162- از روش های تربیتی اخلاقی در اسلام: ایجاد محیط تربیتى مساعد
یکى از عوامل مهم تکوین و تغییر انسان، شرایط مختلف محیطى اعم از زمان، مکان و محیط اجتماعى است. در بسیارى از موارد، دستکارى محیط و فراهم نمودن محیط تربیتى مساعد و مناسب، مى تواند رفتار، افکار و خصلت هاى متربّى را تغییر دهد و ویژگى هاى جدید را جایگزین سازد. مبناى روان شناختى این روش، اصل تأثیرپذیرى انسان از شرایط محیطى است که در ضمن نظریه هاى شرطى سازى کلاسیک (همراهى و همنوایى برخى رفتارها با بعضى دیگر موجب تثبیت آنها مى شود)، شرطى سازى کنش گر (به رفتارهاى خاصى در یک محیط پاداش داده مى شود) و یادگیرى اجتماعى (تبعیت از الگوهاى خاص با مشاهده رفتار) بیان مى شود. این روش به طور عمده از طریق دیگران و اولیاى فرد اعمال مى شود؛ ولى خود فرد نیز مى تواند تا حدى مؤثر باشد. شیوه هایى که براى محقق ساختن این روش لازم است، به ترتیب عبارتند از: زمینه سازى، الگوسازى، سالم سازى محیط و تغییر موقعیت.
الف. زمینه سازى: مقصود این است که با فراهم نمودن بستر مناسب، امکان پدید آمدن فضایل اخلاقى را در حد بالایى فراهم آوریم و بر عکس از ایجاد زمینه هایى که بارورى منفى دارد و مى تواند رذایل اخلاقى را بپرورد، پیشگیرى کنیم. رهنمودهاى اسلام در این قسمت قابل توجه است:
یک. در انتخاب همسر که یکى از دو رکنِ خانواده است، باید به فضایل اخلاقى وى توجه شود.[1] در مقابل از ازدواج با افرادى که در خانواده هاى نابهنجار پرورش یافته اند یا داراى ضعف عقل و حماقت اند، پرهیز شود.
امیرمؤمنان علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر، به این عنصر زمینه ساز چنین تصریح مى فرماید:
لازم است در حوزه ادارى از افراد بافضیلت استفاده کنى؛ همانان که در خاندان هاى شریف به وجود آمده و با حسن سابقه و نیکنامى زندگى کرده اند؛ مردمى که داراى رشادت، شجاعت و صاحب علوّ همّت و سخاوتند؛ زیرا چنین مردمى کانون کَرَم و شاخه شجره نیکى و فضیلت هستند.[2]
بنابراین فرزندانى که در دامان مادران شایسته و زیر چتر حمایت پدران بافضیلت، رشد مى یابند، مهمترین عنصر زمینه ساز محیطى و تربیتى پشتیبان آنان است.[3]
دو. انتخاب نام شایسته که از حقوق فرزندان بر والدین شمرده و بدان سفارش شده است.
نخستین نیکى هر کسى در حق فرزندش نام نیکو گذاردن است. پس هر کدام از شما براى فرزندتان نام نیکو انتخاب کنید.[4]
نام نیکو و شایسته، آثار تربیتى و روانشناختى دارد و مى تواند زمینه گرایش فرد به صلاح و فلاح و خوبى ها را فراهم کند و یا او را به سمت فرومایگى سوق دهد. (الاسم یدلّ على المسمّى)
سه. انتخاب محل زندگى (کشور، شهر یا روستا، محله و همسایگان) نیز از عناصر زمینه ساز است. همچنین انتخاب محل تحصیل، کار، دوستان و همکاران همگى در زمینه سازى اهمیّت دارند.[5]
ب. الگوسازى: مىتوان گفت، سازندگان اصلى هر محیط، نخبگان و سردمداران آن جامعه و محیطاند. بنابراین یکى از شیوههاى ایجاد محیط تربیتى مساعد، پدیدآوردن الگوهاى شایسته در آن محیط و طرد الگوهاى ناشایست است. وجود الگوهاى محبوب در جامعه، به خودى خود افراد آن محیط را بهسوى آنان سوق مىدهد و مکارم اخلاقى ایشان را، دیگران الگوبردارى مىکنند.
آلبرت بندورا (1978) که از واضعان نظریه یادگیرى اجتماعى است، مهمترین نوع یادگیرى انسان را، یادگیرى مشاهدهاى مىداند که همان تقلید یا سرمشقگیرى است. فرد با انتخاب یک الگو یا سرمشق، به تقلید رفتار آن مىپردازد. بندورا، این نوع یادگیرى را در چهار مرحله توضیح مىدهد: مرحله توجه، به یاد سپارى، باز آفرینى و انگیزشى. ویژگىهاى حالت تمایز، بار عاطفى، پیچیدگى، برجستگى و ارزش کاربردى در سرمشق، و ظرفیت حسى، سطح برانگیختگى، آمادگى ادراکى و تقویت پیشین در مشاهدهگر به عملکرد منطبق با رفتار سرمشق مساعدت مىکند.[6]
علاوه بر الگوهاى زنده که محیط تربیتى مساعد را ایجاد مىکنند، مربیان مىتوانند با معرفى اسوههاى اخلاقى و انسانى در گذشته، آنان را حیات مجدد بخشند و با توجه به ویژگىهاى یادشده در نظریه بندورا، از جهات بار عاطفى، حالت تمایز، برجستگى و ... روى آنها تأکید و سرمایهگذارى کنند. ترسیم چهره دقیق و کاربردى، و در عین حال محبوب و دوستداشتنى اسوهها براى متربیان مىتواند خلأ فقدان الگوهاى مورد نیاز را در محیط ذهن و روحشان پر کند و بهتدریج با آنان همانندسازى کنند.
قرآنکریم براى بهرهبردارى از این شیوه، بسیار غنى است؛ به ویژه آنکه غالب الگوهاى قرآنى، جوان و تأثیر گذارند. یوسفْ قهرمانِ مقاومت در مقابل شهوت، جوانان کهف اسوههاى مهاجرت در راه خدا براى رشد و هدایت، اسماعیلْ نمادِ تسلیم در مقابل فرمان خدا و ابراهیمِ جوان، عادتشکن و بتشکن. غیر از الگوهاى جوان قرآن، اسوههاى دیگرى نیز هستند که برخى از آنان بدین قرارند: نوح الگوى پایدارى و استقامت در تبلیغ دین، ایوب قهرمان صبر و تحمل در شداید روزگار، داوود نوجوان نمونه شهامت و شجاعت در مبارزه با طاغوت و ... قرآن در مورد همه اینها مىفرماید: «... آنان [/ پیامبران خدا] کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن.»[7]
و بالأخره پیامبراکرم صلى الله علیه و آله سرمشق و الگوى مطلق در همه ابعاد زندگى و براى همه جهانیان است؛[8] زیرا دارنده «خُلق عظیم»، «آینه مکارم اخلاقى» و «رحمةً للعالمین» است.
پدر و مادر و پس از آن معلمان و مربیان نیز نخستین الگوهاى متربیان هستند. نکته تربیتى مهم این است که افرادِ داراى موقعیت مهم، موفقیت زیاد، دانش و تخصص بالا و یا داراى تعالى معنوى، غالباً نظر دیگران را به خود جلب مىکنند و براى آنان سرمشق مىشوند.
خوشبختانه در نظر دانشآموزان، غالباً معلمان و والدین داراى این ویژگىها- یا برخى از آنها- هستند. امّا به هر حال فقدان این برترى و برجستگى در ابعاد معنوى، علمى و اجتماعى، متربیان را به سمت دیگران مىکشاند.
امیرمؤمنان علیه السلام مىفرماید: «پیامبراکرم صلى الله علیه و آله هر روز یکى از مکارم اخلاقى خود را براى من آشکار مىساخت و مرا به پیروى از آن امر مىکرد.»[9]
امام کاظم علیه السلام مىفرماید: «کودکان، با خوبىها و شایستگىهاى والدینشان، حفظ مىشوند.».[10]
قرآنکریم در استفاده از شیوه الگوسازى، حداقل دو نکته مهم تربیتى- اخلاقى را مورد توجه قرار داده است: نخست آنکه چهرههاى محبوب را گاه بهطور کلى و با عناوین عام بیان کرده است؛ از جمله توّابان، متطهران، متقیان، صالحان، صابران، محسنان، مجاهدان و ... گاه نیز بهطور خاص و به اسم- در مورد پیامبران و غیر آنان- یاد نموده است. امّا چهرههاى منفور و مطرود از نظر قرآن بهطور عمده- به جز در موارد استثنایى، مثل ابولهب- با توصیف عناوین کلى آنان، مثل تجاوزکاران، اسرافکنندگان، خودپسندان، کافران، ستمگران، متکبران و ... بیان شده است. از اینرو ما نیز باید از این روش نیکوى قرآن پیروى کرده در شناساندن فضایل اخلاقى، هم عناوین کلى و هم نام صاحبان آن فضایل را یادآور شویم؛ در موارد منفى از بیان نام اشخاص پرهیز کنیم.
دوم انتخابگرى در الگوها است. قرآن با طرح چهرههاى محبوب و منفور در کنار هم، جامعه انسانى را به گزینش آگاهانه الگوهاى مورد نظر خویش دعوت مىکند. حتى در مورد پدران و گذشتگان نیز هشدار مىدهد بدون آگاهى، با پیروى کورکورانه از آنان زندگى خود را تباه نکنند.
... گفتند: «ما پدران خود را بر آیینى یافتهایم و ما هم از پى ایشان پیروى مىکنیم». گفت:
«هر چند هدایت کنندهتر از آنچه پدران خود را بر آن یافتهاید براى شما بیاورم؟»[11]
از اینرو باید ضمن حفظ حق آزادى انسانها، با ارائه معیارها و معرفى الگوهاى مطلوب، زمینه گزینش آگاهانه را براى متربیان فراهم کنیم.
ج. سالمسازى محیط: عناصر و افراد ناسالم، در هر محیط بهطور طبیعى وجود دارند.
بدون تردید محیط فاسد و ناسالم، امر تربیت اخلاقى را دشوار و چه بسا ناممکن مىسازد. از اینرو سالمسازى محیط- که تقریباً معادل احیاى فریضه امربهمعروف و نهىازمنکر است- وظیفهاى عقلى- انسانى و نیز تکلیفى دینى براى همگان است. مقصود از این شیوه، ایجاد و احیاى خوبىها و حذف و طرد امور ناپسند، در میان آحاد جامعه است. نکات زیر اهمیّت و ابعاد امربهمعروف و نهىازمنکر را که در حقیقت تسهیلکننده تربیت اخلاقى در جامعه است، روشنتر مىکند:
1. امر به معروف و نهى از منکر، به وضوح این نکته را در بردارد که دعوت باید به یک امر شناخته شده شرعى و مطلوب عقلى باشد.[12] از اینرو هرگاه سخن از واجب یا حرام شرعى است، باید پشتوانه فرهنگى آن ایجاد شود و به عنوان یک معروف یا منکر نزد غالب مردم شناخته شود. در چنین شرایطى است که امربهمعروف و نهىازمنکر مقبولیت و تأثیر همگانى خواهد داشت. بهعبارت دیگر مشکل در دشوارى امربهمعروف و عدم پذیرش کلى آن نیست، بلکه در موارد و مصادیق خاصى است که معروف بودن یا منکر بودن آن به قدر کافى و مستدل براى مردم بیان و روشن نشده است.
2. امربهمعروف و نهىازمنکر، وظیفهاى همگانى است، ولى امر و نهىکنندگان باید واجد شرایط خاصى باشند؛[13] از جمله شناخت شرایط و مراتب امر و نهى و نیز شناخت خود معروف و منکر. افزون بر اینها، شیوه بیان و تذکر باید به گونهاى باشد که بیشترین احتمال تأثیر را داشته باشد.
3. موارد امربهمعروف و نهىازمنکر باید گسترش یابد و به مصادیق خاصى که امروزه در جامعه شیوع بیشترى دارد (مثل بدحجابى) محصور نگردد. رفتارهاى خلاف اخلاق مثل اخذ رشوه، تهمت زدن، غیبت کردن و بدگویى، باید به صورت یک فرهنگ عمومى مورد نهىازمنکر و تذکرهاى حساب شده قرار گیرند، تا مثلًا افراد بدحجاب احساس نکنند نهىازمنکر همواره در باره آنان است.
د. تغییر موقعیت: نیرومندى و اثرگذارى شرایط محیطى گاهى بهقدرى است که فقط با جابهجایى و تغییر موقعیت، تربیت اخلاقى ممکن مىگردد. اگر چه تغییر محیط معمولًا هزینه اقتصادى و روانى بالایى دارد، به عنوان آخرین شیوه ایجاد محیط تربیتى مساعد اجتنابناپذیر مىگردد. «هجرت» از جمله دستوراتى است که در دین توصیه شده و گاه به حدّ وجوب مىرسد. به گفته قرآنمجید، هنگامى که فرشتگان براى قبض روح عدهاى مىآیند، آنان نامطلوب بودن محیط را بهانه و عذرِ خود مىشمارند، امّا فرشتگان مىگویند:
«... آیا زمین خداوند فراخ نبود تا در آن هجرت کنید ....»[14]
کسى که در خانه و محلهاى که اهالى آن شرایط مساعد براى تربیت شایسته خود یا فرزندانش را ندارند، زندگى مىکند، با استفاده از همین شیوه مىتواند امکانات جدیدى را براى رشد و تحول اخلاقى اعضاى خانواده خود فراهم کند. تغییر نامهاى ناپسند خود یا نزدیکان نیز با توجه به فضاى روانى خاصى که ایجاد مىکند، از موارد تغییر موقعیت محسوب مىشود.[15] جلسهاى را که امکان جلوگیرى از اعمال خلاف اخلاق در آن وجود ندارد، باید ترک گفت؛ «در باره مجرمان مىپرسند: چه چیز شما را در آتش آورد ... گویند با هرزهدرایان هرزهدرایى مىکردیم.»[16]
اسلام در ترسیم برنامه روزانه یک مسلمان نیز از این روش مدد مىجوید و او را به حضور مستمر و بهموقع در کانونهاى مذهبى همچون مساجد فرا مىخواند. این خود نوعى تغییر موقعیت است؛ اگر چه هجرت محسوب نمىشود. افزون بر آن، نوعى نشاط و طراوت اخلاقى به فرد مىبخشد و او را از محیط یکنواخت و چه بسا نامساعد روزانه جدا مىسازد.[17]
[1] ( 1). انظر فى اىّ شىء تضع ولدک فانّ العرق دسّاس.( فلسفى: کودک، ج 1، ص 64)؛ حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق؛ یعنى سجایاى اخلاقى افراد، دلیل پاکى و فضیلت خانوادگى آنها است.( غررالحکم)
[2] ( 1). نهج البلاغه، نامه 53
[3] ( 2). علاوه بر آثار ژنتیکى آنها که فعلًا مورد نظر نیست
[4] ( 3). اوّل مایبرّ الرجل ولدَه ان یسمّیه باسم حسن فلیُحسِن احدُکم اسمَ ولده.( وسائلالشیعه، ج 15، ص 122)
[5] ( 4). در مورد تأثیر همنشینان و دوستان پس از این بحث خواهیم کرد
[6] ( 1). ر. ک: روانشناسى پرورشى، ص 314
[7] ( 2). اولئک الذین هدى اللّه فبهدیهم اقتده.( سوره انعام، آیه 90)
[8] ( 3). لقد کان لکم فى رسول اللَّه اسوة حسنه.( سوره احزاب، آیه 21)
[9] ( 1). یرفع لى کلّ یوم علماً من اخلاقه و یأمرنى بالاقتداء به.( نهجالبلاغه، خ 192)
[10] ( 2). یحفظ الاطفال بصلاح ابائهم.( بحار، ج 5، ص 178)
[11] ( 3). سوره زخرف، آیه 23 و 24
[12] ( 1). المعروف اسم لکلّ فعل یعرف بالعقل او الشرع حسنه و المنکر ما ینکر بهما.( المفردات)
[13] ( 2). سوره توبه، آیه 71. و ر. ک: المیزان، ج 3، ص 373
[14] ( 1). ألم تکن أرض اللّه واسعة فتهاجروا فیها ....( سوره نساء، آیه 97)
[15] ( 2). ان رسول اللّه صلى الله علیه و آله کان یغیّر الأسماء القبیحة فى الرجال و البلدان.( وسائلالشیعه، ج 15، ص 124)
[16] ( 3). ... یتساءلون. عن المجرمینَ. ما سَلَکَکم فى سَقَر. قالوا ... و کنّا نخوض مع الخائضینَ.( سوره مدّثّر، آیات 45- 40)
[17] دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: دوم، 1380. صص 162 الی 167