پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه  علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

1- استفاده از مطالب سایت با ذکر آدرس سایت (drsanaei.blog.ir) و به نام دکتر نقی سنائی، نه تنها منعی ندارد، بلکه موجب افتخار و مباهات خواهد بود.
2- با التفات به تخصّصی بودن مطالب، در صورت امکان از نظرات ارزنده تان، حقیر را بهره مند فرمایید.
3- اینجانب دارای وبلاگ به آدرس http://drsanaei.blogfa.com/ می باشم که در صورت تمایل از مطالب متنوع آن بهره وری فرمایید.
4_ لطفا در کانال آیات و احادیث اخلاقی با آدرس drnaghisanaei@ در پیام رسان ایتا عضو شوید و دوستان و گروه ها را تشویق و توصیه فرمایید تا عضو شوند و از آیات و احادیث اخلاقی همراه با منابع و مأخذ بهره ببرند و بدین وسیله در تبلیغ دستورات اخلاقی دین مبین اسلام سهیم شوید.تشکر و ارادت

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

154- شریعت، طریقت و حقیقت‏ و تفاسیر سه گانه آن

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۰ ب.ظ


شریعت، طریقت و حقیقت، سه واژه برگرفته از سخن رسول خاتم (ص) است؛ نه واژگان خودساخته عارفان:

 الشریعة اقوالى و الطریقة اعمالى و الحقیقة احوالى‏

؛[1] شریعت گفتارم، طریقت کردارم و حقیقت احوالم است.

عارفان براى این سه واژه، دست‏ کم سه تفسیر صحیح، اما نامتناقض و نامتضاد ارایه داده‏ اند که هر یک به منظر خاصى توجه دارد.

تفسیر یکم‏

در تفسیر نخست که عارفانى چون مولانا جلال‏الدین بلخى ارائه کرده‏ اند، دین به‏عنوان میزان کلى اعتدالى براى عارفان، جُنگى کامل از تعالیم وحیانى است که در تمامى احوال بارورى فطرت باید بدان تکیه شود. این اتکا با تعامل سه‏گانه عارفان با دین صورت مى ‏پذیرد؛ نخستین گام آنکه آنان درصدد آموختن دین برآیند تا همچو شمعى ره بنمایاند؛ دومین گام آنکه در مقام انجام آن آموخته‏ها برآیند تا راه را بپیمایند و سومین گام هم آنکه در مقام یافتن قرار گیرند تا به مقصد بار یابند و ملکه جانشان گردانند. به آموختن، شریعت به رفتن، طریقت و به یافتن حقیقت گویند.

بنابراین شریعت، طریقت و حقیقت، سه نوع تعامل آدمى با آموزه‏هاى دینى است و دین گوهرى یگانه است؛ مانند آموختن آموزه توکل، رفتن متوکلانه بر پایه آن آموخته تا سرحد جاى گرفتن در مقام توکل و ملکه گشتن آن مقام در جان. آنگاه که ملکه گشت، دیگر نیازى به یادگیرى (شریعت) نیست. یا آنکه توحید را بیاموزى، آنگاه درصدد یافتن آن برآیى، سپس به توحید باریابى و خداى سبحان را مشاهده کنى. آنگاه که در این مقام جاى گرفتى، به علم حصولى (شریعت) نیازى ندارى.

مولوى در آغاز دفتر پنجم مثنوى معنوى مى‏نویسد:

شریعت همچو شمع است، ره مى‏نماید و بى آنک شمع به دست آورى، راه رفته نشود و چون ره عبدالواحد آمدى آن رفتن تو، طریقت‏است و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است. هم‏چنانکه حاصل آنک شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا ازکتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن‏است و حقیقت زر شدن مس. کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این مى‏دانیم و عمل‏کنندگان به عمل کیمیا شادند که‏چنین کارها مى‏کنیم و حقیقت‏یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم. یا مثال شریعت همچو علم‏طب آموختن است و طریقت پرهیز کردن به‏موجب طب و داروهاخوردن و حقیقت صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن، چون آدمى ازین حیات میرد، شریعت و طریقت ازو منقطع شود وحقیقت ماند. شریعت علم است و طریقت عمل است و حقیقت‏الوصول الى الله.

فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا؛[2] پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد، باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.[3]

بر این اساس، عزیزالدین نسفى مى‏گوید:

هر که قبول مى‏کند آنچه پیغمبر وى گفته است، از اهل شریعت است‏و هر که مى‏کند آنچه پیغمبر وى کرده است، از اهل طریقت است و هر که مى‏بیند، آنچه پیغمبر وى دیده است، از اهل حقیقت‏است.[4]

تفسیر دوم‏

در تفسیر دوم که از آنِ عارفى چون سید حیدر آملى است، دین امر واحد جامعى است که در آن، همه اصول دین به‏عنوان آموزه‏هاى اعتقادى و فروع دین به‏عنوان آموزه‏هاى تکلیفى ترسیم شده است تا دین‏داران با استعدادهاى مختلف به دین بنگرند و به قدر استعداد خود، با آن آموزه‏ها معامله کنند و به همان اندازه، فطرت خویش را بارور سازند. به این امر یگانه جامع، شرع الاهى و دین نبوى گویند.

به دیده سید حیدر آملى، شرع الاهى سه نام دارد؛ سه نام مترادفى که براى شرع وضع شده است و بر آن دلالت و صدق مى‏کند: شریعت، طریقت و حقیقت؛ این سه درواقع و به لحاظ اصل شرع، هیچ تغایر و تخالف نفس‏الامرى ندارند؛ گرچه هر یک به اعتبارى خاص براى شرع وضع شده‏اند و بر آن دلالت مى‏کنند؛ از این‏رو از سه اعتبار مختلف حکایت مى‏کنند.[5]

شایان یادآورى است که بر این اساس، هر آموزه‏اى از آموزه‏هاى شرعى، چه آموزه اعتقادى- مانند توحید و عدل- و چه آموزه تکلیفى- مانند نماز و روزه- به اعتبارات سه‏گانه، این سه نام را دارند.

این عارف بزرگ براى ایضاح این دیدگاه ظریف، کتابى با نام اسرار الشریعه نگاشته است و در آن پس از اصطلاح‏شناسى شریعت، طریقت و حقیقت، دو باب گشوده است و در بابى به اصول اعتقادى و در باب دیگر به فروع تکلیفى پرداخته، هر یک از آن اصول و فروع را از سه بعد شریعت، طریقت و حقیقت بررسى کرده است.

سرچشمه این اختلاف چیست؟ سید حیدر آملى از دو جهت به بررسى سرچشمه این اختلاف پرداخته است که به یک نقطه منتهى مى‏شوند؛ یکى از جهت متشرعان و دین‏داران و دیگرى از جهت دین و شرع.

یکم. متشرّعان؛ متشرّعان به‏عنوان مخاطبان شرع در یک رتبه نیستند؛ چراکه هر یک از آنان همان‏گونه که در شکل ظاهرى در یک پایه نیستند، از جهت وجودى و صفتى نیز گونه‏اى خاص دارند و این گوناگونى از تنوع استعدادها و قابلیت‏ها برمى‏خیزد و استعدادهاى مختلف، مراتب و طبقات مختلفى از انسان‏ها را به وجود مى‏آورد.[6]

وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ‏؛[7] و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدى قرار مى‏داد؛ درحالى‏که پیوسته در اختلاف‏اند.

مراتب مختلف استعدادى موجب مى‏گردد هر یک از مخاطبان، به حسب استعداد و قابلیت خود با شرع تعامل کنند و آن را دریابند و مراعات کنند:

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ‏؛[8] بگو هر کس بر حسب ساختار [روانى و بدنى‏] خود عمل مى‏کند.

بنابراین مخاطبان، از جهت تعامل با شرع، در یک پایه نیستند؛ بلکه اختلاف دارند؛ از این رو به تعداد استعدادها تعاملات متنوعى نیز وجود دارد. این اختلاف استعدادى- تعاملى، گرچه به لحاظ شخصى غیر منحصرند، به لحاظ صنفى در سه مرتبه کلى جاى مى‏گیرند که عبارت‏اند از: مرتبه عوام (مبتدیان)، مرتبه خواص (متوسطان) و مرتبه خاص‏الخواص (منتهیان).[9]

دوم. شرع؛ مخاطبان شرع- چنانکه گفتیم- از جهت استعدادى مختلف و از جهت رتبى متنوع هستند و شرع نیز نقش ارشادى و هدایتى دارد و این هدایت نمى‏تواند به یک استعداد و به یک مرتبه اختصاص یابد، به یک روش بیان شود و به یک گونه تعامل پذیرد؛ زیرا شرع باید کلى و عمومى باشد و همه مخاطبان را با همه تنوّعشان هدایت کند و براى همه آنان نقش ارشادى داشته باشد.[10] بر این اساس، شرع باید در مقام تخاطب، یعنى دعوت هدایت‏گرانه، با سه مرتبه مخاطبان (عوام، خواص و خاص‏الخواص) رویارو شود که هر یک از این مراتب، به‏عنوان پذیراى شرع و به منزله مظهر (محل ظهور) شرع شوند و شرع نیز در حد قابلیت هر یک، در آنها ظهور کند؛ از این‏رو شرع داراى سه ظهور است؛ ظهور ابتدایى یا ظهور قشرى، ظهور متوسط یا ظهور لبّى و ظهور نهایى یا ظهور لبّ‏اللبّى که اولى در مقام تخاطب ظاهرى با عموم مردم است و دومى در مقام تخاطب باطنى با خواص است و سومى در مقام تخاطب باطن‏الباطنى با خاص‏الخاص؛ مانند بادام که شامل پوسته، مغز و روغن است که پوسته براى همگان آشکار است و مغز براى آنان که با اندکى تلاش آن را مى‏شکافند، و روغن براى آنان که با فشردن، آن را از بادام بیرون مى‏کشند.[11]

بنابراین از دیدگاه سید حیدر آملى، اگرچه شرع یکى بیش نیست، از حیث تخاطب و تعامل سه ساحت دارد که به آن شریعت، طریقت و حقیقت گویند که از بعد تخاطب، شریعت حیث قشرى، طریقت حیث باطنى و حقیقت حیث باطنِ باطن شرع است و از بعد تعامل، شریعت حیث ابتدایى، طریقت حیث وسطى و حقیقت حیث نهایى شرع است که اولى از آن عموم مردم، دومى از آن متوسطان و سومى از آن منتهیان است.

این کلام از سخنان وى راز مى‏گشاید که گفته است:

همانا شریعت و طریقت و حقیقت، سه نام مترادف هستند که به سه اعتبار بر حقیقت واحد صدق مى‏کنند.[12]

آگاه باش! مراتب مردم از عوام و خواص در سه مرتبه منحصرند؛ ابتدایى، وسطى و نهایى؛ زیرا مراتب، اگرچه به حسب اشخاص و جزئیات محدود نیست؛ لیکن به حسب انواع و کلیات منحصر است. پس شریعت نامى است براى شرع از حیث ابتدا، طریقت نامى است براى شرع از حیث وسط و حقیقت نامى است براى شرع از حیث نهایت. مراتب هر چند بسیارند؛ لیکن از این سه خارج نیستند. پس شرع شامل تمام مراتب است؛ یعنى شرع، اسم جامع همه این مراتب سه‏گانه است؛ زیرا اولى مرتبه عوام، دومى مرتبه خواص و سومى مرتبه خاص‏الخاص است و مکلفان و خردمندان از این سه مرتبه بیرون نیستند. پس این مراتب شامل کل مى‏باشند و حق کل را به جا مى‏آورند.[13]

شرع به مثابه بادامى است که شامل قشر، لبّ و لبِ لب است؛ (یعنى پوسته، مغز و مغزاى مغز) پس پوسته، شریعت ظاهرى، مغز طریقت‏باطنى و مغزاى مغز حقیقت باطن باطنى است و بادام جامع‏همه است.[14]

شرع- چه آموزه‏هاى اعتقادى و چه آموزه‏هاى تکلیفى- در این سه تخاطب هدایت‏گرانه، مخاطبان را به سه تعامل فرا مى‏خواند؛ تعامل قشرى در ساحت شریعت، تعامل لبّى در ساحت طریقت و تعامل لبّ‏اللبّى در ساحت حقیقت که تعامل در هر یک از این سه، در بخش اصول اعتقادى علمى و در بخش فروع تکلیفى عملى است.

تعامل علمى در ساحت شریعت، علم‏الیقینى، در ساحت طریقت، عین‏الیقینى و در ساحت حقیقت حق‏الیقینى است؛[15] مانند آموزه توحید، به معناى یگانگى خداى سبحان که مخاطب آن را در مقام شریعت به گونه علم‏الیقینى، از راه استدلال عقلى اثبات مى‏کند؛ سپس در مقام طریقت، به گونه عین‏الیقینى، از راه شهود قلبى، به توحید فعلى و توحید وصفى مى‏رسد؛ سپس در مقام حقیقت، به گونه حق‏الیقینى از راه شهود سرّى به توحید ذاتى بار مى‏یابد؛[16] اما تعامل عملى، در ساحت شریعت، فقهى، در ساحت طریقت، اخلاقى و در ساحت حقیقت ذوقى است؛ مانند آموزه طهارت به معناى پاکى که در وضو، غسل و تیمم تجسم مى‏یابد. مخاطب در مقام شریعت به اجراى احکام فقهى پرداخته، همانند افعال ظاهرى انبیاى الاهى به طهارت ظاهرى عمل مى‏کند؛ سپس در مقام طریقت، به اجراى آموزه‏هاى اخلاقى دست یازیده، همانند اخلاق انبیاى الاهى به طهارت باطنى، مانند پاکى از رذایل متّصف مى‏شود؛ آنگاه در مقام حقیقت، به اجراى تعالیم توحیدى برآمده، همانند احوال انبیاى الاهى، سرّ خود را از مشاهده غیر خداى سبحان پاک مى‏گرداند.[17]

انبیاى الاهى افزون بر آنکه خود، به‏عنوان اسوه حسنه، تمامى این سه ساحت را داشتند، هماره مخاطبان خود را به اندازه توانشان، به مراعات این سه ساحت و اداى حقوق آن سه دعوت کردند تا تکمیل شوند.[18] اگر حق یکى از این سه ساحت ادا نشود و مراعات نگردد، رکنى از ارکان دین اقامه نشده است؛[19] ارکانى که هر یک براى آدمى، کمالى از کمالات شرعى هستند؛ اگرچه این کمالات در یک پایه نیستند؛ زیرا چنانکه گفتیم، شریعت کمال ابتدایى، طریقت کمال وسطى و حقیقت کمال نهایى است که آدمى در سیر شرعى، آهسته‏آهسته این کمالات را تحصیل مى‏کند؛ از این‏رو طریقت، کمال شریعت و حقیقت، کمال طریقت است. البته همان‏گونه که کمال برین درپى کمال زیرین به دست مى‏آید، طریقت نیز بدون شریعت و حقیقت بدون طریقت حاصل نمى‏شوند؛ گرچه شریعت بدون طریقت و طریقت بدون حقیقت صحیح است؛ زیرا وجود برین بدون وجود زیرین صحیح نیست؛ اما به عکس جایز است.[20]

این نگرشِ تعاملى و تکاملى، سید حیدر آملى را بر آن داشت که تکلیف هر طایفه را به حسب مرتبه او بداند؛ زیرا اعتقاد هر طایفه به حسب مرتبه اوست؛ یعنى گرچه شرع سخن واحدى را به اجمال براى همه مخاطبان بیان مى‏کند، به تفصیل و از حیث مراتب مخاطبان، سه‏گونه تعامل را مى‏طلبد؛[21] براى مثال، در آیه «وَأَقِیمُوا الصَّلوة؛[22] و نماز را به پا دارید» نماز اهل شریعت، اقامه احکام فقهى نماز است؛ اما نماز اهل طریقت، اقامه نماز به همراه حضور قلبى است و نماز اهل حقیقت، اقامه نماز به همراه مشاهده خداى محبوب. ازاین‏رو گفته شده: «شریعت آن است که خداى را بپرستى و طریقت آن است که او را حاضر کنى و حقیقت آن است که او را مشاهده کنى.»[23]

تفسیر سوم‏

در تفسیر سوم که از عارفانى چون سعیدالدین فرغانى رسیده است، دین به‏عنوان راهبر و هدایت‏گر جامعه بشرى، امر واحدِ جامعى است که در راهى فراخ و جاده‏اى وسیع با نام صراط مستقیم، تمامى آموزه‏هاى تکلیفى، اخلاقى و اعتقادى را ترسیم کرده است تا دین‏داران با تمسک به آن آموزه‏ها در صراط مستقیم بمانند و فطرت خویش را در آن بارور سازند؛ به این صراط مستقیم شرع مى‏گویند که گاهى- چنانکه قطب‏الدین عبادى مى‏گوید- به آن شریعت، به معناى عام کلمه نیز گفته مى‏شود: «شریعت راهى است و پیغمبر نهنده آن راه و دارنده آن است و جاده فراخ را شارع گویند؛ پس شریعت راه فراخ بُوَد که از آن طرق خیزد.»[24] ابوطالب مکى نیز در کتاب شهیر خود، قوت القلوب مى‏نویسد:

شریعت اسمى از اسماى راه و طریق است؛ راهى واضح، مستقیم و وسیع و این وصف، راه جامعى است که تمامى راه‏هاى میانه را دربرگرفته، به مانند راه فراخى است که تمامى راه‏ها در آن جمع شده‏اند. این راه، نام‏هاى بسیارى دارد که از آن جمله صراط مستقیم، سبیل، منهاج، محجّه و منسک است.[25]

صراط مستقیم، صراط پرستش است که «وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ‏؛ و اینکه مرا بپرستید؛ این است راه راست.»[26] صراط پرستش اولًا تکالیفى رفتارى دارد که «احکام الاهى» نام گرفته‏اند؛ یعنى اوامر و نواهى فقهى که براى تکمیل رفتار ظاهرى وضع شده‏اند تا آدمى با انجام آن، کالبد پرستش را تجسّم دهد و با ترک نواهى، از تخریب بدنه آن جلوگیرى کند؛ مانند انجام نماز و روزه و ترک شراب و ربا که به این حوزه «شریعت» گویند. ابوالقاسم قشیرى مى‏گوید:

شریعت به تکلیف خلق آمدن است.[27]

قطب‏الدین عبادى نیز مى‏نویسد:

هرچه به تهذیب ظاهر تعلق است، از شریعت خیزد ... هرچه در مرتبه حواس فرو آید، مراقبت آن کردن شریعت است ...، پس آنچه در تکلیف امت آرند، شریعت است.[28]

ثانیاً این صراط راه‏ها و برنامه‏هایى دارد که «اخلاق الاهى» نام گرفته است و براى تکمیل اعمال نیک قلبى، مانند توکّل و رضا وضع شده است تا رسم صحیح سیر قلبى را در صراط پرستش ترسیم کند و در مقام تصفیه باطن، آدمى را از ابتلا به آفات پرستش و اعمال زشت قلبى، مانند کبر و حسد باز دارد. این راه‏ها که در راه فراخ شرع، راه‏هاى میانه‏اى هستند، در فرهنگ قرآنى «سُبُل سلامت» نام دارند؛ مانند سبیل توّابان، سبیل زاهدان، سبیل متوکلان، سبیل شاکران، سبیل صابران و سبیل متواضعان.

یَهْدِی بهِ اللَّهُ مَنْ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ‏؛[29] خدا هر که را از خشنودى او پیروى کند، به وسیله آن [کتاب‏] به راه‏هاى سلامت رهنمون مى‏شود.

در مقابل صراط مستقیم، «صراط جحیم» قرار دارد:

فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ‏؛[30] گرد آورید و به سوى راه جهنم رهبرى‏شان کنید.

در مقابل سبل هدایت و سلامت نیز سبل ضلالت و آفت نهاده شده است:

أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبعُوا السُّبُلَ‏؛[31] [بدانید] این است راه‏ راست من، پس از آن پیروى کنید و از راه‏ها [ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مى‏سازد، پیروى مکنید.

این حوزه «طریقت» نام دارد.

ثالثاً چنین صراطى، مبانى و اصولى دارد که «حقایق الاهى» نام گرفته است؛ یعنى معارف اعتقادى، مانند توحید و ولایت که به منزله روح و جان پرستش‏هستند؛ به‏گونه‏اى که آغاز دین، معرفت تصدیقى و انجام آن نیز معرفت شهودى‏است. اولى‏پایه‏[32] و دومى غایت‏[33] شریعت‏مدارى و طریقت‏پیمایى است؛ بلکه هر رفتاردینى‏قلبى یا قالبى- به معرفت وابسته است؛ زیرا به فرموده پیامبراکرم (ص):

علم، پیشواى عمل است و عمل پیرو آن.[34]

از این‏رو امام على (ع) فرمود:

اى کمیل! هیچ حرکتى نیست، جز اینکه در آن به معرفت نیازمندى.[35]

به این حوزه «حقیقت» مى‏گویند.

از عبدالله ابن‏طاهر ابهرى پرسیدند حقیقت چیست؟ گفت: «همه آن علم‏ است.» و پرسیدند علم چیست؟، گفت: «همه آن حقیقت است.»[36]

بر این اساس، محمد بن فضل بلخى‏[37] مى‏گوید:

العلوم ثلاثة، علم من الله و علم مع الله و علم بالله‏

؛ علم بالله علم معرفت است که همه اولیا او را بدو دانسته‏اند و تا تعریف و تعرّف او نبود، ایشان وى را ندانستند ... و علم من الله علم شریعت بود که آن از وى به ما فرمان و تکلیف است و علم مع الله علم مقامات طریق و بیان درجات اولیا بود، پس معرفت بى پذیرش شریعت درست نیاید و برزش شریعت بى اظهار مقامات راست نیاید.[38]

سعیدالدین فرغانى نیز مى‏نویسد:

قرآن حکیم (به‏عنوان میزان قولى جمعى اکملى)، متضمن بیان شریعت است که حکمى عام و نفعى شامل دارد و خلاصه همه شرایعى است که متصدى تکمیل هیئت بدنى، مانند افعال و اقوال مى‏باشد. همچنین متضمن بیان دقایق علم طریقت است که به تکمیل هیئت نفسانى و روحانى، مانند تعدیل اخلاق و شناخت آفات نفس تعلق دارد. همچنین بیان علم حقیقت است که همان شناخت خداى تعالى و اسماى حسنا و صفات علیاى اوست.[39]

این تفسیر که شریعت را احکام تکلیفى، طریقت را برنامه سیر قلبى و حقیقت را معارف اعتقادى تعریف کرده است، تفسیر مألوفى است که در طول تاریخ، به ویژه قرون اخیر شهرت یافته است و ما نیز در اینجا از آن بهره مى‏گیریم؛ اما عارفان چگونه و به چه روشى در پرتو آموزه‏هاى وحیانى، فطرت خود را بارور مى‏سازند؟[40]

 

 



[1] ( 1). سید حیدر آملى، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص 346 و 359؛ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 173.

[2] ( 1). کهف( 18): 110.

[3] ( 2). جلال‏الدین محمد مولوى بلخى، مثنوى معنوى، ص 621؛ با اندکى تلخیص.

[4] ( 3). عزیزالدین نسفى، انسان کامل، ص 74.

[5] ( 1). سید حیدر آملى، المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج 1، ص 227؛ بنگرید به: همو، جامع الأسرار، ص 344 و 347؛ همو، أسرار الشریعة، ص 15.

[6] ( 1). همان، ص 54- 36.

[7] ( 2). هود( 11): 118.

[8] ( 3). اسراء( 17): 84.

[9] ( 4). سید حیدر آملى، أسرار الشریعة، ص 57؛ همو، جامع الأسرار، ص 350.

[10] ( 1). همو، أسرار الشریعة، ص 36، 69 و 138.

[11] ( 2). همو، المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج 1، ص 227؛ همو، جامع الأسرار، ص 345.

[12] ( 1). همو، جامع الأسرار، ص 344 و 347؛ همو، أسرار الشریعة، ص 15.

[13] ( 2). همو، جامع الأسرار، ص 344.

[14] ( 3). همو، المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج 1، ص 227.

[15] ( 1). همو، أسرار الشریعة، ص 24.

[16] ( 2). همان، ص 247- 224.

[17] ( 3). همان، ص 423- 411؛ نیز بنگرید به: همو، جامع الأسرار، ص 345.

[18] ( 4). همو، أسرار الشریعة، ص 25، 97 و 98.

[19] ( 5). همان، ص 34.

[20] ( 1). همان، ص 99.

[21] ( 2). همان، ص 138 و 139.

[22] ( 3). بقره( 2): 83.

[23] ( 4). سید حیدر آملى، أسرار الشریعة، ص 587.

[24] ( 1). قطب‏الدین عبادى، التصفیة فى أحوال المتصوفة، ص 16.

[25] ( 2). ابوطالب مکى، قوت القلوب، ج 2، ص 234 و 235.

[26] ( 3). یس( 36): 61.

[27] ( 4). ابوالقاسم قشیرى، رسالة قشیریه، ص 127.

[28] ( 1). قطب‏الدین عبادى، التصفیه فى احوال المتصوفه، ص 17 و 18.

[29] ( 2). مائده( 5): 16.

[30] ( 3). صافات( 37): 23.

[31] ( 4). انعام( 6): 153.

[32] ( 1). امام باقر( ع) مى‏فرماید:« لاینفع مع الشک و الجحود عمل.»( محمد بن یعقوب کلینى، الأصول من الکافى، ج 2، ص 401.)

[33] ( 2). امیر مؤمنان( ع) در پاسخ به شخصى به نام ذعلب یمانى که از او پرسید: اى امیرمؤمنان! آیا پروردگارت را دیده‏اى؟ فرمود:« آیا چیزى را که نبینم، مى‏پرستم؟» گفت: چگونه او را مى‏بینى؟ فرمود:« دیده‏ها هرگز او را آشکار نمى‏بینند؛ اما دل با ایمان درست، او را درمى‏یابد.»( نهج‏البلاغه، خطبه 179، ص 342.)

[34] ( 3).« العلم امام العمل و العمل تابعه.»( محسن فیض‏کاشانى، علم الیقین، ج 1، ص 17.)

[35] ( 4).« یا کمیل! ما من حرکة الا و أنت محتاج فیها الى معرفة.»( حسن بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 183.)

[36] ( 1). وى متوفاى 330 هجرى قمرى است.( عبدالرحمن جامى، نفحات الانس، ص 189.)

[37] ( 2). محمد بن فضل بلخى از عرفاى قرن سوم و چهارم هجرى( م. 319 ق) است.( بنگرید به: على هجویرى، کشف المحجوب، ص 215.)

[38] ( 3). همان، ص 25.

[39] ( 4). سعیدالدین فرغانى، منتهى المدارک، ج 1، ص 170.

[40] فضلى، على، علم سلوک، 1جلد. صص 25 الی 37

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۱۹
نقی سنایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی