاده از الاداب الدینیة پدرش و در زمان حیات او در دوازده باب مرتب کرده، که به حسن ترتیب نیز مشهور است.
او در ابتدا و انتهای کتاب خود، از روی تیمن و تبرک، دو خطبه از امام علی علیه السلام آورده است. (حسن بن فضل بن محمد طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۷۵)
محتوای این کتاب ناظر بر حسن رفتار، اخلاق، اوصاف، آداب و سنتهای دینی منقول از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم شیعه علیهمالسلام است.
طبرسی در مقدمه، ضمن اشاره به آیه تأسی (احزاب: ۲۱)، انگیزه خود از نگارش کتاب را گردآوردن شمهای از اعمال و حالات پیامبر(ص) و آنچه که امتش را به آن امر کرده، ذکر کرده است.( طبرسی، مکارم الاخلاق، ۱۳۷۷ش، ص۸.) بابهای دوازدهگانه کتاب به این شرح است:
اخلاق و اوصاف پیامبر(ص)، بهداشت و نظافت در اخلاق اسلامی، آداب استحمام، بهداشت ناخن و اصلاح مو، آداب و شیوههای آرایش زن و مرد مسلمان، ویژگیهای لباس و خانه اسلامی، آداب خوردن و آشامیدن، مسائل مربوط به ازدواج، آداب مسافرت، آداب دعا و وقت فضیلت آن، رفتار با بیماران و مسائل مربوط به آن، مسائل متفرقه در عرصه اخلاق و حقوق فردی و اجتماعی.
چنانکه در مقدمه ناشر کتاب آمده، در مکارم الاخلاق احادیثی از اهل بیت پیامبر(ص) و شمهای از احوال و اخلاق آنها نیز آمده است.
از مهمترین منابع طبرسی در مکارم الاخلاق، کتاب اللباس عیاشی (حسن بن فضل بن محمد طبرسی، مکارم الاخلاق، صص 44 و 83) و کتاب حسن بن محبوب (حسن بن فضل بن محمد طبرسی، مکارم الاخلاق، صص 214 و 281) است. وی در این اثر همچنین مرسلاً از حلبی روایت کرده است. (حسن بن فضل بن محمد طبرسی، مکارم الاخلاق، صص 95 و 132 و 204)
روایات این کتاب گاهی منبع برخی آرا و فتاوای فقها، بوده است. ( ابوالقاسم خویی، کتاب النکاح، ج۱، ص۵۳، پانویس. ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهة، ج۱، ص۳۷۹، قم. محمدرضا گلپایگانی، الدر المنضود فی احکام الحدود، ج۲، ص۵۸، قم ۱۴۱۲. محمدسعید حکیم، المحکم فی اصول الفقه، ج۴، ص۱۱۰، ۱۴۱۴/۱۹۹۴) |
|
مکارم الاخلاق از مآخذ مجلسی در بحار الانوار، نائینی (محمد بن حیدر نائینی، الحاشیة علی اصول الکافی، ج۱، ص۶۶۵) در الحاشیة علی اصول الکافی، و یکی از منابع حر عاملی در وسائل الشیعة بوده است.( محمد بن حسن حر عاملی، تفصیل وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، ج۲۰، ص۴۱) کتاب مکارم الاخلاق در کشورهای مختلف از جمله ایران، عراق، لبنان و مصر چاپ شده است. (رضا استادی، تحریف مکارم الاخلاق و عکس العمل فقهای شیعه، ج۱، ص۱۹۴) چاپ کتاب مکارم الاخلاق در مصر همراه با تحریفاتی منجر به واکنش علمای شیعه و نوشتن رسالهای توسط محمدباقر بهاری همدانی در بیان تحریفات آن شد. چندین ترجمه از مکارم الاخلاق به زبان فارسی وجود دارد.
|
در تعریفهای ارائه شده از ادب، گروهی ادب را اخلاق دانسته و آن را حسن اخلاق تعریف کردهاند. اما با تأمل در این واژه در مییابیم که ادب با اخلاق، تفاوت دارد. در این رابطه شیخ طبرسی به شش تفاوت میان اخلاق و ادب اشاره کرده و میفرمایند:
۱ـ اخلاق از مسائل مربوط به روح انسانی بحث میکند ولی آداب مربوط به افعال بدن است.
۲ـ مسائل اخلاقی همیشه و در طول زمان ثابت بوده و تغییر در آنها راه ندارد ولی آداب در زمانهای مختلف متغیر و متفاوتند.
۳ـ مسائل اخلاقی از نظر مکان نیز ثبات داشته و در هر شهری و هر کشوری یکسان میباشند اما آداب در شهرها و کشورهای مختلف تغییر نموده و آداب هر منطقه مخصوص همان مکان است... .
۴ـ اخلاق علت است و آداب، معلول و ثمره آن است.
۵ـ در روایات اسلامی به آداب بیشتر از اخلاق اهتمام داده شده است.
۶ـ مسائل اخلاقی قابل استدلال عقلی میباشند ولی برای آداب، استدلالی عقلی وجود نداشته و تابع ذوق و سلیقه مردم میباشند.
1 ـ خدمت رسانی، فعلی اخلاقی و ارزشی است. آیات و روایات فراوانی به این مطلب دلالت دارد. در آثار و کتابهای اخلاقی علمای بزرگ اخلاق نیز از آن به عنوان فضیلتی اخلاقی تحت عناوینی مانند اعانت مسلمانان، سعی در قضای حاجت مؤمنان و غیر آن بحث شده است.
2 ـ معیارهای ارزشمندی خدمت رسانی به مردم چنین است: ارزش ذاتی دارد، کاری عقلایی، پسندیده و تحسین برانگیز است و کمتر عملی در ارزشمندی به پای آن می رسد. همچنین مبتنی بر احساس انسان دوستانه و غیرخواهی است. برکات فراوان دنیوی و اخروی دارد. از جمله بهترین راههای تقرب به خداوند است و بالاخره ارزشی همسان و چه بسا بالاتر از بعضی عبادت ها دارد.
3 ـ خدمتی ارزشمند است که توأم با اخلاص، توکل، عبودیت و بندگی، محبت به مردم، عدل و انصاف، ارتباط مستقیم با مردم، تواضع و گشاده رویی، استقامت در کار، تحمّل نیش و نوشها، وفا به عهد و پیمان، پرهیز از منّت گذاری و آزار رسانی، مشکل گشایی و مانند آن باشد.
4 ـ خدمت به مردم، گذشته از آثار و برکات دنیوی و اخروی، آثار تربیتی و اخلاقی فراوانی دارد. به عنوان نمونه در پرورش روحی و تکامل معنوی، نشاط معنوی، جلوگیری از لغزشهای خوار کننده، محبوبیت اجتماعی خدمتگزار تأثیر می گذارد.
شکوفایی اخلاق و معنویت مردم، دمیدن روح امید، رشد عزّت اسلامی، ریشه کنی بسیاری از مفاسد اجتماعی، برانگیختن حسّ سپاسگزاری، وحدت و همبستگی و پرورش روحیه شهادت طلبی از آثار تربیتی اجتماعی است.
5 ـ اگر کارگزاران و دولتمردان نظام اسلامی در خدمت رسانی به مردم سهل انگاری کنند، وحدت مردم به اختلاف کلمه مبدّل می شود، نشانه های ستم آشکار می گردد و جامعه به هلاکت و سقوط دچار خواهد شد.
خدمت به مردم به ویژه محرومان و قشر آسیب پذیر جامعه افزون بر آثار و برکات و پاداشهای فراوان اخروی، آثار تربیتی و اخلاقی مطلوبی نیز در پی دارد که در دو محور فردی و اجتماعی تقدیم می گردد:
1 ـ شکوفایی اخلاق و معنویت مردم: خدمت به مردم مقدمه ایمان، عبادت و شکوفایی اخلاق و معنویت و آرامش روانی در گستره اجتماع است. بسیاری از تیرگیهای اخلاقی، کج خلقی ها، فاصله گرفتن از معنویت ها، از ناحیه فقر و محرومیت، معضلات اجتماعی، بیکاری، فساد حاکم بر ادارات و دستگاههای دولتی و لاینحل ماندن گره های زندگی ناشی می شود. امکان دارد شدت فقر و بیکاری و مشکلات زندگی انسان را تا سر حد کفر و بی دینی بکشد!
بدون تردید خدمت رسانی زمینه شکوفایی اخلاق الهی و روی آوری به ارزشهای دینی را در جامعه فراهم می سازد، وقتی مردم از نظر معیشت و زندگی شخصی و اجتماعی دغدغه خاطر نداشته باشند و ناچار نباشند برای به دست آوردن لقمه ای نان تن به گناه و کارهای خلاف شرع دهند، وقتی ببینند کارها با تدبیر دولتمردان و کارگزاران نظام به خوبی پیش می رود، وقتی به هر اداره ای قدم می نهند با روی گشاده انسانهایی خدوم رو به رو می شوند و ناگزیر نمی شوند برای حل مشکل خویش تملق بگویند، وقتی زمینه اشتغال و ازدواج را برای فرزندان خود و دیگران فراهم می بینند و سرانجام وقتی هیچ گونه تبعیضی در ادارات مشاهده نکنند، قطعاً نشاط می گیرند؛ اعصابشان آرامش دارد؛ اضطراب و دلهره نمی گیرند؛ از کوره در نمی روند و بدخلقی نمی کنند. آنگاه که در جمع خانواده نیز حاضر می شوند عقده ای ندارند تا آن را روی زن و فرزندانشان خالی کنند. لذا خود به خود محیط زندگی با نور ایمان، پرستش و اخلاق اسلامی عطرآگین می گردد.
مردم در چنین جامعه ای بهتر خدا را می پرستند. بیشتر حال عبادت و تضرع پیدا می کنند و توفیق بیشتری برای تهذیب نفس می یابند و بهتر از گذشته در صحنه های اجتماعی حضور یافته، ایثار و فداکاری می کنند. اینان، انسانیت، نوع دوستی و اخلاق اسلامی را به نمایش خواهند گذاشت و همگام با خدمتگزاران مخلص زمزمه خواهند کرد: «قَوِّ عَلی خِدْمَتِکَ جَوارِحی وَاشْدُدْ عَلَی الْعَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فی خَشْیَتِکَ وَالدَّوامَ فِی الاِْتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ...»
2 ـ دمیدن روح امید؛ فقر و بیکاری، فساد، تبعیض، مشکلات معیشتی، دست و پنجه نرم کردن با انواع گرفتاریها و نیافتن راه چاره برای گریز از مشکلات، روح امید و نشاط را از مردم می گیرد و جامعه را به کالبدی بی جان مبدّل می سازد و زمینه بی ایمانی، رشد مفاسد اجتماعی و انواع نابسامانیهای اجتماعی را فراهم می کند.
وقتی مردم از مسئولان و مدیران و دولتمردان نظام اسلامی صداقت، تعهد و دلسوزی و تلاش پیگیر برای رفع مشکلات را مشاهده کنند و آثار و برکات خدماتشان را در صحنه اجتماعی ببینند، روح امید، نشاط، عشق و ایمان در جانشان دمیده می شود و آنان را به زندگی امیدوار می کند و جنبش و تحولی دوباره می گیرند.
3 ـ رشد عزّت اسلامی؛ مردم وقتی پا در هر اداره ای نهند و با افرادی زحمت کش، خدمتگزار و مخلص رو به رو شوند، اخلاق اسلامی، برخورد کریمانه و عزّت و احترام آنان را ببینند در خود احساس شرافت و بزرگی خواهند کرد. دیگر ناچار نمی شوند برای مشکل گشایی خود به پول و پارتی متوسل گردند و خود را به ذلت دچار کنند و زبان به التماس بگشایند.
این احساس عزت اسلامی روح آنها را به گونه ای پرورش می دهد که در فراز و نشیب های زندگی همواره احساس کرامت و شرافت کنند. در برابر هر کس و ناکسی سر فرود نیاورند و رفته رفته به ملّتی سرفراز و آزاده مبدّل می شوند که بتوانند از استقلال و آزادی خود و مملکتشان دفاع کنند.
امام علی(ع) فرمود:
مَنْ عَدَلَ فی سُلْطانِهِ وَ بَذَلَ اِحْسانَهُ اَعْلَی اللّهُ شَأْنَهُ وَ اَعَزَّ اَعْوانَهُ.
هر که در تصدّی و مسئولیتش دادگری کند و نیکی های خود را بذل نماید، خداوند او را بلندمرتبه و اعوان و انصارش را عزیز و غالب گرداند.
خدمت به مردم به ویژه محرومان و قشر آسیب پذیر جامعه افزون بر آثار و برکات و پاداشهای فراوان اخروی، آثار تربیتی و اخلاقی مطلوبی نیز در پی دارد که در دو محور فردی و اجتماعی تقدیم می گردد:
1 ـ پرورش روحی و تکامل معنوی؛ بدون تردید خدمت به خلق از جمله بهترین راههای سلوک الی الله و رسیدن به قرب الهی است. از آموزه های اسلامی در این باره استفاده می شود که خدمت به مسلمانان و انسانها سبب تکامل روحی و معنوی انسان می شود. اسلام از پیروانش خواسته تا نفوس خود را با خدمت مخلصانه به مردم تکامل بخشند. از این رو، در پاره ای از روایات چنین کاری عبادت شمرده شده و خدمتگزاران محبوب ترین مردم معرفی شده اند. در واقع راز و رمز محبوبیّت در پیشگاه خداوند همین است که انسان به مردم خوبی کند و در رفع مشکلات آنان بکوشد تا رضایت خداوند جلب شود و دست انسان را بگیرد و به خواسته های درونی اش برساند؛ به قول شاعر:
| تو با خلق خدا، چون مهربانی | خدای خلق، با تو مهربان است |
هر که خواهان پیوند الهی است و شوق الهی در دل دارد، باید در این راه گام بردارد. حضرت علی علیه السلام می فرماید:
مَنِ اشْتاقَ خَدِمَ وَ مَنْ خَدِمَ اتَّصَلَ... .
هرکس شوق داشته باشدخدمت می کند وآن که خدمت کند (به قرب الهی) واصل می شود.
2 ـ نشاط معنوی؛ اثر وضعی خدمت به مردم و شادمان کردنشان این است که خداوند با این کار الطافش را شامل حال انسان می کند و روحیه و نشاطی معنوی در او می آفریند؛ به گونه ای که هر چه در این راه گام برمی دارد بیشتر لذّت می برد و سختی های آن را به جان می خرد. به قول مرحوم ملاّ هادی سبزواری:
| تا نکنی ترک سر، پای در این ره منه | خود ره عشق است این، هر قدمی صد بلا |
حضرت علی(ع) پس از آنکه به کمیل توصیه می کند خویشانت را به تحصیل خویهای نیک و خدمتگزاری به مردم فرمان ده، می فرماید:
کسی که دلی را شاد کند خداوند عوض آن شادی و خرّمی، برایش لطف (و خوشی معنوی) می آفریند (که بر اثر انجام کارهای نیک به او روی می آورد).
3 ـ جلوگیری از لغزشهای ذلت بار؛ خدمت مخلصانه به مردم، از فرو افتادن انسان در لغزشگاههای خوار کننده که فرومایگی او را در پی دارد، جلوگیری می کند؛ چرا که خدمتگزار به انگیزه نیکی به مردم و جلب رضایت خداوند قدم برمی دارد و همین قصد و نیکی مدد الهی را شامل حالش کرده، او را از لغزش بازمی دارد و چنانچه لغزش نیز از او صورت گیرد به برکت همان نیت و انگیزه الهی مورد آمرزش قرار می گیرد.
اهتمام در پیشی گرفتن کارهای خوب وکوچک شمردن کارهایی که در برآوردن نیازهای مردم انجام می شود، از جمله آنهاست. دولتمردان و خدمتگزاران هر چه در قبال ملّت قهرمان و نمونه ایران انجام دهند کم است. نباید این احساس به فرد دست دهد که برای مردم بسیار کار کرده است. تکالیف، بسیارسنگین وپاسخگویی درپیشگاه پروردگارنیز بسی دشوار است.
ادب دیگر، تظاهر نکردن به کارهاست. لزومی ندارد به رخ مردم کشیده شود. اگر چه موارد، گوناگون و گاهی بیلان کار دادن برای تنویر افکار عمومی و یا جهات دیگر ضروری است. امام علی(ع) در این باره می فرماید:
لا یَسْتَقیمُ قَضاءُ الْحَوائِجِ اِلاّ بِثَلاثٍ: بِاسْتِصْغارِها لِتَعْظُمَ، وَ بِاسْتِکْتامِها لِتَظْهَرَ، وَ بِتَعْجیلِها لِتَهْنَأَ.
شایسته نیست روا نمودن حاجتها مگر به سه چیز: (نخست) به کوچک شمردن آن تا (نزد پروردگار) بزرگ گردد. (دوم) به پنهان داشتن آن تا (هنگام پاداش) آشکار شود. (سوم) به شتاب در انجام آن تا گوارا باشد.
مشکل گشایی، برطرف کردن غم و اندوه، برآوردن نیازهای مردم و شاد کردن آنان از بهترین شیوه های خدمت رسانی است که در سیره پیشوایان معصوم نیز به وفور دیده می شود.
سعید بن قیس همدانی گوید: روزی در شدت گرما، امیر مؤمنان(ع) را کنار دیواری دیدم. عرض کردم: اماما! در این ساعت و هوای گرم اینجا چه می کنید؟ فرمود: تنها به این دلیل از خانه خارج شده ام که ستمدیده ای را یاری برسانم و یا به فریاد بیچاره ای برسم!
اگر سری به ادارات بزنید خواهید دید که هر کدام روزانه رقم بالایی ارباب رجوع دارند. پذیرش این خیل عظیم جمعیت، شنیدن درد دلهاشان، پاسخگویی مناسب و رفع مشکل آنان در فرهنگ اسلامی بر بسیاری از عبادت های مستحب ترجیح دارد.
امام حسن(ع) مشغول طواف خانه خدا بود که شخصی به آن حضرت مراجعه و درخواست کمک کرد. امام(ع) طواف را رها کرد و به حل مشکل او پرداخت. شخصی اعتراض کرد و گفت: آیا طواف خانه خدا را به خواهش یک نفر، ترک می کنی؟ حضرت پاسخ داد:
چرا چنین نکنم؟ پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «هر کس در پی حاجت برادر مسلمانش برود و آن را برآورده سازد، ثواب یک حج و عمره دارد و اگر برآورده نشد، ثواب عمره دارد.» من، هم ثواب حج و عمره را بردم و هم بازگشته، به طوافم می رسم.
ناصر خسرو می گوید:
| اگر باری ز دوشم برنداری | چرا باری سَرِ بارم گذاری |
مردم آزاری تنها این نیست که ارباب رجوع را معطّل و بلاتکلیف بگذاری، یا کارش را به بهانه های واهی به امروز و فردا بیندازی، یا جواب سربالا به او بدهی و مانند اینها؛ بلکه گاهی بی اعتنایی و تحویلش نگرفتن، در برابر سخنانش سکوت کردن و پاسخش را ندادن، با بی رغبتی کارهایش را پیگیری کردن نیز مردم آزاری است.
از دستورالعمل های علوی به کارگزارانش، آنگاه که لشکری به سوی آنان روانه کرد، این است که می نویسد:
پس از حمد خدا و درود بر پیغمبر اکرم(ص)، من به خواست خدا لشکری را روانه کردم که از زمینهای شما عبور خواهد کرد و آنها را به آنچه خدا بر آنان واجب گردانیده از آزار و بدی نرساندن به مردم، سفارششان کردم.
ادب اسلامی اقتضا می کند برای کارهای نیکی که انسان انجام داده بر کسی منّت ننهد و به رخش نکشد؛ چرا که این عمل کار نیک را از ارزش می اندازد. خدمت رسانی بی منّت به مردم شکر نعمتی است که خدا به خدمتگزاران داده است. به قول سخنسرای شیراز:
| شکر خدای کن که موفق شدی به خیر | ز انعام و فضل او، نه معطّل گذاشتت |
| منّت منه که خدمت سلطان همی کنی | منّت شناس ازو که به خدمت بداشتت |
حضرت علی(ع) می فرماید:
وَ اِیّاکَ وَالْمَنَّ عَلی رَعِیَّتِکَ بِاِحْسانِکَ... فَاِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ الاِْحْسانَ.
ازمنّت نهادن به مردم دربرابر کارهای نیکت برحذرباش! زیرا منّت نیکی هارا ازبین می برد.
خداوند متعال به وفای به عهد، سفارش فراوان می کند و تخلّف نکردن از عهد و پیمان را در چهار آیه قرآن کریم جزو ویژگی های خود برمی شمارد؛ «اِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ». بدیهی است خدمت رسانی چه در بعد فردی و چه اجتماعی و چه از موضع مقام و مسئولیت، هرگز نباید با وعده های پوچ همراه باشد. فرد خدمت رسان تنها به اموری وعده می دهد که مطمئن است می تواند از عهده آن برآید. انسانهای بی شخصیّتی که برای رسیدن به آرزوهای خود، وعده های توخالیِ خدمت رسانی می دهند و به جای عمل، به شعار روی می آورند، هرگز در شمار خدمت رسانان واقعی قرار نمی گیرند:
وَ اِیّاکَ... وَ اَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ، فَاِنَّ... الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللّهِ وَالنّاسِ، قالَ اللّهُ تَعالی: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ اَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ.»
بپرهیز از اینکه به مردم وعده ای بدهی و وفا نکنی؛ زیرا خلف وعده خشم خدا و مردم را برمی انگیزد چنان که فرمود: خداوند سخت به خشم می آید از اینکه سخن بگویید که عمل نمی کنید!
نظامی گنجوی گوید:
| نیست بَرِ مردم صاحب نظر | خدمتی از عهد، پسندیده تر |
| دست وفا در کمر عهد کن | تا نشوی عهد شکن، جهد کن |
در خدمت رسانی، گذشته از تحمل سختی کار و استقامت در خوب انجام دادن آن، تحمّل نیش ها، زخم زبانها و نسبت های ناروا و فرو خوردن خشم در این هنگام بسیار ضروری است. کسی که حلیم و خویشتن دار نباشد و با شنیدن حرفی از کسی زود از کوره در رود، رنگ ببازد و رو ترش کند، نخواهد توانست توفیقی در خدمتگزاری به دست آورد. یکی از توصیه های امام علی(ع) به «حارث همدانی» این است که می فرماید:
وَاکْظِمِ الْغَیْظَ وَ تَجاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدُرَةِ، وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکُنْ لَکَ الْعاقِبَةُ.
خشم خود را فرونشان، هنگام توانایی (از کیفر) بگذر، در وقت غضب خویشتن دار باش و با وجود تسلّط داشتن (از انتقام) دوری کن تا پاداش نیکو برایت باشد.
مولوی گوید:
| او به تیغ حلم، چندین خلق را | واخرید از تیغ، چندین حلق را |
| تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر | بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر |
بدون تردید خدمت رسانی شایسته به مردم با مشکلات و سختی های بسیار توأم است. مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی نباید از این مرارتها بهراسند. آنان باید از هجوم کارها و مواجهه با کثرت ارباب رجوع ملول و آزرده خاطر نشوند و همه آنها را به دیده لطف و عنایت و نعمت از جانب پروردگارشان بدانند و با سودرسانی به خلق خدا رضایت خالق را جلب کنند. به قول سعدی:
| حاصل نشود رضای سلطان | تا خاطر بندگان نجویی |
| خواهی که خدای، بر تو بخشد | با خلق خدا، کن نکویی |
اگر کسی بخواهد بر کارها مسلّط شود و به گونه ای شایسته سامانش دهد، بایستی بر رَخْش چالاک صبوری سوار شود و پیش بتازد. صبر و استقامت است که ناگواریهای کار را در کام انسان گوارا می سازد.
حضرت امیر(ع) پس از توصیه به عدل و انصاف به یکی از کارگزارانش می فرماید:
... وَاصْبِرُوا لِحَوائِجِهِمْ فَاِنَّکُمْ خُزّانُ الرَّعِیَّةِ، وُکَلاءُ الاُْمَّةِ وَ سُفَراءُ الاَْئِمَّةِ.
در برابر درخواست های مردم صبور باشید؛ زیرا شما خزانه داران مردم هستید و وکیل های آنان و نمایندگان پیشوایانید.
مسئولان موظف اند براساس آموزه های دینی این ادب اسلامی را به خوبی مراعات کنند. خودپسندی، تکبّر، ترشرویی و کج خلقی نفرت انگیز است و مردم را نسبت به نظام اسلامی مأیوس می کند و منکری بالاتر از مأیوس کردن دلهای امیدوار مردم نیست.
فروتنی، اخلاق کریمانه و نرمخویی با مردم، شمیم جانشان را می نوازد و به زندگی امیدوارشان می سازد.
امام علی(ع) رعایت این ادب را ضمن نامه به یکی از کارگزارانش این گونه توصیه می کند:
وَاخْفِضْ لِلرَّعِیَّةِ جَناحَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ اَلِنْ لَهُمْ جانِبَکَ، وَ اسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ وَالاِْشارَةِ وَالتَّحِیَّةِ، حَتّی لا یَطْمَعَ الْعُظَماءُ فی حَیْفِکَ، وَ لا یَیْأَسَ الضُّعَفاءُ مِنْ عَدْلِکَ.
در برابر مردم متواضع و گشاده رو باش، نرم خویی و ملایمت را به کارگیر و در ملاقات، نگاه واشاره وتحیّت ودرود، مساوات را میان همگان رعایت کن تابزرگان درستم کردن تو طمع نکنند (درصدد دشمنی با تو برنیایند) و زیردستان از دادگری ات نومید نشوند.
از دیگر آداب خدمت رسانی مسئولان، حضور در متن مردم، ارتباط مستقیم با آنان، شنیدن درد دلهایشان و گرهی از کارشان گشودن، ریاست ها و مدیریت ها را استحکام و تداوم می بخشد و ایام تصدّی خادمان به مردم را قرین شور و نشاط می کند و گرنه به قول حافظ:
| دائم گل این بستان، شاداب نمی ماند | دریاب ضعیفان را، در وقت توانایی |
امام علی(ع) به قُثَم ابن عباس که از جانب حضرت حکمران مکه بود، می نویسد:
...وَ لا یَکُنْ لَکَ اِلَی النّاسِ سَفیرٌ اِلاّ لِسانُکَ،وَ لا حاجِبٌ اِلاّ وَجْهُکَ، وَ لا تَحْحُبَنَّ ذاحاجَةٍ عَنْ لِقائِکَ بِها... .
باید سفیر و پیغام رسانی میان تو و مردم جز زبانت و دربانی جز چهره ات نباشد (هر چه می خواهی خودت به آنان بگو و هر که می خواهد بدون مانع تو را ببیند) و هیچ درخواست کننده ای را از ملاقات و دیدار خود جلوگیری مکن.
از آداب آن است که از رفیق بازی، ملاحظه دوستان، فرزندان و مریدان و ستم روا داشتن بر دیگران به شدّت برحذر باشد و از تبعیض میان ارباب رجوع، فرق گذاشتن، موافق و مخالف درست کردن و پایمال کردن حقوق دوری کند. در عهدنامه علوی می خوانیم:
نسبت به خدا، مردم، نزدیکان و هواداران خود در رابطه با نوع برخورد و ادای حقوقِ آنان، انصاف را از نظر دور مدار و گرنه ستمکار خواهی بود، ... و چیزی در تغییر نعمت و دوری از رحمت الهی مؤثرتر از ستمگری نیست؛ زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است (و انتقام آنان را خواهد گرفت).
و شهریار چه زیبا سروده است:
| خوشا انصاف کز صافی ترین اوصاف انسان است | ترازویی که هر کمّیتی با وی به میزان است |
| گرت توفیق این نعمت بود شکر خدا می کن | پیمبر گفت انصافی که داری، نصف ایمان است |
مردم عایله خدای اند و خدا دوست داشتنی و عشق ورزیدنی است. کسی که می خواهد از طریق سودرسانی به عایله خدا به معشوقش برسد، باید دلش را از هرگونه کینه و دشمنی با مردم تهی و در عوض آن را سرشار از محبّت به آنان سازد. این ادب در روایتی قدسی، در بیان خداوند چنین آمده است:
اَلْخَلْقُ عِیالی، فَاَحَبُّهُمْ اِلَیَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ اَسْعاهُمْ فی حَوائِجِهِمْ.
مردم عایله و جیره خواران من اند، محبوب ترین آنها نزد من کسی است که به عایله ام مهربان تر و در برآوردن نیازمندیهایشان کوشاتر باشد.
وقتی خدمت رسانی، با مهر و محبت همراه گردد، مشکلاتِ خدمت رساندن هم آسان تر می شود و تحمل سختی های این راه، سهل تر می گردد. خدمت رسانی گرچه با توکّل بر خدا و از روی اخلاص انجام گرفته امّا مهربانی و محبت مردم، دشواری های راه را به همواری بدل می کند.
بیان گردید که بخش مهمی از خدمت رسانی، از طریق کارگزاران و مسئولان نظام اسلامی انجام می پذیرد. اما این خدمت رسانی نیز باید با عطوفت همراه باشد. حضرت علی(ع) به مالک اشتر توصیه می کند:
وَ اَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اَکْلَهُمْ... .
[ای مالک!] قلب خودرا ازعطوفت به رعیت مالامال ساز! و دوستدارشان باش! وبه آنان نیکی کن! مبادا نسبت به آنها همچون درنده ای باشی که خوردنشان را غنیمت شمری!
اقبال لاهوری می گوید:
| از محبت جذبه ها گردد بلند | ارج می گیرد از او نا ارجمند |
| بی محبت زندگی، ماتم همه | کار و بارش زشت و نامحکم، همه |
| عشق صیقل می زند فرهنگ را | جوهر آئینه بخشد سنگ را |
ادبِ دیگر خدمت رسانی آن است که خدمت به خلق، انسان را غافل از خدای سبحان و مطیع شیطان نکند؛ در عین سودرسانی به خلق از خالق نبُرد. در متن مردم باشد و در محضر خدا. در خدمت مردم باشد و مطیع فرمان خدا. به قول سعدی:
| فرمانبر خدای و نگهبان خلق باش | این هر دو قَرَن، اگر بگرفتی سکندری |
سودرسانی به مردم، اگر با انگیزه الهی انجام گیرد، عبادت است؛ لیکن شرط است که خدمتگزار، برای عبودیت، انجام تکالیف شرعی و انس و خلوت با خدا بهترین ساعات شبانه روزش را اختصاص دهد و خدمت رسانی، او را از انجام فرایضش بازندارد! همین ارتباط و توجه و انس الهی است که شور و نشاط می آفریند و انسان را در مسئولیت های اجتماعی موفق می کند. حضرت علی(ع) به مالک اشتر توصیه می کند:
نیکوترین وقتها و بهترین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن، اگرچه همه وقت برای خداست، اگر نیّت درست و رعیّت در آسایش قرار داشته باشد.
از کارهایی که به خدا اختصاص دارد و باید با اخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه پروردگار است، پس در بخشی از شب و روز، وجود خود را به پرستش خدا اختصاص ده و آنچه تو را به خدا نزدیک می کند بی عیب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی جسم شوی.
سامان یافتن کارها و نتیجه دادن آنها گذشته از تلاش و اخلاص، به توکل انسان به خداوند بستگی دارد. در امر خدمت رسانی، باید بر خداوند توکل کرد. پیامبر اکرم(ص) تفسیر توکل را از جبرئیل پرسید! جبرئیل فرمود:
معنای توکّل این است که انسان یقین کند به اینکه سود و زیان و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها نا امید بود. اگر بنده ای به این مرتبه از معرفت برسد که جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی امیدوار نباشد و از غیر او نهراسد و به غیر خدا چشم طمع نداشته باشد، این همان توکل بر خداست.
حضرت علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع) فرمود:
در همه امور، نفس خود را به خدا پناهنده دار؛ زیرا در پرتو این پناهندگی، خود را به پناهگاهی مطمئن و نیرومند سپرده ای!
امام خمینی قدس سره می فرماید:
| تا دوست بود تو را گزندی نبود | تا اوست غبار چون و چندی نبود |
| بگذار هر آنچه هست و او را بگزین | نیکوتر از این دو حرف، پندی نبود |
اخلاص
ممکن است عملی در ظاهر خدمت محسوب شود؛ ذات آن عمل، کاری پسندیده و عقلایی باشد، از عواطف انسان دوستانه ناشی شود، آثار و برکاتی داشته باشد و تحسین دیگران را نیز برانگیزد، ولی نزدیک کننده انسان به خدا نبوده، در رساندن انسان به کمال بُرد نداشته باشد. چنین عملی از دیدگاه اسلام چندان ارزشی ندارد. بنابراین میزان ارزشمند خدمتگزاری به نیت و انگیزه بستگی دارد. هر چه انگیزه، خالص تر باشد عمل، ارزشمندتر خواهد بود. کارهایی که با «صبغه الهی» رنگ آمیزی شده ارزشمندتر، اثرگذارتر و ماندگارتر است.
به همین دلیل «حُسْن فعلی» در ارزش گذاری عمل به تنهایی کفایت نمی کند، آنچه مهمتر است «حُسن فاعلی» است. عمل، بایستی از پشتیبانی جانی سالم، اندیشه ای الهی و دستی رحمانی برخوردار باشد تا بالا رود و صاحبش را با خود به همراه ببرد؛ چرا که خدمت رسانی عرصه بروز ادب با ربّ الارباب است و صبغه الهی دادن به کارها. برای کسی که با خدا معامله می کند توقّع شنیدن تعریف و تمجید دیگران نیز دور از شأن است. به قول مولوی:
| خدمتی می کن برای کردگار | با قبول و ردّ خلقانت چه کار |
شکوه این ادب در ایثارگری امام علی علیه السلام و خاندان بزرگوارش در دستگیری از مسکین، یتیم و اسیر به خوبی تجلّی کرده که داستانش را خداوند سبحان در سوره «هَلْ اَتی» به نمایش گذاشته است.
حضرت علی(ع) نیز شرط اوج گرفتن عمل و قبولی آن را اخلاص برمی شمارد:
بِالاِْخْلاصِ تُرْفَعُ الاَْعْمالُ.
کارهای نیک، با [بال و پر] اخلاص بالا می روند [و قبول می شوند].
امام صادق علیه السلام فرمود:
اَلْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذی لا تُریدُ اَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ اَحَدٌ اِلاَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ.
عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدا تو را برای انجام آن ستایش کند.
بدون تردید خدمت به بندگان خدا یک ارزش صد در صد اسلامی و اخلاقی است. آیات و روایات فراوانی درباره اش وارد شده است. سیره عملی رسول اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نیز به خوبی گویای آن است وشاید عملی ارزشمندتر از خدمت به خلق درگفتار وسیره آن بزرگواران نیابیم. پیامبراکرم(ص) آن را در ردیف ایمان به خدا آورده،می فرماید:
دو خصلت است که چیزی بالاتر از آن دو نیست:ی
1- ایمان به خدا
2- سود رساندن به بندگان خدا.
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
به همه مردم نیکی کن؛ چرا که ارزش هیچ عملی در پیشگاه خداوند سبحان با فضیلت کارهای نیک برابری نمی کند.
بنابراین، از نظر ارزشی و حسن فعلی کمتر عملی به پای خدمت به مردم می رسد. از نظر حسن فاعلی نیز هر کس برای اجتماع و مردم سودمندتر باشد از بهترین مردم به حساب می آید. از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: خدا چه کسی را بیشتر دوست دارد؟ فرمود: کسی که برای دیگران سودمندتر باشد. علی علیه السلام می فرماید:
اَفْضَلُ النّاسِ اَنْفَعُهُمْ لِلنّاسِ.
بهترین مردم کسی است که برای مردم مفیدتر باشد.
امام صادق علیه السلام کسانی را که مرجع مردم در گرفتاریها و مشکلات هستند، مؤمن حقیقی شمرده، می فرماید:
خداوند در روی زمین بندگانی دارد که مردم در انجام خواسته های دنیایی و آخرتی خود به آنان پناه می برند. آنها مؤمنان حقیقی و روز قیامت در امان اند.
خدمت رسانی در آثار مکتوب علمای اخلاق نیز در شمار فضیلتی اخلاقی مورد بحث قرار گرفته است. از جمله مرحوم نراقی در کتاب جامع السعادات روایات متعددی درباره این موضوع آورده و در مقابل، بی اعتنایی به امور مسلمانان، ترک یاری و سهل انگاری در آن را از صفات رذیله و دلیل ضعف ایمان دانسته و آن را نتیجه کینه و دشمنی، کسالت، حسادت، بخل و ضعف نفس انسان شمرده است.
برگزیده مردم را سزاست تا به شکرانه نعمتی که به واسطه مردم به او داده شده است، در فکر احیای حق و ابطال باطل باشد و از حرام ها دوری کند. او علاوه بر سپاس گزاری از خدا باید سپاس گزار مردم نیز باشد. سید الساجدین علیه السلام در بیانی زیبا و رسا می فرماید:
حق کسی که به تو نیکی می کند، این است که از او تشکر کنی و نیکش را به زبان آوری و از وی به خوبی یاد کنی و میان خود و خدای عزوجل برایش خالصانه دعا کنی. اگر چنین کنی، بی گمان، پنهانی و آشکارا از او تشکر کرده باشی. وانگهی اگر روزی توانستی نیکی او را جبران کنی، جبران کن.
یکی از رفتارهای ناسالم، غیر اخلاقی و غیر انسانی پس از پیروزی انتخابات، تحقیر احزاب یا نامزدهای دیگر و حتی هواداران آنهاست. چنین کاری نشان دهنده پلیدی درون آدمی است. پیامبر اکرم می فرماید: «حَسْبُ ابنُ آدم مِنَ الشَّرّ اَنْ یُحَقِّر اخاهُ المسلم؛ در بدی فرزند آدم همین بس که برادر مسلمان خود را کوچک شمارد».
در روایت دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: «هیچ مسلمانی را خوار و حقیر مشمار؛ زیرا کوچک آنان هم نزد خداوند بزرگ است».
«وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا؛ آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارند». (بقره: 177)
بایسته است برگزیده ملت، صداقت خود را به وفاداری امانتی که از طرف خدای تعالی و مردم به عهده او واگذار شده است، نشان دهد؛ زیرا بهترین صداقت، وفای به عهد است. عهدی که با مردم می بندد تا در خدمت آنان باشد. علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید: «احسن الصدق الوفاء بالعهد؛ بهترین صداقت، وفای به عهد است».
اخلاق انتخابات برای رعایت نامزدها امری مهم و ضروی است از جمله آن اخلاقیات عبارت است از :
به راستی، میزان در حوزه تبلیغات انتخاباتی چیست؟ آیا نامزدهای انتخابات می توانند با عنوان حفظ دین و اینکه جبهه مقابل بر حق نیست، دست به تبلیغات وسیع با هزینه های گزاف بزنند؟ یکی از آسیب ها، هزینه های هنگفتی است که صرف تبلیغات می شود. نامزدها به جای اینکه در صدد شناساندن خود به مردم باشند، مبالغی کلان را صرف تبلیغات می کنند که چیزی جز اسراف را به همراه ندارد. امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«مَنْ کانَ لَهُ مالٌ فایّاهُ وَ الفِساد؛ فانّ اِعْطاءَ المالِ فی غَیرِ وَجهٍ تَبْذیرٌ وَ اسرافٌ وَ هُوَ یَرفَعُ ذِکْرَ صاحبِهِ فی النّاسِ وَ یَضَعَهُ عِنْدَ اللّهِ.
هر که ثروتی دارد، مبادا آن را تباه کند؛ زیرا صرف کردن بی مورد آن، ریخت وپاش و اسراف است. این کار، او را در میان مردم بلند آوازه می کند، ولی نزد خدا بی مقدار می سازد.
البته برخی هم برای پیروزی خود، از اموال بیت المال استفاده و به هر شکل ممکن آن را توجیه می کنند. این کار اشتباه مضاعفی است؛ زیرا علاوه بر اسراف و تبذیر، از بیت المال برای مقاصد شخصی استفاده کرده اند.
امام باقر علیه السلام می فرماید: «اَلْمُسْرِفُون الذینَ یَسْتحلّون المَحارِمَ و یَسْفِکُونَ الدِّماءَ؛ اسراف کاران، آنانی هستند که حرام ها را حلال می شمارند و خون می ریزند».
نامزد در دفاع از ایده ها و برنامه ها و معرفی خود باید در گفتار و کردار، جانب انصاف را داشته باشد و از حق کشی دوری کند. وی باید از فضای به وجود آمده در جهت قرب به خدا بهره برد و با سعه صدر در برابر کارشکنان، همچون دوستی مهربان باشد.
امام علی علیه السلام می فرماید:اَجْوَرُ السّیرةِ اَنْ تَنْصِفَ مِنَ النّاسِ وَ لا تُعامِلَهُم بِهِ؛ ستمکارانه ترین روش آن است که از مردم انصاف بخواهی، ولی خودت با آنان به انصاف رفتار نکنی».
انصاف در گفتار و کردار نسبت به خود و رقیبان موجب الفت دل ها خواهد شد و به دوستی ها را دوام خواهد بخشید که «الإنْصافَ یُؤَلِّفُ القلوبَ».
لازمه انتخابات سالم، ایجاد فضایِ سالم و دور از تشنج و فساد است. این امر محقق نخواهد شد، مگر با رعایت اصل «احترام متقابل» «هم دلی و هم بستگی» و دوری از «حرمت شکنی» و «تهمت و افترا».
تجربه نشان می دهد بیشترین ضربه که می توان به حاکمان و در فضای انتخابات به نامزدها وارد کرد، خیانت کردن، تهمت زدن و شایعه پراکنی است. بنابراین، افراد باید بکوشند خود را در جایگاه تهمت قرار ندهند. امام علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَواضِعَ التُّهْمَةِ فلا یَلُومَنَّ مَنْ اساءَ به الظنَّ؛ کسی که خود را در جایگاه تهمت قرار داده است، نباید جز خود را نکوهش کند».
از آنجا که انسان با هم نشین خود شناخته می شود، باید هوشیار باشد که در هر مجلسی شرکت نکند و با هر کسی نشست و برخاست نداشته باشد.
امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
ایّاکَ وَ مَواضِعَ التُّهْمَةِ وَ المَجْلِسَ المظنونِ بالسوء، فانَّ قَرینَ السوءِ تغُزُّ جَلیسَهُ.
از رفت و آمد به جاهای تهمت برانگیز و مجلس هایی که گمان بد به آنها برده می شود، بپرهیز؛ زیرا دوست بد، هم نشین خود را می فریبد.
امام خمینی رحمه الله فرموده است: «میزان، رأی مردم است.» در انتخابات آزاد، میزان رأی مردم است تا با دقت در انتخابات، نامزد اصلح را برگزینند.
در این مجال، به بررسی اخلاق انتخاباتی رأی دهنده گان یا اخلاق انتخاباتی هواداران نامزدها در زمان انتخابات در چند مرحله می پردازیم.
در این مرحله می توان از دو شیوه استفاده کرد. ابتدا باید تفکر و تعقل را سرلوحه کار خوش قرار داد تا از این رهگذر بتوان نامزد اصلح را از میان نامزدها برگزید.
امام علی علیه السلام می فرماید: «رأی الرجل میزان عقله؛ نظر یک فرد میزان عقل اوست».
در مرحله بعد، اگر از این راه به نتیجه نرسید، به وسیله مشورت با صاحبان عقل و اندیشه به انتخابی صحیح رهنمون شود. امام صادق علیه السلام می فرماید: «شاور فی امرک، الذین یخشون اللّه عز و جل؛ در امور خود با کسانی که از خدا می ترسند، مشورت بکن.» امام علی علیه السلام نیز در بیان این معنی می فرماید: «مَنْ شاوَرَ ذَوی الْبابَ دُلَّ علی الصّوابِ؛ هر کس با صاحبان عقل و اندیشه مشورت کند، به راه راست هدایت می شود.» باید در زمان انتخابات توجه داشت که نامزد باید ویژگی های زیر را دارا باشد:
امام علی علیه السلام می فرماید: «ای مالک، (افراد صالح را انتخاب کن)؛ زیرا آنان از نظر بصیرت، بسیار دوراندیشند».
حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می فرماید: «در کارهای کارگزارانت اندیشه کن... و افراد با تجربه و پاک تر را از میان آنان برگزین».
امیر المؤمنین علی علیه السلام در بیان این معنی می فرماید
کارهایت را به بهترین کارگزارهایت بسپار و نامه های سری و نقشه ها و طرح های پنهان خود را در اختیار کسی بگذار که دارای اساسی ترین اصول اخلاقی باشد؛ کسانی که موقعیت و مقام آنان را سرمست و مغرور نسازد.
یکی از مهم ترین وظایف پس از انتخابات برای برگزیده ملت، حفظ استقلال کشور و منافع مردم است تا کشور را از وابستگی به بیگانگان نجات دهد، نه اینکه کشور را بستر چپاول و امیال شیطانی بیگانگان کند.
نامزدهای انتخاباتی پیش از پیروزی در انتخابات و رسیدن به قدرت باید این ظرفیت و توان را در خود احساس کنند و از وابستگی خارجی و حمایت های معاندان داخلی بپرهیزند.
یکی دیگر از آفت هایی که در این زمینه باید بدان توجه کرد، ریاست طلبی است. کسانی که در طلب برتری جویی بر بندگان خداوند هستند، جز برای نابودی خویش و دیگران گام برنمی دارند. امام صادق علیه السلام می فرماید:«من طلب الرئاسة هلک؛ هر که جویای ریاست باشد نابود شود.» آن حضرت در جایی دیگر فرموده است: «طلبتُ الرئاسة فوجدتها فی النصیحه العباد اللّه؛ ریاست را جستم و آن را در خیرخواهی بر بندگان خدا یافتم».
همچنین از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
مال دوستی و جاه طلبی به دین مؤمن زودتر خسارت می زند تا حمله دو گرگ درنده به یک رمه بی شبان که یکی از جلو رمه حمله آورد و دیگری از عقب آن.
از جمع این روایت ها این نکته را می توان دریافت که ریاست طلبی اگر برای هوا و هوس و به دست آوردن انواع شهوت ها باشد، جز نابودی خود و دیگران، چیز دیگری به دنبال ندارد. از طرفی، اگر نیّت شخص، اصلاح امور مردم و خیرخواهی برای آنان و برپا داشتن حق و براندازی باطل باشد، امری پسندیده و نیکو است، ولی لازم است هماره مراقبه داشته باشد تا از مسیر حق منحرف نشود.
کسی که همیشه به فکر رفاه و آسایش مردم و با هواهای نفسانی خود در جنگ و ستیز باشد، هنگامی که بر مسند قدرت تکیه زد، فریفته جاه و مقام و ثروت دنیا نمی شود. پیروان و راسخان این کار تنها مؤمنان راستین هستند که به یاد خدا دل بسته اند.
امیرالمؤمنین علی در بیان مقام پرهیزکاران می فرماید:
نفس او از دستش در زحمت، ولی مردم در آسایش هستند. برای قیامت خود را به زحمت می افکند، ولی مردم را به رفاه و آسایش می رساند.
پس هدف از پذیرش مسئولیت، تنها رسیدن به قدرت و شهرت و ثروت نیست، بلکه هدف از به دست آوردن قدرت و حکومت، بازگرداندن نشانه های حق و دین در جایگاه خویش و اصلاح سرزمین هاست تا بندگان ستم دیده در امن و امان زندگی کنند.
بینش هنگامی که از یقین حاصل شد و این یقین بر پایه ایمان استوار گردید می توان همچون دژی محکم در برابر ناملایمات و ستم و بی عدالتی ایستاد و از این رهگذر، از سرچشمه زلال حقیقت سیراب شد. بنابراین، اهل بصیرت می شنوند، می بینند، نگاه می کنند، از عبرت ها بهره می گیرند، آن گاه راه های روشنی را می پیمایند و از افتادن در پرتگاه ها دوری می کنند.
«از نظر اسلام، مدیریت یک تشکیلات به کسی واگذار می شود، که صرف نظر از ایمان و اعتقاد به ارزش های مکتبی، دانش اداره و آگاهی و بینش های لازم را داشته باشد... . اسلام نه تنها جلو نظرهای بدون بینش و آگاهی را می گیرد و مانع از این می شود که ناآگاهان، هدایت و ارشاد جامعه را بر عهده بگیرند، بلکه خطر عمل بدون علم را نیز گوشزد می کند و آن را یکی از موجبات فساد و انحطاط جامعه می داند.
رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده است: کسی که بدون آگاهی و دانش، کاری را انجام دهد، فسادش بیشتر از صلاحش خواهد بود».
به راستی، نامزدها پیش از ورود به عرصه رقابت باید به این آگاهی و بینش برسند تا بتوانند به جای مصلحت اندیشی ها، مصالح جامعه را در نظر بگیرند.
پایداری در برابر مشکلات، جدیت در کارها و پشتکار، یکی دیگر از ویژگی هایی است که باید در انتخاب از آن بهره مند بود. این عوامل، زمینه ساز نفوذ مدیران و رهبران در پیروان و به وجود آمدن قدرت شخصی می شود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «ما ادرک المَجدَ مَنْ فاتَهُ الجدّ؛ کسی که کوشش نکرد، به بزرگی نرسید».
یکی دیگر از نشانه های پایداری در برابر مشکلات، برخورداری از سعه صدر به عنوان یکی از مهم ترین ابزارهای مدیریتی است، چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: «آلة الرّئاسة سعة الصدر؛ ابزار ریاست سعه صدر است».
پس نامزد باید آمادگی اش برای پذیرش مشکلات و شکیبایی و استقامتش در راه حق بسیار بالا باشد.
علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید:
خض الغمراتِ للحقِ حیث کان، تفقه فی الدین و عَوِّد نفسک التصبّر علی المکروه و نعم الخلق التصبر فی الحق و الْجَاءَ نفسک فی امورک کلها الی الهک فانک تلجئها الی کهف حریز و مانع عزیز.
برای حق، در مشکلات و سختی ها شنا کن. شناخت خود را در دین به کمال رسان. خود را برای استقامت در برابر مشکلات عادت ده؛ که شکیبایی در راه حق، عادتی پسندیده است. در تمام کارها خود را به خدا واگذار؛ که به پناهگاه مطمئن و نیرومندی رسیده ای.
آری، بردباری و استقامت در برابر مشکلات، نشانه بلند همتی است و «هر که همتش بزرگ باشد، مقصدش عالی است.» چنین است که «ارزش آدمی به قدر همت اوست».
| ;بود هر مرد را قیمت به همّت | ;به همّت می توان دانست قیمت |
عبد الرحمن جامی نیز در این باره می گوید:
| ;خیر هر کس به قدر همت اوست | ;همت مرد راه قیمت اوست |
| ;کی توانی شناخت قیمت مرد | ;تا ندانی که چیست همت مرد |
اسلام این اصل عقلی را که «باید کار را به کاردان سپرد» قبول دارد و در آموزه های خود آموزش می دهد که اداره امور در بخش های گوناگون جامعه، باید به کسی سپرده شود که دانش آن کار را داشته باشد و به اصطلاح، اهل فن باشد.
قرآن کریم به عنوان اصلی کلی، پیروان خویش را این گونه راهنمایی می کند: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ همیشه آگاهی های خود را از آگاهان و دانشمندان بگیرید». (نحل: 43)
برخورداری از عقل سلیم و استفاده بهینه از اندیشه و تجربه و علم دیگر انسان ها، فرد را نیرومند می سازد و از لغزش های آنان می کاهد، چنان که امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «العقل غریزةٌ یزیدُ بالعلم و التجارب؛ عقل، غریزه ای است که با علم و تجربه زیاد می شود».
ایشان در جایی دیگر می فرماید: «من قلت تجربتُهُ خُدِعَ، و مَن کَثُرت تجربَتُهُ قلت غرَّتُهُ؛ کسی که کم تجربه بود، فریب خورد و کسی که تجربه اش زیاد بود، لغزش هایش کم گردید».
به همین دلیل، در نامه 53 و 73 به والیان خود در بیان معیارهای مدیران حکومتی می نویسد: «و توخّ منهم اهل تجربة و الحیاء؛ آنان را از میان مردم باتجربه و باحیا برگزین».
فردی که می خواهد بر مسند مدیریت کلان کشور تکیه زند، باید دارای تجربه و تخصص و نوآوری باشد. پس باید ببیند که اگر چنین ویژگی را ندارد، میدان را برای کسانی که از دانایی و تجربه و تخصص کافی برای مدیریتی کلان برخوردارند، باز بگذارد.
او باید با نگاهی عمیق به خود بیاندیشد و مشورت صالحان و اهل اندیشه و تجربه را فرا راه خود قرار دهد. به سخنان چاپلوسانه اطرافیان گوش فرا ندهد و میان تلاش و تجربه، حکم به تساوی ندهد؛ زیرا گاهی شخص گمان می کند چون بسیار اهل تلاش بوده، در نتیجه، با تجربه است، در حالی که برای کسب تجربه، عمری را باید پشت سر گذاشت و نشیب و فرازها را باید پیمود تا شخص باتجربه گردد.
امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «رأی الشیخ احب من جَلَد الغلام؛ اندیشه پیر نزد من از تلاش جوان خوشایندتر است.»در امثال آمده است:
| ;هرچه در آینه، جوان بیند | ;پیر در خشت خام آن بیند |
و مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی معنوی می گوید:
| ;آنچه تو در آینه بینی عیان | ;پیر اندر خشت بیند بیش از آن |
عبادت و بندگی خدا کردن
اخلاق روزهدار در ماه مبارک رمضان
روزهداری در ماه مبارک رمضان از واجبات دینی و از توصیههای خداوند متعال بوده و طبق حدیثی از امام هادی( ع)، خداوند متعال روزه را واجب کرده تا انسان غنی، حس گرسنگی را بچشد و سپس بر فقیر مهر ورزد.
اهمیت روزه و روزهداری به حدی است که آیات و احادیث بسیاری در باب کم و کیف آن وارد شده و برخی از احادیث نیز بر "اخلاق روزهداری" تاکید کرده و ویژگیهای روزه واقعی را بیان کردهاند.
امام علی(ع) در باب روزهداری فرمودهاند: روزه پرهیز از حرامها است همچنانکه شخص از خوردنی و نوشیدنی پرهیز میکند و در حدیث دیگری نیز بیان کردهاند: روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است.
در حکمت ۱۴۵ نهجالبلاغه تاکید شده است: چه بسا روزه داری که از روزه اش جز گرسنگی و تشنگی بهره ای ندارد و چه بسا شب زنده داری که از نمازش جز بیخوابی و سختی سودی نمیبرد.
این سخنان گهربار بر اخلاق روزهداری و روزه واقعی تاکید دارند تا روزه داران در ماه مبارک رمضان علاوه بر امورات مباح مثل خوردن و آشامیدن، از محرمات و رفتارهای ناپسند نیز خودداری کنند و صرفا به روزه بدن اکتفا نکنند.
امام صادق(ع) در این باب فرمودهاند: آنگاه که روزه میگیری باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه دار باشند (یعنی از گناهان پرهیز کند)
در حدیث دیگری روزه به صبر معنا شده و میفرماید: خداوند عزو جل که فرموده است: از صبر و نماز کمک بگیرید، صبر، روزه است.
روزه گرفتن به عنوان یکی از واجبات دینی، برگرفته از احکام دین و تلفیقی از مباحث اخلاقی و تقویت اراده و ... است.
در ماه مبارک رمضان نیز با اینکه فرد روزه دار امکان خوردن و آشامیدن داشته و اسباب مبطلات روزه هم در دسترس دارد، اما خودداری و خودکنترلی میکند تا دستور خداوند متعال را انجام دهد.
در حقیقت روزهداری و پرهیز از خوردن، آشامیدن و...، سکوی پرتابی است تا شخص بتواند در امور روزمره و زندگی خود، ترک محرمات را نیز تمرین کرده و ارادهاش در این رابطه تقویت شود.
روزهداری زمینه برای تقویت اراده و ترک کارهای ناپسند در زندگی روزمره است.
روزه حقیقی یعنی در کنار ترک برخی امور مباح چون خوردن و آشامیدن، ترک محرمات را نیز تمرین کنیم.
اگر روزه هستیم باید هیجانات خود را کنترل کرده و دچار خشم و غصب نشویم؛ همچنین عصبانیت خود را نیز کنترل کرده و محرماتی چون غیبت، تهمت، دروغ و... را نیز ترک کنیم.
روزهداری که اینگونه باشد و روزهاش، منجر به تقوا و خودسازی شود، بعد از اتمام ماه مبارک رمضان نیز پرهیزکاری و بندگیاش در اطلاعات از خداوند متعال، تمام نخواهد شد.
مراد از مفاهیم عام اخلاقى آن دسته از فضایل یا رذایل اخلاقى اند که به صورت صفت و ملکهاى نفسانى بوده و اختصاصى به حوزه خاصى از حوزه هاى زندگى انسان ندارد، بلکه بر همه حوزه ها تأثیرگذار است. این قبیل مفاهیم اخلاقى خود در دو گروه جاى مى گیرند:
برخى از آنها نقش هدایتگرى را در سیر معنوى و اخلاقى انسان بازى مى کنند و گروهى دیگر صفت نفسانى عمل کننده اند که در سایه صفت هدایتگر تحقق مى یابند و آثار خاصى را نیز در حوزه رفتار در پى دارند. به این ترتیب ساختار کلان اخلاق اسلامى را در ناحیه توصیف انسان الهى و خداپسند به شکل زیر مى توان ترسیم نمود:
ساختار کلى مفاهیم و حوزه هاى اخلاقى
مقام خلیفةالهى
(قرب الهى)
حوزه هاى رفتارى
صفات نفسانى
عملکننده
صفت نفسانى هدایتگر
(ایمان)[1]
یکى از مشکلات اخلاقى بشر برخورد و تزاحم ارزشهاى اخلاقى در مقام عمل است. به این معنا که انسان دائماً در زندگى فردى و اجتماعى خود با دو یا چند تکلیف اخلاقى در زمان واحد مواجه است؛ بهطورى که نمىتواند به همه آنها در آن زمان پایبند باشد و امکان انجام برخى از این وظایف در زمانى دیگر نیز وجود ندارد. بنابراین چارهاى جز این باقى نمىماند که انسان از میان آنها یکى را برگزیند. معیار ترجیح در این گزینش اجتناب ناپذیر، چیست؟
آیا در نظام اخلاقى اسلام معیار و ملاکى براى این قبیل انتخابها اندیشیده شده است؟ یکى از انتظارات موجّه از یک نظام اخلاقى کارآمد، پیشنهاد معیارى معقول، قابل درک و کاربردى براى حل این قبیل مشکلات است. بر همین اساس این امر در برخى منابع فلسفه اخلاق مورد توجه قرار گرفته است.[1]
در حوزه علوم اسلامى، مسئله تزاحم و برخورد میان وظایف- اعم از اخلاقى و حقوقى- مورد توجه جدّى عالمان اصول بوده و در مبحث «تزاحم» مورد گفت وگو قرار گرفته است.
آنان علاوه بر بیان اقسام تزاحم و برخورد ارزشها در مقام عمل، ملاکهایى را نیز براى ترجیح یکى بر دیگرى پیش نهاده اند.[2] مهمترین و قابل فهمترین آنها بدین قرارند:
اساسى ترین ملاک عقلى و شرعى ترجیح در تزاحمهاى اخلاقى و حقوقى، میزان اهمیت هر یک از وظایف است؛ یعنى هنگامى که ناگزیریم بین دو یا چند تکلیف اخلاقى، اطاعت و پایبندى به یکى را برگزینیم، باید مهمترین آنها را برگزید و بدان عمل کرد. اما چگونه مى توان تکلیف مهمتر را شناسایى کرد؟ آیا معیارى براى تشخیص مهمترین، وجود دارد؟ عقل آدمى در بسیارى از موارد قادر به شناسایى تکلیف مهمتر است. هنگامى که ناگزیریم که از میان نجات جان انسان بیمار از خطر مرگ با استفاده بدون اجازه از اتومبیل دیگرى و پایبندى به لزوم احترام به اموال دیگران، یکى را برگزینیم، عقلًا نجات جان بیمار مهمتر است و عقل، زیر پا گذاشتن حق مالکیت فرد را در این قبیل موارد موجّه مىداند. در موارد بسیارى هم تزاحم عقل و دریافتهاى درونى و وجدانى انسان راه به جایى نمى برد؛ ولى شریعت با بیان اصول کلى و یا آنچه در مقام ارزیابى و طبقه بندى فضایل و رذایل اخلاقى و با شیوه هاى خاص خود بیان داشته است، وظیفه مهمتر را مى نمایاند. مثلًا در نظام اخلاقى اسلام، هرگاه تکالیفى که انسان در مقابل خداوند دارد با وظایفى که در برابر مردم بر عهده دارد، تزاحمى پیش آید، تکالیف مربوط به مردم مهمترند. به همین دلیل در متون مقدس دینى، جان و مال و آبروى مردم از امور مهم محسوب شده است که نباید مورد تعرض قرار گیرد. از میان آن سه نیز، حفظ جان و موجودیت افراد بر دو مورد دیگر مقدم است. بنابراین اهمیت مفاهیم اخلاقى را باید با توجه به نوع نگاه و تعبیرى که در کتاب و سنت نسبت به آنها وجود دارد، کشف کرد.
گاهى ممکن است موازین عقلى و وجدانى و تعابیر متون دینى، تعیین کننده برترى و اهمیت یک وظیفه نسبت به دیگرى نباشند؛ در چنین مواردى انسان مى تواند یکى را به دلخواه برگزیند. بنابراین نظام اخلاقى اسلام در باب شناسایى مصادیق و جزئیات نیکىها و پلیدى هاى اخلاقى که یکى از ارکان کارآمدى نظام اخلاقى است، تدابیر لازم را اندیشیده است و در این قسمت نیز موقعیت بى مانندى دارد.[3]
یکى از اساسى ترین ویژگى هاى یک نظام اخلاقى کارآمد آن است که علاوه بر معرفى ملاک و معیار منطقى جهت ارزیابى زشتى و زیبایى اخلاقى، بتواند راههاى شناسایى مصادیق آنها را نیز آشکارا نشان دهد. یکى از محورى ترین نارسایى هاى نظامهاى اخلاقى بشرى، ناکامى آنها در ارائه راهکارها و رهیافتهاى کارآمد براى شناسایى مصادیق فضیلت و رذیلت اخلاقى است؛ حتى اگر بپذیریم معیارها و ملاکهاى کلى ارائه شده از جانب آنها در باب نیکى ها و پلیدى هاى اخلاقى، صواب باشد.[1]
در نظام اخلاقى اسلام سه رهیافت اساسى با ماهیتى خاص، براى رسیدن به مصادیق فضیلت و رذیلت اخلاقى مورد تأکید قرار گرفته است:
1. عقل[2]
با قبول حسن و قبح ذاتى اعمال و اشیا و با اذعان به توانمندى عقل بشر براى راهیابى و درک این بدى و نیکى، عقل بشرى به عنوان داورى مستقل در نظام اخلاقى اسلام به رسمیت شناخته شده است. طریق عقلانى، راهکارى است مستقل از وحى که خود قادر به شناسایى بسیارى از فضیلتها و رذیلتهاى اخلاقى است. عقل بشرى قاطعانه در مىیابد که نیکىهاى دیگران را باید پاس داشت؛ با آنان چنان رفتار نمود که شایسته آنان است، باید بهمالکیت دیگران بر اموالشان احترام نهاد؛ بهرهمندى خود را وسیلهاى براى اضرار به دیگران قرار نداد؛ تجاوز به دیگران را باید به نحو عادلانه جبران کرد؛ حریم خصوصى افراد را محترم شمرد و دهها و صدها قضیه از این دست که هر یک اصلى از اصول فضیلتهاى اخلاقى است. بخشى از مشترکات اخلاقى موجود در بین مکاتب اخلاقى الهى و بشرى، معلول دریافتهاى عقل بشر از زشتى و زیبایى اخلاقى است. البته بهدلیل ناتوانى عقل در فهم بسیارى از جزئیات اخلاقى، هرگز بهتنهایى از عهده مهندسى ساختار یک ساختمان اخلاقى جامع و کامل برنمى آید.

سفر به کشور عراق و دوری از وطن و حضور گسترده زائران در ایام اربعین مشکلات و سختیهایی را به طور طبیعی به همراه دارد، بنابر این زائر با آمادگی روحی و روانی که از قبل در خود ایجاد می کند و شناخت کافی و درک درستی که از شرایط و موقعیت ویژه ایام اربعین پیدامی کند در طول سفر، سعه صدر و بردباری را پیشه خود می کند واز بی تابی و گلایه از دیگران می پرهیزد.
باید ها و نبایدهای اخلاقی تربیتی زیارت اربعین:
1- از ایجاد مزاحمت نسبت به دیگران پرهیز می کند
سفر اربعین سفری فشرده و جمعی است و زائر با دیگران در ارتباط است. محدودیت های مکانی برای استراحت، عدم وجود وقت مشخص برای خواب و بیداری، ازدحام زیاد جمعیت، محدودیت فضا های زیارتی و سایر شرایط، همه زمینه هایی را فراهم می کند که اگر زائر اربعین توجه و دقت لازم را نداشته باشد چه بسا موجب آزار و اذیت و ایجاد مزاحمت برای دیگران گردد و بجای تقرب به پروردگار و جلب توجه اهل بیت علیهم السلام، مرتکب گناه نیزگردد.
2- از فعالیتهای و حرکات غیر ضروری و منافی معنویت پرهیز می کند
سفر اربعین، سفری معنوی با هدف زیارت عتبات عالیات و بهره گیری از مراسم اربعین سید الشهداء است، زائر راستین کربلا در طول سفر تمام توجهش بر بهره برداری حداکثری معنوی است و از هر گونه فعالیت غیر ضرور و منافی معنویت از قبیل دور هم نشینی و گده هایی که در آن غیبت وجود دارد، گشتن در بازار و خرید های غیر ضروری و مانند اینها پرهیز می کند.
3- اهل ایثار است و دیگران را بر خود مقدم می دارد
کربلا سرزمین فداکاری و ایثار است و زائر اربعین حسینی به تأسی از امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش سفر اربعین را به فرصتی برای نشان دادن میزان سنخیت و الگو گیری از آن حضرت و یاران فداکارش تبدیل می کند و جلوه های ایثار، گذشت و مقدم داشتن دیگران را در موقعیتهایی که شایسته و بایسته است از قبیل صف های توزیع غذا، سوار شدن بر وسایل نقلیه، مکانهای عبادت و زیارت و صف های جماعت و مانند اینها، را به نمایش می گذارد.
باسمه تعالی
احادیث اخلاقی در مورد اربعین حسینی (ره)
رُوِیَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ ع أَنَّهُ قَالَ: عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ
وَ التَّخَتُّمُ بِالْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.
نشانه های مؤمن پنج چیز است:
.................................................................................................................................................
قال ابومحمد الحسن العسکری(علیه السلام): عَلاماتُ المُؤْمِنِ خمْس: صَلاهُ الْخَمْسِین، وَ زِیارَهُ الْأرْبِعَینِ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیمِینِ، وَ تَعفیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
(وسایل الشیعه/ج۱۰/ص۳۷۵)
نشانههای مؤمن پنج چیز است: پنجاه رکعت نماز (نماز یومیه و نمازهای نافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاردن، بسمالله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن.
.............................................................................................................................................
قال ابوجعفر(علیه السلام): زِیارَهُ قَبْرِ رَسُولِ اللهِ(صلوات الله علیه) وَ زِیارَهُ قُبُورِ الشُّهَداءِ وَ زِیارَهُ قَبْرِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی(علیه السلام) تَعْدلُ حَجَّهً مَبْرُورَهً مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ.
(مستدرک الوسائل/ج۱/ص۲۶۶)
زیارت قبر رسول خدا و زیارت مزار شهیدان و زیارت مرقد امام حسین(علیه السلام) معادل است با حج مقبولی که همراه رسول خدا(صلوات الله علیه) به جا آورده شود.
..............................................................................................................................................
عن النبی(صلوات الله علیه) قال:
… وَ هِی أطْهَرُ بُقاعِ الْأرْضِ وَ أعْظَمُها حُرْمَهً وَ إِنَّها لِمَنْ بَطحاءِ الْجَنَّه. (بحارالانوار/ج۹۸/ص۱۱۵)
پیامبر(صلوات الله علیه) میفرمایند: کربلا پاکترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است».
بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین
اخلاق در دفاع مقدس
31 شهریور، آغاز هفته دفاع مقدّس و سالروز شروع جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران
و لَولا دَفعُ اللَّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لََهُدِّمَت صَوامِعُ و بِیَعٌ و صَلَواتٌ و مَساجِدُ یُذکَرُ فیهَا اسمُ اللَّهِ کَثیراً
اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده میشود، سخت ویران میشد)حجّ ، آیه ۴۰)
حدیث حماسه
نشود زمزمه خون شهیدان خاموش |
سوز عرفانی این نغمه، زسازی دگر است |
در سال های حماسه و خون، بودند ققنوس های عاشقی که به آتش زدند و جانی دوباره یافتند.آنان، مسافران وادی عرفان بودند که پروانه وار گرد شمع ولایت سوختند و افتخار بوسه بر دستان خویش را از مقتدایشان داشتند. از آن جماعت روحانی، برگزیدگانی ماندند تا برای همه نسل های تمام عصرها، پرواز سینه سرخان مهاجر را روایت کنند. حکایت پرستوهای شکسته بالی که بهار را به دشت های شقایق دعوت کردند و یادگار مرغان مهاجر دریای نور، که سطر سطر حکایت عشق و مردانگی و ایثار و شجاعت را، در حدیث حماسه خلاصه کردند. یادشان گرامی و خاطره هاشان بر صحیفه روزگار ماندگار و جاودانه باد.
هفته دفاع مقدس
امام علی علیه السلام در وصیت به حسنین علیهما السلام فرمود:
وَاللَّهَ اللَّهَ فِی الجِهادِ بِأموالِکُم و أنفُسِکُم و ألسِنَتِکُم فی سَبیلِ اللَّهِ : خدا را خدا را در باره جهاد با مال و جان و زبانتان در راه خدا.
۳۱ شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است و از ۳۱ شهریور تا 6 مهر ادامه دارد.
جنگی نابرابر در شرایطی به ایران تحمیل شد که از جانب استکبار جهانی به ویژه آمریکا تحت فشار شدیدی قرار داشت و در داخل کشور نیز جناح های وابسته به غرب و شرق، با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی و ایجاد درگیریهای نظامی در صدد تضعیف نظام بودند و نیروهای نظامی نیز به خاطر تبعات قهری انقلاب، هنوز مراحل بازسازی و ساماندهی را به طور کامل پشت سر ننهاده بودند
از آن جا که این برنامه ها همانند هربرنامه دیگری از انحراف و رفتارهای غلط مصون نیست و چه بسا درصورت عدم توجه به آسیب های آن به ضد خود تبدیل شود مواردی را به اختصار تحت عنوان" اخلاق وآداب عزاداری امام حسین(ع)"تقدیم می کنم تاضمن استفاده در معرض نقد و تکمیل قرارگیرد از علاقه مندان انتظار می رود ازارایه نظر وراهنمایی این جانب دریغ نفرمایند:
1-رعایت اخلاص وپرهیز ازریا
2-راستگویی وپرهیز ازدروغ گویی دربیان وقایع مربوط به عاشورا
3-پرهیز ازرفتار وگفتار موهن نسبت به امام و شهدای کربلا واسیران اهل بیت و هرگونه عملی که موجب وهن مذهب شود
4-رعایت حلال وحرام درهزینه ها
5-پرهیز ازافراط وتفریط درمورد شان امام حسین(ع)وشهیدان کربلا
6-رعایت حقوق دیگران در اجرای برنامه ها
7-رعایت حدودشرعی مربوط به محرم ونامحرم
8-پرهیز ازطرح مطالب تفرقه انگیز بین پیروان مذاهب مختلف اسلامی (برادران وخواهران اهل سنت وشیعیان)
9-پرهیز ازبهره برداری جناحی .قومی .شخصی و...ازمراسم مقدس عاشورای حسینی وشبیه سازی امام (ع)وشهیدان کربلا با خود ودوستان خود و سپاهیان یزید با مخالفان خود.
10-پرهیز ازرقابت های غلط بین هیات های عزاداری.
بانیان عزاداری اگر نذر روز خاص دارند، کاری نمیشود کرد. یعنی شکر روز تاسوعا را نمیشود عاشورا شربت داد. تاسوعا برای تاسوعا است، عاشورا برای عاشورا. اگر نذر کردید کاری نمیشود کرد. اما اگر نذر نکردید، همین طور میخواهید خرج بدهید این خرجها را تقسیم کنید. یک مدیریت بکنید. مسئله مدیریت را قدیم فکر میکردیم برای استاندارها و فرماندارها است. اخیرا متوجه شدیم که حتی کوچکترین چیز مدیریت میخواهد. مثلا این خلبانهای هواپیماهای مسافربری دو تا خلبان دارد. شکمشان مدیریت دارد. یعنی اگر این کتلت میخورد و گوشت میخورد باید او نان و پنیر بخورد. چون اگر هر دو کتلت بخورند، دو تا خلبان، یک وقت گوشت مسموم باشد، حال هر دو خلبان به هم میخورد، هواپیما پایین میافتد. یعنی شکم هم مدیریت میخواهد. چه غذایی و چه ساعتی خورده شود. تمام بیماریها را نمیگویم. اما بخشی از بیماریها به خاطر این است که ما در غذا خوردن مدیریت نداریم. صبح بلند میشود میگوید: به نظرم سردی ام کرده. چای دارچین میخورد. بعد میگوید: گرمم شد، خیار میخورد. دو مرتبه میگوید: سردم شد، زنجیل میخورد. باز میگوید: گرمم شد، کاهو میخورد. باز میگوید: گرمم شد هندوانه میخورد. درحالی که اگر هیچ چیزی نخورد، خوب میشود.
مدیریت در مراسم عزاداری
مسائل عزاداری هم مدیریت میخواهد. یک مرتبه همه میخواهند یک ساعت خاصی بیرون بروند. مگر امام حسین ساعت هشت است؟ چه فرقی میکند هشت در خیابان بروی، یا نه؟ نه بروی یا ده؟ میگوید نه پدران ما ساعت یازده بیرون میرفتند، آقا پدران شما اشتباه میکردند. بی وقت در خیابان طبل میزدند مردم اذیت میشدند. امام صادق به یک نفر گفت: چرا خانهات خیلی تنگ است. تو که وضع مالیات خوب است، یک خانه بزرگ تهیه کن. گفت: مرحوم پدرم و جدم در این خانه بودهاند. گفت: اگر پدر و جد تو کار خلاف کرد، تو هم باید کار خلاف بکنی؟ پدر و جدت نداشتند. تو که وضعت خوب است!! بنابراین در اینکه کی بازار برویم، کی در خیابان برویم. چه طبلی استفاده کنیم باید مدیریت شود. مثلا گاهی نگاه میکنی جمعیت خیلی نیست اما اینقدر طبل است که شهر را تکان میدهد. من نمیگویم طبل نباشد، میگویم باید تناسبی باشد. ساعت طبل زدن، تعداد طبلها با مقدار جمعیت، همین طور چند تا طبل برمی دارند میزنند و نه شعری، نه مرثیه ای، نه سخنرانی ای، نه گریه ای، نه آدمی، همین طور فقط هی طبل میزنند. اینها کارهایی است که امام حسین دوست ندارد. مردم آزاری است. من از بیان امام(ره) شنیدم فرمود: قرآن خواندن هم اگر مردم آزاری باشد، گناه است. قرآن خواندن این طور است تا چه برسد به طبل! نذرهای شما اگر نذرهای خاصی نیست، تقسیم کنید. حالادهه دوم شما، روز بعد از عاشورا غذا بدهید. اینقدر غذا نفله میشود، چون همه نذر کردند روز عاشورا بدهند. شما مگر نمیخواهی به امام حسین هدیه کنی، بگو: حسین جان من سه روز بعد از شهادت پلو میدهم. آبگوشت میدهم. ثوابش برای تو. امام حسین هر وقت به ایشان هدیه کنی میپذیرد. چه عاشورا، چه غیر عاشورا. البته باید عاشورا حماسهاش سر جایش باشد. روز عاشورا فرق میکند. اما نه به مقداری که غذاها حرام شود. آیت الله العظمی مکارم میفرمود: حاجیهایی که روز عید قربان مکه گوسفند میکشند، اگر گوشتش حرام میشود، به ایران تلفن کنند، کسی برایشان بکشد. البته حالا امسال گفتند، گوسفندها را به پاکستان فرستادند. به هر حال اسراف حرام قطعی است. اگر کسی روز خاصی را نذر نکرده تقسیم کند. مجالس هم همین طور است. یکی دهه اول، یکی دهه دوم، یکی دهه سوم، به هر حال یک طوری نباشد یک شب همینطور قدم به قدم تکیه، بعد از یک هفته هیچی، مثل سیل یکبار میآید و میایستد. این باران نم نم اثرش بیشتر است.
اگر نوع زندگی به همین روال پیش رود دیگر امید به زندگی مناسب و با اخلاق برای کسی باقی نمیماند و روز به روز زندگیها به سمت زوال و نابودی می رود.
باید به فکر بازگشت معنویات در جامعه باشیم.
اگر کمی به اطرافمان نگاه کنیم، میبینیم دنیا پر از خشونت، نفرت، نژادپرستی، حرص، ناشکیبایی و بیحرمتی به یکدیگر شده است.
جامعه امروز با تمام وجود، خواهان بازگشت اخلاق و ارزشهای انسانی است.
زمان آن رسیده که معنویات به زندگی روزمره تکتک افراد و در نهایت کل جامعه بازگردد.
در حقیقت این کار باید به صورت بنیادی انجام گیرد و این کار را از تربیت کودکان آغاز کنیم و مباحثی درباره فواید داشتن یک جامعه با اخلاق میان همه افراد جامعه از قشرهای مختلف از همسایه و همکار گرفته تا اعضای خانواده و دوستان؛ پیش کشید.
برای اشاعه اخلاق اسلامی در جامعه؛ علاوه بر این که خود اخلاقی بودن را تمرین میکنیم و آن را نهادینه می کنیم باید در این راه به دیگران نیز کمک کنیم و بدانیم و باور کنیم که هرگز مادیات باعث سعادت افراد نمیشود.
اگرچه پول میتواند تا حدی رفاه و آسایش ظاهری فراهم آورد، اما به خودی خود نمیتواند ما را به خوشبختی برساند.
پبهتر است بیشتر به سمت معنویات قدم برداریم. شاید در ابتدا این کار ساده نباشد، اما با روشهای زیر می توان راه را برای خود و دیگران هموار کرد:
1- مهربانی کردن و تشویق به مهربانی
2- احترام به دیگران
3- شادمان شدن از موفقیت دیگران
4- کمک و یاری به نیازمندان
5- مشارکت در امور اجتماعی عامالمنفعه.
اگر بناست از آسیب های اجتماعی رهایی یابیم باید اخلاق اسلامی را ترویج دهیم.
بدون اخلاق اسلامی جامعه راه به جایی نخواهد برد.
به طور کلی، هر رفتاری که از آدمی سر می زند، متأثر از مجموعه ای از عوامل است که به طور معمول در طول زندگی سر راه وی قرار دارد و رفتار او را تحت تاثیر قرار میدهد.
اولین جایی که انسان می تواند اخلاق اجتماعی را بیاموزد خانواده است.
مهمترین چالش اجتماعی کشور در سالهای اخیر، تزلزل بنیاد خانواده بهویژه در سطوح شهری است.
خانواده تنها یک نهاد اجتماعی صرف نیست، بلکه کانون اصلی رشد و تعالی انسانه است و میتواند زمینهساز تکامل بشر باشد.
در حال حاضر نظام سنتی خانواده تغییر یافته و درصد طلاقهای عینی و عاطفی افزایش و ازدواجهای رسمی و دائم کاهش یافته است و همین امر باعث تنزل و تزلزل اخلاق اجتماعی میشود و آسیب های اجتماعی گسترش می یابد.
بنابراین خانواده محل کسب اخلاق اجتماعی است.
(طبق یک نظرسنجی رسمی درباره وضعیت اخلاق اجتماعی کشور) این روزها، جملاتی می شنویم که نشان از نوعی بحران در اساسی ترین ویژگی شخصیتی انسانها یعنی رفتار و اخلاق او، حکایت دارد.
جملاتی که ناشی از نظرات مردم، درباره مسایل جامعه و پیمایش ملی در کشور است.
جملاتی مانند اینکه «۵۵ درصد مردم ایران معتقدند سیاستمداران دروغ میگویند»، «مرجعی برای رسیدگی امور نمی توان دید»، «همه چیز ظاهری شده و دورویی و تملق جایگزین یکسری صفات ارزشمند دیگر شده است»، «اختلاس های کلان عادی شده»، «بی مسئولیتی نوعی سیاست شده»، «عدم مدارای اجتماعی زرنگی تلقی میشه» و …
از این نظرسنجی نتیجه می گیریم بی اعتمادی در زندگی اجتماعی مردم حاکم است.
ضعف اخلاق در حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، آموزش، خانواده و مذهب نتیجه کاهش اعتماد اجتماعی در بین مردم جامعه است.
اگر اخلاق اجتماعی در همه حوزه های زندگی انسان حضور داشته باشد، موجب احساس رضایتمندی و خود شکوفایی اخلاقی در جامعه می شود و در صورت بروز مسایل و مشکلات در جامعه، به آسانی قابل حل خواهد بود.
اگر اخلاق اجتماعی حاکم بر روابط انسانی نباشد، خطرناکترین رویداد انسانی، انحطاط اخلاقی و شکسته شدن مرزهای اخلاقی در جامعه اتفاق می افتد که در این صورت هیچ چیز سلامت نخواهد ماند و انسانیت انسان فرو می ریزد و فاجعه در حوزه های مختلف جامعه چندین برابر می شود مانند (افزایش آمار خشونت، نزاع و درگیری، روابط فرازناشویی، فساد اخلاقی، طلاق و …
بنابراین والاترین ملاک در هر جامعه ای، متخلق بودن افراد به اخلاق انسانی و اجتماعی است.
در جامعه ای که بداخلاقی شیوع یافته، به منزله ارجحیت یافتن مصالح شخصی بر منافع اجتماعی است.
فردی که پایبند به مکارم اخلاقی باشد و اصل غیبت نکردن، سوءظن و عیب جویی دیگران را در خلق و خوی خود نهادینه کرده؛ به طور قطع در روابط اجتماعی خود نیز منافع اجتماع را هم مد نظر می گیرد و اگر افراد جامعه اینگونه باشند؛ اخلاق اجتماعی در این جامعه نهادینه شده است و یقینا جامعه ای همچون مدینه فاضله خواهیم داشت.
اهمیت حفظ مکارم اخلاقی آن چنان دارای ارزش و جایگاه مهم تربیتی و رفتاری است که به تکرار در قرآن کریم، به صورت برجسته آمده است.
اخلاق از ما میخواهد تا حقیقت را گرچه بر ضد خودمان باشد بگوییم، حق کشی نکنیم، دروغ نگوییم، پایبند عدالت باشیم.
در جامعه امروز ما از پارهای اصول اخلاقی دور شده ایم و در زندگی روزمرهمان اخلاقستیزی میکنیم و فضایل اخلاقی را زیر پا می نهیم. خیانت، ترورشخصیت و تقلب باب شده است و هرگونه کاری حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت برای رسیدن به هدف خود انجام می دهیم.
تمام این بداخلاقی ها در پی دور شدن از اخلاق اجتماعی همان اخلاقی که پیامبر به خاطر آن برانگیخته شد، اتفاق افتاده است.
به طور کلی عامل اصلی مناقشه دوری از اخلاق است.
امروز اخلاق، گمشده جامعه ایران است و در واقع ضروریترین نیاز جامعه امروز اخلاق و اخلاق مداری است.
اگر بخواهیم آسیبهای اجتماعی از جامعه رخت بربندد باید اخلاق را در جامعه رواج بدهیم.
اخلاق بزرگترین سرمایه سیاست مداران است.
جامعه بدون اخلاق راه به جایی نخواهد برد.
در حال حاضر همسایه نسبت به همسایه بیتفاوت است، دلیل آن افول اخلاق در جامعه است.
صداقت، شفافیت و پرهیز از انگزنی باید جزء دغدغههای جامعه باشد، در این صورت اخلاق و امنیت و اعتماد در جامعه به وجود میآید.
چرا در عرصه سیاسی تخریب رواج یافته و در عرصه اقتصادی تقلب و فساد رشد کرده است به دلیل افول اخلاق است.
ما باید اخلاق را در جامعه رواج بدهیم چرا که اخلاق اکسیر نجات بخش جامعه است.
مصادیق رعایت اخلاق در جامعه صداقت و راستگویی، وفای به عهد توجه به فقرا و زیردستان است.
ـ تکامل انسان، هدف والای آفرینش خداست.
ـ پیامبر خدا می فرماید: «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق/ جز این نیست که من مبعوث شده ام تا پایه های اخلاق را تکمیل کنم».
ـ اخلاق، اکسیر نجات بخش جامعه است.
ـ اگر بخواهیم آسیبهای اجتماعی از جامعه رخت برببندد باید اخلاق را در جامعه ترویج بدهیم.
ـ اخلاق، بزرگترین سرمایه سیاست مداران است جامعه بدون اخلاق راه به جایی نخواهد برد.
ـ بداخلاقی ها نتیجه دور شدن از اخلاق اجتماعی است.
ـ اگر بناست از آسیب های اجتماعی رهایی یابیم باید اخلاق اسلامی را ترویج کنیم.
ـ مهمترین چالش اجتماعی کشور در سالهای اخیر، تزلزل بنیاد خانواده بهویژه در سطوح شهری است.
ـ جامعه امروز با تمام وجود، خواهان بازگشت اخلاق و ارزشهای انسانی است.
ـ زمان آن رسیده که معنویات را به زندگی روزمره تکتک افراد و در نهایت کل جامعه بازگردانیم.
رعایت اخلاق در زندگی و ارتباطات اجتماعی ضرورت انسانی زیستن است. اخلاق اجتماعی موجب قابل تحمل شدن تزاحمات و اصطکاکهای اجتنابناپذیر زندگی مدرن میشود؛ وگرنه انباشت برخوردها و اختلافها، زندگی در فضای جدید را غیرقابل تحمل میکند. این اخلاق منحصر به فضای واقعی و زندگی اول نیست بلکه در زندگی دوم و فضای مجازی نیز مورد نیاز است و نمیتوان از آن غفلت کرد.
از آنجا که در جامعه کنونی زندگی بدون در نظر گرفتن اجتماع و مناسبات اجتماعی قابل تصور نیست؛ لذا انسان عصر حاضر، بدون ارتباط با دیگران قادر به برآوردن نیازهایش نیست؛ انسان برای برقراری ارتباطی معقول و با در نظر منافع طرفین، نیازمند داشتن اخلاق است.
این روزها که بنا به نوعی تاخر و عقبماندگی اخلاقی در فضای مجازی شاهد بسیاری از ناهنجاریها و حتی بزهکاریها هستیم،
گسترش استفاده از اینترنت و فضای مجازی در تعاملات روزمره منجر به ایجاد تغییر در زندگی روزمره افراد به ویژه قشر جوان شده است. جاذبههای این فضا منجر شده افراد ساعات زیادی از روز خود را در این فضا گذرانده و تعاملات در این فضا را جایگزین تعاملات با اعضای خانواده و همسالان خود کنند. این موضوع صدمات جبران ناپذیری را به رشد اجتماعی افراد وارد کرده و ساختار زندگی اجتماعی آنان را تغییر داده است.
نکات مهم اخلاقی درفضای مجازی:
«بِسماللَّهِ الحَمْدُللَّهِ الَذّی اکْرَمَنَا وَحملنا فی البَرّ والبَحْر وَرَزَقَنا مِنَ الطَّیّبات وَ فَضَّلَنا عَلی کَثیر مِمّن خُلِق تفضیلًا. سُبْحان الَّذی سَخَّرلَنا هذا و ماکنّا لَهُ مقرنین، رَبِّ اغْفِرْلی ذنوبیِ انّه لایَغْفِر الذّنوب الّا انْت» (1)
در روایات دیگر آمده است: (و روی لمن وقع فی نفسه شیء أن یتصدق عَلی اوّل مسکین ثُمَّ یخرج) (سفینة البحار، ماده سفر، ص 626) کسی که دلش چرکین است، پیش از آن که خارج شود، به اولین فقیر مستمندی که میبیند صدقهای بدهد و راهی سفر شود.
اگر به فلسفه بعثت بنگریم و با نقشی که خداوند برای رسالت خاتم انبیا صلی الله علیه و آله در تزکیه نفوس و تعلیم و تربیت انسانها قائل شده؛ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ (جمعه: 2) آشنا شویم. اگر توجه ویژهای که قرآن دراینباره دارد را به دقت مطالعه کنیم، آنجا که با سوگندهای مکرر در سوره «والشمس» (که نظیر آن را در دیگر موارد نمیتوان یافت) تأکید میورزد که فلاح و رستگاری انسان در تزکیه نفس است و زیانکاری و بدبختی او، در آلودگی نفس؛ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (الشّمس: 8) اگر بشناسیم نقشی را که رسول مکرّم صلی الله علیه و آله برای اخلاق در نظام شریعت قائل شد و تکمیل و تتمیم آن را هدف رسالت خواند: «بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخْلاق» (مجمع البیان، ج 10، ص 333)
اخلاق حسنه را نشانه کمال ایمان دانست و فرمود: «أکمل المؤمنین ایماناً أحسنهم خُلْقاً» (وسائل، 8،ص 509)
و آن را نیمی از دین نامیده: «حُسْن الخُلْقِ نِصْفُ الدِّین» (وسائل، 8، ص 507)
و برای حسن خلق پاداشی چون پاداش صائم شب زندهدار قائل شدهاند:
«انّ صاحب الخُلق الحسن له مثل أجر الصائم القائم» (وسائل، 8، ص504)
پیامبر اکرم میفرماید: مَنْ حَجّ البَیْتَ فَلَم یرفث ولم یفسق، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْم وَلَدَتْهُ امُّه. (احیاء علوم الدین، ج 1، ص 246)
کسی که حج کند و مرتکب زشتی و فسق نگردد، از گناهانش پاک شود چنانکه گویی از مادر متولد گردیده است.
و این خود یک اصل است که هر عبادتی باید با روح تقوا و طهارت نفس همراه باشد تا مورد قبول واقع شود؛ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنْ الْمُتَّقِینَ (مائده: 27) از این رو در روایت آمده که تحوّل اخلاقی فرد در این سفر روحانی و احتراز از معاصیِگذشته، نشانه قبولیِ حجّ اوست؛
امام علیبن موسیالرضا علیه السلام طیروایتیجامع، به ابعاد فردی واجتماعی حج میپردازد وازبُعد اخلاقی وتهذیب نفوس سخنمیگوید ومیفرماید:
«انّما امِرُوا بِالْحَجّ لِعِلّة الوفادة الی اللَّه عَزّوجلّ وطلب الزیادة والخروج مِنْ کلّ ما اقترف العبد تائباً ممّا مضی مستأنفاً لما یستقبل مع ما فیه من اخراج الأموال وتعب الأبدان والاشتغال عن الأهل والولد و حظراً الأنفس عن اللّذات، شاخصاً فی الحرّ والبرد، ثابتا علی ذلک، دائما مع الخضوع والإستکانة والتذلّل ...» (عیون الرضا علیه السلام، ج 2، ص 90؛ علل ص 101؛ وسائل، ج 8، ص 7).
«همانا به حج مأمور شدند تا به محضر خداوند بزرگ باریابند و از او نعمتِ افزونتر طلب کنند و از گناهانی که بندگان مرتکب شدهاند خارج گردند و از گذشته توبه کنند و در آینده جبران نمایند و راه درست پیش گیرند و نیز از این رهگذر اموال خرج شود و بدنها به رنج افتد و از سرگرمی زن و فرزند بیرون آیند و نفس را از لذّتها دور نگهدارند و گرما و سرما را تحمل کنند و به آن حالتی که به دست آوردهاند پابرجا باشند و خضوع و خاکساری و افتادگی را تمرین کنند».
الف- ملاک ارزش هر کاری بر اساس نوع تأثیر آن در کمال نفس تعیین می شود.
ب- هر کاری که بیشترین تأثیر را در بالاترین کمال انسان داشته باشد، عالی ترین ارزش اخلاقی را خواهد داشت.
ج- هر کاری که بیشترین تأثیر را در دور شدن انسان از خدا داشته باشد،پست ترین ارزش ها
و بدترین رذیلت ها خواهد بود..
د- بین دو مورد بالا نقطه ای فرض شود که نسبتش متساوی به هر دو باشد یعنی نه عالی نه پست ، پس ارزش آن صفر و آن خنثی است.
12
ه- ارزش اخلاقی اصالهً تابع نیّت اند
و- در اسلام برای ارزش ، حدّ نصابی تعیین شده است.
حسن و قبح افعال را از راه وحی می شناسیم.
الف- شمول نظام ارزشی اسلام: نظام ارزشی و اخلاقی اسلام ، نظامی فراگیر و عامّ و شامل است. در اسلام تمامی ارتباط مناسب و مفید در نظر گرفته شد، ارتباط انسان با خدا، خلق، خود ، خانواده، جامعه ، روابط بین الملل، امّا دیگر مکاتب، تنگ و محدود است.
ب- انسجام درونی: به مجموعه ای نظام گفته می شود که تمامی اجزاء و عناصر آن با یکدیگر ارتباط و انسجام داشته باشد و همه آنها هدف واحدی را داشته باشند. در بسیاری از مکاتب اخلاقی چنین انسجام و پیوندی مشهود نیست، پول یا علم یا قهرمان شدن ارزش است.
ج- قابلیّت تبیین عقلانی: نظام اخلاقی اسلام ، قابل تبیین و استدلال است.
د- ترکیبی از ملاک ها : نظام اخلاقی اسلام با محور قراردادن خداوند، همه محاسن و ویژگی های مثبت دیگر مکاتب را یکجا در خود جمع کرده است.
ه- حسن فعلی و فاعلی : از دیدگاه دین مبین اسلام تنها معیار ارزش، حسن فعلی نیست بلکه باید به حسن فاعلی هم توجّه کرد.
و- مراتب داشتن ارزش ها : در اسلام، ارزش ها دارای مراتب و مراحلی هستند در حالی که در بسیاری از مکاتب اخلاقی ارزش را دارای یک مرحله می دانند. به عنوان مثال در مکتب کانت اگر کاری فقط برای اطاعت از حکم عقل و ندای وجدان باشد ارزشمند است امّا اگر اطاعت از حکم عقل همراه با ارضای عواطف باشد ارزشی ندارد، در حالی در دین اسلام هریک از این رفتارها دارای ارزشی می باشند0
مسئولیت همان واگذاری اموری به دیگری و پذیرش آن توسط فرد مسئول است و اینکه نسبت به خودمان، دیگران، طبیعت و در رأس آن نسبت به پروردگار عالم مسئول می باشم. و این مسئولیت با شرایطی همراه است از جمله عقل و علم یا امکان تحصیل آن و قصد و قدرت و عدم اضطرار و عدم اکراه.
ویروس منحوس کرونا مسئولیت هایی بر عهده همگان از جمله مبتلایان به آن ایجاد نموده است.
در زمان اپیدمیهای عفونی، تنها رعایت مسئولیتهای اجتماعی و اخلاقی است که میتواند به عبور جامعه از شرایط بحران کمک کند.
مسئله مهمی که در مهار این بحرانها وجود دارد، توجه به مسائل اخلاقی و رعایت آنها است. این موضوع هم برای مسئولین و کادر درمان، هم برای مردم جامعه اهمیت فراوانی دارد؛ چرا که در صورت نادیده گرفته شدن اخلاقیات، نه تنها بیماری مهار نمیشود بلکه قربانیان بیشتری توسط بی اخلاقیهای عمومی به جا گذاشته میشوند.
مسئولیت اخلاقی که در زمان اپیدمی مطرح میشود، برقراری ملاحظات ویژه برای جداسازی، قرنطینه و فاصله اجتماعی است. جداسازی به معنای قطع تماس افراد آلوده به ویروس با کسانی است که آلوده نشده اند. این اقدام در جهت کنترل شیوع بیماری بسیار موثر است و باید به دقت انجام بگیرد تا از آلوده شدن افراد دیگر جلوگیری شود. قرنطینه افراد توسط کادر درمان باید به صورت عادلانه انجام شود، طوری که فرد در شرایط روحی بحرانی قرار نگیرد.
همچنین افرادی که نشانههای بیماری را در خود میبینند، در این وضعیت بحرانی دارای مسئولیت اجتماعی بوده و باید در سریعترین زمان ممکن خود را از اطرافیانشان جدا کنند.
1-[1] امام باقر (ع) فرمود: اگر مى توانى بر کسانى که با آنها معاشرت مى کنى تفوق داشته باشى، این کار را بکن.
2-[2] امام جعفر صادق (ع) فرمود: خود را براى خوشرفتارى با همنشین خویش آماده کن، و خلق و خویت را نیکو گردان، و زبانت را نگهدار، و خشمت را فرو بر، و سخنان بیهوده را رها کن، و عفو را پیشه ساز، و بخشنده باش.
3-[3] ابو ربیع شامى گوید: به حضور امام صادق (ع) رسیدم در حالى که خانه پر از جمعیّت بود، فرمود: اى شیعیان آل محمد، آگاه باشید از ما نیست کسى که هنگام خشم بر خود مسلّط نباشد، و کسى که با یارانش بخوبى رفتار نکند و به آنان که با او خوش اخلاقى کردهاند خوش خلقى نشان ندهد، و با همنشینانش بخوبى معاشرت نکند، و نسبت به همسایگان خوشرفتار نباشد و رعایت نمک خوارگى را ننماید.
4-[4] امام باقر (ع) فرمود: زایر خانه خدا اجر و پاداشى ندارد اگر این سه خصلت در او نباشد: 1- تقوایى که او را از نافرمانى خدا بازدارد. 2- حلمى که به وسیله آن جلو غضبش را بگیرد. 3- با همنشینان بخوبى رفتار نکند.
5-[5] امام صادق (ع) فرمود: پدرم مىفرمود: زیارتکننده خانه خدا پاداش ندارد وقتى که سه خصلت در او نباشد: 1- خلقى که با دوستش بتواند بخوبى رفتار کند، 2- حلم و بردبارى که با آن جلو خشم خود را بگیرد، 3- تقوایى که او را از ارتکاب محرّمات الهى بازدارد.
6-[6] امام صادق (ع) فرمود: از مروّت نیست که انسان آنچه را که در سفر از خوبى و بدى همسفر مىبیند بازگو کند.
7-[7] عمار بن مروان گوید: امام جعفر صادق (ع) مرا نصیحت کرد و فرمود: تو را به پارسایى و برگرداندن امانت به صاحبانش، و راستگویى، و خوشرفتارى با همنشین سفارش مىکنم، و هیچ نیرو و قدرتى نیست مگر از آن خدا.
8-[8] مفضّل بن عمر گوید: به خدمت امام جعفر صادق (ع) رسیدم، به من فرمود: چه کسى با تو همنشین است؟ عرض کردم مردى از برادران ایمانى من.
فرمود: چه کار مى کند؟ گفتم از موقعى که با او آشنا شدهام جایش را نمىدانم. به من فرمود: آیا نمى دانى کسى که چهل قدم با مؤمنى همگام باشد خدا از حقّ او در روز قیامت سؤال مى کند؟
9-[9] امام صادق (ع) از پدرانش نقل کرده است که: رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود: هر کس سه خصلت در او نباشد عملش کامل نیست: 1- تقوایى که او را از معصیت خدا باز دارد. 2- خلق و خویى که با مردم مدارا نماید. 3- بردباریى که جهالت نادان را با آن برطرف سازد.
در لزوم معاشرت با مردم از طریق اداى امانت، اقامه شهادت و راستگویى، همچنین در استحباب عیادت مریض و شرکت در تشییع جنازه، و خوشرفتارى نسبت به همسایگان و خواندن نماز در مسجد
1-[1] معاویة بن وهب گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: با بستگان و سایر مردمى که با آنان معاشرت داریم چگونه رفتار کنیم؟
امام فرمود: امانت را به آنان برگردانید، و (به حق) شهادت دهید، چه به نفع آنان باشد یا به ضررشان و از بیماران آنها عیادت کنید، و در تشییع جنازه مردگانشان شرکت نمایید.
2-[2] ابى اسامه زید شحّام گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: به آنان که از من اطاعت و به سخنانم عمل مىکنند سلام برسان، و به آنها بگو: شما را به تقواى خداى عز و جل، و پرهیزگارى در دین، و کوشش در راه خدا، و راستى در گفتار، و برگرداندن امانت به صاحبانش، و سجده طولانى، و خوشرفتارى نسبت به همسایگان سفارش مىکنم، زیرا حضرت محمد (ص) به همین منظور مبعوث شده است. و به کسانى که به شما اعتماد مىکنند چه نیکوکار باشند یا بدکار، امانت را برگردانید زیرا رسول خدا (ص) حتى به اداى سوزن و نخ سوزن [که ظاهرا کم ارزش مىباشد] فرمان داده است، صله رحم به جا آورید و در تشییع جنازه شرکت کنید و به عیادت بیمار بروید و اداى حقوق نمایید زیرا به کسى از شما مىتوان جعفرى مذهب گفت که در دینش متّقى، و درست گفتار و امانتدار و با مردم خوشخو باشد، و چنین شخصى با این گونه کارهایش مرا مسرور مىسازد، و این است روش و آیین جعفرى.
اگر شیعه ما داراى این صفات نباشد برایم مایه اندوه و ننگ است، و مردم مىگویند: این است آیین جعفر صادق (ع)، به خدا سوگند پدرم [امام باقر (ع)] به من فرمود: کسى از پیروان حضرت على (ع) زینت قبیلهاى است که از همه کس بیشتر اداکننده امانت، و برآورنده حقوق، و در گفتار و امانت از همه صادقتر باشد به گونهاى که اگر از هر کس در باره او سؤال شود بگویند مانند فلانى باید بود، زیرا از ما امانتدارتر و درست گفتارتر است.
3-[3] معاویة بن وهب گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم با بستگان و کسانى که با آنها معاشرت داریم ولى بر مذهب ما نیستند چگونه رفتار کنیم؟
امام فرمود: به پیشوایانتان که از آنها پیروى مىکنید بنگرید و بدان گونه که آنها رفتار مىکنند عمل نمایید، سوگند به خدا پیشوایان شما از بیماران آنها عیادت مىکردند و در تشییع جنازه آنها حاضر مىشدند و اقامه شهادت مىکردند به نفع یا به ضرر آنها، و امانت را به آنان برمىگرداندند.
4-[4] حبیب خثعمى گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: بر شما باد به اجتناب از معاصى، و تلاش و کوشش، و حضور در تشییع جنازهها و عیادت بیماران، و حضور در مساجد با سایر مردم، و دوست بدارید براى مردم آنچه را براى خودتان دوست مىدارید، آیا شرمسار نیست کسى از شما که همسایهاش حقّ او را بشناسد ولى او حقّ همسایهاش را رعایت نکند؟
5-[5] مرازم گوید: امام جعفر صادق (ع) فرمود: بر شما باد به نماز خواندن در مساجد و خوشرفتارى با مردم، و به پا داشتن شهادت (براى اثبات حق)، و شرکت در تشییع جنازه، زیرا شما ناگزیر به مردم نیازمندید، و هیچ کس در زندگىاش از مردم بى نیاز نیست.
حضرت على (علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه معروف به خطبه قاصعه گوشه هایى از مفاسد اخلاقى همچون کبر و سرکشى و ظلم را برمى شمرد و سپس مى فرماید: خداوند بندگانش را، با نماز و زکات و تلاش در روزه دارى، حفظ کرده است. آنگاه در مورد آثار اخلاقى نماز مى فرماید:
«تَسْکیناً لاِطرْافهِمِ، تَخْشیعاً لاِبصْارهِمِ، تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَهً لِلْخَیلاءِ عَنْهُم».( نهج البلاغه، ص. 294) (نماز به همه وجود انسان آرامش مى بخشد، چشمها را خاشع و خاضع مى گرداند، نفس سرکش را رام، دلها را نرم و تکبر و بزرگ منشى را محو مى کند.»
روان شناسان انسان گرا یکی از ویژگی های انسان سالم را داشتن روابط گرم با دیگران می دانند. داشتن روابط گرم با دیگران، خود مستلزم دو امر است:
1- عشق و علاقه به افرادی که با آنان رابطه نزدیک و صمیمانه ای دارد؛ مثل پدر، مادر، فرزند، همسر و دوست صمیمی؛
2- مهربان بودن با همه افراد؛ یعنی با همه مردم احساس همبستگی و همدلی داشتن.
چنین فردی به همان اندازه که به رفاه و سعادت خود علاقه مند است، به رفاه و سعادت دیگران می اندیشد و عشق و علاقه خود را بدون هیچ انتظار و پیش شرطی به پای اطرافیان خود نثار می کند و در روابط اجتماعی خویش با دیگران احساس همدلی دارد. همدلی فرایندی است که متضمن حساس بودن نسبت به احساسات دیگر و پیوند عاطفی با آنان است. به قول کارل راجرز، دیگر روان شناس انسان گرا، همدلی عبارت است از اجتناب از هرگونه داوری در باب احساسات دیگران، بلکه در مقابل، کوششی است برای درک کامل این احساسات از دید خود آنان. همین ویژگی است که موجب می شود فرد در ارتباطات متقابل اجتماعی خود با دیگران با ملاطفت و به دور از هرگونه تندی و خشم برخورد کند. وقتی انسان از درون دارای چنین احساسی بود، در رفتار بیرونی خود گشاده رو و بشّاش خواهد شد. شاید به همین دلیل است که وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله از محبوب ترین افراد نزد خدا سخن می گویند، می فرمایند: «احبکم الی الله احسنکم اخلاقا الموطئون اکنافا الذین یألفون و یؤلفون»؛( طبرسی، مجمع البیان،ج10، ص 333. ) یعنی از همه شما محبوب تر نزد خداوند کسی است که اخلاقش از همه بهتر باشد؛ همان کسانی که متواضع اند، با دیگران می جوشند و مردم نیز با آن ها می جوشند.
حضرت علی علیه السلام نیز در اوصاف انسان کامل (مؤمن) چنین می فرمایند: «عنوان صحیفة المؤمن حسن خلقه»؛( محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 392. ) یعنی سرلوحه ویژگی های مؤمن (انسان کامل) حسن خلق اوست.
نیاز به عزّت نفس (Self - seteem) از جمله نیازهای اساسی انسان است. همه دوست دارند تا نظر خوب و مثبت دیگران را به خود جلب کنند و پیوسته برای رسیدن به آن تلاش می کنند. بر اساس نظر آبراهام مزلو، احساس عزّت نفس در پرتو میل به پیشرفت، کفایت و کارآمدی از درون و نیز میل به حساب آمدن و مورد احترام دیگران واقع شدن از بیرون به دست می آید. چگونگی شکل گیری و رشد عزّت نفس، تأثیر مهم و سرنوشت سازی در زندگی انسان دارد؛ اگر به گونه ای غیرطبیعی بیش از اندازه رشد کند، به اختلالاتی نظیر شیدایی منجر می شود و چنانچه در اثر آسیب دیدن این احساس، فرد دچار پس رفت و تحلیل گردد، زمینه برای پدید آمدن افسردگی و اختلالات وابسته به آن ایجاد خواهد شد. رشد طبیعی عزّت نفس زمینه مناسب را برای پیشرفت در زندگی آماده ساخته و موجب خودشکوفایی(actualization-Self)، ظهور خلاقیت و بالندگی شخص در طول زندگی می شود.
رزنبرگ (1985) می نویسد: عزّت نفس زاییده زندگی اجتماعی و ارزش های آن است و محیط زندگی و اجتماع است که فرد را متأثر می کند و نوعی پذیرش خود را به او می دهد. بنابراین، احساس عزّت نفس با کیفیت ارتباط افراد با یکدیگر در تعاملات خانوادگی و اجتماعی، ارتباط مستقیم دارد.
خانم الیزابت هارلک یکی از روان شناسانِ به نام، معتقد است: خوشبختی سه پایه مهم و اساسی دارد: موفقیّت، محبوبیت و مقبولیت. مقبولیت چیزی غیر از محبوبیت است؛ زیرا ممکن است شما کسی را دوست داشته باشید، اما مسؤولیتی اجتماعی به او ندهید. مقبولیت بیش تر در ارتباط اجتماعی و در پذیرفتن مشارکت های اجتماعی مطرح می شود. فرد با کسب شایستگی و دریافت تأیید توسط دیگران در تعاملات اجتماعی است که می تواند به نوعی احساس عزّت نفس مناسب دست یابد. ولی اگر عشق، دوست داشتن و پذیرش متقابل اجتماعی از بین برود، هویت و عزّت نفس فرد مخدوش خواهد شد و بر اساس معیار سلسله مراتب مازلو، از رسیدن به خود شکوفایی باز خواهد ماند و یا دست کم دچار ضعف و مشکل خواهد شد. چنین اجتماعی از نظر بهداشت روانی دچار مشکل خواهد گردید.
شکست ها، خواری ها، سرافکندگی ها و عدم پذیرش های اجتماعی به آسانی موجب محدود ساختن حوزه معاشرت می گردند. فرد از ترس آن که دوباره همان رنج ها و عدم مقبولیت ها را احساس کند، نقش خود را رها کرده، از قبول وظایف خود می گریزد و از روابط خود با دیگران روگردان می شود و در مواردی که این حالت شدید باشد، ممکن است فرد از همه گریزان گردد و از هر نوع تماس های عاطفی اجتناب ورزد.
محاسن اخلاق رمز محبوبیت و راه نفوذ در دیگران است. محاسن اخلاق دل ها را به هم پیوند می دهد و روابط معنوی را مستحکم می سازد. افراد مؤدب و با اخلاق نیکو، همواره مورد مهر و علاقه و احترام دیگران واقع می شوند. قشرهای گوناگون جامعه با آنان به گرمی و گشاده رویی برخورد می کنند و بدان ها با دیده تحسین و احترام می نگرند. لقمان به فرزند خود سفارش می کند که با همه مردم به حسن خلق برخورد کن. اگر فاقد ثروت باشی و نتوانی به بستگانت کمک مالی نمایی یا برادران دینی ات را از عطایای خود بهره مند سازی، مراقب باش که حسن خلق و گشاده رویی را از دست ندهی؛ چه این که افراد خوش خلق را خوبان دوست می دارند و بدها نیز خود را به وی نزدیک می کنند.( محمدتقی فلسفی، اخلاق، ص 325. )
احساس ایمنی (Feeling of security) عبارت است از: احساس آزادی نسبی از خطر. این احساس وضع خوشایندی را ایجاد می کند و فرد در آن دارای آرامش جسمی و روحی است. احساس ایمنی از جمله احساسات و عواطف زیربنایی و حیاتی برای تأمین بهداشت روانی است. افراد ناایمن نامتعادلند و همواره احساس عدم امنیت، ترس و خطر از بیرون و درون خود دارند و نمی توانند انسان سالم باشند. آلپورت وقتی انسان سالم بالغ (mature) را معرفی می کند، یکی از شاخصه ها و ویژگی های اصلی او را داشتن احساس ایمنی می داند.
فرد ناایمن معمولاً با پرخاش گری و با اضطراب واکنش نشان می دهد و در دنیای ذهنی خود همواره در حال دفع کردن خطرات احتمالی است. آلفرد آدلر (Alfred Adler) نیز تنها انگیزه اساسی انسان را نیاز به ایمنی معرفی نموده و می نویسد: «تمدن امروزی تأثیر زیادی روی هدف ها دارد. این تمدن حدود فعالیت های فرد را معین می کند که به هر طریقی دست زند تا بدین ترتیب احساس ایمنی و سازش با محیط خود بنماید.»
تأثیری که احساس ناایمنی بر انسان دارد، ایجاد حالت تنش و برانگیختگی و عدم تعادل است. برخی روان شناسان معتقدند که احساس ناایمنی یک احساس خالص، مجرد و محدود نیست، بلکه احساس پیچیده و مرکبی است که باید به عنوان یکی از صفات اصلی کل شخصیت انسان محسوب گردد. در این میان، آبراهام مزلو (Maslow)، روان شناس معروف انسان گرا، از اولین کسانی است که در این زمینه نظریات اساسی ارائه نموده است. وی برای روشن نمودن مفهوم ناایمنی، چهارده نشان گان یا عناصر اجزایی این احساس را برمی شمرد. وی اظهار می دارد که نشان گان اول تا سوم، نشان گان اولیه هستند و به عنوان علت نسبت بر سایر علایم تلقّی می شوند و بقیه نشان گان ثانوی اند. این سه نشان گان عبارت است از:
1. احساس طرد شدن؛ مورد عشق و علاقه دیگران نبودن و این که، دیگران به سردی و بدون محبت با او رفتار می کنند و اطمینان به این موضوع که مورد تنفر و خصومت دیگران واقع شده است.
2. احساس تنهایی؛
3. احساس این که دایما در معرض خطر قرار دارد.
روان شناسی رشته ای است در حوزه علوم انسانی که به بررسی و شناخت ابعاد روانی و درونی انسان در جهت تکوین و تکمیل آن می پردازد و در راستای انجام این مسؤولیت مهم، نظریه های ارائه شده در این حوزه، هر روز کارآمدتر و کاربردی تر از گذشته می شود؛ فرایندی که آدمی را به شناسایی ابعاد پیچیده تر خویش رهنمون می کند و در پی آن، راهبردهای سازنده تر برای حفظ تعادل انسانی ارائه می دهد. اما نکته حایز اهمیت این است که هرچند این راهبردها در قرن اخیر و به ویژه در چند دهه گذشته کامل تر شده است، اما با این وجود، با نگرش ژرف تر به ادیان و مذاهب الهی، به ویژه دین مبین اسلام، درمی یابیم که قرن ها پیش و به شیوه ای رسا و قابل فهم، همه مطالب به دست آمده جدید، دست کم در حوزه روان شناسی بیان شده است. بر همین اساس است که روان شناسان، به خصوص روان شناسان سلامت، نقش دین و مذاهب را در زمینه های مختلف مورد بررسی قرار داده اند، به گونه ای که امروزه روان شناسان ارتباط میان بهداشت و سلامت جسمانی و روانی انسان با اعتقادات و باورها و رفتارهای دینی و اخلاقی را غیرقابل انکار می دانند. در سال های اخیر، استفاده از مذهب و اعتقادات دینی مورد توجه سیاست گذاران و تدوین کنندگان استراتژی های بهداشت جامعه نگر در سازمان جهانی بهداشت (WHO) نیز قرار گرفته و این سازمان بخشی از انتشارات خود را از سال 1992 به آموزش بهداشت از طریق مذهب به عنوان راه کار زندگی سالم اختصاص داده است و کتاب ها و جزوات زیادی را تحت عناوین دینی نظیر: بهداشت از دیدگاه اسلامی، ارتقای سطح بهداشت از طریق سبک زندگی اسلامی (Health promotin through Islamic life style) و نیز نقش مذهب و اخلاق در پیش گیری و کنترل بعضی بیماری ها منتشر نموده است.
بر اساس دیدگاه مشهور کارشناسان علوم اسلامی، معارف دین به سه بخش عمده اصول عقاید، اخلاق و احکام تقسیم می شود. اخلاق شامل ویژگی ها و خصلت هایی است که هر فرد در راه دستیابی به کمال باید خویشتن را به آن بیاراید و از اضداد آن دوری کند. با دستورالعمل های این بخش است که افراد می توانند رفتارهای فردی و اجتماعی و چگونگی روابط اجتماعی خود را شکل دهند و به اهداف واسطه ای یا نهایی دین دست یابند. یکی از دستورالعمل های دین در بخش اخلاقی چگونگی ارتباط افراد با یکدیگر است. در اندیشه دینی و اخلاقی ما، حفظ، توسعه و تعمیق روابط دوستانه و ارتباط صمیمانه با دیگر افراد از آن چنان اهمیتی برخوردار است که هرکس در جرگه دین قرار گرفت به عنوان «برادر» از او یاد می شود و رعایت حسن خلق، نشانه دین داری فرد است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «حسن الخلق نصف الدین»؛(محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 393. )
داشتن اخلاق نیکو در روابط اجتماعی نیمی از دین محسوب می شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز حسن خلق را رابطه بین خداوند و بندگانش قرار داده است، آن جا که می فرماید: «ان الله عزوجل جعل محاسن الاخلاق وصلة بینه و بین عباده.»( مستدرک الوسایل، ج 11، ص 193. )
امام صادق علیه السلام نیز حسن خلق را مایه توسعه رزق می دانند و می فرمایند: «حسن الخلق من الدین و هو یزید فی الرزق.»( بحارالانوار، ج 75، ص 257. )
در یک تقسیم بندی کلی می توان دستورات اخلاقی را به دو گروه تقسیم کرد: محاسن اخلاق و مکارم اخلاق.
1- آن دسته از دستورات اخلاقی که مربوط به روابط اجتماعی و جلب منافع مادی و چگونگی معاشرت با دیگران است و موجب بهبود زندگی دنیوی می شود، در گروه محاسن اخلاق قرار می گیرد.
2- اخلاقیاتی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت می کند، در زمره مکارم اخلاق قرار می گیرد.
به عبارت دیگر، از تقابل بین حسن خلق با سوء خلق و محاسن اخلاق با مکارم اخلاق در روایات چنین برمی آید که در مواردی که اولیای الهی خواسته اند پیرامون اخلاق خوب به معنای جامع و کامل آن سخن بگویند و اهمیت و ارزش آن را در مجموع بیان نمایند، از کلمه «حسن خلق» استفاده کرده اند و آن را با «سوء خلق» می سنجیدند و بدین وسیله، ما را بر ملکات حمیده و سجایای اخلاقی پسندیده تشویق و ترغیب می کنند و از صفات ناپسند بازمی دارند و به موازات ذکر فواید مادی و معنوی حسن خلق، از زیان های دنیوی و اخروی سوء خلق نیز سخن به میان می آورند. برای مثال، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این کلام گهربار خود می فرمایند: «من سعادة الرجل حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق.»( مستدرک الوسایل، ج 2، ص 83. )
اما در مواردی که اولیای دین خواسته اند از تعالی معنوی و کمال روحانی سخن بگویند و افراد جامعه را به ارزش های عالی انسانی متوجه کنند، از مکارم اخلاق نام برده اند و آن را در کنار محاسن اخلاق آورده اند و گام نهایی هدف انبیا و اولیای الهی شمرده اند. اولیای دین به پیروان خود می فهماندند که هدف عالی رهبران ادیان الهی، از جمله اسلام، تنها این نیست که مردم را با اخلاق خوب اجتماعی آشنا سازند و تربیت کنند، بلکه علاوه بر آن می خواهند آنان را با سجایای عالی انسانی پرورش دهند و از مزایای کرامت و انسانیت برخوردارشان نمایند. به همین دلیل رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «بعثت لاتمّم مکارم اخلاق»؛( فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 121/ ص 122. ) یعنی به منظور رسیدن به مکارم اخلاق، به پیامبری مبعوث شدم. چگونگی رسیدن به این مقام رفیع و بلند را می توان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام جست وجو کرد، آن جا که می فرمایند: «ذلّلوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم»؛( فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 121/ ص 122. یعنی اخلاق خود را در آغاز با صفات حمیده و محاسن اخلاق رام کنید و سپس آن را به سوی مکارم اخلاق و سجایای عالی و ملکات نفسانی انسانی سوق دهید.
از آنجایی که سلامت یک مفهوم کلی و شامل اجزایی مثل سلامت جسمی روانی، اجتماعی و معنوی است و یکی از اجزا مهم آن که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته بعد معنوی و اخلاق است که این موضوع در سلامت کلی فرد، تاثیر بهسزایی در سلامت روان فرد دارد، چنانچه این اجزاء سلامت باهم رشد موزون و همگونی نداشته باشند، نمیتوان به یک سلامت نسبی و مطلوبی دست یافت، شخصیت و رشد اخلاقی یک بخش مهمی از شخصیت فرد است که در بسیاری از موارد تعیین کننده نوع رفتار و تعامل فرد با خود و دیگران است .
رشد اخلاقی و معنویت افراد منجر به رشد و بالندگی در موضوعات زیر میشود که در سلامت روان هر فرد نقش موثری دارد:
- وجود هدف و معنا در زندگی
- احساس آرامش درونی
- صلح جویی و پرهیز از خشونت و رفتارهای آسیبرسان
- خوشبینی،عشق و کاهش سوءظن و بدبینی
- حس ارتباط عمیق با هستی
- ارتباط با طبیعت و افزایش حس زیباشناختی
- صداقت و یکرنگی
- افزایش انگیزه خدمت داوطلبانه که منجر به افزایش سرمایه اجتماعی میشود
- اعتماد داشتن به دیگران و قابل اعتماد بودن
- مهربانی، صمیمیت
- نوعدوستی
- تلاش جهت بهتر شدن و خود شکوفایی
مولفههای فوق در افزایش سطح سلامت روان مثبت نقش کلیدی ایفا میکنند
اساس اخلاق از خودشناسی و خودآگاهی شروع میشود، یعنی باید اخلاق فردی را با شناخت خود و خود آگاهی آغاز کرد . در واقع اخلاق نهایت عقلانی بودن را دربرمیگیرد و عصاره همه خوبیها و ارزشهای زندگی هر فرد میباشد. اصول اخلاقی فردی شامل ارزشهای اخلاقیست که هر فرد برای زندگی خود و در ارتباطش با دیگران بر میگزیند، اصول اخلاقی اجتماعی در ارتباط با هنجارهای هر جامعه معنا میشود .
1 - رشد اخلاقی کودکان یک موضوعی است که به تدریج اتفاق میافتد لذا، صبر و حوصله یکی از شاخصهای اصلی است که والدین باید به این موضوع توجه داشته باشند
2 - رشد اخلاقی باعث پذیرش مسولیت وپاسخ گویی در مقابل یک رفتار را ایجاد می کند لذا باید به کودکان مسئولیت هایی را سپرد وپاسخ گویی را درآنها تقویت کرد .
3 - نتیجه رشد اخلاقی فرد را حقیقتطلب بار میآورد بنابراین به منظور رسیدن به این هدف بایستی به کودکان حقیقت را گفت تا آنها از این طریق رشد و پرورشیافته و حقیقتطلب شوند .
4 - احساس ارزشمندی یکی از پیامدهای رشد اخلاقی در کودکان است و این موضوع سبب افزایش اعتماد به نفس و نهایتاً افزایش سطح سلامت روان مثبت در آنان میشود، با تشویق خدمتکردن به دیگران به کودکان کمک میکنیم تا احساس ارزشمند بودن و مفید بودن در آنان بوجود آید .
5 - بسیاری از افراد براین باورند که اخلاقی بودن به معنای مقدس بودن است، افراد دارای غرایز و احساساتی همچون خشم، حسادت، غریزه جنسی، خواب و... هستند، لذا، داشتن این موضوعات یک امر طبیعی است و مهم این است که افراد با رشد اخلاقی بتوانند در نحوه بیان آنها ماهر بوده و بتوانند آنها را خوب مدیریت کنند.
6 - در تربیت اخلاقی کودکان به این نکته بایستی توجه شود، که انسان دارای عیوب و نقصهایی است و افراد دنبال این نباشند که کامل و بینقص باشند، مهم این است که بپذیرند اشتباهاتی در زندگی دارند و پذیرش این اشتباهات قدم اول برای بهبود و اصلاح آن است.
7 – مهمترین پیامد رشد اخلاقی احترام به خود و دیگران است، پس اگر بخواهیم که این موضوع تحقق یابد بایستی به کودکان احترام بگذاریم تا ضمن مهم و باارزش تلقی کردن خود سبب احترام به دیگران نیز گردند.
1- تعریف پرستاری:
پرستاری ، حرفه ای است که در جهت حفظ و پیشبرد حیات، پیشگیری از بروز بیماریها، تسکین دردها و بازگردانیدن سلامتی به بشریت گام بر می دارد.
حرفه پرستاری با همه گستردگی به لحاظ اهمیت وظایف آن نیاز مبرم حیات بشر دنیای متمدن امروزه می باشد و از این حیث حرفه ای است که از نظر فقه اسلامی همچون دیگر حرفه های موردنیاز جامعه واجب شرعی است و برای کلیه کسانیکه قدرت، علم و استعداد و شرایط آن را دارند تا به اندازه کفایت نرسد واجب می باشد.
از آنجا که اصل این کار مورد علاقه دین است نیازی به قصد قربت برای انجام این واجب نیست و اخذ اجرت برای آن اشکال ندارد ولو اینکه قصد قربت ارزش معنوی و اخلاقی به آن می دهد به همین جهت به آن واجب کفائی توصلی گفته می شود.
2- اخلاق پرستاری را می توان به دو بخش تقسیم نمود: اخلاق حرفه ای و اخلاق انسانی، اسلامی
اخلاق حرفه ای مجموعه تظاهرات رفتاری است که یک پرستار از آن حیث که پرستار است باید انجام دهد، برخی جنبه مثبت و ایجابی و برخی رفتاری منفی و سلبی است که پرستار نباید مرتکب شود.
اخلاق انسانی اسلامی مجموعه رفتارها و ویژگیهایی است که یک پرستار بعنوان اینکه یک انسان و یک مسلمان است باید انجام دهد یا از آن اجتناب کند
1-حضرت زینب (س) از جمله زنانی است که وادی کمال را تا سرحد نهایی طی نموده است و بعد از حضرات معصومین علیه السلام، کسی که انسانیت در ذات وجودیش ختم گردید عصمت صغری، حضرت زینب کبری (س) است.
حضرت زینب (س) عاشقی است که محو جمال معشوق شده بنابراین چیزی جز زیبایی نمی بیند. او همچون حسین (ع) از نفس مطمئنه برخوردار بوده و این همه اطمینان و بی هراس را از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورده است.
2- مبانی نظری عملکردهای اخلاقی و تربیتی حضرت زینب (س) عبارت از اخلاق در حیات فردی، اجتماعی، سیاسی و ...، مقامات اخلاقی، عرفانی با التفات به القاب شریفه آن حضرت و سیره علمی، عملی آن بانوی بزرگ جهان اسلام که شامل: مقام خوف، ابتلاء و امتحان، اخلاص، صبر، رضا، ایثار، یقین و معرفت توحیدی می باشد
اهمیت کار و تلاش اخلاق محورانه از منظر قرآن و حدیث
جدّیت، کار و تلاش از یک سو فرمان الهی است و از دوم سو مورد تأکید نبی مکرم اسلام ص و ائمه طاهرین (عـلیهم السلام) است و از سوم سو باعث نشاط و شادابی و ارتزاق روزی حلال می گردد، افزون بر اینها، اوقات انسان بیهوده هدرنمی رود و زمینه خدمت رسانی به دیگران نیز مهیا می گردد. سیصد و شصت آیه در قرآن کریم مربوط بـه (کـار) و صد و نود آیه راجع به فعل وارد شده است و آن آیات متضمن احکام کار و سنجش آن و مسئولیت کارگر و پاداش و کیفرآن است. (شریف قریشی، کار و حقوق کارگر،ص 113) کار و کوشش یگانه گمشده نیکان و بزرگان و مصلحین و تـربیت یـافتگان مکتب قرآن است. یگانه امتیاز مردم از نظر اسلام کار و کوشش است.در مکتب اسلام کثرت مال و خودکامگی و خوش گذرانی،ملاک برتری نیست،بلکه ملاک تـفوق و بـرتری، تقوی و کار نیک است کـه مـی فرماید: (گرامی ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شما است) برخی از آیاتی که مردم را به کار نیک تشویق کرده و نیکوکاران را برتری داده نقل می کنیم: خداوند می فرماید: (و کـسانی کـه ایمان آورده و کارهای شـایسته کرده اند مـنزل شان باغ های بهشت است) (سوره کهف/آیه 107) و باز می فرماید: (هر کس از زن و مرد عمل شایسته کند و مومن باشد او را زندگی نیکو داده و پاداش شان را بهتر از آنچه عمل کرده اند می دهیم) (سوره نحل،ایه 97) و همچنین فـرمود: (هـر کس از زن و مرد کارهای شایسته کند و مومن باشد بهبهشت روند و به اندازه نخ هسته خرما ستم نخواهد دید) (سوره نساء/آیه 142) از خداوند روزی بجوئید و خدا را بسیار یاد کنید، شاید رستگار شوید) (سـوره جمعه، آیـه 10) قرآن کـریم مردم را به کار و کوشش دعوت کرده و آنها را جدابدان تشویق کرده و بر بشر لازم فرموده تا جنبه های مثبت زنـدگی را گرفته و با کمال جدّیت از مزایای آن بهره برداری نمایند و به دیگران استفاده بـرسانند،و از جـنبه ی مـنفی زندگی، یعنی از گوشه گیری و تنبلی و سستی جلوگیری کرده است. (شریف قریشی، کار و حقوق کارگر، ص 116
با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:
* تولید کنندگان بایستی سفارشات و توصیه های حضرات معصومین )علیهمالسلام)، به ویژه پیامبر اکـرم صـلّی اللّه عـلیه و اله در امر کسب و تولید را نصب العین خود قرار داده و برای اینکه بتوانند رضای الهی، کیفیت بخشی در تـولیدات، رضـایت و رغـبت بیشتر مصرف کنندگان و...را تأمین نمایند، بکار گرفتن و عمل نمودن سخنان پیشوایان دینی، ضـرورتی اجـتناب ناپذیر برای آنان است. در ذیل به برخی از سخنان حکیمانه حضرات معصومین (علیهم السلام( می پردازیم. پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود: (هـر کـه در معامله با مردم تقلب کند،مسلمان نیست) (وسائل الشیعه،ج 12،ص 210) از امیر المومنین علی عـلیه السـّلام روایت شده که فرمود: (خدا پیشه ور درسـتکاررا دوسـت دارد) (هـمان،ج 12،ص 96) از امام صادق علیه السّلام روایت شده کـه فرمود: (رسـول خدا صلّی اللّه علیه و اله جلو این کار را گرفت که شیر را برای فروش با آبـمخلوط کـنند) وسائل الشیعه،ج 12،ص 208) از پیامبر صلّی اللّه عـلیه و اله نـقل شده کـه فـرمودند: (از جـمله بندگان آن کس پیش خدا محبوبتر اسـت کـه برای بندگان خدا سودمندتر است) (نهج الفصاحه،حدیث شماره 1476،ص 211) و نیز فرمودند: هـر کس کـاری می کند باید آن را خوب انجام دهـد) (همان منبع، حدیث شـماره2861،ص 395 ) و نـیز فرمودند: (اعتبار کار به سـرانجام آنـست) (همان منبع،حدیثشماره 2868،396)و همچنین فرمودند: (بهترین کسب ها معامله ای است که نادرستی در آن نباشد و کاری اسـت کـه مرد با دست خود انـجام دهـد ) (هـمان منبع، حدیث شماره 2879) و نـیز فـرمودند: (هر که به مـومنی زیـان رساند یا بااو حیله کند، ملعون است) (همان منبع، حدیث شماره 2124،ص 295) و نیز فرمودند: (هر کـه بـا مسلمانی تقلب کند یا به او ضـرر رسـاند، یا بـه او حـیله کـند، از ما نیست) (همان مـنبع، حدیث شماره 1382،ص 198) پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در مورد پاداش کسب حلال می فرماید: (عبادت هفتاد بخش است کـه فـضیلت مندترین آن کسب حلال است) (شیخ صدوق، ثـواب الاعـمال و عـقاب الاعـمال، ص 413) امـام صادق علیه السـّلام در مـورد پاداش آن کس که نیاز مسلمانی را برآورد چنین فرمود: (هیچ مسلمانی نیاز بردار مسلمانش را برآورده نسازد جز آنـکه خـدا او را نـدا دهد: پاداش تو بر عهده من است و بـه کـمتر از بـهشت بـرای تـو راضـی نمی شوم) (همان منبع،ص 431)
با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:
* تولید برای تأمین سعادت بشر
هدف قوانین اقتصادی از نظر اصول سرمایه داری و کمونیستی افزایش تـولید و سـود می باشد و طرفداران هر دو نظام تنها به افزایش تولید فکر می کنند وهدفشان این است که از چه راهی و به چه وسیله ای تولید خود را بالا ببرند و در این باره هیچ قید و بندی از ناحیه قـانون در مـیان نیست. به این معنی تأسیسات اقتصادی آنان و بطور کلی هر نوع فعالیت شان برای جلب منفعت است و لذا تمام ارزش ها را فدای سود می کنند. (سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص) 566( ولی در نظام اقتصادی اسلام، اصل اشـتغال بـه کـارهای مورد نیاز جامعه وقتی ارزش دارد، کـه مـوجب رفـاه و سعادت عمومی باشد و با رعایت درستی و انصاف و چهارچوب اصول اخلاقی انجام گیرد،و لذا اقتصاد اسلامی با روح سود پرستی که بر اقتصاد سرمایه داری و کـمونیستی حـکومت مـی کند، مخالفت آشتی ناپذیری دارد.حتی اسلحه و وسائل جنگی که اسـلام بـه ساختن آنها اجازه داده است، تنها به خاطر دفاع از حریم انسان و انسانیت است و برای این است که بشر از شّر خـود در امـان بـاشد و به این حقیقت در قرآن کریم اشاره شده، آنجا که مـی فرماید: (و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم،تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر(نعمت های بی حساب الهی را بجا مـی آورید) (سـوره انـبیاء/آیه 80)
در سیستم اقتصادی اسلام، اشتغال به کار، تنها به منظور کـسب و تـهیه مال از هر راهی که باشد، نیست و لذا در میان کارهای اقتصادی، آنچه در روابطمردم تأثیر منفی می گذارد و موجب ایـجاد سـلطه و اسـتثمار طبقاتی می گردد، از نظر اسلام ممنوع است. که نمونه آن معاملات ربوی است کـه از عـوامل مـوثردر تمرکز شدید ثروت و بهم خوردن توازن اقتصادی و عدل اجتماعی است. وهمچنین کارهائی که بـه مـنظور جـلب منافع شخصی انجام بگیرد ولو به قیمت تعدی و تجاوز و کلاه برداری باشد، در اسلام غیر مجاز شمرده شـده و در فـقه اسلامی،تحت عنوان (مکاسب محرمه)مورد بحث قرار گرفته است). (همان،ص 566 )
* تولید کننده بـایستی بـه ایـن موضوع توجه داشته باشد که اهمیت کار بهک یفیت است نه کمیت
این حقیقت بـه خـوبی از آیات قرآن به دست می آید که اسلام در هیچ موردی روی«کثرت مقدار عمل«تکیه نـکرده،بـلکه هـمه جا اهمیت به»کیفیت عمل«داده است. و برای اخلاص و نیت پاک ارزش فوق العاده ای قائل شده است. (تـفسیر نـمونه، ج 8،ص 58 )
با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:
* نـگرش تولید کـننده،برای تولیدات مثبت و ارزشمند و مورد تأکید اسلام باشد
خداوند در آیه 168 سوره بقره می فرماید: (ای مردم، از آن چه در زمین است،حلال و طـیب بخورید،ولی از پی گام های شیطان مروید که او برای شمادشمنی آشکار است. همچنین در آیـه 168 سـوره بـقره می فرماید: (و به یاد آورید زمانی که موسی برای قوم خویش،آب طلبید...و گفتیم از روزی های الهیبخورید و بیاشامید و در زمین فساد نـکنید). تـولیدات، تولید کنندگان نباید زمینه ساز ترویج فساد و مفاسد اخلاقی و تبعات منفی آن در سطح جامعه قـرار گـیرد. پر مـسلم است،چنین تولید کننده ای عملکردش بر اساس رضای الهی نبوده و پیروی از شیطان کرده، که خـداوند آن را دشمن آشکار انسان یاد کرده است. به عنوان مثال تولید لباس های زنـنده و جلف و پرزرق و برق و برگرفته از فـرهنگ بیگانه...بـه هیچ وجه مورد رضایت خداوند و حضرات معصومین (علیهم السلام) نیست و در واقع زمینه را برای تخریب شخصیت انسان و ترویج فرهنگ ابتذال و بی هویّتی را در جامعه گسترش داده است.
تولیدات نباید اسباب سرکشی و طغیان انسان را فراهم کـند
خداوند در سوره طه،آیه 81 می فرماید: (از طیباتی که روزی تان کردیم، بخورید و در آن طغیان نکنید که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبمبر او وارد شود، سقوط می کند) تولیدات تولید کنندگان،بایستی در جهت تکمیل شخصیت انـسان و بـر اساس رضای الهی و پیروی از دستورات او باشد نه بر اساس اینکه انسان را به طغیان و سرکشی در پیشگاه خداوند وادار سازد.
با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:
* نگرش تولید کننده به امر تولید به عنوان یک عمل صالح
خداوند در آیه 51 سـوره مومنون می فرماید: (ای پیامبران از طیبات بخورید و (در طیبات تصرف کنید) و (همراه با آن)عمل صالح انجام دهید که من به آنچه انجام می دهید، آگاهم) با توجه به اهمیت خدمت به خلق خدا، که هـم در قـرآن و هم در روایات حضرات معصومین (علیهم السّلام)، فراوان به آن اشاره شده، اگر تولید کنندگان در حوزه های مختلف، که تأمین کننده ی نیازهای مردم هستند، به کار و تولیدبه عنوان یک عمل صالح توجه نـمایند، تـولیدات آنها مطلوب تر، دقت و ظرافت و استحکام آن بیشتر می گردد.
نگرش تولید کننده در جریان عمل تولید، باید توأم با شکر الهی باشد
خداوند در آیه 175 سوره بـقره مـی فرماید: (ای کسانی که ایمان آورده اید، ازنـعمت های طـیبی که به شما روزی داده ایم، بخورید و شکر خدا را به جا آورید،اگر او را می پرستید)یکی از زیباترین حالات انسانی در امور زندگی،شکرگزاریاز خداوند در مراتب مختلف و در جریان های گـوناگون مـی باشد. پر واضح استکه اگر روحـیه شـکرگزاری از خداوند، در تولید کنندگان صنوف مختلف به طورگسترده و مستمر تداوم یابد، برکات سرشاری الهی بر جامعه باریدن خواهدگرفت.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر،؛ نعمت از کفت بیرون کند. در واقع تولید کـنندگان بـاید از یک سو شاکر خداوندی باشند که دانش و ابزارتولید و امکانات طبیعی که در عالم طبیعت قرار داده، را به آنها عنایت کرده و از دوم سو با ارائه تولیدات خود، در تأمین نیازهای مردم که از بزرگ ترین خدمت ها محسوب می گردد، توفیق یـافته اند.
با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:
*پیوسته نام و یاد خدا را در مراحل مختلف تولید مد نظر قـرار دهـند.
شایان ذکر است رعایت اخلاق ارزشی در تـولید که سر لوحه آن نـام و یـاد خداست، زمینه را برای افزایش تـولید، و دقـت توأم با استحکام و ظرافت های ویژه آن را مهیا می نماید.
* با استناد به آیات قرآن رعـایت بـیشتر نکات اخلاقی در تولید برای مـامشخص مـی گردد از جـمله رعایت تقوای الهـی در مـحوریت امور تولیدی برای مـامشخص و مـترتب می گردد. خداوند در آیه ی 88 سوره مائده می فرماید: (و از نعمت های حلال و طیبی که خداوند به شما روزی داده اسـت بـخورید (در این نعمت ها تصرف کنید) و از مخالفت خداوندی کـه بـه او ایمان داریـد، بـپرهیزید) رعـایت تقوای الهی در امر تـولید آثار بسیار ارزنده ای در بردارد،از یک سو پایبندی به رعایت حدود الهی را مستحکم می سازد و از دوم سو رعایت حـقوق مصرف کـنندگان را محترم می شمرد و از سوم سو جلوی انـواع و اقـسام تـقلب کاری ها و حـیله گری ها و نـیرنگ بازی ها گرفته مـی شود و از چـهارم سو تولید کننده با استفاده از مواد و مصالح عالی بهترین، مرغوب ترین و با صرفه ترین کالاها را در اختیار مصرف کننده قـرار مـی دهد. و از پنـجم سو نشاط و شادابی توأم بارضایت تولید کـننده و مـصرف کـننده مـهیا گـردیده و از شـشم سو که مهم تر از همه عوامل فوق الذکر است، رضایت و خشنودی الهی، حاصل گریده است.
رعایت ارزش های اخلاقی در تولید:
از قرآن کریم استفاده می شود که بعضی از مسائل ارزشی،مثل ایـمان،تـقوا،انفاق،شکر نعمت و استغفار در نزول برکات الهی،ازدیاد نعمت و افزایش بهره وری موثر هستند.
2- گروهی از باغداران را که در فرآیند (هنگام چیدن محصول) به آن وقعی نـنهاده بـودند، سبب از بین رفتن محصول هایشان دانسته است. خداوند در آیات87 و 88 سوره مائده می فرماید: (ای کـسانی کـه ایمان آورده اید،اشیای پاکیزهای را که خداوند بر شما حلال کرده،بر خود حرام نکنید و از آن چـه حـلال کرده نـیز تجاوز ننمائید. همانا خداوند تجاوز کنندگان را دوست ندارد و از آنچه خداوند به شـما روزی دادهـ است در حالی که حلال و نیکو است، بخورید و تقوای الهی (خدائی) را که به او معتقدید پیشه سازید). تـصرف در نـعمت های الهی مشروط بر آنکه رعایت اعتدال و تقوا و پرهیزکاری در بهره گیری از این مواهب را فـراموش نـکنید، بدین جهت می گوید: و اتقوا الله الذی انتمبه مومنون یـعنی ایـمان شـما به خدا ایجاب می کند که همه دسـتورهای او رامـحترم بشمارید،هم بهره گرفتن و هم رعایت اعتدال و تقوا (عباس نژاد، قرآن و اقتصاد، ص 259 و 260)
درباره رابطه اخلاق و سیاست دیدگاههاى گوناگونى از سوى اندیشمندان سیاسى و مکاتب مختلف اخلاقى مطرح شده است. در اینجا سه نظریه مهم مورد بررسی قرار میگیرند:
3- نظریه اصالت اخلاق و تبعیت سیاست از اخلاق
نظریه مقبول و معقول در زمینه رابطه اخلاق و سیاست، این است که اصالت با اخلاق و ارزشهاى اخلاقى بوده و ارزشهاى سیاسى نیز تابع و زیرمجموعه اخلاق هستند. رفتارهاى سیاسى نیز مانند سایر رفتارهاى اختیارى انسان، به عنوان موضوع احکام اخلاقى، مورد ارزشگذارى قرار مىگیرند. هدف رفتارها و تصمیمهاى سیاسى، در حقیقت، در راستاى هدف اخلاق بوده و چیزى خارج از آن نیست. بر اساس این دیدگاه، معیارهاى اخلاقى در همه جا و براى همه افراد، اعم از زمامداران و شهروندان عادى، یکسان است.
الگوى علمى و عملى این دیدگاه، در جهان اسلام و بلکه در سراسر تاریخ بشر، حضرت على بن ابىطالب(ع)است. چنان که در اعلام سیاستهای حکومتی خود پس از بیعت مردم مدینه، در نخستین سخنرانی فرموده است: ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ.(نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1414 ق: 57) آن چه میگویم به عهده میگیرم و خود با آن پایند هستم.
درباره رابطه اخلاق و سیاست دیدگاههاى گوناگونى از سوى اندیشمندان سیاسى و مکاتب مختلف اخلاقى مطرح شده است. در اینجا سه نظریه مهم مورد بررسی قرار میگیرند:
2- نظریه اصالت سیاست و تبعیت اخلاق از سیاست
بر اساس این نظریه، همه رفتارهاى اخلاقى، اعم از رفتارهاى فردى و اجتماعى، همچون هنر، ادبیات، علم و امثال آن، تحت سیطره و سیادتِ سیاست است. ارزشهاى اخلاقى تابع مصالح سیاسى و ارزشهایى است که رهبران سیاسى معین مىکنند. هر کارى که در خدمت تأمین منافع سیاسى جامعه یا حزب یا گروه خاصى باشد، ارزشمند بوده و فضیلت به شمار مىآید و هر کارى که ما را از دستیابى به اهداف و اغراض سیاسى جامعه یا حزب و .... دور کند، کارى ناپسند بوده و از رذایل اخلاقى است. به تعبیر دیگر، اخلاق و ارزشهاى اخلاقى در این دیدگاه، صرفاً جنبه ابزارى دارند؛ یعنى تا آنجا ارزشمند و خوباند که ما را به اهداف سیاسىمان برسانند، وگرنه هیچ ارزشى ندارند. بر اساس این دیدگاه، اگر حیلهگرى، ظلم، شکنجه، دروغ، ریاکارى، تدلیس و امثال آن، ما را به اهداف خود نزدیکتر سازد، داراى ارزش مثبت خواهد بود و اگر بر فرض، در جایى عدالتورزى، امانتدارى، راستگویى، انصاف، مروت و امثال آن، ما را از اهدافمان دورتر کند، امورى زشت و ناپسند خواهد بود. به هر روى، بر اساس این نظریه، در هر جایى که میدان تلاقى اخلاق و سیاست باشد، ارزشهاى اخلاقى توسط ارزشها و ضوابط سیاسى معین مىشوند.(شریفی، 1384: 201)
درباره رابطه اخلاق و سیاست دیدگاههاى گوناگونى از سوى اندیشمندان سیاسى و مکاتب مختلف اخلاقى مطرح شده است. در اینجا سه نظریه مهم مورد بررسی قرار میگیرند:
1- نظریه جدایى اخلاق از سیاست
برخى از نویسندگان از جمله جولیانو پونتارا در مقاله اخلاق، سیاست، انقلاب بر این باور است که قلمرو اخلاق، از قلمرو سیاست کاملًا جدا است. به تعبیر دیگر، اخلاق و سیاست را مربوط به دو حوزه رفتارى کاملًا متمایز مىدانند. بنابراین، نه در عرصه مسائل اخلاقى مىتوان اثرى از سیاست و امور سیاسى یافت و نه در قلمرو سیاست و تصمیمات سیاسى جا و جایگاهى براى اخلاق و ارزشهاى اخلاقى وجود دارد. یک رفتار مىتواند با نگاه اخلاقى خوب و داراى ارزش مثبت باشد؛ اما همان رفتار ممکن است از نگاه سیاسى، هیچ ارزشى اعمّ از مثبت یا منفى، نداشته باشد. یا یک رفتار ممکن است از نظر سیاسى، رفتارى خوب و ارزشمند تلقى شود؛ اما از نگاه اخلاقى نتوان آن را ارزشگذارى کرد.(پونتارا، 1370: 99)
اخلاق سیاسی (political Morality )
آراسته شدن به همه فضایل اخلاقى براى عموم مردم، پسندیده و ضرورى است و هیچکس از داشتن هیچ فضیلتى، معاف و مستثنا نیست، اگر چه همه مردم، مجال فعلیت بخشیدن به هر فضیلتى را نیابند. بطور مثال سخاوت براى انسان یک فضیلت است، خواه ثروتمند باشد، خواه فقیر. ثروتمند مىتواند فضیلت خویش را به فعلیت برساند و بخشى از ثروت خویش را به دیگران ببخشد، ولى فقیر، از فعلیت بخشیدن به صفت سخاوت ناتوان است. حال اگر بگوییم «سخاوت صفت ثروتمندان است.» سخن به گزاف نگفتهایم، در عین حال آن را از فقیران سلب نکردهایم. همین طور اگر بگوییم: حلم، صفت دانشمندان است، عفت و پاکدامنى، صفت زنان است و ... منظور این است که چنین صفتى، در عین فراگیرى براى عموم، براى این افراد، ضرورىتر و زیبندهتر است؛ مراد از «اخلاق سیاسى» نیز، آن دسته از فضایل اخلاقى است، که در عین فراگیرى براى همه، براى سیاستمداران ضرورت بیشتر مىیابد، چرا که آنان بیش از دیگران، فرصت تحقّق بخشیدن به آنها را مىیابند.(الهامى نیا، 1385: 19-18)
تربیت (Civility)
تربیت که هم معنى واژه پرورش در زبان فارسى است، به معناى تغذیه، رشد، تهذیب، تأدیب و سیاست و ترقى و برترى هم آمده و در اصطلاح عبارت است از پرورش دادن، یعنى استعدادهاى درونىاى که بالقوّه در یک شىء موجود است، به فعلیت درآوردن و پروردن. (مطهرى، 1377: 56). به بیان دیگر تربیت عبارت است از انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ایجاد شرایط و عوامل لازم و کمک به شخص مورد تربیت تا بتواند استعدادهای نهفتهاش را در تمام ابعاد وجود، و به طور هماهنگ پرورش داده، شکوفا سازد و به سوی هدف کمال مطلوب تدریجا حرکت کند.(امینی، 1372، ج1: 14). امام خمینى(ره) اعتقاد داشت که اگر همه ملّت تزکیه بشوند، همین دنیا بهشت آنهاست و تمام گرفتارىها از بین مىرود.( خمینی، 1378ج 8: 161)
شریعت، طریقت و حقیقت، سه واژه برگرفته از سخن رسول خاتم (ص) است؛ نه واژگان خودساخته عارفان:
الشریعة اقوالى و الطریقة اعمالى و الحقیقة احوالى
؛[1] شریعت گفتارم، طریقت کردارم و حقیقت احوالم است.
عارفان براى این سه واژه، دستکم سه تفسیر صحیح، اما نامتناقض و نامتضاد ارایه داده اند که هر یک به منظر خاصى توجه دارد.
تفسیر یکم
در تفسیر نخست که عارفانى چون مولانا جلال الدین بلخى ارائه کرده اند، دین به عنوان میزان کلى اعتدالى براى عارفان، جُنگى کامل از تعالیم وحیانى است که در تمامى احوال بارورى فطرت باید بدان تکیه شود. این اتکا با تعامل سهگانه عارفان با دین صورت مىپذیرد؛ نخستین گام آنکه آنان درصدد آموختن دین برآیند تا همچو شمعى ره بنمایاند؛ دومین گام آنکه در مقام انجام آن آموخته ها برآیند تا راه را بپیمایند و سومین گام هم آنکه در مقام یافتن قرار گیرند تا به مقصد بار یابند و ملکه جانشان گردانند. به آموختن، شریعت به رفتن، طریقت و به یافتن حقیقت گویند.
بنابراین شریعت، طریقت و حقیقت، سه نوع تعامل آدمى با آموزه هاى دینى است و دین گوهرى یگانه است؛ مانند آموختن آموزه توکل، رفتن متوکلانه بر پایه آن آموخته تا سرحد جاى گرفتن در مقام توکل و ملکه گشتن آن مقام در جان. آنگاه که ملکه گشت، دیگر نیازى به یادگیرى (شریعت) نیست. یا آنکه توحید را بیاموزى، آنگاه درصدد یافتن آن برآیى، سپس به توحید باریابى و خداى سبحان را مشاهده کنى. آنگاه که در این مقام جاى گرفتى، به علم حصولى (شریعت) نیازى ندارى.
مولوى در آغاز دفتر پنجم مثنوى معنوى مى نویسد:
شریعت همچو شمع است، ره مى نماید و بى آنک شمع به دست آورى، راه رفته نشود و چون ره عبدالواحد آمدى آن رفتن تو، طریقتاست و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است. همچنانکه حاصل آنک شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا ازکتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است و حقیقت زر شدن مس. کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این مىدانیم و عملکنندگان به عمل کیمیا شادند کهچنین کارها مىکنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم. یا مثال شریعت همچو علمطب آموختن است و طریقت پرهیز کردن بهموجب طب و داروهاخوردن و حقیقت صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن، چون آدمى ازین حیات میرد، شریعت و طریقت ازو منقطع شود وحقیقت ماند. شریعت علم است و طریقت عمل است و حقیقت الوصول الى الله.
فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا؛[2] پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد، باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.
|
سعى ناکرده در این راه به جایى نرسى |
مزد اگر مى طلبى طاعت استاد ببر[1] |
|
روایات بسیارى، بر
بزرگداشت عالمان و اندیشمندان تأکید کرده اند. احترام به عالمان نشانه بهره مندى
از عقل[2]
و حرمت عالمان همانند و همسنگ حرمت شهیدان و صدیقان معرفى شده است.[3]
از شاگردان و متعلمان خواسته شده که همچون ملائکه که در برابر اهل علم تواضع
مى کنند و بال هاى خود را زیر پاى عالمان مى گسترانند، عالمان را بزرگ داشته و بر
صدر نشانند[4]
و براى استاد همچون بنده و خدمتکار باشند؛ زیرا به گفته پیامبر اکرم:
«مَن تَعَلَّمْتَ منه حَرفاً صِرتَ له عبداً.»[5]
حتى در برخى از روایات اکرام عالمان به منزله اکرام و احترام به خداوند تلقى شده است.[6] امامزین العابدین علیه السلام در رساله حقوق در باره حقوق معلم و استاد مى فرماید:
حق کسى که به تو علم مى آموزد این است که او را بزرگ بدارى و احترام مجلسش را نگهدارى و به نیکویى به سخنانش گوش فرا دهى و به او رو آورى و در نزد او با صداى بلند سخن نگویى و اگر کسى از او سؤالى پرسید، در جواب دادن به آن بر او پیشى نگیرى؛ و در محضر او با دیگران سخن نگویى و در نزد او از دیگران غیبت نکنى ....[7]
چرا اسلام عزیز براى معلم و استاد این همه احترام و مقام و ارزش قائل شده است؟ به نظر مىرسد یکى از علل آن، اهمیت و ارزشمندى خود «علم» است. علم بهعنوان یک امر وجودى، بهتر از جهل و نادانى است. عقل و فطرت هر انسانى نیز حکم مىکند که دانایان را نباید همسنگ و همتراز نادانان قرار داد به تعبیر قرآن کریم: «هل یَستَوِى الذینَ یَعْلَمُونَ والذین لایَعْلَمُون.»[8] یکى دیگر از اهداف تواضع در برابر استاد و احترام به دانشمندان این است که این کار موجب رشد و پیشرفت علم، و در نتیجه پیشرفت جامعه اسلامى، خواهد شد.
متأسفانه بعضاً این احترام و تواضع به انحراف کشیده مىشود و به جاى آنکه موجب پیشرفت علم و دانش شود، موجب رکود و خمودى آن شده و جامعه را از نوآورى هاى علمى باز مىدارد. بعضاً مشاهده مىشود که تواضع و احترام، جاى خود را به تبعیت و تقلید کورکورانه داده است؛ به گونه اى که بزرگى یک اندیشمند در چشم شاگردانش، به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، موجب خود کمبینى شاگردان او شده است؛ تا جایى که جرئت و جسارت اندیشیدن را از آنان ستانده است.[9]
[1] ( 3). دیوان حافظ.
[2] ( 4). یا احمد انَّ اهلَ الدنیا کثیرٌ فیهم الجهلُ و الحمقُ لایَتَواضَعُون لِمَن یَتَعلَّمون منه و هم عند انفُسِهم عقلاءُ و عند العارِفین حُمَقاء.( دیلمى، ارشاد القلوب، 201)
[3] ( 5). پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: حُرَمةُ العالِمِ العامِلِ بعلمِهِ کحرمةِ الشهداءِ و الصدیقین.( محمد محمدىرىشهرى، علم و حکمت در قرآنو حدیث، ج 2، ص 610، حدیث 1773)
[4] ( 6). پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: تَواضَعُوا للعالمِ و ارْفَعُوه فانَّ الملائکةَ تَرفَعُ العالِمَ و تَخفَضُ أَجنِحَتِها و تَستَغْفِر له.( همان، ص 614، حدیث 1786)
[5] ( 7). همان، ص 626، حدیث 1830
[6] ( 8). پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: مَن اکرَمَ عالماً فقد اکرَمَنى و مَن اکرَمَنى فقد اکرَم اللَّهَ و مَن اکرَم اللَّهَ فَمَصِیرُه الى الجنةِ.( همان، ص 610، حدیث 1771)
[7] ( 1). محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 10، ص 42، حدیث 6
[8] ( 2). زمر( 39): 9
[9] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 56-55
شایسته است دانشجویان مطالب نو و جدیدى را که در هر درسى مى آموزند، یادداشت نمایند. البته نگارش، گزیده نویسى یا خلاصه بردارى، نیازمند فراگیرى آموزش هاى خاصى است که در جاى خود باید دنبال شود. در صدر اسلام که مسلمانان هنوز به اهمیت نگارش واقف نبودند، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با بیان هاى مختلف، آنان را به این کار تشویق کرده و مى فرمود: «علم را در زنجیر کنید.» و در پاسخ این پرسش که «زنجیر کردن علم چگونه است؟» مى فرمودند: «نگارش آن.»[1] آن حضرت خطاب به یکى از یارانش که از فراموش کردن سخنان حکیمانه رسول اکرم نگران بود، در حالى که با انگشت خود به نوشتن اشاره مى کرد، فرمود:
«استَعِن بیَمینِک؛[2] از دستت کمک بگیر».
امام صادق علیه السلام، نیز در اینباره مىف رماید:
دانش را بنگارید، چرا که شما بدون نگارش نمى توانید آن را حفظ کنید.[3]
کتاب هاى خود را نگهدارى کنید؛ چرا که در آینده به آنها نیاز خواهید داشت.[4][5]
[1] ( 6). قَیِّدوا العلمَ. قیل: و ما تقییده؟ قال: کتابَتُه.( همان، ج 2، باب 19، حدیث 35، ص 151)
[2] ( 7). همان، ص 152، حدیث 36
[3] ( 1). اکتبوا العلمَ فانَّکم لاتَحفظونَ حتى تکتبوا.( محمدبن یعقوب کلینى، اصول الکافى، ج 1، کتاب فضل العلم، باب 17، حدیث 9)
[4] ( 2). احتفِظُوا بکُتُبکم فانکم سوفَ تَحتاجون الیها.( همان، حدیث 10)
[5] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 55-54
پرسش و پرسش گرى اگر براى کشف حقیقت و فهم واقعیت باشد، نه تنها از فضایل اخلاقى است، که در پاره اى اوقات از نظر شرعى و فقهى نیز واجب است. کسى که مسائل شرعى خود را نمى داند، یادگیرى آنها بر او واجب است و اگر راه فهم حکمى در پرسش از کسى باشد، پرسیدن واجب خواهد شد. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله پرسش را به عنوان کلید خزاین و گنجینه هاى دانش معرفى کرده و نه تنها افراد را به پرسش گرى تشویق مى کند، بلکه مى فرماید پرسشگر اجر و پاداش اخروى نیز دارد: «دانش گنج است و کلید آن، پرسش است؛ پس بپرسید- خداوند شما را رحمت کند- به درستى که چهار دسته مأجورند: پرسشگر، گوینده، شنونده و دوستدار آنها.»[1]
امام صادق علیه السلام نیز پرهیز از پرسش را موجب هلاکت قوم مىداند:
«انَّما یهلک الناس لِانَّهم لا یَسأَلُون.»[2]
البته باید دانست که ارزش پرسش و پرسش گرى ارزشى ذاتى نیست؛ یعنى اینگونه نیست که پرسشگرى در هر شرایطى مطلوبیت داشته باشد؛ بلکه در صورتى داراى ارزش اخلاقى است که به منظور کشف حقیقت و فهم واقعیتى باشد، وگرنه اگر براى اظهار فضل و مچ گیرى و امثال آن باشد، کارى بسیار زشت و ناپسند است. امام على علیه السلام در پاسخ پرسش گرى که براى اظهار فضل یا مچ گیرى سؤال کرد، فرمود:
براى دانستن بپرس نه براى آزردن، که نادانِ آموزنده همانند داناست و داناىِ برون از راه انصاف، همانند نادانِ پر چون و چراست.[3]
همچنین باید توجه داشت که پرسشهاى ما در باره موضوعاتى باشد که گرهى فروبسته از کار ما یا دیگران مى گشایند و نه مسائلى که دانستن یا ندانستن آنها هیچ دخالتى در سرنوشت مادى و معنوى ما ندارد.
|
آدمى فربه شود از راه گوش |
جانور فربه شود از حلق و نوش |
|
یکى از آدابى که رعایت آن براى هر کسى، به ویژه دانشجویان لازم است، هنر خوب گوش دادن به سخنان استاد است. این موضوع نه تنها ادب شاگرد در برابر استاد را نشان مى دهد، بلکه راهى است براى بهره مندى بیشتر و بهتر دانشجویان از محضر استادان. امام على علیه السلام، در این باره مى فرماید:
زمانى که نزد دانشمندى نشستى، پس، بر شنیدن نسبت به گفتن حریصتر باش و خوب گوش دادن را بیاموز همانگونه که خوب گفتن را مى آموزى و سخن هیچ کس را قطع نکن.[1]
شنونده خوب کسى است که: اولًا، در سخنان گوینده خوب دقت کند و به تعبیر دیگر، براى «ادراک» آمادگى کافى را داشته باشد؛ ثانیاً، بردبار و شکیبا بوده و احساس خستگى نکند؛ ثالثاً، بتواند میان نکات اصلى گفتار گوینده و شاخ و برگ هاى آن تفکیک نماید، مثلًا مناقشه در مثال نکند و به لُبّ سخن توجه کند.[2]
دوران دانشجویى به گونه اى است که اگر دانشجو تلاش بسیار کند و از لحظات و ساعات عمرش کامل و بهینه بهره گیرد، باز هم نمى تواند به مسئولیت هاى واجب و ضرورىاش، جامه عمل بپوشاند.
یعنى مسئولیت ها و وظایفِ دینى، اجتماعى، علمى، فرهنگى و سیاسى دانشجو به اندازهاى است که دیگر فرصتى براى انجام کارهاى مباح و مستحب باقى نمى ماند. البته این موضوع نه اختصاص به دانشجویان دارد و نه ویژگى دوران معاصر است. شهید اول، در اینباره فرموده اند: «گذراندن عمر در کارهاى مباح و پرداختن به امور غیرضرورى، هر چند به میزان اندک، حاصلى جز زیان ندارد.»[1] در عین حال، دانشجویان با توجه به نقش ویژه و انکارناپذیرشان در جامعه، وظایف و مسئولیت هاى سنگینترى بر عهده دارند.
مهمترین وظیفه دانشجویان تحصیل دانش هاى سودمند براى جامعه است. دانش هایى که در جهت رشد و پیشرفت فراگیر جامعه اسلامى باشد. بنابراین لازم است در کلاس درس و خارج از کلاس، همواره در پى فهم مسائل ضرورى و مفید برآیند و هرگز وقت خود را صرف مسائل غیرضرورى نکنند. مسائلى که دانستن آنها، صرفاً بار اطلاعاتى آدمى را مى افزاید و هیچ تأثیرى در سعادت دنیوى و اخروى فرد و جامعه ندارد، رهزن عمر و اندیشه اند. امام على علیه السلام، در اینباره، به دانشجویان توصیه مى کند که به دنبال فهم و حل مسائلى باشید که دانستن آنها لازم است و جهل در آنها پذیرفتنى نیست:
«سَلْ عَمّا لابدَّ لک من عِلْمِهِ [عَمَلِهِ؟] و لاتعذر فى جهله»
تأثیر استاد و نوع ارزشها و نگرش ها و جهان بینى و ایدئولوژى او در شاگردان، بر کسى پوشیده نیست. تجربه نشان داده است شاگردان هر اندازه هم که مقاومت کنند، نمى توانند از تأثیرگذارى آشکار و نهان استادان در روند زندگى خود مصون شوند. به همین دلیل است که انتخاب استاد و معلمى شایسته و وارسته همواره مورد توجه و تأکید فراوان اولیاى دین بوده است. امام باقر علیه السلام در پاسخ به این پرسش که منظور از طعام در این آیه که مىفرماید: «فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ إلى طَعامِهِ» چیست، فرمود: «
عِلمُه الذى یأخذه عمّن یأخذه؛[1]
منظور علم است. انسان باید مواظب باشد که علمش را از چه کسى مى گیرد.» دانشجو تا جایى که شرایط به او اجازه مى دهد باید در پى انتخاب استادان شایسته باشد.
اما استاد شایسته کیست و چه شرایطى دارد؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیثى معلم و استاد شایسته را کسى مى داند که شاگردان خود را:
1. از تکبر به تواضع دعوت مى کند؛
2. از حیله گرى و چاپلوسى به خلوص و خیرخواهى فرا مى خواند؛
3. از جهل به علم مى کشاند.[2]
استاد شایسته کسى است که با رفتار خود دانشجو را به کسب فضایل ترغیب و از آلودگى به رذایل اخلاقى دور کند. استادى است که دیدن او انسان را به یاد خدا اندازد و سخن گفتنش بر علم دانشجو بیفزاید.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، در حدیث بسیار مشهور و معتبرى مى فرماید:
هر کس خود را چهل روز براى خدا خالص کند، چشمه هاى حکمت از قلب او بر زبانش جارى خواهد شد.[1]
نخستین موضوعى که دانشجو باید به طور جد به آن توجه کند، نیّت و انگیزه تحصیل است. بر اساس نظام اخلاقى اسلام، نیت و انگیزه، بیش از خود عمل اهمیت دارد و به همین دلیل است که پیامبر اکرم فرمودهاند: «نیت مؤمن بهتر از عمل اوست.»[2]
اصولًا، ماهیت هر عملى با توجه به نیتى که فرد در انجام آن داشته است، مشخص مى شود،[3] بر اساس نظام اخلاقى اسلام، صرف «حُسن فعلى»، یعنى خوب بودن کار، براى ارزشگذارى اخلاقى آن کافى نیست؛ بلکه «حُسن فاعلى»، یعنى نیّت خوب داشتن در انجام آن، نیز باید به آن ضمیمه شود. افزون بر این، در برخى روایات معتبر، نیت، عین عمل معرفى شده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «نیت برتر از عمل است، آگاه باشید که نیت خودِ عمل است.» سپس در تأیید این سخن آیهاى از قرآن را ذکر کردند که مىفرماید: «قُل کلٌّ یَعمَلُ على شاکِلَتِهِ؛ بگو همگان بر اساس شاکله خود رفتار مىکنند» و «شاکله» را به «نیت» تعریف کردند.[4] حضرت امام خمینى قدس سره در توضیح این حدیث که نیت را عین عمل معرفى مىکند، مبالغهآمیز دانستن این حدیث را نادرست شمرده و مىفرماید:
این، مبنى بر مبالغه نیست، چنانچه بعضى احتمال دادهاند، بلکه مبنى بر حقیقت است؛ زیرا نیت، صورت کامله عمل و فصل محصِّل او است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است.
4- تمایلات نفسانى
هدف از تحصیل علم این است که به میزان توان، به حقیقت نایل شویم؛ اما دیدگان اندیشه زمانى مى توانند به جمال حقیقت روشن شوند که گَرد و غبار گرایش هاى نفسانى بر چهره آن ننشسته باشد و از اسارت و بردگى وهم و خیال رهیده باشد:
|
حقیقت سرایى است آراسته |
هوا و هوس گرد برخاسته |
|
|
نبینى که هر جا که برخاست گرد |
نبیند نظر گر چه بیناست مرد[1] |
|
حب و بغضها و جهت گیرى هاى تعصّب آمیز، مسیر تعلیم و تفکّر را منحرف کرده و انسان را از کشف حقیقت و درک درستى یا نادرستى امور باز مى دارد.
|
چون غرض آمد هنر پوشیده شد |
صد حجاب از دل بهسوى دیده شد[2] |
|
امیرمؤمنان علیه السلام در اینباره مى فرماید:
هر کس عاشق چیزى مى شود، دیدگانش را کور گردانده و قلبش را رنجور. پس با چشم بیمار مى نگرد و با گوشى که از شنیدن حقیقت ناشنواست، مى شنود. خواهشهاى نفسانى پرده هاى عقلش را دریده و دوستى دنیا دلش را میرانده است.[3]
و در جاى دیگر مى فرماید:
کسى که چیزى را دشمن بدارد، خوش ندارد بدان بنگرد یا نام آن نزد وى بر زبان رود.[4]
و در حدیثى دیگر، طمع را موجب ناکارآمدى اندیشه دانسته و مى فرماید:
آنجا که برق شمشیر طمع در فضاى اندیشه بلند مى شود، بیشترین جایى است که عقل به زمین در مى غلتد.[5]
|
صاف خواهى چشم و عقل و سمع را |
بر دران تو پردههاى طمع را |
|
|
هر که را باشد طمع الکن شود |
با طمع کى چشم و دل روشن شود[6] |
|
عُجب و خودبزرگبینى نیز یکى دیگر از رذایل اخلاقى است که ثمرهاى جز سستى و ضعف عقل و گمراهى علمى انسان را در پى ندارد:
عُجب و خود بزرگبینى نشانه ضعف و سستى عقل است.[7]
کسى که رأى و نظر خود را بزرگ پنداشت، گمراه شد.[8][9]
[1] ( 3). سعدى شیرازى، کلیات سعدى، بوستان، ص 301.
[2] ( 4). جلالالدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر اول، بیت 334.
[3] ( 1). من عَشِقَ شیئاً اعشى بَصرَه و أَمْرَضَ قلبَه فهو یَنظُر بعَینٍ غیرِ صحیحةٍ و یَسمعُ باذنٍ غیرِ سَمیعةٍ قدخَرقَت الشهواتُ عقلَه و اماتَتِ الدنیا قلبَه.( نهج البلاغه، خطبه 109، ص 104)
[4] ( 2). مَن ابغَضَ شیئاً ابغضَ ان یَنظُرَ الیه و ان یُذکَر عنده.( همان، خطبه 160، ص 163)
[5] ( 3). اکثَرُ مَصارِعِ العقول تَحتَ بُروقِ المَطامع.( همان، حکمت 219)
[6] ( 4). جلالالدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابیات 570 و 580.
[7] ( 5). اعجابُ المَرءِ بِنفسِهِ دلیلُ ضَعفِ عقلهِ.( محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 161، حدیث 51)
[8] ( 6). مَن اعجَبَ برأیه ضَلَّ.( همان، ج 1، باب 4، ص 392، حدیث 50)
[9] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 42 و 43
3- شتابزدگى
انسان، گاه در داورى هاى علمى خود شتاب مى کند؛ و به صرف فراهم آمدن اطلاعاتى اندک در باره یک موضوع، به نتیجه گیرى مى پردازد و چنان مى پندارد که به همه جوانب مسئله احاطه کامل داشته و هیچ نکته اى در پس پرده ابهام باقى نمانده است. اینگونه اظهارنظرهاى شتابزده، یکى دیگر از لغزشگاه هاى اخلاقى اندیشه است.
قرآن کریم در تقبیح شتابزدگى مى فرماید:
و انسان (بر اثر شتابزدگى)، بدىها را طلب مى کند آنگونه که نیکى ها را مى طلبد؛ و انسان، همیشه عجول بوده است.[1]
روایات بسیارى نیز در تقبیح شتابزدگى در امور وارد شده است. امیرمؤمنان علیه السلام در این باره مى فرماید:
از شتابزدگى بپرهیز؛ زیرا شتابزدگى در کارها موجب مى شود که انسان به هدف نرسد و کارش ستوده نباشد.[2][3]
[1] ( 1). وَ یَدْعُ اْلإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ اْلإِنْسانُ عَجُولًا.( اسراء( 17): 11)
[2] ( 2). ذَر العجلَ، فانَّ العجلَ فى الامورِ لایدرک مطلبه و لا یُحمَد امرُه.( عبدالواحد الآمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، فصل 31، ص 365، حدیث 29)
[3] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 41 و 42
2- تقلید کورکورانه
متأسفانه بسیارى از مردمان، افزون بر مسائل فرعى و جزئى زندگى، مانند نوع پوشش و وضعیت ظاهرى خود، در اندیشه و نوع نگاه به مسائل کلى و حیاتى نیز از دیگران تقلید مى کنند. در واقع ریشه تقلید در مسائل جزئى و فرعى، و منشأ اصلى مدپرستى و مدگرایى، خودباختگى فکرى و تقلید در اندیشه و مسائل کلى است:
|
چون مقلّد بود عقل اندر اصول |
دان مقلّد در فروعش اى فضول[1] |
|
به هر روى، یکى دیگر از موانع تحصیل علم واقعى و داشتنِ اندیشه درست، سپردن مهار تفکّر به دست دیگران است. یعنى انسان به جاى آنکه آزادانه و محققانه بیندیشد، مهار تفکر خود را به دست دیگران بسپارد و خارج از چارچوب اندیشه هاى وارداتى از سوى دیگران نیندیشد. ویژگى بسیارى از مردم این است که باورهاى عمومى و اجتماعى را به سادگى و بدون تفکّر مى پذیرند.
به تعبیر مولوى:
|
که به ظن تقلید و استدلالشان |
قایمست و جمله پر و بالشان[2] |
|
مطالعهاى نظرى
به نظر مى رسد یکى از عوامل گرایش به پیروى کورکورانه از یک فکر یا اندیشه این است که خودآگاه یا ناخودآگاه، اکثریت را معیار حقانیت بدانیم. یعنى کثرت طرفداران یک اندیشه یا کردار را دلیل حقانیت آن و قلّت و اندک بودن حامیان یک اندیشه یا کردار را دلیل بر بطلان آن بشماریم.
نظر شما در اینباره چیست؟ آیا کثرت را معیار حقانیت مى دانید یا خیر؟ به چه دلیل؟ اصولًا معیار حقانیت یک اندیشه را چه مى دانید؟ آیا عوامل دیگرى براى تقلید کورکورانه سراغ دارید؟
قرآن کریم، در برابر کسانى که پیروى کورکورانه از نیاکان را مبناى عمل خود قرار دادهاند، مى فرماید:
و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید»، مى گویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروى مى کنیم». آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى کرده و به راه صواب نمى رفته اند، [بازهم در خور پیروى هستند؟][3]
زشتى و زنندگى تقلید تنها در تقلید از پیشینیان خلاصه نمى شود؛ بلکه هرگونه دنباله روى کورکورانه، از جمله پیروى از بزرگان و شخصیت هاى مشهور جامعه را نیز در بر مى گیرد. اسلام یکایک انسانها را داراى شخصیتى مستقل دانسته، «فرد» را «مسئول» مى شناسد و تقلید کورکورانه از بزرگان جامعه را عامل گمراهى عده اى مى شمارد:
پروردگارا! ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.[4]
نکته اى توضیحى
تقلید را به یک اعتبار مى توان به دو گونه مذموم و ممدوح تقسیم کرد. تقلید مذموم، تقلیدى است که رهزن اندیشه بوده و بر گمراهى آدمى مى افزاید؛ در مقابل، تقلید ممدوح و پسندیده تقلیدى است که عقل و فطرت انسان به آن حکم مى کند. هر انسان عاقلى درک مى کند که در مسائل تخصصى باید به متخصص مراجعه کند و سخن متخصصان را راهنماى خویش سازد. اگر کسى به بهانه نادرستى تقلید، از مراجعه به پزشک متخصص خوددارى کند و یا با استناد به نادرستى تقلید، پیروى از مجتهد و متخصص احکام دینى را خطا بداند، خبر از نادانى خود داده است.[5]
[1] ( 2). جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر ششم، بیت 1073.
[2] ( 3). همان، دفتر اول، بیت 2126.
[3] ( 1). وَ إذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما ألْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ.( بقره( 2): 170)
[4] ( 2). رَبَّنا إنّا أطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأضَلُّونا السَّبیلَا.( احزاب( 33): 67)
[5] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد.صص 40 و 41
1- پیروى از حدس و گمان
چون دستیابى به یقین و تشخیص واقعیت در همه امور روزمره زندگى، کارى دشوار یا غیرممکن است، بیشتر آدمیان، با توجه به غریزه راحت طلبى، اساس زندگى خود را بر گمان بنا مى کنند و با تکیه بر آن، به زندگى خویش ادامه مى دهند. یکى از لغزشگاه هاى فهم و اندیشه درست آن است که انسان این عادت بد را به ساحت تفکّر عقلانى و علمى نیز سرایت دهد و به جاى پیروى از یقین، به گمان و حدس بسنده کند. این امر، به ویژه در مسائل اساسى و زیربنایى اندیشه بشر، مانند اعتقادات دینى، زیانهایى جبران ناپذیر به بار مى آورد؛ از اینرو، قرآن کریم به شدت با آن مخالفت ورزیده و مخاطبان خود را از پیروى حدس و گمان برحذر داشته است؛ چنان که در پاسخ به مشرکانى که بر اساس پندارهاى واهى، شرک و دوگانه پرستى خود را به خواست و مشیت خداوند نسبت مى دهند، مى فرماید:
بگو: آیا نزد شما دانشى هست که آن را براى ما آشکار کنید؟ شما جز از گمان پیروى نمى کنید و جز دروغ نمى گویید.[1]
و چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال مکن؛ زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.[2][3]
[1] ( 3). قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إنْ تَتَّبِعُونَ إلّاالظَّنَّ وَ إنْ أنْتُمْ إلّاتَخْرُصُونَ.( انعام( 6): 148)
[2] ( 1). وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا.( اسراء( 17): 36)
[3] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 40- 39
در قرآن کریم تصریح شده است که ثمره پارسایى، بهره مندى از فرقان و قدرت تشخیص حق از باطل است: «
إنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[1]
آیا این بدان معناست که علم اندوزى کافران و بى تقوایان از نظر قرآن بیهوده و بى نتیجه است؟ پارسایى چه نقشى در تعلیم و تحصیل معرفت و دانش حقیقى دارد که دانش اندوزى ناپارسایان راه به جایى نمى برد؟
بى تردید، متون دینى، همه انسان ها حتى کافران و فاسقان را به دانش اندوزى و پیروى از دانش و پرهیز از پیروى گمان دعوت کرده و به تعقل و تدبّر فراخوانده اند. افزون بر این، قرآن خود نیز در برابر حق گریزان، عملًا به اقامه دلیل عقلى پرداخته است. سیره عملى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام به خوبى نشان مى دهد که آن بزرگواران نیز مخالفان خود را به بحث عقلى دعوت کرده، در برابر آنان، از براهین عقلى مدد جسته اند. اینها همه، نمایانگر آن است که نشاندن پارسایى در کنار خردورزى و دانش اندوزى، به معناى ناتوانى بى تقوایان از درک و اقامه براهین عقلى نیست؛ بلکه مراد آن است که با بازگرداندن روح و سرشت آدمى به حالت پاکى و صداقت نخستین و فطرى اش، فراگیرى و پذیرش حقایق را براى او تسهیل نماید.[2]
توضیح آنکه، انسان داراى مجموعه اى از نیروهاى متضاد و متزاحم است که هر نیرویى، بى توجه به نیروهاى دیگر، در اندیشه ارضاى خویش است. اگر انسان به یکى از این قوا، گرایش بیشتر نشان دهد و در ارضاى خواسته هاى آن بیشتر بکوشد، در گرداب سرکشى آن قوه و سرکوبى قواى دیگر فرو مى غلتد و انسانیتش که بر پایه مجموعه این نیروها شکل مى گیرد، پایمال مى شود. پس راهى جز ارضاى مساوى و عادلانه همه نیروهاى نفسانى وجود ندارد. انسان واقعى کسى است که در ارضاى معقول خواسته هاى همه قواى درونى اش بکوشد.
از سوى دیگر، انسان در آغاز پیدایش از هر گونه آگاهى و دانشى بى بهره است: «و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمى دانستید؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را به جاى آورید.»[3] کسب دانش و توسعه دانستنى هاى انسان، معلولِ کارکرد قواى درونى و بیرونى او است. طبیعتاً تلاش انسان در جهت ارضاى خواسته هاى یک قوه و بى اعتنایى به قواى دیگر، موجب میل فکرى به سوى آن و غفلت از مقتضیات سایر قوا و در نتیجه انحراف فکرى و عقیدتى خواهد شد.
پس، اینکه مى بینیم متون اسلامى در کنار دعوت به دانش اندوزى، بر پارسایى و همزمان با تعلیم، بر تزکیه و زدودن زنگار گناه و وسوسه شیطان از دل نیز تأکید مى ورزند، به سبب آن است که تفکر آدمى را از بند اسارت شیاطین درونى و بیرونى آزاد سازند.
. اهمیت علم و علم آموزى، از دیدگاه اسلام، به قدرى روشن است که نیازى به توضیح ندارد. نخستین آیاتى که بر پیامبر اکرم نازل شد، بهترین دلیل بر جایگاه ویژه تعلیم و تعلّم در اسلام است: «إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذى خَلَقَ؛ خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ إقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ؛ الَّذى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.»[1] بر همین اساس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، وقتى دو گروه را در مسجد مشاهده کردند، که گروهى مشغول عبادت بودند و گروهى مشغول مذاکره و مباحثه علمى، رفتن به نزد گروه دوم را بر پیوستن به جمع عبادتکنندگان ترجیح داده و در توجیه این رفتار خود فرمودند: «من براى تعلیم فرستاده شده ام».[2] قرآن کریم نیز به صراحت، تعلیم را یکى از اهداف اساسى برانگیختن پیامبراکرم صلى الله علیه و آله دانسته، مى فرماید:
او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان مى خواند و آنان را تزکیه مىکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى آموزد و مسلّماً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.[3]
ضرورت فراگیرى علم از دیدگاه اسلام ضرورتى مطلق است؛ نه قید افرادى دارد، نه قید زمانى، نه قید مکانى و نه هیچ قید و محدودیتى دیگر. حدیث بسیار مشهور و معروف رسول اعظم صلى الله علیه و آله که فرمود: «علمآموزى بر هر مسلمانى واجب است»،[4] اختصاص تحصیل علم به طبقه یا صنف یا جنس خاصى را رد کرده، آن را از واجبات عمومى همه مسلمانان بر مى شمارد. همچنین حدیث «
اطلُبوا العلمَ من المَهدِ الى اللَّحد
؛ زگهواره تا گور دانش بجوى»، محدودیت زمانى را براى تحصیل علم از میان برمى دارد. بر اساس حدیث «دانش را بیاموزید هر چند که در چین[5] باشد»[6] دانسته مى شود که طلب علم، وظیفه اى است که جا و مکان خاصى نمى شناسد و احادیثى مانند «حکمت، گمشده مؤمن است پس آن را فراگیرید هر چند در دست منافق باشد»[7] محدودیت از حیث معلّم را نفى مى کند.[8] البته در جایى که انسان در درستى یک مطلب تردید دارد و خودش نیز توانایى تشخیص حق و باطل در آن زمینه را ندارد، به حکم عقل سلیم نباید سخن هر استاد و معلمى را بپذیرد. در این موارد باید دقت کند که تحت تأثیر و تلقین چه کس یا کسانى است.
انسان داراى دو بعد فردى و اجتماعى
انسان دارای یک هویت یا خودِ فردى و یک هویت یا خودِ اجتماعى است،[1] از اینرو همانگونه که موظف به خودشناسى، خودآگاهى و خودسازى فردى است، مى باید به خودشناسى، خودآگاهى و خودسازى اجتماعى نیز بپردازد. به سخنى دیگر، آدمى به همان سان که باید از ظرفیت ها، دارایى ها، فرصت ها، نیازها، استعدادها، بایسته ها، وظایف و کاستى هاى خود آگاهى داشته باشد، به عنوان یکى از اعضاى پیکره اجتماع نیز مى باید بر ارزش خود در حیات اجتماعى بیفزاید.
انسان به اقتضاى انسانیت خود موظف است برای رسیدن به هدفى بلند مسیرى را طی کند. این هدف بلند همان حیات طیبه است که بى شک تأمین کننده ارزش انسان در زندگى فردى است. از این سو نیز او موظف به «حضور اجتماعى» است و به مقتضاى سرشت اجتماعى خویش، باید در اجتماع زندگی کند. به واقع کمال مطلوب انسان نیز در گرو همین زندگى اجتماعى رقم مى خورد و با حضور در میدان اجتماع دست یافتنی است. حال به تفصیل به این دو بعد مى پردازیم.
1. مقصد رشد و ارزش انسان در حیات فردى
پیامبران و اولیاى الهی که به مقصد عالی کمال رسیده اند، پس از بازگشت از این سفر معنوى مى گویند انسان مى تواند از مرتبه فرشتگان بالاتر رود و به خدا نزدیکتر شود و به «قرب» خدا برسد. در این فصل مفهوم «قرب» و «حیات طیبه» انسانى را برمى رسیم.
قرب به خدا
در قرآن و روایات آخرین مقصد حرکت انسان «قرب به خدا» معرفى شده است. درک بهتر مفهوم تقرب اهمیت بسیار دارد؛ زیرا هم بر شناخت ما از خود و جایگاه والای مان در نظام جهان مى افزاید و هم به ما انگیزه بیشترى براى حرکت مى بخشد.
که از روزگاران قدیم گونه اى از اخلاق کاربردى مورد توجه برخى از عالمان مسلمان بوده است. در بسیارى از کتاب هاى اخلاقى، ابواب خاصى را به بخش هاى مختلف اخلاق کاربردى اختصاص مى دادند و مى کوشیدند تا اصول فضایل و رذایل مربوط به آن حوزه را به صورت دقیق تبیین کنند و با توجه به آن اصول، راه حل هاى اخلاقى مسائل خاص آن حوزه را مشخص نمایند. در کتاب هاى ارزشمند احیاء العلوم و المحجة البیضاء مباحثى مانند اخلاق دانش و دانشجویى، اخلاق جنسى، اخلاق معیشت، اخلاق معاشرت، اخلاق مسافرت و امثال آن به طور ویژه مورد توجه قرار گرفته است. افزون بر این، برخى از مسائل اخلاق کاربردى به طور ویژه مورد توجه قرار مىگرفتند و نوشتههاى مستقلى در باره آنها به نگارش در مىآمد.[1] براى نمونه در زمینه اخلاق دانشجویى مىتوان به کتابهاى ارزشمندى چون آداب المتعلمین، نوشته خواجه نصیرالدین طوسى (672- 597 ه. ق) و منیة المرید فى آداب المفید و المستفید، نوشته شهید ثانى (966- 909 ه. ق)، اشاره کرد. در باره اخلاق گفتگو و مناظره کتابهاى بسیارى نوشته شده است که از آن جمله مىتوان به آداب التخاطب، نوشته میر محمد عباس بن على، (متوفى 1306 ه. ق) آداب البحث و المناظرة نوشته میر غیاثالدین حسینى دشتکى، (متوفى 948 ه. ق) آداب البحث نوشته کمالالدین میثم بن على بحرانى، (متوفى 679 ه. ق) آداب المناظرة نوشته شیخ مهذبالدین احمد بن عبدالرضا که در 1081 ه. ق به نگارش درآمده است، آداب المناظرة نوشته شیخ سلیمان بن عبداللَّه الماحوزى، (متوفى 1121 ه. ق) آداب المناظرة، نوشته احمد بن اسماعیل جزائرى، (متوفى 1149 ه. ق)
اشاره کرد. در باره اخلاق معاشرت، کتابهایى مانند آداب المعاشرة، نوشته ابىجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقى، (متوفى 274 یا 280 ه. ق) آداب المعاشرة نوشته شیخ على حزینه، (متوفى 1181 ه. ق) و آداب العشرة، نوشته محمدکاظم حائرى را مىتوان نمونه آورد. در حوزه اخلاق سیاست نیز کتابهاى فراوانى نوشته شده است که از آن جمله مىتوان به آداب الملوک، نوشته میرزا رفیعالدین نظامالعلما و آداب سلطنت، نوشته سید هبةاللَّه حسین، در 882 ه. ق، اشاره کرد. در باره اخلاق و آداب سفر نیز کتابهایى مانند آداب السفر، نوشته یحیى بن احمد بن سعید الحلى، (متوفى 690 ه. ق) آداب السفر، نوشته محمدطاهر قزوینى را مىتوان بهعنوان نمونه برشمرد. در باره اخلاق مهمانى و ضیافت نیز کتابهاى مستقلى مانند کتاب آداب الضیافة نوشته محسن فیض کاشانى (متوفى 1091 ه. ق) نوشته شده است.
علم اخلاق یکى از ضرورى ترین علوم براى انسان است. این علم در حقیقت علم زندگى و آیین زیستن، به معناى حقیقى کلمه است. علمى است که افزون بر بیان احکام ارزشىِ همه ابعاد فردى و اجتماعىِ زندگى آگاهانه و مختارانه ما، راه هاى اتصاف به فضایل و بهره مندى از خوبى ها و دفع و رفع زشتى ها را نیز نشان مى دهد. بنابراین، علم اخلاق اگر مهمترین علم نباشد، یکى از مهمترین و سرنوشت سازترین دانش هاست. امام کاظم علیه السلام مى فرماید:
لازم ترین دانش براى تو، دانشى است که تو را به صلاح قلبت راهنمایى کند و فساد آن را برایت آشکار سازد.[1]
یکى از مهمترین رسالتهاى پیامبران نیز پرورش اخلاقى مردمان و تزکیه و تهذیب جان هاى آنان بوده است[2] و در اینباره پیامبر بزرگ اسلام نیز هدف اصلى رسالت خود را به کمال رساندن خُلقه اى کریم و مَنِش هاى بزرگوارانه معرفى کرده است.[3] اخلاق نیک و زدودن زشتى ها و آراستگى به خوبى ها یکى از عوامل مهم بهره مندى از سعادت دنیوى و اخروى است.
نگاهى به میراث علمى عالمان برجسته جهان نشان مىدهد که اخلاق و دانش اخلاق همواره مورد توجه اندیشمندان خیرخواه بشر بوده است. در هر عصر و مِصرى کسانى بودهاند که براى هدایت و راهنمایى مردمان اندیشه کرده و با مجاهدتهاى علمى خود بازار مباحث اخلاقى را پر رونق داشتهاند. آثار ارزشمندى مانند رسائل اخوانالصفا و خلّانالوفا، السعادةُ و الاسعاد فى السیرةِ الانسانیةِ، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، اخلاق ناصرى، اوصاف الاشراف، احیاء علومالدین، المحجةُ البیضاء فى تهذیب الاحیاء، المراقبات فى اعمال السنة، جامع السعادات و دهها اثر خرد و کلان دیگر را مىتوان بهعنوان نمونههایى از میراث اخلاقى عالمان مسلمان برشمرد. البته، با وجود این تلاشهاى ارزنده، متأسفانه مباحث اخلاقى، در مقایسه با مباحث فقهى و کلامى و فلسفى، حجم اندکى از میراث علمى اندیشمندان گذشته و همچنین فعالیتهاى پژوهشى عالمان این روزگار را به خود اختصاص داده است. در عین حال، بیشتر افراد جامعه ما به دلایل مختلف با بسیارى از فضایل و رذایل اخلاقى آشنا هستند. مشکل عمده بسیارى از افراد این است که:
اخلاق کاربردى[1] در حقیقت زیر مجموعه اخلاق هنجارى است. به تعبیر دیگر، اخلاق کاربردى همان اخلاق هنجارى است؛ البته در حوزه هاى خاصى از زندگى فردى و اجتماعى. هر چند، روز به روز بر تعداد این حوزه ها افزوده مى شود، به گونه اى که امروزه کمتر فعالیتى از فعالیت هاى روزمره بشرى را مى توان نام برد که به عنوان یکى از شاخه هاى اخلاق کاربردى مورد بررسى قرار نگرفته باشد و یا نتوان از آن در اخلاق کاربردى بحث کرد. اخلاق کاربردى در حقیقت درصدد آن است که کاربرد و اعمال منظم و منطقى نظریه اخلاقى را در حوزه مسائل اخلاقى خاصى نشان دهد. مباحثى مانند اخلاق دانش اندوزى و علم آموزى، اخلاق پژوهش، اخلاق نقد، اخلاق گفتگو، اخلاق محیط زیست، اخلاق سیاست، اخلاق جنسى، اخلاق همسردارى و اخلاق معیشت را مى توان از مباحث مربوط به اخلاق کاربردى به شمار آورد. اخلاق کاربردى شامل «اخلاق حرفه اى» نیز مى شود. منظور از اخلاق حرفه اى، تأمل در باره ابعاد اخلاقى مسائل و موضوعاتى است که به مشاغل خاصى مربوط مى شود؛ مانند اخلاق پزشکى، اخلاق تجارت، اخلاق روزنامه نگارى و امثال آن.[2] گفتنى است که یکى از دغدغه هاى مهم اخلاق کاربردى، حل معضلات و تعارضات اخلاقى است. البته تنها دغدغه اخلاق کاربردى، برخلاف گمان برخى از نویسندگان، این نیست؛ هر چند حل معضلات اخلاقى جایگاه مهمى در اخلاق کاربردى دارد.
به طور خلاصه مى توان گفت اخلاق کاربردى یا کاربستى، عبارت است از کاربرد و تطبیق استدلال ها، اصول، ارزشها و ایده آلهاى اخلاقى در باره رفتارهاى اخلاقى، اعم از رفتارهاى فردى و اجتماعى، با توجه ویژه به معضلات و تعارضات اخلاقى. هدف از این نوع پژوهش نیز ارزشگذارى و ارزیابى اخلاقى و در نتیجه پذیرش یا انکار آن خط مشى ها و رفتارها است. بنابراین، هر یک از مکاتب اخلاقى، داراى اخلاق کاربردى خاص خود است. براى نمونه، اخلاق کاربردى پذیرفته مکتب سودگرایى، قدرتگرایى یا قراردادگرایى، با اخلاق کاربردى پذیرفته مکتب اخلاقى اسلام کاملًا متفاوت است؛ زیرا هر مکتبى بر اساس اصول و ضوابط اخلاقى خود به بررسى احکام اخلاقى در موارد خاص و ارائه راه حل براى موارد تعارض وظایف مى پردازد.[3]
فرااخلاق[1] به بررسى تحلیلى و فلسفى در باره مفاهیم و احکام اخلاقى مى پردازد. موضوع این نوع پژوهش، نه رفتارهاى اخلاقى مورد قبول افراد و جوامع خاص است و نه افعال اختیارى انسان؛ بلکه مفاهیم و جملاتى است که در اخلاق هنجارى مورد بحث قرار مىگیرند. فیلسوفى که به این نوع بررسى مى پردازد، دغدغه درستى یا نادرستى و حقانیت یا بطلان گزاره هاى اخلاقى را ندارد. براى نمونه، دغدغه قضاوت اخلاقى میان این حکم که «سقط جنین بد است» با این حکم که «سقط جنین خوب است» را ندارد. وظیفه اصلى او صرفاً بررسى معناى «خوب» و «بد» و تحلیل گزاره هاى مورد بحث است.
در فرا اخلاق، مفاهیم و احکام اخلاقى از سه جهت عمده، مورد بحث و بررسى قرار مى گیرند: از حیث معناشناختى؛ از حیث معرفت شناختى و از حیث وجودشناختى. نخستین مورد مربوط به مفاهیم اخلاقى است و حیثیت دوم و سوم ناظر به احکام و جملات اخلاقى است.[2][3]
این بخش از مطالعات و پژوهش هاى اخلاقى که «اخلاق دستورى» نیز نامیده شده است، به بررسى افعالِ اختیارى انسان و صفات حاصل شده از آنها، از حیث خوبى یا بدى و بایستگى یا نبایستگى، مى پردازد. به بیان دیگر، موضوع بحث در این گونه پژوهش، افعال اختیارىِ انسان و صفات درونى حاصل شده از افعال اختیارى است، نه دیدگاه هاى افراد، گروه ها، اقوام و یا ادیانى خاص. به همین دلیل، روش بحث در این نوع پژوهش، روش استدلالى و عقلى است و نه روش تجربى و تاریخى.
مهمترین نقش و کارکرد اخلاق هنجارى، ارائه نظریه و دیدگاهى معقول براى تبیین خوبى و بایستگى، یا بدى و نبایستگى یک عمل است. براى نمونه، اگر در یک نظام اخلاقى گفته مى شود «عدالت خوب است» یا «باید عدالت ورزید»، در اخلاق هنجارى به دنبال ملاک این حکم و دلیل آن هستند. به طور کلى، باید گفت که در اخلاق هنجارى به دنبال پاسخ به این پرسشها هستند که دلیل درستى کارهاىِ درست چیست؟ معیار تمایز کار خوب و بد کدام است؟ و چرا باید متخلق به اخلاق فاضله شد و از اخلاق رذیله پرهیز کرد؟[1] براى پاسخ به این پرسش ها، نظریه ها، دیدگاه هاى گوناگون و پرشمارى ارائه شده است که در کتابهاى فلسفه اخلاق به تفصیل مورد بحث و بررسى قرار مى گیرند.[2]
امروزه محققان و اندیشمندان علوم مختلف، پژوهش ها و تحقیقات متنوعى در باره اخلاق سامان داده اند، در این راستا مى توان سه حوزه پژوهشى و مطالعاتى را از یکدیگر بازشناخت:[1] مطالعات توصیفى، مطالعات هنجارى و مطالعات تحلیلى یا فرااخلاقى. به این اعتبار مى توان اخلاق را نیز به سه گونه تقسیم کرد.
اخلاق توصیفى
اخلاق توصیفى، همان گونه که از نامش پیدا است، به توصیف و معرفىِ اخلاقیاتِ افراد، گروه ها و جوامع مختلف مى پردازد. در پژوهش هاى توصیفى، صرفاً در پى توصیف و گزارش از اخلاقیات خاصى هستیم. این گونه پژوهش با روش تاریخى و نقلى صورت مى گیرد و هدف از آن صرفاً آشنایى با نوع رفتار اخلاقى فرد یا جامعه اى خاص است و نه تحلیل عقلى و فلسفىِ اخلاقیات گزارش شده و یا توصیه و ترغیب افراد به عمل بر طبق آنها و یا اجتناب از آنها. این مطالعات را معمولًا، جامعه شناسان، مردم شناسان و مورخان صورت مى دهند.[2]
واژه «اخلاق» جمع «خلق» است که در لغت به معناى «سرشت و سجیه» آمده است؛ اعم از سجایاى نیکو و پسندیده، مانند راستگویى و پاکدامنى، یا سجایاى زشت و ناپسند، مانند دروغگویى و آلوده دامنى. در عموم کتاب هاى لغوى، این واژه با واژه «خَلق» هم ریشه شمرده شده است. خُلق زیبا به معناى بهره مندى از سرشت و سجی هاى زیبا و پسندیده و خَلق زیبا به معناى داشتن آفرینش و ظاهرى زیبا و اندامى موزون و هماهنگ است.[1]
دانشمندانِ اخلاق این واژه را در معانى پرشمارى به کار برده اند. رایج ترین معناى اصطلاحى «اخلاق» در میان اندیشمندان اسلامى عبارت است از: «صفات و ویژگى هاى پایدار در نفس که موجب مى شوند کارهایى متناسب با آن صفات، به طور خودجوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل، از انسان صادر شود.»[2]
ابو على مِسکَویه، در تعریف اخلاق مى گوید:
اخلاق حالتى نفسانى است که بدون نیاز به تفکر و تأمل، آدمى را به سمت انجام کار حرکت مى دهد.[3]
اگر این حالت نفسانى به گونه اى باشد که کارهاى زیبا و پسندیده از آن صادر شود، آن را «اخلاق خوب» (اخلاق فضیلت) نامند و اگر افعال زشت و ناپسند از آن صادر گردد، آن را «اخلاق بد» (اخلاق رذیلت) گویند.
اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان، براى «علم اخلاق» نیز تعاریف گونه گونى برشمرده اند. از میان این تعاریف به نظر مى رسد جامع ترین تعریف این است که بگوییم علم اخلاق علمى است که با معرفى و شناساندن انواع خوبى ها و بدى ها، راه هاى کسب خوبى ها و رفع و دفع بدى ها را به ما مى آموزد.[4] یعنى هم بُعد شناختى و معرفتى دارد و هم بُعد عملى و رفتارى. علم اخلاق، همانند فلسفه و علوم عقلىِ محض نیست که صرفاً بُعد عقلانى و نظرى انسان را تقویت کند؛ بلکه هدف اصلى آن، آموزش شیوه رفتار است.[5]
[1] ( 1). بنگرید به: محمد مرتضى الزبیدى، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 6، ص 337؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج 4، ص 194؛ اسماعیل بن حماد الجوهرى، الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، ج 4، ص 1471؛ و همچنین بنگرید به: شیخ عباس قمى، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، ج 2، باب الخاء بعده اللام، ص 676
[2] ( 2). بنگرید به: محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 67، باب 59، ص 372، ذیل حدیث 18؛ محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، تصحیح علىاکبر غفارى، ج 5، ص 95
[3] ( 3). ابو على مسکویه، کیمیاى سعادت( ترجمه طهارة الاعراق)، ترجمه میرزا ابوطالبزنجانى، تصحیح ابوالقاسم امامى، ص 57 و 58
[4] ( 1). بنگرید به: محمدتقى مصباح، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفى، ص 18؛ محمدمهدى نراقى، جامعالسعادات، ج 1، ص 15- 9؛ محمدرضا مدرسى، فلسفه اخلاق، ص 17
[5] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 26-25
باسمهتعالی تاریخ به روزرسانی 15/02/1402
سوابق علمی، پژوهشی، اجرایی، فرهنگی
دکتر نقی سنائی
نام و نام خانوادگی: نقی سنائی نام پدر: شعبانعلی شماره شناسنامه: 657 تاریخ تولّد: 7/5/1348 ه ش
کد ملّی: 2061986935 ساکن: بابل - امیرکلا. عضو هیأت علمی تمام وقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر- گروه الهیات و معارف اسلامی.
آدرس محلّ کار: استان مازندران، قائم شهر، جنب پل تلار، دانشگاه آزاد اسلامی - گروه معارف اسلامی
تلفن همراه : 09393133081 -09113133081 تلفن محلّ کار 01122244111
Email : sanaei.naghi@yahoo.com
وبلاگ شخصی (علمی فرهنگی) www. drsanaei.blogfa.com
پایگاه علمی (اخلاقی) www.drsanaei.blog.ir
3-1- دکترای تخصّصی، رشته مدرّسی معارف اسلامی، گرایش اخلاق اسلامی از دانشگاه معارف اسلامی قم، 30 تیر 1394 ه ش.
3-2- عضو هیأت علمی رسمی قطعی در گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر از سال 1380
3-3- استادیار پایه 23حسب تصویب 235 کمیته ترفیع مورخه 30/9/1401 دانشگاه آزاد اسلامی واحد بابل
3-4- دارنده مجوّز تدریس در دروس اخلاق اسلامی، آئین زندگی، فلسفه اخلاق، عرفان عملی در اسلام، اخلاق خانواده، دانش خانواده و جمعیت، تفسیر موضوعی قرآن کریم، تفسیر موضوعی نهج البلاغه (از معاونت آموزشی و پژوهشی استادان و دروس معارف اسلامی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها به شماره 4534/ پ مورخه 28/12/1393)، وصایای حضرت امام خمینی ره (از مرکز فرهنگی دانشگاهی امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی به شماره 1590/28 مورخه 25/2/1394) و (معاونت برنامهریزی دانشگاه آزاد اسلامی، دفتر مدیریت دانش و توانمندسازی منابع انسانی به شماره 5677-دم مورخه 2/3/1394)
3-5- استاد ممتاز گروههای معارف اسلامی منطقه 3 دانشگاههای آزاد اسلامی در سال 86-85 از طرف معاونت محترم امور اساتید و دروس معارف اسلامی قم.
کسى که فردى را براى خودْ انسان کامل تلقى کند و سخت شیفته اخلاق و روحیات او شود، بسیار تحت تأثیر او قرار مىگیرد.
استاد مطهرى (ره) در این زمینه مىفرماید:
محبت بهسوى مشابهت و مشاکلت مىراند و قدرت آن سبب مىشود که محبّ به شکل محبوب در آید. محبت مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محبّ وصل گردد و صفات محبوب را به وى منتقل سازد.[1]
در مورد تأثیر تربیتى آن در تهذیب اخلاق مىفرماید:
اهل عرفان و سیر و سلوک بهجاى پویش راه عقل و استدلال، راه محبت و ارادت را پیشنهاد مىکنند [و] مىگویند: کاملى را پیدا کن و رشته محبت و ارادت او را به گردن دل بیاویز که از راه عقل و استدلال هم بىخطرتر است و هم سریعتر. تأثیر نیروى محبت و ارادت در زایل کردن رذایل اخلاقى از دل، از قبیل مواد شیمیایى بر روى فلزات است؛ مثلًا یک کلیشهساز با تیزاب اطراف حروف را از بین مىبرد، نه با ناخن یا سر چاقو. امّا تأثیر نیروى عقل مانند کار کسى است که بخواهد ذرات آهن را از خاک با دست جدا کند. چقدر رنج و زحمت دارد؟! اگر یک آهنرباى قوى در دست داشته باشد، ممکن است با یک گردش همه آنها را جدا کند. نیروى ارادت و محبت مانند آهنربا صفات رذیله را جمع مىکند و دور مىریزد. به عقیده اهل عرفان محبت و ارادت پاکان و کمّلین همچون دستگاه خودکارى خودبهخود رذایل را جمع مىکند و بیرون مىریزد.[2]
نمونههایى از کسانى که در صدر اسلام، تحت تأثیر این جذب و انجذاب قرار گرفتهاند و شیفته نبىّمکرّم صلى الله علیه و آله گشتند، ابوذر غفارى، بلال حبشى، اویس قرنى و سلمانفارسى است. این محبت همچون اکسیرى عظیم آنها را به گوهرى بىمانند در کرامتهاى انسانى مبّدل ساخت.
نیایش اصولًا کشش روح است بهسوى کانون غیرمادى جهان. بهطور معمول نیایش عبارت است از تضرع، ناله مضطربانه و طلب یارى و استعانت و گاهى یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونى و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات. بهعبارت دیگر مىتوان گفت نیایش پرواز روح است بهسوى خدا و یا حالت پرستش عاشقانهاى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سرزده است و بالأخره نیایش کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود نامرئى، آفریدگار همه هستى، عقل کل، قدرت مطلق و خیر مطلق. صرف نظر از نقل اوراد خاص، حقیقت نیایش یک حالت عرفانى پرگدازى را مجسم مىکند که دل در آن به خدا جذب مىشود.[1]
دعا و نیایش نیز یکى از شیوههاى پرورش ایمان است. دعا اظهار نیاز است، بلکه دعا آن است که شخص یکپارچه نیاز شود. دعا ابراز اشتیاق است، بلکه همه نیاز فرد همین شوق و اشتیاق است. دعا عامل تربیتى و سازندهاى است که نه تنها هشیارى انسان نسبت به کمبودهایش است، بلکه تمام مساعى و نیروهاى او را جهت تحقق مطلوبش بهکار مىاندازد.
آنگاه که بیمارى از درد و سوز به خود مىپیچد و از پزشک مدد مىطلبد، خود اقدامات اولیه را به انجام مىرساند تا مسیر درمان هموار گردد. پس از آن است که دعا و طلب معناى حقیقى خود را مىیابد و در نتیجه اجابت را در پى دارد:
و إِذا سئلک عبادى عنّى فإِنّى قریبٌ أُجیب دعوة الدّاع إِذا دعان فلْیستجیبُوا لى و لْیؤمنوا بىلعلّهم یَرْشُدون.[2]
اینک آثار عینى دعا (رفع حاجات و استجابت) مورد نظر نیست؛ بلکه همانا دعا و نیایش غیر از آنها، سخن گفتن با معبود و اظهار ناز و نیاز است و از این جهت حضور محبوب را در جان و دل نیایش کننده تقویت مىکند؛ زیرا نیایش معنایى جز سخن گفتن با مخاطب حاضر ندارد. این است که دعا غذاى روح عارفان و شراب ناب مؤمنان است. خداوند توجه و عنایت خود را در گرو دعا و نیایش قرار داده است: «بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمىکند.»[3]
امام على علیه السلام مىفرماید: «دعا خزانههاى وصول و چراغهاى رستگارى است.»
ذکر به معناى «یادآورى» است. همچنین حفظ معناى چیزى یا استحضار آن ذکر نامیده مى شود. به تعبیر دقیقتر گاهى مراد از ذکر حالتى است در نفس که انسان با آن مىتواند چیزى را که پیشتر بدان شناخت و معرفت داشته حفظ کند. ذکر به این معنا مانند حفظ است؛ با این تفاوت که ذکر در جایى به کار مىرود که علاوه بر اینکه مطلبى در خزانه حافظه هست، در نظرش نیز حاضر باشد. گاهى نیز ذکر گفته مىشود و مراد از آن حضور مطلبى در قلب یا زبان است و از این رو مىگویند ذکر بر دو نوع قلبى و زبانى است.[1]
بنابراین یکى دیگر از شیوه هاى پرورش ایمان، ذکر است که حضور جدّى خداوند را نزد انسان تقویت مىکند. ذکرهاى زبانى که در تعالیم اسلام وارد شده براى آن است که همان حالت قلبى حضور را در انسان ایجاد کند. البته نباید از تأثیر تربیتى ذکرهاى زبانى نیز غافل شد؛ زیرا به زبان آوردن سخنانى معیّن با استفاده از تلقین به نفس، تغییرى به مقتضاى آن در ضمیر انسان پدید مىآورد. چنانکه در راههاى ورود به ضمیر ناهشیار متذکر شدیم، این شیوه بسیار مورد عنایت تعالیم اسلام واقع شده است و سراسر زندگى ما به هنگام خواب و بیدارى، فعالیت و استراحت، و خوشى و ناخوشى پر است از این اذکار و تلقینات خداباورانه که در ما اثر مىگذارد. نمازهاى یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و تعقیبات آنها با اذکار مخصوص، شروع کارها با بسماللّه، پایان دادن هر کار با الحمدللَّه و اذکار دیگرى که براى خروج از خانه، ورود به محل کار، ورود به مسجد و ...، همه این تلقینات به صورت ذکرهاى خفى یا علنى همچون بارانى زلال، گلستان قلب و روان مؤمنان را بارور ساخته و میوههاى ایمان و فضیلت را در دسترس قرار مىدهد.
نکته دیگر اینکه ذکرهاى زبانى، قلب را آماده تر مى کند. امام خمینى (ره) از قول استاد خود مى فرماید:
شیخ عارف کامل ما جناب شاهآبادى- روحى فداه- مىفرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده، مىخواهد تعلیم کلمه کند، تکرار مىکند تا اینکه او به زبان مىآید و کلمه را ادا مىکند. پس از آنکه او کلمه را ادا کرد، معلم از طفل تبعیّت مىکند و خستگى آن تکرار بر طرف مىشود و گویى از طفل به او مددى مىرسد. همینطور کسى که ذکر مىگوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب، آنکه زبان از قلب تبعیت مىکند و زحمت و تعب تکرار مرتفع مى شود.
دستورات و تعالیم دینى که براى پرورش ایمان در نظر گرفته شده است، از سه طریق اول بهترین استفاده را در جهت هدایت و تهذیب اخلاق افراد جامعه کرده است. شیوه هاى پرورش ایمان که در ضمن معارف دینى بیان شده، عبارت است از: عبادت، ذکر، نیایش، محبّت به اولیای الهی.
عبادت: عبودیت به معناى اظهار تذلل و خاکسارى است که معادل آن در فارسى همان «بندگى» است و عبادت بالاتر از آن است؛ یعنى نهایت تذلل و از اینرو به جز خداوند کسى مستحق آن نیست.[1] بنابراین اعمال عبادى مختلف، مانند نماز، روزه، حج و غیر آن براى اعلام همین تذلل و بندگى است. سید قطب این مطلب را به خوبى ترسیم مىکند:
نماز و روزه و زکات و حج و سایر مظاهر و شعایر تعبدى، چیزى جز کلید نیستند. تنها کلیدهایى که با آن وسایل مىتوانیم درهاى عبادت را به روى خود بازکنیم، یا ایستگاهها و منازلى هستند که راهپیمایان طریق عبادت و سالکان منزلگه معبود در بین راه در آن ایستگاهها براى اندکى منزلى گزیده، توشه راهى برداشته، نفسى تازه مىکنند و سپس با زاد و توشه کافى راه را ادامه داده به سوى منزل معشوق راه مىسپرند. این راه همان عبادت است. بنابراین هر چه در این راه واقع باشد، از پرستش گرفته تا کارهاى روزمره زندگى یا اندیشیدن و ادراک، مادام که وجهه نظر و هدفْ خدا باشد، همه عبادت است. این اساس و پایه، هنگامى مستحکمتر مىشود که حقیقتاً و عملًا- نه تنها با زبان- گواهى دهد که هیچ مقام و شخصیت و مظهر قدرتى قابل پرستش نیست، جز خداى واحد و آفریننده قادرى که حکیم و علیم است ....[2]
اینگونه عبادت، به همه زوایاى زندگى سرایت کرده موجب پرورش ایمان است و ثمرهاش تربیت اخلاقى و فضایل انسانى است.
اى مردم، پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بودهاند آفریده است، پرستش کنید؛ باشد که به تقوا گرایید.
ایمان یک حالت قلبى و فرآیند روانى است که جهت گیرى آن در افکار، احساسات و اعمال آشکار مى شود: امام باقر علیه السلام:
الایمان ما کان فى القلب و الاسلام ما علیه التناکح و التوارث.[1]
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله:
الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان العقول.[2]
با ایمان به خداوند متعال، روز باز پسین و فرشتگان یا مأموران تدبیر عالم- که همگى در ایمان به غیب خلاصه مى شود- ابعاد شناختى، عاطفى، اجتماعى و اخلاقى فرد تغییر مى کند و نگرش او در محدوده محاسبات فیزیکى، کمّى و سودجویانه نمى گنجد؛ بلکه این جهت گیرى و جهانبینى انگیزه اى براى شکوفایى استعدادهاى درونى او مى گردد و گسترش وجودى او را در امتداد کمال مطلق محقق مى گرداند. احساس حضور در محضر وجودى
مقدّس با علم بیکران و قدرت بىپایان، عامل مهمى در تربیت و کنترل اخلاقى انسان خواهد بود. بنابراین پرورش ایمان در سراسر وجود انسان با اهرمهاى بسیارى که در اختیار دارد، تربیت اخلاقى را تسهیل مىکند؛ بلکه خود، آفریننده مکارم اخلاق در وجود انسان است.
الکسیس کارل، رابطه ایمان مذهبى و بعد اخلاقى انسان را اینگونه ترسیم مىکند:
فعالیتهاى اخلاقى و مذهبى عملًا با یکدیگر بستگى دارند. احساس اخلاقى، پس از مرگِ احساسِ عرفانى دیرى نمىپاید. انسان در ساختن یک سیستم اخلاقى مستقل از مذهب آنچنان که سقراط مىخواست موفق نشده است. اجتماعاتى که احتیاج به نیایش را در خود کشتهاند، معمولًا از فساد و زوال مصون نخواهند ماند. این از آن جهت است که متمدنین بىایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسئله رشد همه فعالیتهاى باطنى و درونى خود که لازمه یک وجود انسانى است، دلبستگى پیدا کنند.[3]
علامه طباطبائى (ره) در توضیح شیوه هاى اخلاقى، سه مسلک را از یکدیگر متمایز مى کند و مى فرماید:
مسلک اول تهذیب از طریق غایات صالح دنیوى است که همان مسلک عقلى فلاسفه یونان است. مسلک دوم تهذیب از طریق غایات اخروى است؛ مانند حور و قصور، بهشت و دوزخ و ... که آیات قرآن در این زمینه بسیار است و شیوه تربیتى انبیاى الهى نیز بر همین منوال بوده است.
ا پس از محاسبه، مطابق قانون تقویت (شرطى سازى کنش گر) در مواردى که اعمال انجام شده با معیارهاى اخلاقى موافق بوده باید یک پاداشى براى آن در نظر بگیرد (مثلًا تفریح و گردش مناسب، غذاى خوب و ...) و اگر خلاف آن بوده باید مجازاتى مناسب و متوازن در نظر بگیرد؛ مثل اینکه در ابتدا به سرزنش و ملامت خود بپردازد و در مراتب بعد اعمال مشقت آمیزى را بر خود تحمیل کند؛ مثلًا روزه بگیرد یا خود را موقتاً از بعضى مواهب و لذایذ محروم نماید. در این موارد مى توان تشابه با عمل خلاف را هم لحاظ کرد؛ مثلًا در مورد عدم مراعات نسبت به غذاى حرام، به خود گرسنگى دهد، در مورد نگاه به نامحرم چشم خود را از دیدن بعضى امور محبوب و دوست داشتنى اش (مثلًا دیدن یک فیلم جذاب) محروم کند، اگر مربوط به زبان باشد آن را با سکوت مجازات کند و اگر کسى را رنجانده است، نزد او برود و با عذرخواهى نفس خود را خوار کند و ....
باید مجازات و معاقبه را که جهاد اکبر است جدّى بگیریم و الّا براى انسان اعمال خلاف و رذایل اخلاقى سهل مى گردد و با آنها مأنوس مىشود؛ در حدّى که ترک آنها صعب و دشوار گردد. امام على علیه السلام فرمود:
بالاترین جهاد، مبارزه با هواى نفسانى و بازداشتن آن از لذایذ دنیا است.[1]
بدانید که جهاد اکبر، مبارزه با هواهاى نفسانى است. پس به این جهاد اشتغال ورزید تا به فوز سعادت برسید.[2]
تذکر دو نکته در آخر لازم است: نخست آنکه در بحث نظارت بر خود، بین آداب و رسوم (عادات عرفى) و اصول و افعال اخلاقى باید تفاوت گذاشت: اولى کلیت نداشته مراعات آن همیشه لازم نیست؛ برخلاف دیگرى. دوم آنکه استفاده از شیوه هاى تقویت اراده (مشروع) در موفقیت نظارت بر خود بسیار مؤثر است[3]
زمانى را در نظر بگیرد (بهتر است پیش از خواب باشد) و به ارزیابى و حسابرسى اعمال روز بپردازد. اگر این محاسبه انجام نگیرد، مراقبه و نظارت بر خود در روزهاى آینده عملًا ممکن نخواهد بود.
اى کسانى که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید؛ و هر کسى باید بنگرد که براى فردا [ى خود] از پیش چه فرستاده است.[1]
اگر آنچه در دلهاى خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را بدان محاسبه مى کند.[2]
در صحف ابراهیم چنین آمده است که انسان عاقل تا زمانى که عقل بر او حاکم است باید چهار وقت براى خودش قرار دهد ... و ساعتى را هم براى محاسبه نفس خود قرار دهد.[3]
نفس خودتان را با محاسبه مهار کنید و با مخالفت با او مالک آن شوید.[4]
نفس خود را محاسبه کنید، قبل از آنکه به حسابرسى برسید و خود را سبک و سنگین کنید قبل از آنکه به وزن آن رسیدگى کنند و براى عرضه اعمال خود آماده گردید.[5]
سزاوار است انسانِ عاقل، بدى هایش را از جهت دین، اعتقاد، اخلاق و ادب نزد خودش حساب کند، پس آنها را در سینه یا در کاغذى جمع کند و نگه دارد و به اصلاح آنها بپردازد.[6]
شیوه محاسبه به این صورت است که از ابتداى روز شروع مى کند و با بررسى اعمالى که از او سرزده به ارزیابى آنها مى پردازد: آیا مطابق معیارهاى اخلاقى و ارزشى بوده اند؟ آیا رضایت خداوند در آنها وجود داشته است؟ و .... از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال شد: چگونه فرد نفس خود را محاسبه کند؟ فرمود:
هنگامى که صبح برمى خیزد تا هنگام عصر، به خود رجوع کند و بگوید: اى نفس! امروز، روزى بود که بر تو گذشت و هیچگاه باز نمى گردد و خداوند در مورد آن از تو بازخواست مى کند که چگونه آن را صرف کردى و چه عملى در آن انجام دادى. آیا مشغول یاد خدا و سپاس او بودى؟ آیا حق برادر مؤمنت را ادا کردى؟ آیا گرفتارى او را رفع کردى؟ آیا در غیاب او خانوادهاش را سرپرستى کردى؟ آیا پس از مرگ نسبت به بازماندگانش مهربان بودى؟ آیا با استفاده از موقعیت خود از غیبت برادر مؤمن ممانعت کردى؟ و آیا مسلمانى را یارى کردى؟ در این روز چه کردى؟ پس به خاطر آورد آنچه از او سرزده است: اگر کارهاى خیر و خوب بوده، حمد و سپاس خداوند به جاى آورد و او را بر این توفیق، بزرگ شمارد. اگر گناه و کوتاهى از او سرزده، از خداوند طلب آمرزش کند و عزم بر ترک و بازگشت کند ....[7]
محاسبه نفس آثار و ثمرات بسیارى در تربیت اخلاقى دارد که وقوف بر عیوب و صفات ناپسند خویشتن و سبکبار شدن از گناهان و فراهم شدن زمینه اصلاح و سعادت شمارى از آنها است.
امام خمینى (ره) در توضیح آن مى فرماید:
... چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم به عمل کردن به آن بدانى و اگر خدایى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است بدان که این از شیطان و جنود او است که مى خواهند تو را از شرطى که کردى باز دارند. به آنها لعنت کن و از شرّ آنان به خداوند پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم. ولى نعمت هاى من، سالهاى دراز است بهمن نعمت دادهاند، صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و لطف هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهده یکى از آنها برنمى آیم؛ سزاوار نیست یک شرط جزئى را وفا نکنم ... این مراقبه با هیچیک از کارهاى تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیر آنها منافات ندارد و به همین حال باش تا شب که موقع محاسبه است ....[1]
امام على علیه السلام: «شایسته است انسان، حاکم بر نفس خود، مراقب قلب و نگهدارنده زبانش باشد.»[2]
امام حسین علیه السلام فرمود:
سه چیز اگر در هر مؤمن باشد، در پناه خداوند است ... [سوم آنکه] از نفس خود حساب کشد و دست و پایش حرکت نکند مگر آنکه بداند در مسیر اطاعت خداوند گام نهاده یا در طریق عصیان او است و اینکه برادرش را بر عیبى ملامت نکند، مگر آنکه خودش تارک آن باشد.[3]
امام صادق علیه السلام بیان مى دارد:
آفرین بر بنده اى که به مجاهده با نفس خود به پا خیزد. کسى که سربازان هواى نفس را مغلوب سازد، به رضاى خداوند راه یافته است و کسى که عقلش با تلاش بر نفس اماره غلبه کند و با خضوع و خاکسارى به خدمت نایل شود، به رستگارى عظیم دست یافته است. هیچ حجابى میان بنده و خداى متعال تاریکتر و وحشتناک تر از نفس و هواى نفس نیست و هیچ سلاحى براى مقابله با آن، برّنده تر از نیاز به درگاه خداوند و خشوع براى او و گرسنگى و تشنگى در روز، و شب زنده دارى نیست. پس اگر در راه مجاهده بمیرد، به شهادت نایل مى گردد و اگر زندگى کند و استقامت ورزد، سرانجام به «رضوان اکبر» مى رسد، خداوند عزّ و جلّ مى فرماید: «و الّذین جاهدوا فینا لنهْدینّهم سُبلنا، و إِنّ الله لمع المحسنین».
توبه (نوسازى خویشتن): در روش نظارت بر خود، هر گاه انسان به خود نظر مى افکند، معمولًا صحیفه اعمال خود را آلوده و مشوب به رذایل اخلاقى مى بیند. در این حال اگر راهى و روزنه اى براى پالایش و جداشدن از بدى ها نباشد، انسان در سراشیبى سیه روزى و شقاوت کامل قرار مى گیرد و به سمت نومیدى و غرقه شدن در مرداب رذایل فرو مى رود.
افزون بر این، از جنبه روحى و روانى گناه و خطا در انسان حالتى پدید مى آورد که اگر زایل نشود، آمادگى بیشترى براى ارتکاب خلاف در فرصت هاى آینده خواهد داشت. از این رو توجه به ریشه هاى ناخودآگاه اعمال از جهت بعد انگیزشى و انتخاب هاى بعدى ضرورت دارد. چنانکه پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:
هنگامى که از فردْ گناهى سر مى زند، در قلب او نقطه سیاهى ایجاد مى شود؛ پس اگر توبه کرد محو مى گردد و اگر ادامه داد، سیاهى تمام قلب او را فرا مى گیرد و راه رستگارى مسدود مى گردد.[1]
نکته دیگر این است که «گناه» یک مفهوم چند وجهى است: احساس نافرمانى و بى وفایى، صدمه زدن به خویشتن و خراشیدن روح، و مستحق مجازات بودن. اگر این احساس گناه بر روح انسان غالب شود و تداوم یابد، زمینه ساز افسردگى روانى خواهد بود و انسان را از هرگونه بازسازى معنوى خویش و حرکت به سوى کسب فضایل اخلاقى باز مى دارد.
بنابراین توبه به معناى بازگشت دوباره براى نوسازى خویشتن است و شخصیتى نو، مصمم، متحول و امیدوار به رحمت خدا با صحیفه اى صاف و روشن براى تجدید اعمال بنا مى کند و این توبه در حقیقت همان لطف و رحمت خداوند است. به فرموده امام صادق علیه السلام: «توبه ریسمان الهى و عنایت ربوبى است. پس بندگان بر مداومت توبه بکوشند و هر گروهى را توبه خاص است ....»[2]
توبه در حقیقت پیش شرط و مقدمه نظارت بر خود است. امام على علیه السلام مى فرمایند: «به جهاد با نفس خود اقدام کن و توبه را مقدم دار تا به مقام طاعت پروردگارت نایل شوى.»
این روش کاملًا به صورت «خودتربیتى» انجام
مى شود.
مقصود از نظارت بر خود این است که فرد با هوشیارى و مراقبت کامل نسبت به ارزشهاى اخلاقىِ پذیرفته شده بکوشد رفتارهاى (جوارحى یا جوانحى) منافى با فضایل اخلاقى به حریم او راه نیابند و باعث سستى و زوال ملکات اخلاقى او نگردند.
در مبانى روانشناختى روش نظارت بر خود، دو مرحله قابل تفکیک است: مرحله اول در مورد به کار بستن این روش است که متربى باید از جهت انگیزش، زمینه هاى لازم را داشته باشد.[1] این مرحله باید به کمک روش هاى قبل- خصوصاً روش دعوت به ارزشها و پرورش نیروى عقلانى- عملى گردد؛ یعنى فرد به این بینش برسد که این ارزشها و غایات اخلاقى باید در وجود او پایدار بماند و یا رذایل اخلاقى از او محو شوند. مرحله دوم تبیین چگونگى تأثیرگذارى این روش است. واردات و صادرات سازمان روانى به صورت تدریجى شاکله وجودى ما را بنا مى کند، و به زبان روانشناسى، درونسازى و برونسازى ما را به یک تعادل جویى سوق مى دهد. بنابراین نظارت بر نوع و چگونگى واردات و صادرات- که شامل نیات و انگیزه هاى ما نیز مى شود- مى تواند در جهت دهى شاکله اى که محصول آنها است، مؤثر بلکه تعیین کننده باشد.
در الگوى شرطى سازى کنش گر (اسکینر) این روش (بهطور تقریبى) تحت عنوان فرآیند «خودگردانى» در سه مرحله بیان مى گردد:[2].
1. مشاهده خود: با دقت به ثبت و ضبط رفتارهاى خود به صورت جزیى و کمّى مى پردازد.
2. خودسنجى: رفتارهاى فعلى با الگوى ایده آل از نظر کمیت و کیفیت مقایسه و ارزیابى مى شود.
3. خود تقویتى: به رفتارهایى که هدف را نزدیکتر مى کند و با آن سنخیت دارد، پاداش داده مى شود و رفتارهاى مقابل با تقویت منفى و احیاناً تنبیه کنترل مى شوند.
بدین ترتیب با استفاده از پیامدهاى رفتارى (پاداش و تنبیه) یک نظارت و مراقبت دائمى بر خود، به عمل مى آورد. شیوه هاى دیگرى که اسکینر براى کنترل خویش و ضبط نفس در همین زمینه ارائه مى دهد، عبارتند از: تضییق و تسهیل شرایط و وسایل (مثلًا فرد ولخرج، پول کمترى در جیبش بگذارد)، محرومیت، تسلط بر شرایط عاطفى، استفاده از محرک رنجآور (مثل ساعت زنگدار) و پرداختن به کار دیگر.
«تشویق» در لغت به معناى آرزومند کردن، به شوق افکندن و راغب ساختن است.[1] در اینجا مراد از تشویق، استفاده از امور مطلوب و مورد درخواست فرد، پس از انجام عمل براى افزایش یا تثبیت عمل است. «تنبیه» نیز در لغت به معانى آگاه کردن، بیدار کردن، ادب کردن و مجازات کردن است.[2] در اینجا مراد از تنبیه استفاده از محرکهاى آزارنده براى فرد، پس از انجام عمل براى کاهش یا حذف رفتار است.
بنابراین مى توان تشویق و تنبیه را یک سیستم کنترل رفتارى به وسیله خود شخص یا دیگرى دانست که پس از عمل مطلوب یا نامطلوب براى افزایش یا کاهش آن رفتار اعمال مى گردد.
مبناى روان شناختى تشویق و تنبیه، مطابق نظریه شرطى سازى کنشگر، بر آزموده هاى زیر استوار است:
1. هر پاسخى که با یک محرک تقویت کننده دنبال گردد، تکرار مى شود.
2. محرک تقویت کننده چیزى است که احتمال وقوع پاسخ را افزایش مى دهد.
3. تقویت کننده هایى را که ذاتاً خاصیت تقویت کنندگى دارند، تقویت کننده نخستین یا غیرشرطى مى نامند. تقویت کننده هاى نخستین مثبت، نیازهاى فیزیولوژیکى جاندار را برآورده مى سازد؛ مانند آب، غذا، هوا و مانند آن. تقویت کننده هاى نخستین منفى، ذاتاً خاصیت آزاردهى دارند؛ مانند ضرب و شتم، حرارت زیاد، نور زیاد و ....
4. تقویت کننده هاى ثانوى یا شرطى آنهایى هستند که مطابق اصول شرطى سازى کلاسیک (تداعى و همراهى با تقویت کننده هاى نخستین) خاصیت تقویت کنندگى پیدا کرده اند؛ مثل پول، جایزه، نمره و ....
5. اگر رفتارى را که با تقویتى افزایش یافته براى مدتى تقویت نکنیم، به تدریج متوقف مى شود که به آن «خاموشى» نیز مى گویند.
6. تنبیه به معناى وارد کردن محرک آزارنده براى حذف یک رفتار نامطلوب است.
7. تقویت متناوب از تقویت پیوسته مؤثرتر است. بنابراین اگر مربى هر بار پس از بروز رفتار مطلوب پاداش دهد، ناخواسته میزان احتمال وقوع آن، رو به کاهش مى رود؛ اما اگر متربى به طور متناوب و نسبى پس از چند بار انجام دادن رفتار، پاداش بیابد، احتمال وقوع افزایش خواهد یافت. مؤثرتر آن است که در ابتداى یادگیرى پیوسته باشد و پس از رسیدن به سطح رضایتب خش متناوب گردد.
8. در ابتدا تقویت کننده هاى اجتماعى (ستایش، تأیید، لبخند و ...) با تقویت کننده هاى ملموس به کار گرفته شوند و سپس تقویت کننده ملموس حذف گردد. در آیات و روایات بر نقش تربیتى تشویق و تنبیه تأکید شده است. امیرمؤمنان خطاب به مالک اشتر مى فرماید:
نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان نباشند؛ زیرا این امر (یکسان انگارى) موجب ترک نیکوکارى خوبان و تداوم بدکارى نااهلان خواهد شد. پس براى رعایت ادب، با هر کدام مطابق با احوال خودش برخورد کن.
پیاژه در شمار عوامل تحول روانى علاوه بر رشد داخلى (ارگانیک)، تعاملها و تفویض هاى اجتماعى و تعادل جویى، تمرین و تجربه اکتسابى را یک عامل مستقل مى داند.[1] در تربیت اخلاقى، هدف آن است که متربى به رفتار اخلاقى نایل شود؛ یعنى عمل کند. هر چه این تجربه عملى تکرار شود و مداومت داشته باشد، به صورت «برونسازى»[2] ساخت هاى روانى جدید تشکیل مى شود؛ مشابه آنچه در حوزه اخلاق، ملکات اخلاقى مى گوییم.
قرآن کریم اهمیت خاصى به عمل مى دهد: «براى انسان جز حاصل تلاش او نیست. و [نتیجه] کوشش او به زودى دیده خواهد شد.»[3]
در آیات بسیارى، ایمان را کافى نمى داند، بلکه عمل را براى تکمیل و اتمام آن لازم مى شمارد:
کسانى که کارهاى شایسته کنند- چه مرد و چه زن- در حالى که مؤمن باشند، هم آنان داخل بهشت مى شوند و به قدر گودى هسته خرمایى مورد ستم قرار نمى گیرند.[4]
مقصود از کارهاى شایسته (/ عمل صالح) غالباً همان رفتارهاى اخلاقى است. درجات افراد نیز برحسب اعمال آنان است؛ یعنى یکى از معیارهاى درجه بندى افراد، عملِ آنان است:
براى هر یک آنها از آنچه انجام داده اند، مراتبى است و پروردگارت از آنچه مى کنند، غافل نیست.[5]
روایات نیز با تحریض و ترغیب بر عمل، جایگاه برجسته اى به آن مى دهند:
امام على علیه السلام: «امروز، وقت عمل است و محاسبهاى در کار نیست و فردا هنگام محاسبه است و جاى عمل نیست.»[6]
امام باقر علیه السلام: «هیچکس به آنچه نزد خداوند برایش فراهم شده نایل نمى گردد، مگر با عمل.»[7]
امام على علیه السلام: «انسان را چیزى جز عمل همراهى نمى کند.»
کلمه «عَبْر»، گذشتن و عبور از حالى به حال دیگر است و اعتبار ( عبرت آموزى) حالتى است که با دیدن و حضور نزد آنچه مشهود است به پیامى که نامشهود است نایل گردند.
بنابراین مقصود از این روش آن است که انسان با حضور در کنار امور و حوادث، با مشاهده دقیق و نظر کردن در آنها تغییرى درونى برایش حاصل شود که در نتیجه این حالتِ انفعال نفسانى، آماده پذیرش پیام و محتواى موجود در ژرفاى آن حادثه گردد. مشاهده عینى و از نزدیک، تأثیرى در انسان دارد که شنیدن و گزارش دیگران چنان اثرى ندارد.
دلیل آن اولًا پذیرفتنى تر بودنِ مشاهدات است؛ برخلاف شنیده ها که غالباً قابل تشکیک است. یکى از یقینیات در برهان منطقى، مشاهدات یا محسوسات است. ثانیاً توجه به پدیده اى با جزئیات آن، مطابق با قالب ها و ساختارهاى شناختى و عاطفى بیننده، موجب مى گردد آن واقعه بهتر درون سازى شود و به ساختار روانى انسان راه یابد. البته گاهى گزارش هاى تاریخى یا داستانى در اثر قدرت هنرى گزارشگر چنان دقیق است که گویا شنونده یا خواننده حضور خود را در کنار حادثه احساس مى کند. در هنرهاى نمایشى مثل فیلم و تئاتر چنین تجسمى امکان مى یابد. در قرآن و روایات روش عبرت آموزى، فراوان به کار گرفته شده است. راه هاى عبرت آموزى عبارتند از:
الف. مشاهده آثار گذشتگان: انبان تاریخ، سرشار از وجود کسانى است که بار خطایى را به دوش گرفته و در مسیرى ناصواب پیش رفتهاند. تأمل در آثار به جاى مانده از گذشتگان، ما را متقاعد مى کند که براى کناره گرفتن از هر خطایى، لازم نیست حتماً خود به تجربه بنشینیم و کیفر ببینیم. بناهاى تاریخى، موزه ها، خرابه ها، و دفینه ها و ... نشانه انسان هایى است که آنها را به وجود آورده اند. قرآن ما را دعوت به سیر و سفر در آنها و تجربه آموزى از پیشینیان مى کند:
آیا در زمین نگردیده اند تا ببینند فرجام کسانى که پیش از آنها بودند، چگونه بوده است؟ آنها از ایشان نیرومندتر بودند و آثار [پایدارترى] در روى زمین باقى گذاشتند، خدا آنان را به کیفر گناهان شان گرفتار کرد و در برابر خدا حمایت گرى نداشتند.
برخلاف روش دعوت به ارزشها و موعظه که عمدتاً بر بعد عاطفى انسان تأکید داشت، در این روش تأکید اصلى بر بعد شناختى انسان است. همانطور که انگیزش عاطفى از مبادى رفتار است، تصور و تصدیق به فایده نیز از مبادى شناختى است که این روش عهده دار تأمین آن است.
قرآن کریم و تعالیم معصومین ع بر این روش تأکید دارند و به حدود و ثغور و موانع و عرصه هاى آن پرداخته اند. قرآن واژه هاى تعقل، تفکر، تفقه، تدبر، لبّ، حجر، نهیه، حکمت، علم و فهم (با توجه به تفاوت هاى ظریفى که میان آنها وجود دارد) را براى استفاده از این روش به کار برده است. آیات قرآن با استفهامِ تقریرى یا تأکیدى،[1] نهى از تقلید و پیروى کورکورانه از گذشتگان یا اکثریت،[2] نکوهش کسانى که تعقل نمى کنند،[3] مذمت کسانى که بدون دلیل چیزى را مى پذیرند،[4] دعوت به ژرف نگرى،[5] مقایسه و تنظیر،[6] ترغیب و بشارت بر انتخاب احسن[7] و ... به پرورش نیروى عقلانى و شناخت مخاطبان خود مى پردازد.
روایات- به ویژه کتاب عقل و جهل در کافى و منابع روایى دیگر- نیز عقل و تعقل را در جایگاهى برجسته نشانده و نقش آن را در مورد تربیت اخلاقى انسان به طور خاص مورد توجه قرار داده است.[8] در شیوه تربیتىِ علماى اخلاق نیز بخش قابل توجهى از تدابیر و رهنمودهاى اصلاحى آنان، مربوط به بعد شناختى انسان است؛ از جمله ایجاد یا تصحیح تصورات ذهنى فرد از خود عمل یا صفت اخلاقى، ترسیم نتایج و عواقب دنیوى یا اخروى اعمال، لوازم و ملزومات نیک یا بد امور اخلاقى. در نظریه اخلاقى آنان نیز، غلبه قوه عقلانى بر دو قوه غضب و شهوت موجب نجات انسان از رذایل اخلاقى و حرکت به سوى فضایل اخلاقى است؛ زیرا با غلبه قوه عقل، اعتدال در میان قوا برقرار مى گردد و معیار فضیلت نیز اعتدال است.
عرصه هاى تفکر و تعقّل که مى تواند در تربیت اخلاقى هم مؤثر باشد، در آیات و روایات معرفى شده است:
1. طبیعت: چه بسیار نشانه ها در آسمانها و زمین است که بر آنها مى گذرند در حالى که از آنها روى بر مى گردانند.»[9]
2. تاریخ: امام على علیه السلام مى فرماید:
از حال فرزندان اسماعیل، فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب، عبرت گیرید. چقدر حالات ملتها با هم مشابه و صفات و افعالشان شبیه یکدیگر است. در تشتت و تفرق آنان دقت کنید، زمانى که کسراها و قیصرها مالک آنها بودند ...[10] فرزندم! درست است که من به اندازه همه کسانى که پیش از من زیسته اند، عمر نکرده ام، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار آنها به سیر و سیاحت پرداختم تا بدانجا که همانند یکى از آنها شدم، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آنها از اول تا آخر بوده ام.[11]
3. قرآن: «آیا به آیات قرآن نمى اندیشند؟ یا [مگر] بر دل هایشان قفل هایى نهاده شده است.»[12]
4. انسان: فقرات اول دعاى عرفه امام حسین علیه السلام و توحید مفضّل[13] نکات سودمندى را در این باره گوشزد مى کنند.
پس از آنکه مطابق دو روش اول موانع برطرف و محیطِ مساعد فراهم گشت و نیز با روش تکریم شخصیت، آمادگى هاى درونى پدید آمد. مربى مى تواند با استفاده از روش کلى «دعوت به ارزش هاى اخلاقى» متربیان را به سمت فضایل اخلاقى متمایل و جذب کند و به تعبیر دیگر به «تبلیغ ارزش ها» بپردازد.[1]
روانشناسى تبلیغ شرایط ویژه اى را در سه عنصر پیام دهنده، پیام گیرنده و پیام، لحاظ مى کند که براى تأثیر و نفوذ پیام اهمیت دارد. برخى از ویژگى هاى پیام متقاعدکننده بدین قرارند:
- توجه مخاطب را به خود جلب کند. (تازگى داشته باشد و از امور دیگر متمایز باشد)
- قابل درک براى مخاطب باشد.
- از نظر ارزشى مورد قبول مخاطب باشد.
- بتواند آن را حفظ کند و در مواقع لزوم به یاد آورد.
- جنبه هاى مثبت و منفى (قوت و ضعف) یک موضوع گفته شود.
- تکرار پیام، تأثیر ترغیب را بیشتر مى کند؛ به شرط آنکه کسل کننده نباشد.
- پیام هاى بسیار ترس انگیز یا تهدیدآمیز تأثیر کمترى دارد؛ زیرا سطح اضطراب را آنقدر بالا مى برد که فرد درستى آن را انکار مى کند؛ مگر آنکه از طرق دیگر آن را باور کرده باشد.
پیام دهنده یا مبلّغ نیز باید محبوب، پرشور، علاقه مند، مطمئن، وفادار، قابل اعتماد، پیشبینى پذیر و صادق باشد.
پیام براى آنکه بتواند در مقابل فشارهاى بیرونى و مخالف تاب بیاورد، باید تثبیت شود؛ به این صورت که پیام گیرنده ترغیب شود:
- پیام جدید را به طور کامل با باورهاى دیگرش درآمیزد.
- دلیل باورهاى خود را بررسى کند.
- در مقابل دلیل هاى متعارض واکسینه شود.
- تغییر عقیده، بر اثر انتخابِ آزادِ خودش باشد، نه اجبار و تحمیلِ ترغیب کننده.
این روش را در کتب منطق، «خطابه» مى گویند[2] و اینگونه تعریف مى کنند: «خطابه شیوه اى علمى است که به کمک آن متقاعد کردن مردم در آنچه توقع تصدیق به آن داریم، در حد امکان حاصل مى شود». امورى که تأثیر خطابه را بیشتر مى کنند، برخى مربوط به گوینده مى شود و بدین قرارند:
- از جهت علمى یا موقعیت اجتماعى، خود را بشناساند. (البته فرد دیگر هم مى تواند این کار را انجام دهد)
- به گونه اى ظاهر شود که موجب تکریم و احترام و تصدیق سخنان او گردد؛ مانند آنکه از نظر لباس، حرکات دست و بدن، اشارات چشم و نگاه ها، حالت حزن و مسرّت و ... هماهنگ با موقعیت جلسه و موضوع سخن باشد.
- در «سخن گفتن» صوتش مناسب غرض باشد. (گاهى بالا بردن و گاهى پایین آوردن، گاهى ترجیع و گاهى تقطیع و ...) حسن صوت، حسن ارائه و تصرّف و تغییر در نحوه بیان نیز از امور مهم است.
شالوده و بنیاد اساسى اخلاق اسلامى، توجه دادن انسان به شرافت و کرامت ذاتى خویش است:
به راستى ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم (گرامى داشتیم) ... و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم.[1] خودآگاهى و توجه به اینکه انسان موجودى عِلْوى و برتر است و گوهرى ارزشمند و بى مانند در خود دارد، او را- به دلیل حبّ ذات- به حراست و پاسدارى از کرامت ذاتى خویش فرا مى خواند و به سوى ارزشهاى متعالى اخلاق سوق مى دهد:
اکرِمْ نفسَک عن کلِّ دنیةٍ فإنّک لن تَعتاضَ بما تَبذل مِن نفْسک عِوَضاً.[2]
دامان نفس خود را از هر پستى پاکیزه دار! زیرا در مقابل آنچه از گوهر نفس خود مى بخشى، بهایى دریافت نمى کنى.
«من واقعى» انسان، چون از جنس حقیقت و برخوردار از قداست آسمانى است و از چشمه قدرت و علم و آزادى نیوشیده است، با کذب و ناراستى، اسارت در طبیعت و پستى و دست و پا زدن در جهل و ذلت و شهوت ناسازگار است و از همین رو انسان هوشیار از هرگونه رذایل اخلاقى که با عزت و غیرت او منافات داشته باشد، بیزار است.[3]
در مقابل، کسى که احساس زبونى و فرومایگى کند و شرافت شگرف خویشتن را باور نداشته باشد، از ارتکاب هرگونه رفتار ناپسند اخلاقى باکى ندارد:[4]
مَن هانت علیه نفسُه فلا تأمَنْ شرَّه.[5]
کسى که خودش را بى مقدار مى داند، از شرّ او ایمن مباش.
توضیح این مطلب از نظر روانشناسى هماهنگى یا عدم هماهنگى با خودپنداره فرد است:
... اگر من مرتکب عملى بى رحمانه و ابلهانه شوم، عزّت نفس من مورد تهدید قرار مى گیرد؛ چه، آن عمل ذهن مرا متوجه این امکان مى سازد که من شخصى بى رحم و ابلهم. از میان صدها آزمایش که از نظریه ناهماهنگى ملهم شده اند، روشن ترین نتایج در موقعیت هایى حاصل شده اند که به عزّت نفس شخص مربوط بوده اند؛ زیرا همانطور که انتظار مى رود افرادى که عزت نفس بالایى دارند، اگر به نحوى ابلهانه یا بى رحمانه رفتار کنند، بیش از دیگران احساس ناهماهنگى مى کنند. حال اگر شخصى عزت نفس پایینى داشته باشد، چه پیش مى آید؟ چنین شخصى اگر مرتکب عمل ابلهانه یا غیراخلاقى شود، احساس ناهماهنگى زیادى نمى کند ... از سوى دیگر شخصى که عزت نفس بالایى دارد، احتمالًا بیشتر در مقابل وسوسه ارتکاب یک عمل خلاف مقاومت مى کند؛ زیرا رفتار خلاف، ناهماهنگى بیشترى در او بوجود مى آورد.[6]
بنابراین یکى از روشهاى تربیت اخلاقى، تکریم شخصیت است؛ یعنى انجام دادن امورى که به باورِ ارزشمند بودنِ خود یا متربى بینجامد.
آدلر[7] مبدع روانشناسى فردى، احساس حقارت یا کهترى را اساس نظریهاش قرار داده آن را علّت و منشأ تقریباً تمام رفتارهاى غیرعادى (نابه هنجار) مى داند:
احساس حقارت و عقده حقارت، مانند رشته نخ رنگینى در تمام حالات اختلال روانى کشیده شده است. یک کودک عصبى یا بى استعداد، بزرگسالى فاقد نیروى تعادل روانى است.
مقصود از تأمین صحیح نیازها، ارضاى نیازهاى زیستى در حد متعادلْ پیش از پرداختن به تربیت اخلاقى و تعالى نیازهاى بالاتر است. با توجه به نقش انگیزه که یکى از مبادى رفتار است، مادامى که فرد تحت فشار گرسنگى یا تمایلات جنسى است و یا سرپناهى براى حداقل زندگى ندارد و ... نمى تواند به طرف تعالى اخلاقى پیش رود.
در تعالیم اسلامى این نکته مورد توجه واقع شده است؛ در سوره «قریش» دعوت به عبادت خداوند، پس از یادآورى تأمین طعام و امنیت آنان آمده است: «پس باید پروردگار این خانه را عبادت کنند؛ همان کس که ایشان را از گرسنگى نجات داد و از ناامنى رهایى بخشید.»[1] دقت در آیات زیر نیز معلوم مى دارد که صفات اخلاقى، تقوا، شکر و نیز عمل صالح، مترتب بر تأمین احتیاجات اولیه انسان مطرح شده است:
و کلوا ممّا رزقکم اللهُ حلالًا طیّباً، و اتّقوا اللّه ....[2]
یا ایّها الّذین آمنوا کلوا من طیّبات ما رزقناکم و اشکروا لِلّه ....[3]
یا ایّها الرُّسل کلوا من الطّیّباتِ واعملوا صالحاً ....[4]
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در حدیث شریفى، به نقش حیاتى تأمین نیازهاى زیستى براى توجه به نیازهاى عالى تر اشاره مى فرماید: «... اگر نان نبود، نماز نمى خواندیم، روزه نمى گرفتیم و واجبات پروردگار- عزّ و جلّ- را نمى توانستیم ادا کنیم.»[5]
یکى از عوامل مهم تکوین و تغییر انسان، شرایط مختلف محیطى اعم از زمان، مکان و محیط اجتماعى است. در بسیارى از موارد، دستکارى محیط و فراهم نمودن محیط تربیتى مساعد و مناسب، مى تواند رفتار، افکار و خصلت هاى متربّى را تغییر دهد و ویژگى هاى جدید را جایگزین سازد. مبناى روان شناختى این روش، اصل تأثیرپذیرى انسان از شرایط محیطى است که در ضمن نظریه هاى شرطى سازى کلاسیک (همراهى و همنوایى برخى رفتارها با بعضى دیگر موجب تثبیت آنها مى شود)، شرطى سازى کنش گر (به رفتارهاى خاصى در یک محیط پاداش داده مى شود) و یادگیرى اجتماعى (تبعیت از الگوهاى خاص با مشاهده رفتار) بیان مى شود. این روش به طور عمده از طریق دیگران و اولیاى فرد اعمال مى شود؛ ولى خود فرد نیز مى تواند تا حدى مؤثر باشد. شیوه هایى که براى محقق ساختن این روش لازم است، به ترتیب عبارتند از: زمینه سازى، الگوسازى، سالم سازى محیط و تغییر موقعیت.
الف. زمینه سازى: مقصود این است که با فراهم نمودن بستر مناسب، امکان پدید آمدن فضایل اخلاقى را در حد بالایى فراهم آوریم و بر عکس از ایجاد زمینه هایى که بارورى منفى دارد و مى تواند رذایل اخلاقى را بپرورد، پیشگیرى کنیم. رهنمودهاى اسلام در این قسمت قابل توجه است:
یک. در انتخاب همسر که یکى از دو رکنِ خانواده است، باید به فضایل اخلاقى وى توجه شود.[1] در مقابل از ازدواج با افرادى که در خانواده هاى نابهنجار پرورش یافته اند یا داراى ضعف عقل و حماقت اند، پرهیز شود.
🔹در چند روز گذشته مواردی از این دست در فضای مجازی کم نبوده است:
- انتشار اخبار نادرست یا غیرمطمئن درباره تداوم زلزله که باعث ترس و اضطراب بیشتر می شود
- مسخره کردن طلبه ای که برای کمک به مصدومان حادثه رفته
- منتشر کردن عکس زلزله در کشورهای دیگر به عنوان کشور خودمان و تحقیر و تمسخر مسوولان
- تقطیع و انتشار بخشی از سخنان یک روحانی که مربوط به چندین سال قبل است و بهانه کردن آن برای ارایه تصویری غیرمنطقی از نوع طلبه ها
- سخنان برخی روحانیون درباره نقش گناه و ... در پیدایش زلزله، که در موقعیت حادثه ثمره ای جز ناراحتی بیشتر حادثه دیدگان و فراهم کردن بهانه برای هجمه به باورهای دینی ندارد
👈 موارد فوق به معنای بررسی منصفانه و منطقی علل و عوامل افزایش مصدومان حادثه و تخریب ساختمان ها و همفکری و چاره جویی برای پیشگیری یا کاهش آنها نیست، که امری است لازم و نباید فقط به زمان وقوع حادثه منحصر و پس از مدتی فراموش شود. بلکه سحن در وظیفه اخلاقی ما برای نزدیک کردن قلب ها به یکدیگر و مراعات اخلاق در شیوه نقد و زمان و زبان آن است.
🖌حسینعلی رحمتی
به نام رب غفور
کانال آیات و احادیث اخلاقی به آدرسDrnaghisanaei@ با هدف تبلیغ دستورات اخلاقی دین مبین اسلام با بهره وری از آیات قرآنی و کلام حضرات معصومین ع تقدیم می گردد. عضویت در کانال جهت تحقق اهداف الهی توصیه می گردد. لطفا بعد از عضو شدن، دوستان و گروه ها را تشویق فرمایید تا با پیوستن به کانال از برکات آن در زندگی استفاده برده و گامی بلند در نیل به مقاصد الهی بردارند. تشکر وافر و ارادت کثیر
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:
مَن کَتَبَ عَنِّی عِلما أو حَدیثالم یَزَلْ یُکتَبْ لَهُ الأجرُ ما بَقِیَ ذلکَ العِلمُ والحَدیثُ؛
هر کس دانشى یا حدیثى از من بنویسد تا آن دانش و حدیث باقى است ، برایش اجر نوشته شود .
کنز العمّال : حدیث 28951
Drnaghisanaei@ کانال آیات و احادیث اخلاقی
چه اتفاقی می افتد که مردها یک دفعه از دختری که برای ازدواج انتخاب کرده اند، کناره گیری می کنند؟
🔹رابطه جنسی
اگر پسری تنها به دلیل نیاز جنسی جهت ازدواج اقدام کرده باشد و نیاز جنسی وی در دوران نامزدی پاسخ داده شود ممکن است از ادامه رابطه منصرف شود چرا که نیاز وی تامین شده و دلیلی برای زیر بار رفتن مسئولیت نمیبیند
🔸ترس از مسئولیت
گاهی وقت ها همه چیز برای نامزد شما ساده و خوشایند و عاشقانه به نظر می رسد. اما وقتی رابطه رسمی می شود، توقعات جدی مطرح می شود و پسر خود را در یک شرایط دشوار از نظر اجتماعی و اقتصادی می بیند، احساس می کند توانایی تشکیل زندگی مشترک را ندارد. احساس تنهایی و ناتوانی بزرگترین عاملی است که باعث می شود یک مرد، از رابطه عاطفی اش فرار کند و بخواهد همه چیز را به هم بزند.
🔹ازدواج اجباری
اگر رابطه تان رسمی و سنتی شروع شده یا از طریق یک معرف با هم آشنا شده اید، احتمال زیادی دارد که پس کشیدن پسر به دلایل پیچیده از جمله نارضایتی اولیه او از این ازدواج باشد. اگر پسر تحت فشار خانواده تن به آشنایی و نامزدی با دختری بدهد، ممکن است هر جایی از میانه راه پشیمانی سراغش بیاید
ایمانوئل کانت مدعی است درست همان طور که اخلاقاً مکلّفیم به دیگران بهمنزلۀ شخص احترام بگذاریم، این تکلیف اخلاقی بر عهدۀ ماست که به خودمان هم بهمنزلۀ شخص احترام بنهیم، تکلیفی که از شرافت ما در مقام موجوداتی عقلانی برخاسته است. این تکلیف ما را ملزم میسازد که همواره با آگاهی از شرافتمان عمل کنیم و، بنابراین، تنها به طرقی دست به عمل بزنیم که با منزلت ما در مقام غایات فینفسه سازگار باشد، و از عمل کردن به طرقی که موجب میشود سرشت عقلانی ما انکار گردد، لکهدار شود، تنزل یابد یا خوار شود بپرهیزیم.
رابین دیلون، «احترام»، ترجمۀ راضیه سلیمزاده، ققنوس1394، با اندکی تغییر
دین مبین اسلام داراى آیینى است که آداب اجتماعى و سلوک با مردم را در قالب اخلاقى و رفتار اجتماعى به مسلمانان توصیه مى کند. از جمله این تعالیم آداب سفر است و ما مختصراً به گوشه هایى از آن اشاره مى کنیم:
1. صدقه دادن که در مجامع روایى، ائمه اطهار علیهما السلام فرموده اند:
امام صادق صلى الله علیه و آله: «افتتح سفرک بالصدقة»[1]؛ «سفرت را با صدقه شروع کن».
و نیز «الصدقة تدفع البلاء»[2]؛ «صدقه بلاها را دفع مى کند».
2. گفتن بسم اللَّه هنگام سوار شدن به وسیله نقلیه.
3. خواندن آیة الکرسى؛ «اللّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذى یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلّا بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ. لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»[3].
4. خواندن این جملات از آیات کریمه قرآن جهت حفظ وسیله نقلیه؛ «لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنینَ»[4].
5. کمک و یارى همسفران، این وظیفه اجتماعى آن قدر مهم است که در روایت در فضیلت این کار آمده است که:
حضرت زین العابدین علیه السلام؛ با اشخاص مختلف و ناآشنا سفر مى کرد تا بتواند به آنها یارى و اعانت کند.
رعایت اخلاق اسلامى، یکى از ضروریات سفر است. کسانى که مى خواهند از مسافرت خود بهره برده، مورد عنایت حضرت حق قرار گیرند، باید نکاتى را رعایت کنند: امام باقر علیه السلام در رابطه با سفر حاجیان به دیار نور فرمود:
«مَا یُعْبَأُ مَنْ یَسْلُکُ هَذَا الطَّرِیقَ إِذَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ ثَلاثُ خِصَالٍ:
وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْ صَحِبَهُ».[1]
«کسى که به حج مى رود و این راه را طى مى کند، اگر سه خصلت در وى نباشد مورد عنایت و توجه [خداوند] قرار نمى گیرد:
1- ورع و پارسایى که او را از گناه بازدارد.
2- صبر و بردبارى که بتواند خشم خود را در اختیار گیرد.
3- خوشرفتارى با همراهان.»
از این روایت مى توان فهمید که در همه سفرهاى معنوى و زیارتى رعایت این نکات، مهم و ضرورى است.
در سفرهاى زیارتى، به دلیل ازدحام جمعیت و نیز محدودیت امکانات، معمولًا مشکلاتى بروز مى کند که اگر زائر داراى ویژگى هاى فوق نباشد، ممکن است از کنترل خارج شود و خداى ناکرده با دیگران درگیر و موجب آزار و اذیت آنان را فراهم سازد. براى پیشگیرى از بروز چنین وضعیتى، در مرحله اول نیاز به ورع و پارسایى است تا زائر بتواند از یکسو خود را کنترل کند و از سوى دیگر به ثمرات زیارت دست یابد.
بنابراین ورع مى تواند مانع انجام گناه و موجب آمرزش شود. انس بن مالک مى گوید: مردى که مى خواست به مسافرت برود، نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و به آن حضرت عرض کرد: به من سفارش و توصیه اى بفرمایید. پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
«اتَّقِ اللَّهَ حَیْثُ مَا کُنْتَ وَ أَتْبِعِ السَّیِّئَةَ الْحَسَنَةَ وَ خَالِقِ النَّاسَ بِخُلُقٍ حَسَنٍ».[2] «هر کجا بودى از خدا بترس و تقوى داشته باش، بدى را با خوبى پاسخ ده، و با مردم با اخلاق نیکو برخورد کن.»
سپس هنگامى که با او خداحافظى کرد به وى فرمود:
«زَوَّدَکَ اللَّهُ التَّقْوَى وَ جَنَّبَکَ الرَّدَى وَ غَفَرَ لَکَ ذَنْبَکَ وَ وَجَّهَکَ إِلَى الْخَیْرِ حَیْثُمَا تَوَجَّهْتَ».[3]
«خداوند تقواى تو را افزون کند و تو را از بدى ها دور دارد، گناه تو را ببخشد و به هر سو رو مى کنى، تو را به خیر و خوبى راهنمایى و متمایل سازد.»
زائر در مرحله بعد باید تمرین کند تا در برابر مشکلات و سختى ها صبور و بردبار بوده، آشفته و خشمگین نشود. رسول خدا صلى الله علیه و آله در این زمینه فرمود:
«خشم ایمان را تباه مى کند، چونان که سرکه عسل را خراب و فاسد مى کند.»[4]
روزى عربى بیابانى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد:
من مردى بیاباننشینم، سخنانى جامع به من بیاموز [تا راهنماى عملم باشد].
حضرت فرمود: به تو فرمان مى دهم خشمگین نشوى!
عرب سه بار سؤال خود را تکرار کرد و حضرت همان پاسخ را داد، تا آنکه آن مرد به خود آمد و گفت:
پس از این دیگر چیزى سؤال نمى کنم؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله جز به خیر، مرا فرمان نداده است.
پژوهشگران علوم دینى پس از مطالعه آثار موجود در تمدن اسلامى که به ارزشهاى الاهى و کمالات انسانى پرداخته اند، با دو گونه آثار نظام مند و سازوار مواجه شدند: یکى آثار عرفانى که آینه علم سلوک هستند و دیگرى آثار اخلاقى که نماینده علم اخلاق مى باشند. از اینرو درصدد یافتن وجوه تمایز میان این دو نظام ارزشى و الاهى برآمدند.
علم اخلاق به عنوان نظام سازمند اخلاقى، علمى است که پس از بازشناسى صفات پسندیده و ناپسند انسان به گونه روشمند به «چه باید کردها» و «چه نباید کردها» مى پردازد. در تمدن اسلامى، این علم به طور کلى دو جریان و گرایش یافته است: یکى گرایش اخلاق عرفانى که سران آن، علم اخلاق را بر پایه آموزههاى عرفانى، استوار ساختهاند و صفات خوب و بد انسان را اعمال قلبى دانسته، آنها را موانع و عوامل رشد سلوکى برشمردهاند؛ مانند ابوحامد غزالى در احیاء علوم الدین و فیض کاشانى در المحجة البیضاء.
گرایش دیگر، اخلاق فلسفى است که رهبران آن، علم اخلاق را براساس تفکراخلاقى ارسطو و نظریه اعتدال رفتارى وى که به نوعى بر انسانشناسى فلسفى متکى است، بنیان نهادهاند و آن را با آموزههاى اسلامى تطبیق داده، تلفیقکردهاند؛ مانند ابنمسکویه در تهذیب الأخلاق و محمدمهدى نراقى در جامعالسعادات.
خواجه نصیرالدین طوسى- چنانکه در مقدمه اوصاف الأشراف یاد مىکند- با آگاهى از این دو گرایش، دو اثر علمالاخلاقى آفرید: یکى اوصاف الأشراف که با گرایش عرفانى نگاشته و دیگرى اخلاق ناصرى که با گرایش اخلاق فلسفى به رشته تحریر درآورده است.
شریعت، طریقت و حقیقت، سه واژه برگرفته از سخن رسول خاتم (ص) است؛ نه واژگان خودساخته عارفان:
الشریعة اقوالى و الطریقة اعمالى و الحقیقة احوالى
؛[1] شریعت گفتارم، طریقت کردارم و حقیقت احوالم است.
عارفان براى این سه واژه، دست کم سه تفسیر صحیح، اما نامتناقض و نامتضاد ارایه داده اند که هر یک به منظر خاصى توجه دارد.
تفسیر یکم
در تفسیر نخست که عارفانى چون مولانا جلالالدین بلخى ارائه کرده اند، دین بهعنوان میزان کلى اعتدالى براى عارفان، جُنگى کامل از تعالیم وحیانى است که در تمامى احوال بارورى فطرت باید بدان تکیه شود. این اتکا با تعامل سهگانه عارفان با دین صورت مى پذیرد؛ نخستین گام آنکه آنان درصدد آموختن دین برآیند تا همچو شمعى ره بنمایاند؛ دومین گام آنکه در مقام انجام آن آموختهها برآیند تا راه را بپیمایند و سومین گام هم آنکه در مقام یافتن قرار گیرند تا به مقصد بار یابند و ملکه جانشان گردانند. به آموختن، شریعت به رفتن، طریقت و به یافتن حقیقت گویند.
بنابراین شریعت، طریقت و حقیقت، سه نوع تعامل آدمى با آموزههاى دینى است و دین گوهرى یگانه است؛ مانند آموختن آموزه توکل، رفتن متوکلانه بر پایه آن آموخته تا سرحد جاى گرفتن در مقام توکل و ملکه گشتن آن مقام در جان. آنگاه که ملکه گشت، دیگر نیازى به یادگیرى (شریعت) نیست. یا آنکه توحید را بیاموزى، آنگاه درصدد یافتن آن برآیى، سپس به توحید باریابى و خداى سبحان را مشاهده کنى. آنگاه که در این مقام جاى گرفتى، به علم حصولى (شریعت) نیازى ندارى.
مولوى در آغاز دفتر پنجم مثنوى معنوى مىنویسد:
شریعت همچو شمع است، ره مىنماید و بى آنک شمع به دست آورى، راه رفته نشود و چون ره عبدالواحد آمدى آن رفتن تو، طریقتاست و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است. همچنانکه حاصل آنک شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا ازکتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدناست و حقیقت زر شدن مس. کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این مىدانیم و عملکنندگان به عمل کیمیا شادند کهچنین کارها مىکنیم و حقیقتیافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم. یا مثال شریعت همچو علمطب آموختن است و طریقت پرهیز کردن بهموجب طب و داروهاخوردن و حقیقت صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن، چون آدمى ازین حیات میرد، شریعت و طریقت ازو منقطع شود وحقیقت ماند. شریعت علم است و طریقت عمل است و حقیقتالوصول الى الله.
6- آگاهى کامل
آشنایى با اهداف حج، موجب مى شود تا حاجى براى دستیابى به آنها، معلومات و دانستنى هاى مورد نیاز این سفر را به خوبى فراگیرد و با آگاهى کامل در این مسیر قدم بگذارد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در سخنرانى مهم روز غدیر از مردم خواستند تا با آگاهى و بصیرت کامل به حج روند و از این اماکن مقدس جز با توبه و رها شدن از گناه بازنگردند؛ (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فِی خُطْبَتِهِ فِی الْغَدِیرِ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمَالِ الدِّینِ وَالتَّفَقُّهِ وَلا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ).[1]
برخى از اهداف حج که در روایات آمده است عبارتند از:
* رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
طواف خانه خدا و سعى میان صفا و مروه و رمى جمرات، براى برپایى و اقامه یاد خدا وضع شده است.[2]
* على علیه السلام فرمود:
... خداوند حج را نشانه تواضع مردم دربرابر عظمت خود و ... پرچم افراشته اسلام و پناهگاه امن پناه جویان قرار داده است.[3]
* و نیز فرمود:
... خداوند حج را وسیله دستیابى به رحمت خود و رسیدن به بهشت و موجب آمرزش و امتحان مردم، و زدودن کبر از دلها و ایجاد تواضع و فروتنى در درون جان آنان، قرار داد.[4]
* امام رضا علیه السلام بخشى از فلسفه حج را، جداشدن از سنگدلى، خسّت و زبونى نفس، ناامیدى، بازداشتن نفس از فساد و بازیابى حقوق شمرده اند.[5]
* و امام صادق علیه السلام آن را براى شناخت بیشتر مسلمانان از یکدیگر، بهره گیرى هاى تجارى، شناخت نشانه ها و آثار رسول خدا صلى الله علیه و آله دانسته اند و ....[6]
آیا این اهداف تنها با دانستن احکام و مناسک حج قابل دستیابى است؟ هرگز!
از اینرو حاجى باید از ماهها پیش از حج، با مطالعه کتب و یک سلسله تمرینات جسمى و روحى، خود را براى دستیابى به این اهداف آماده نماید و تنها به شرکت در چند جلسه محدود که معمولًا کاروانها برگزار مى کنند بسنده نکند.
امام صادق علیه السلام به عیسى بن أبى منصور فرمود:
«یَا عِیسَى إِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا بَیْنَ الْحَجِّ إِلَى الْحَجِّ وَ أَنْتَ تَتَهَیَّأُ لِلْحَجِّ».[7]
«اى عیسى، من دوست مى دارم که خداوند عزوجل در فاصله بین دو حج، تو را در حال آماده شدن براى حج بعد ببیند.»
برخى از اطلاعات مورد نیاز و ضرورى این سفر عبارتند از:
1- احکام عمومى از قبیل وضو، غسل، تیمم، طهارات، نجاسات و ...؛
2- مناسک حج؛
3- اسرار و معارف حج؛
4- تاریخ اسلام؛
5- شناخت اماکن و آثار اسلامى موجود در حرمین شریفین؛
6- آداب و اخلاق سفر حج؛
7- آداب معاشرت با هموطنان و نیز دیگر مسلمانان شرکتکننده در حج؛
8- آشنایى با پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و سیره علمى و عملى آنان؛
9- آشنایى با عقاید تشیع، به منظور معرفى مذهب و فرهنگ اهلبیت به دیگران؛
10- شناخت مفهوم زیارت، آداب سخن گفتن با پیامبر و ائمه، مضامین زیارتنامه ها و ....
11- آشنایى با مذاهب اسلامى، اعتقادات و مسائل فقهى آنها، براى پیشگیرى از هرگونه برخورد و ایجاد تفرقه در صفوف مسلمانان؛
12- تسلط به یکى از زبانهاى زنده دنیا و مهمترین آنها زبان عربى، براى ایجاد ارتباط با دیگر مسلمانان؛
13- دستیابى به آگاهى هاى بهداشتى و اجرایى؛
14- شناخت کشور عربستان و قوانین و مقررات حاکم بر آن کشور؛
حال براى فراگیرى مطالب مربوط به محورهاى فوق، چه مقدار زمان نیاز است؟ و چه تعداد کتاب باید مطالعه شود؟ و چند کلاس آموزشى باید تشکیل گردد؟ تا حاجى از هرجهت توجیه شود، سپس رهسپار حرمین شریفین گردد؟!
1- تعیین هدف
سیر و سفر با انگیزه هاى دینى و عقلانى، از دیدگاه اسلام امرى پسندیده و مقبول است. خداوند متعال در آیات متعددى از قرآن کریم مردم را به سیر و گردش در زمین دعوت نموده، از آنان خواسته است تا با سفر به گوشه و کنار جهان، در تاریخ و سرنوشت نهایى ملتها بیاندیشند و از حوادث، رخدادها و خوب و بد زندگى امتهاى گذشته درس عبرت بگیرند:
«أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ...»؛[1]
«آیا در زمین نگشته اند تا ببینند فرجام کسانى که پیش از آنها زیسته اند چگونه بوده است؟»
سفر الهى و معنوى حج نیز به دلیل اهمیتى که در اسلام دارد باید با انگیزهاى الهى و با قصد قربت و به صورتى هدفمند انجام شود تا حاجى بتواند به دستاوردهاى درنظر گرفته شده از سوى خداوند، دست یابد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«الْحَجُّ حَجَّانِ: حَجٌّ لِلَّهِ وَ حَجٌّ لِلنَّاسِ، فَمَنْ حَجَّ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ، وَ مَنْ حَجَّ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».[2]
«حج دو گونه است: 1- حج براى خدا 2- حج براى مردم، پس آنکس که براى خدا حج گزارد، از خداوند پاداش بهشت گیرد و آنکس که براى مردم حج به جاى آورد، پاداش آن در روز قیامت با مردم است!»
از این روایت به خوبى مىتوان فهمید که هدف و انگیزه تا چه اندازه در سفر حج تأثیرگذار است.
بنابراین اگر حاجى با هدف خداخواهى، خداجویى، تحول روحى و اخلاقى، و پالایش روح و جان در این راه گام نهد، اعمال و رفتار خود را نیز با این اهداف منطبق مى سازد و درنتیجه در حرمین شریفین پیوسته به نماز و دعا و عبادت و تفکر در حقایق اسلام و تاریخ زندگى پیامبران و امامان و یاران باوفا و پاک باخته آنان مى پردازد، از لحظه لحظه سفر بهره گیرى مى کند، پرده هاى غفلت را از جلو چشمانش کنار مى زند تا هنگام رسیدن به مرقد معشوق در مدینه و معبد عشق در مکه، کاملًا روح و جان خویش را صیقل داده، رنگ الهى و معنوى به خود بگیرد.
و اگر حاجى به قصد تفریح و استراحت به حج بیاید، به گونه اى دیگر رفتار خواهد کرد، بیشتر به مسکن بهتر، غذاى لذیذتر، و خرید کالاى بیشتر و ارزانتر مى اندیشد و به جاى حضور در حرمین شریفین در کوچه و خیابان و بازار پرسه مى زند و در پایان سفر نیز با کوله بارى از اجناس پرزرق و برقِ دنیایى به دیار خویش بازمى گردد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در یک تقسیم بندى تنبّه آفرین، حاجیان امت خود در آخرالزمان را به سه دسته تقسیم فرموده، وضعیت آنان را این چنین پیشبینى کرده است:
دسته اول: ثروتمندان که با انگیزه تفریح و خوشگذرانى به حج مى روند.
دسته دوم: گروه هاى متوسط جامعه که با هدف تجارت و سوداگرى راهى زیارت خانه خدا مى شوند.
دسته سوم: نیازمندان و فقیران که براى خودنمایى و ریاکارى عازم آن دیار مى شوند.[3]
و طبیعى است که هیچ یک از این سه دسته، بهره و نصیب معنوى از این سفر نخواهند داشت.
از اینرو حاجیان پیش از سفر، باید هدف و انگیزه خود را مشخص کنند و سپس در راستاى همان اهداف درنظر گرفته شده، برنامه ریزى نموده، سفر را آغاز نمایند.
فضایل اخلاقى انسان که در فطرت گنجانده شده اند، همانند
اسماى الاهى دوگونه اند:
1- فضایل سلبى فضایلى هستند که
مفاد تنزیهى داشته، نواقص را از دل و جان آدمى نفى مىکنند؛ نواقصى چون گناه که
موجب دورى بنده از مولاى هستى مى شود؛ مانند قداست و طهارت (همانند اسم قدوس) و
تقوى (همانند اسم تقوى).
2- فضایل ایجابى هم فضایلى هستند که مفادثبوتى داشته، کمالى از کمالات را براى دل و جان انسانى اثبات مى کند، کمالاتى که همانند کمالات الاهى هستند، مانند حلم (همانند اسم حلیم) و وفا (همانند اسم وفى).
فضایل ایجابى دو دسته اند:
الف- فضایل نفسى فضایلى حقیقى هستند که جان و دل آدمى براى اتصاف به آنان به
وجود دیگران نیازى ندارد؛ از اینرو تعقل آنها منوط به اعتبار غیر نیست؛ مانند صدق
و راستى (همانند اسم صادق) و عزت و بزرگوارى (همانند اسم عزیز).
ب-فضایل تعاملى فضایلى اضافى هستند که دل انسانى براى اتصاف به آنان منوط به وجود دیگرى است و تعقل آنها به اعتبار غیر توقف دارد. از اینرو در مفاد هر یک از آنها «نسبت به» گنجانده شده است. چنین فضایلى از نحوه تعامل انسان با دیگران برمى خیزد؛ رأفت (همانند اسم رئوف) و جود و بخشش (همانند جواد).
فضایل تعاملى نیز دو قسم وصفى و فعلى دارند:
فضایل وصفى فضایلى هستند که فقط و فقط جنبه تعاملى با دیگران دارند؛ اما جهت تأثیرى و فعلى ندارند؛ مانند حلم و بردبارى (همانند اسم حلیم) و رفق و نرمش (همانند اسم رفیق)؛ اما فضایل فعلى فضایلى هستند که نه تنها داراى جنبه تعاملى هستند، جهت تأثیرى و فعلى (مانند خیر رسانى) نیز دارند؛ مانند رأفت (همانند اسم رئوف) و عطا و بخشش (همانند اسم معطى). البته باید توجه داشت در قبال فضایل اخلاقى تعاملى، فضایل عرفانى تعاملى نیز وجود دارد؛ زیرا فضایل اخلاقى تعاملى فضایلى هستند که از سر معامله بنده با دیگر بندگان به وجود مىآیند و مشابه اسما و صفات الاهىاند؛ مانند حلیم و رئوف؛ اما فضایل تعاملى عرفانى فضایلى هستند که از معامله بنده با مولاى هستى رخ مى گشایند و از آثار و ثمرات معرفت قلبى به اسماى الاهى هستند؛ مانند توکل که اثر اسم وکیل، صبر که اثر اسم حاکم و رضا که اثر اسم حکیم است و ما در فصل هشتم به آن خواهیم پرداخت.
با این بیان، نکته اى سر مى گشاید که چه بسا یک فضیلت، دو بعد اخلاقى و عرفانى داشته باشد؛ مانند شکر که اگر شکر از خلق باشد، فضیلت اخلاقى و اگر شکر از خدا باشد، فضیلت عرفانى به حساب مى آید.
همگان به تجربه دریافته اند که تا کسى چیزى را نشناسد و به کمالات آن آشنا نگردد، بدان علاقه نشان نمى دهد و به آن محبت نمى ورزد و تا به آن محبت نورزد، دل مشغول آن نمى شود و به آن توجه نمى کند. بر این اساس، اصل بنیادین هر توجه، افزون بر معرفت، محبت است. سعیدالدین فرغانى مى نویسد: «بدان که حبّ اصل در هر توجه است.»[1] از اینرو هر که به معرفت توحیدى رسید، خداى سبحان محبوب وى گردید و هر چه محبت الاهى در وى فزونى یافت و آتش آن بر خرمن دل بیشتر شعله کشید، وجوه تعلقى نفس آرامآرام مىسوزد و دام آن وجوهِ مشغلهساز آهسته آهسته برچیده مىگردد و در نتیجه توجه به خداى محبوب افزایش مى یابد تا آنکه به سر حد توجه تام دایمى مىرسد. امام صادق (ع) مى فرماید:
اصل حبّ، تبرى از غیر محبوب است.[2]
آنگاه که بر سرّ بنده پرتو افکند، آن را از همه مشاغل و از تمامى یادها جز خداى سبحان خالى مى کند.[3]
زیرا به فرموده امیرمؤمنان (ع) حبّ الاهى آتشى است که بر چیزى عبور نمى کند، جز آنکه آن را مى سوزاند.[4] از اینرو داود قیصرى مى گوید: «این اتصاف (یعنى فناى وجوه تعلقى نفسى در وجه سرّى الاهى)، جز با توجه تام به جناب حق مطلق سبحانه، حاصل نگردد و این توجه نیز جز با محبت پنهان در بنده ممکن نباشد.»[5]
اکنون این پرسش مطرح مى شود که راز اشتداد محبت چیست؟ به دیده عارفان، اشتداد محبت با ازدیاد تناسب در ارتباط است. سعیدالدین فرغانى مىنویسد: «محبت حکم مناسبت است.»[6] این تناسب از تشابه وصفى بین محب و محبوب برمىخیزد و این تشابه با وجود اوصاف مشترک پدید مىآید. از اینرو هرچه اوصاف اشتراکى در محب بر اوصاف امتیازى غلبه کند تشابه و تناسب بیشتر مىشود و در نتیجه محبت فزونى مى یابد.
محور اصلى مباحث دین و اخلاق در غرب، بررسى «نیازمندى هاى اخلاق به دین» است. از سویى، طرفداران اخلاق دینى همواره کوشیده اند تا نیازمندى هاى اخلاق به دین را نشان داده، وابستگى هاى مفهومى، معرفتى و انگیزشى اخلاق را به دین نمایان سازند و از طرفى، حامیان اخلاق سکولار به نفى نیازمندى اخلاق به دین پرداخته، حوزه اخلاق را به طور کلى مستقل از دین پنداشته اند. حتى برخى از آنان دین و باورهاى دینى را براى اخلاق زیانبار دانسته اند. طرفداران اخلاق دینى، اغلب از راه «نظریه امر الهى» کوشیده اند اثبات کنند که اخلاق هم در مقام ثبوت (تحقق ارزش هاى اخلاق) و هم در مقام اثبات (تصدیق گزاره هاى خود) و حتى آگاهى از آنها، به شدت نیازمند دین است. افزون بر این، مدافعان اخلاق دینى، دین و اعتقادات دینى را پشتوانه اى لازم براى اجراى احکام اخلاقى مى دانند و از این طریق نیز بر نیازمندى اخلاق به دین تأکید مى کنند.[1]
رفتار اخلاقى و ارزشى دینداران، همواره مهمترین و کاراترین شیوه تبلیغ و ترویج دین بوده است. بنا براین، دین براى نشر و گسترش خود نیز وابسته به اخلاق است:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛[1] پس با رحمت خداوند، نسبت به آنان (مردم) نرم شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند. پس آنان را ببخش و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت نما. پس آنگاه که تصمیم گرفتى، بر خدا توکل کن. به درستىکه خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.[2]
یکى دیگر از نیازهاى اساسى دین به اخلاق، ویژه هدف دین است. دین مدعى است براى ساختن انسان و تأمین سعادت دنیوى و اخروى بشر آمده است. بدین سبب اداره زندگى فردى و اجتماعى انسان نیز از اهداف دین است، که تنها در پرتو مجموعه خاصى از دستورهاى اخلاقى به دست مىآید. به همین دلیل مىتوان گفت دین بدون اخلاق نمىتواند به اهداف خود دست یابد و سعادت دنیا و آخرت انسان را تأمین کند.[1]
ایکى دیگر از وابستگى هاى دین به اخلاق، این است که اخلاق ما را به انجام وظایف دینى وظیفه مند مى سازد. اساس دین، بر پایه عبادت و پرستش خداوند پى ریزى شده است؛ اما چه چیزى موجب مى شود که ما در مقام عبادت و پرستش خداوند برآییم و چرا باید او را بندگى نماییم؟ در پاسخ گفته مى شود که خداوند خالق ما است و خالق بر مخلوق خود حق عبودیت و بندگى دارد. ما بنده و مخلوق او هستیم و باید حق او را ادا کنیم و راه ادا کردن حق خداوند عبادت و بندگى او است. امام زین العابدین علیه السلام، در رساله حقوق، بزرگترین حق خداوند بر انسانها را حق عبودیت دانسته، مى فرماید:
فأما حق اللَّه الاکبر علیک فان تعبده لاتشرک به شیئا.[1][2]
برخى از فیلسوفان مغرب زمین، به پیروى امانوئل کانت،
کوشیده اند با استمداد از براهین اخلاقى به اثبات وجود خداوند بپردازند.
[1] امانوئل کانت، همه براهین عقل نظرى را از اثبات وجود خدا عقیم مى دانست و بر این باور بود که لازمه عقل عملى و قوانین اخلاقى، اذعان به وجود خدا و برخى دیگر از آموزه هاى دینى، نظیر خلود و جاودانگى نفس است.[2] برخى دیگر از مدافعان این برهان، خواسته اند از طریق ثبات و اطلاق امر و نهى اخلاقى، وجود آمر و ناهى ثابت، ازلى و مطلق (خداوند) را ثابت کنند؛ به این طریق که امر و نهى اخلاقى، مقتضى وجود آمر و ناهى است و این آمر و ناهى، خودِ شخص یا دیگر اشخاص انسانى نمى توانند باشند، بلکه باید مرجعى ماورایى و فوق انسانى، به نام «خدا» وجود داشته باشد که منشأ اوامر و نواهى اخلاقى است.[3]
برخى دیگر خواسته اند از طریق قوانین اخلاقى، وجود قانونگذارى الهى را اثبات نمایند.[4] بیان مشهورترى از برهان اخلاقى نیز به این صورت است که مى گوید ارزشهاى اخلاقى، عینى هستند و آفریننده آنها یا باید ماده باشد یا غیر ماده (روح یا نفس)؛ اما ماده نمى تواند خالق ارزشهاى عینى باشد، و غیر ماده یا انسان است یا موجودى فراتر از انسان. انسان نیز نمىتواند خالق ارزشهاى عینى باشد. زیرا آدمیان از میان مى روند، اما اصول و ارزشهاى اخلاقى پابرجا مى مانند و این نشان مى دهد که موجودى فراتر از انسان وجود دارد که خالق ارزش هاى اخلاقى است و این موجود، همان خدا است.[5] به هر حال، همه کسانى که در اثبات وجود خدا، به برهان اخلاقى پناه آورده ند، آگاهانه یا ناآگاهانه بر نیازمندى دین به اخلاق مهر تأیید زده اند.
یکى از مشهورترین و مهمترین دلایل ضرورت خداشناسى، «وجوب شکر منعِم» است.
چون خداوند ولّى نعمت ما است و همه نعمتهاى ما از آنِ او است، پس به حکم اخلاق، سپاسگزارى از او واجب است و البته شکرگزارى از ولّى نعمت، به شناخت او وابسته است و تا او را نشناسیم نمى توانیم سپاسگزارىاش نماییم. بنا بر این، ضرورت خداشناسى، دست کم بر اساس این دلیل، بر پذیرش این حکم اخلاقى استوار است که «شکر منعِم واجب است».[6]
[1] ( 2). بنگرید به: خدا در فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 110- 97
[2] ( 3). براى آشنایى بیشتر با برهان اخلاقى کانت، بنگرید به: خدا در فلسفه، ص 104- 103
[3] ( 4). بنگرید به: خدا در فلسفه، ص 98
[4] ( 1).1 .The Miracleof Theism ,p .201 .
[5] ( 2). بنگرید به: عقل و اعتقاد دینى، ص 165- 163؛ و همچنین:43 p ,ytinaitsirhC ereM
[6] جمعى از نویسندگان، فلسفه اخلاق(جمعى از نویسندگان)، 1جلد. صص 169 - 168