169- از روش های تربیت اخلاقی در اسلام: روش تشویق و تنبیه
«تشویق» در لغت به معناى آرزومند کردن، به شوق افکندن و راغب ساختن است.[1] در اینجا مراد از تشویق، استفاده از امور مطلوب و مورد درخواست فرد، پس از انجام عمل براى افزایش یا تثبیت عمل است. «تنبیه» نیز در لغت به معانى آگاه کردن، بیدار کردن، ادب کردن و مجازات کردن است.[2] در اینجا مراد از تنبیه استفاده از محرکهاى آزارنده براى فرد، پس از انجام عمل براى کاهش یا حذف رفتار است.
بنابراین مى توان تشویق و تنبیه را یک سیستم کنترل رفتارى به وسیله خود شخص یا دیگرى دانست که پس از عمل مطلوب یا نامطلوب براى افزایش یا کاهش آن رفتار اعمال مى گردد.
مبناى روان شناختى تشویق و تنبیه، مطابق نظریه شرطى سازى کنشگر، بر آزموده هاى زیر استوار است:
1. هر پاسخى که با یک محرک تقویت کننده دنبال گردد، تکرار مى شود.
2. محرک تقویت کننده چیزى است که احتمال وقوع پاسخ را افزایش مى دهد.
3. تقویت کننده هایى را که ذاتاً خاصیت تقویت کنندگى دارند، تقویت کننده نخستین یا غیرشرطى مى نامند. تقویت کننده هاى نخستین مثبت، نیازهاى فیزیولوژیکى جاندار را برآورده مى سازد؛ مانند آب، غذا، هوا و مانند آن. تقویت کننده هاى نخستین منفى، ذاتاً خاصیت آزاردهى دارند؛ مانند ضرب و شتم، حرارت زیاد، نور زیاد و ....
4. تقویت کننده هاى ثانوى یا شرطى آنهایى هستند که مطابق اصول شرطى سازى کلاسیک (تداعى و همراهى با تقویت کننده هاى نخستین) خاصیت تقویت کنندگى پیدا کرده اند؛ مثل پول، جایزه، نمره و ....
5. اگر رفتارى را که با تقویتى افزایش یافته براى مدتى تقویت نکنیم، به تدریج متوقف مى شود که به آن «خاموشى» نیز مى گویند.
6. تنبیه به معناى وارد کردن محرک آزارنده براى حذف یک رفتار نامطلوب است.
7. تقویت متناوب از تقویت پیوسته مؤثرتر است. بنابراین اگر مربى هر بار پس از بروز رفتار مطلوب پاداش دهد، ناخواسته میزان احتمال وقوع آن، رو به کاهش مى رود؛ اما اگر متربى به طور متناوب و نسبى پس از چند بار انجام دادن رفتار، پاداش بیابد، احتمال وقوع افزایش خواهد یافت. مؤثرتر آن است که در ابتداى یادگیرى پیوسته باشد و پس از رسیدن به سطح رضایتب خش متناوب گردد.
8. در ابتدا تقویت کننده هاى اجتماعى (ستایش، تأیید، لبخند و ...) با تقویت کننده هاى ملموس به کار گرفته شوند و سپس تقویت کننده ملموس حذف گردد. در آیات و روایات بر نقش تربیتى تشویق و تنبیه تأکید شده است. امیرمؤمنان خطاب به مالک اشتر مى فرماید:
نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان نباشند؛ زیرا این امر (یکسان انگارى) موجب ترک نیکوکارى خوبان و تداوم بدکارى نااهلان خواهد شد. پس براى رعایت ادب، با هر کدام مطابق با احوال خودش برخورد کن.[3]
اصلاح نیکان با اکرام آنان و اصلاح بدکاران با تأدیب آنان میسّر مى گردد.[4]
هر چه در آسمانها و هرچه در زمین است، از آن خدا است؛ تا کسانى را که بد کرده اند، به سزاى آنچه انجام دادهاند کیفر دهد و آنان را که نیکى کردهاند، به نیکى پاداش دهد.[5]
خداى سبحان پاداش را بر طاعت و کیفر را بر معصیت خود قرار داده است، تا بندگانش را از عذاب خویش باز دارد و به سوى بهشت روانه سازد.[6]
قانون ثواب و عقاب را در ادیان الهى و اسلام نیز از دو منظر مىتوان نگریست: نخست اینکه اعلام آنها جنبه انذار و تبشیر دارد. دوم واقعیت عینى ثواب و عقاب است که بخشى از آن را در دنیا- مثل احساس آرامش و اطمینان، آسایش و بهبود زندگى و ...- مىبیند و مىیابد.
از اینرو تطبیق آن دو بر تشویق و تنبیه دور از واقع نیست. بخش اخروى آن- مثل حور و قصور و ...- نیز به اقتضاى بینش ایمانى (باور فرد به جهان دیگر و قطعى بودن وعدههاى الهى و اینکه فرد با عمل خود، آن ثواب یا عقاب را هم اکنون تجسم عینى مىبخشد) حاضر و موجود است و مىتوان آنها را نیز از مصادیق تشویق و تنبیه برشماریم. بنابراین، با این بینش همه آیات بهشت و دوزخ و همه وعد و وعیدهاى الهى، به نوعى در جهت تشویق و تنبیه بندگان براى تغییر رفتار و حرکت در مسیر فلاح و رستگارى و تخلق به فضایل اخلاقى است. البته براى کسانىکه باورهاى ایمانى آنان ضعیف است، در حد همان انذار و تبشیر خواهد بود.
نکته دیگرى که باید تأکید کنیم، این است که تشویق در اینجا غیر از تحریض و ترغیب است، تشویق مربوط به پس از انجام عمل است؛ ولى تحریض و ترغیب و مانند آن، مربوط به پیش از عمل است.
شیوهها و فنونِ روش تشویق و تنبیه که مىتوان نوعى ترتیب منطقى در اجراى آنها لحاظ کرد، عبارتند از:
الف. توجه عاطفى: نگاه محبتآمیز، لبخند زدن و هرگونه احساس تأیید و مهر و ملاطفت از طرف مربى، متربى را در احساس عمیق عزت نفس و کرامت فرو مىبرد؛ زیرا هر انسانى بر اثر حبّ ذات، به دریافت توجه و محبت دیگران، نیازمند است.[7] آیات زیر در این باره قابل تأمل است:
و اخفِض جَناحَک لمن اتّبعک من المؤمنینَ.[8]
و اصْبر نفسَک مع الّذین یدعون ربّهم بالغداة و العشىِّ یُریدون وجهَه ولاتَعْدُ عیناک عنهم ....[9]
در این آیات، خداوند از حبیب مهربانش مىخواهد که براى مؤمنان بالهاى لطف و رحمت را بگشاید؛ چشم محبت از آنان بر ندارد و با ایشان همراهى و شکیبایى کند. در آیه دیگر در اوجى تماشایى رسولش را به داشتن این صفات و اینگونه تعامل با مؤمنان مىستاید و مباهات مىکند:
هر آینه پیامبرى از میان خودتان آمده است که رنجهاى شما بر او به غایت ناگوار است. به هدایت شما حریص و بر مؤمنان دلسوز مهربان است.[10]
نگاه معنادارى که از سر عشق و علاقه به انسانها برمىخیزد، کافى است انسانى را به حرکت در آورد و در صف بلال و سلمان نشاند.
ب. تشویق زبانى: تعریف و تمجید، دعا و تشکر و قدردانى زبانى نیز از وسایل و ابزار سادهاى است که مىتواند براى دسترسى به مقاصد بلند و گسترش رفتارهاى اخلاقى ارزشمند استفاده شوند. خداوند از پیامبرش مىخواهد پس از گرفتن زکات، مؤمنان را دعا کند.[11]
امیرمؤمنان علیه السلام نیز خطاب به مالکاشتر، او را به این نکته متذکر مىشوند:
... پىدرپى آنها را تشویق کن و کارهاى مهمى که انجام دادهاند برشمار. زیرا یادآورى کارهاى نیک آنها شجاعانشان را به حرکت بیشتر وادار مىکند، و آنان که در کار کندى مىورزند، به کار تشویق مىشوند. انشاءالله.[12]
نکته مهم در تشویق زبانى این است که باید به اندازه و بهجا استفاده شود و حالت زیادهروى یا چاپلوسى پیدا نکند. امام على علیه السلام فرمود:
هنگامى که به ثناگویى مىپردازى، به اختصار کفایت کن.[13]
بالاترین بىخردى، زیادهروى در ستایش یا مذمت است.[14]
ستایش بیش از استحقاق، چاپلوسى است و کمتراز آن، نشانه حسد یا درماندگى است.[15]
چه بسا افرادى که با تعریف و تمجید از آنان، مغرور مىگردند.[16]
ج. تشویق عملى: دادن جایزه، هدیه و مانند آن، اضافه کردن نمره یا حقوق و دستمزد، به گردش و تفریح بردن، اجازه بازى دادن یا بیرون رفتن با دوستان و غیر اینها، همگى از موارد تشویق عملى است که به تناسب موقعیت مىتوان آنها را به کار بست.
موارد متعددى در سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمهاطهار علیهم السلام وجود دارد که پس از مشاهده عمل نیک از یک نفر، به او صله و هدیه عطا مىکردند و حتى گاهى لباس خود را به وى مىدادند؛ مانند داستان کمیتبن زیاد اسدى که خدمت امام سجاد علیه السلام رسید و گفت: شعرى در ثناى شما گفتهام و مىخواهم وسیله تقرّبى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله باشد. آنگاه قصیده معروف خود را تا آخر خواند. وقتى قصیده به پایان رسید، امام فرمود: «ما پاداش تو را نتوانیم داد؛ امید است خداوند به تو پاداش دهد.» سپس برخى از لباسهایش را به او داد و در حق او چنین دعا کرد:
خدایا، کمیت نسبت به خاندان پیامبرت، در حالى نیک انجام وظیفه کرد که اغلب مردم از این کار بخل ورزیدند و شانه خالى کردند. آنچه از حق، دیگران پوشیده داشتند او آشکار کرد. خدایا، به او زندگى سعادتمندانه بپبخش و شهیدش بمیران و جزاى نیکش ده که ما از پاداش او ناتوانیم».
کمیت بعدها گفت: «پیوسته از برکت این دعا بهرهمند بودم». حضرت از این راه روحیه شجاعت و حقگویى کمیت را تأیید و تشویق کرد. مشابه آن در مورد امامرضا علیه السلام نسبت به دعبلِ خزایى است. پس از آنکه قصیدهاش را خواند، حضرت 10000 درهم که نام مبارک خودشان بر آن حک شده بود، به او عطا فرمود و دعبل هر درهم آن را نزد قومش به ده درهم فروخت.[17]
رعایت نکات زیر بر تأثیر تشویق مىافزاید:
1. تشویق وسیلهاى براى برانگیختن و تقویت است و نباید خودش به صورت هدف درآید و تمام ذهن و فکر متربى را به خود مشغول کند. تناوب در تشویق، بالا بردن آن از سطح فیزیکى به اجتماعى و معنوى، و مستحق تشویق بودن (حالت رشوه نداشتن) تا حدى اشکال پیشگفته را برطرف مىکند.
2. علّت تشویق کردن باید براى متربى کاملًا معلوم باشد.
3. تشویق بهموقع و متناسب باشد، تا تأثیر و کارآیى داشته باشد.
4. در موقع تشویق نباید او را با دیگران مقایسه کرد؛ زیرا جنبه بدآموزى مىیابد.
5. تشویق و تحسین در حضور جمع تأثیر بیشترى دارد؛ زیرا دیگران را هم برمىانگیزد.
د. محرومیت از پاداش و پاداش به نیکوکار: از این مرحله وارد شیوههاى تنبیه مىشویم.
مربى مىتواند جهت فرونشاندن رفتار ناشایست متربى، وى را از بعضى پاداشها و مواهب مورد انتظار محروم سازد و یا اینکه با پاداش دادن به نیکوکار او را متوجه محرومیت خود سازد و به اشتباهش واقف گرداند. این سخن زیبا از حضرت على علیه السلام است که فرمود: «بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار، از عمل بد بازدار.»[18]
أَفمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً، لایستوون.[19]
لا یستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة ....[20]
و ما یستوى الاعمى و البصیرُ و الّذین آمنوا و عملوا الصالحات و لا المُسىء، قلیلًا ما تتذکّرون.[21]
مقصود خداوند از اینکه در این آیات به صراحت عدم تساوى نیکوکاران و بدکاران را اعلام و ابراز مىکند، آن است که همگان بدانند براى خوبان پاداشهایى است و براى دارندگان اعمال ناشایست، جز محرومیت نصیبى نیست.
ه. جریمه و جبران: جریمه به صورتهاى کسر نمره، پرداخت پول، خریدن شیرینى براى دوستان و ... مىباشد. جبران، مانند عذرخواهى از کسى که نسبت به او اهانت کرده، است، یا محلى را که آسیب رسانده تعمیر و ترمیم کند. در مورد جریمه باید توجه داشت که توان پرداخت یا انجام کار را داشته باشد و حالت سرخوردگى و درماندگى پیدا نکند. شرط استفاده از شیوه جریمه آن است که فرد مدتى تقویت شده باشد تا بعد بتوان مقدارى از پاداشهایى را که قبلًا دریافت کرده است، از او پس گرفت.
قانون دیات در اسلام علاوه بر بعد حقوقى آن، از جنبه تربیتى نیز نوعى جریمه محسوب مىشود.
و. توبیخ و تنبیه بدنى: توبیخ کردن از نگاه سرد و خشمآلود شروع مىشود و تا توبیخ علنى پیش مىرود.[22]
امام على علیه السلام: «کیفر خردمندان به صورت کنایى و تلویحى است و کیفر نادانان به صورت صریح و آشکار است.»[23] «تعریض (توبیخ کنایى) براى فرد عاقل سختتر از توبیخ آشکار است».[24]
امام صادق علیه السلام با تذکر غیرمستقیم در خلوت به «شقرانى» که از دوستان آن حضرت بود، او را متوجه عمل ناپسندش (شرابخوارى) مىنماید و مىفرماید:
کار خوب براى هر کسى خوب است و براى تو بهتر است؛ به جهت انتسابى که به ما (اهل بیت پیغمبر) دارى. و کار ناپسند از هر کسى زشت و ناپسند است و از تو ناپسندتر، به جهت انتسابى که به ما دارى.[25]
تنبیه بدنى آخرین مرحله است که در صورت عدم موفقیت در مراحل قبل، با وجود شرایط خاصى از آن استفاده مىشود. شیوههاى تنبیهى بهطور کلى و تنبیه بدنى بهطور خاص، محل اختلاف صاحبنظران است. برخى مثل سعدى و مولوى طرفدار تنبیه بدنى بوده، استفاده از آن را تجویز مىکنند. برخى دیگر چون غزالى، بوعلى و ابنخلدون، مربى را از تنبیه بدنى بیش از سه بار یا در مواقع خشم بازداشتهاند.[26] در میان روانشناسان نیز برخى همچون رین و هولز با وجود شرایط خاصى استفاده از تنبیه را در امر تغییر رفتار مفید مىدانند.[27] با وجود این اغلب روانشناسان مخالف استفاده از تنبیه براى یادگیرى یا تغییر رفتار هستند.
اسکینر با جدیت بیشترى، استفاده از تنبیه را بهطور کلى خطرناک و نامطلوب و بىتأثیر مىشمارد و دلایل چندى را براى مدعاى خود ذکر مىکند:[28]
1. تنبیه آثار جانبى نامطلوبى بهبار مىآورد؛ مانند ترسِ تعمیمیافته.
2. تنبیه به ارگانیسم نشان مىدهد، چه کار نکند نه اینکه چه کار بکند.
3. تنبیه صدمه زدن به دیگران را توجیه مىکند.
4. متربى اگر در موقعیت مشابه قرار گیرد و تنبیهى نباشد، ممکن است وادار به انجام همان کار شود.
5. نسبت به عامل تنبیهکننده و دیگران پرخاشگرى ایجاد مىکند.
6. تنبیه اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نامطلوب دیگر مىسازد؛ مانند گریه بهجاى بىانضباطى.
اسکینر پس از آن، جانشینهایى براى تنبیه ذکر مىکند- از جمله: تغییر مقتضیاتى که منجر به رفتار نامطلوب شدهاند و تقویت رفتار ناهمساز با رفتار نامطلوب- در آخر نتیجه مىگیرد بهترین راه از بین بردن عادات نامطلوب، نادیده گرفتن یا خاموشى (مشابه همان تغافل) است.
در دیدگاه اسلام[29] اگر تربیت با شیوهها و مراتب پایینتر میسّر باشد، استفاده از تنبیه بدنى جایز نیست و در غیر این صورت تأدیب و تنبیه بدنى- مشروط بر اینکه در حدّى نباشد که دیه لازم شود- جایز است. در غیر ولىّ فرد نیز باید با اجازه باشد. مقدار آن نیز محدود است.
(حداکثر بین 3 تا 10 ضربه)، فتاواى فقها نیز چنین است.[30]
در مورد اشکالات اسکینر بر نفى تنبیه بهطور کلى مىتوان گفت: اولًا برخى روانشناسان مانند رین و هولز تحت شرایط خاصى- مثل اینکه تنبیه بلافاصله بعد از عمل نامطلوب باشد، در حدى باشد که براى فرد رنج آور باشد و ...- تنبیه را در تغییر رفتار مؤثر مىدانند و آزمایشهایى را نیز در این زمینه انجام دادهاند.
ثانیاً تبعات هیجانى تنبیه (مثل ترس یا پرخاشگرى) که اسکینر ذکر مىکند، در صورتىکه میان مربى و متربى قبلًا یک رابطه عاطفى باشد- که شرط تأثیر تنبیه نیز وجود چنین رابطهاى است- منتفى خواهد بود.
یکى از دوستداران حضرت امیر علیه السلام سرقت کرده بود و حضرت پنجه او را قطع کرد.
«ابنالکوّا» که از خوارج بود، فرصت را غنیمت شمرد و از او پرسید: چه کسى پنجهات را قطع کرد؟ گفت: پنجهام را سیّد اوصیاى پیامبران برید، پیشواى روسپیدان قیامت، ذىحقترین مردم نسبت به مؤمنان و .... ابن الکوّا برآشفت و گفت: واى بر تو! دستت را قطع مىکند و تو اینگونه ثنایش مىگویى؟ پاسخ داد: چرا ثنایش نگویم، در حالى که محبتش با گوشت و خونم آمیخته است. به خدا سوگند دستم را جز به حق نبرید، تا از مجازات آخرت مرا نجات دهد.[31]
ثالثاً تنبیه وسیلهاى است براى فرونشاندن و کنترل استعدادهاى ناپسند. در حق کسانىکه شیوههاى ملایمتر در باره آنان نتیجهبخش نبوده، تنها راه موجود این است که با یک توبیخ و یا یک شوک روانى در آنان ایجاد کنیم. خصوصاً اگر روحیّه سلطهجویى و طغیانگرى داشته باشند؛ چنانکه در بدن انسان غده چرکین را باید قطع کرد یا سوزاند، تا به سایر قسمتها سرایت نکند. آلبرت الیس از روانشناسانى است که در مشاوره و درمان خود از شیوه توبیخ ناگهانى و مانند آن بهره مىبُرد و با وارد کردن یک شوک در میان مشاوره، مراجع را به خود مىآورد.
نظام کیفرى و جزایى اسلام نیز که مشتمل بر مجازات خاص بدنى است علاوه بر جنبههاى حقوقى آن، از منظر تربیتى نیز قابل توجه است؛ زیرا فرد را از تکرار جرم باز مىدارد.
علاوه بر نکات یاد شده، مراعات موارد زیر در کاربرد تنبیه، بر تأثیر تربیتى آن مىافزاید:
1. قبل از هرگونه تنبیه، در مورد سببشناسى عمل ناپسند مطمئن شویم؛ چه بسا بهدلیل مشکلات و مسایل مختلف روحى یا خانوادگى که بر ما پوشیده است، این خطا صورت گرفته است، که در این صورت تنبیه بر پیچیدگى و عمیق کردن ناهنجارى مىافزاید.
2. تنبیهى مؤثر است که از سر خشم و غضب و انتقام نباشد. از اینرو باید از توبیخ بىجا و زیاد از حد و تحقیر پرهیز شود.
3. تنبیه باید سنجیده و حساب شده باشد و از میزان خطا فراتر نرود. امام على علیه السلام مىفرماید: «زیادهروى در ملامت، آتش لجاجت را برمىافروزد.»[32]
4. تنبیه باید دقیقاً به صفت یا عمل نامطلوب فرد منتسب شود و شخص نسبت به علّت تنبیه کاملًا توجیه شده باشد.
5. اگر فرد از کارش پشیمان شد و از رفتارش بازگشت، باید او را با مهر و لطف مورد پذیرش قرار داد.[33]
[1] ( 4). فرهنگ معین
[2] ( 5). همان
[3] ( 1). بحار، ج 77، ص 46
[4] ( 2). استصلاح الاخیار باکرامهم و الاشرار بتأدیبهم.( همان، ج 78، ص 245)
[5] ( 3). سوره نجم، آیه 31
[6] ( 4). نهجالبلاغه، حکمت 368
[7] ( 1). توضیح بیشتر این مطلب در بحث« روش تکریم شخصیت» گذشت
[8] ( 2). سوره شعراء، آیه 215
[9] ( 3). سوره کهف، آیه 28
[10] ( 4). سوره توبه، آیه 128
[11] ( 1). سوره توبه، آیه 103
[12] ( 2). نهجالبلاغه، نامه 53
[13] ( 3). اذا مدحت فاختصر.( غررالحکم، فصل 4، ص 466)
[14] ( 4). اکبر الحمق، الاغراق فى المدح و الذم.( همان، فصل 7، ص 77)
[15] ( 5). الثناء باکثر من الاستحقاق ملق و التقصیر عن الاستحقاق عىّ او حسد.( بحار، ج 73، ص 295)
[16] ( 6). ربّ مفتون بحسن القول فیه.( همان)
[17] ( 1). عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 154
[18] ( 1). ازجرالمسىء بثواب المحسن.( بحار،، ج 75، ص 44، باب 36)
[19] ( 2). سوره سجده، آیه 18
[20] ( 3). سوره حشر، آیه 20
[21] ( 4). سوره غافر، آیه 58
[22] ( 5). از یک جهت مىتوان مرتبه توبیخ پنهانى و کنایى را قبل از جریمه و جبران دانست
[23] ( 6). عقوبة العقلاء التلویح و عقوبة الجهال التصریح.( میزان الحکمه، ج 1، ص 72)
[24] ( 7). التعریض للعاقل اشد من عقابه.( همان)
[25] ( 1). یا شقرانى انّ الحسن لکل احد حسن و انه منک احسن لمکانک منّا و انّ القبیح لکل احد قبیح و انّه منک اقبح.( بحار، ج 47، ص 349، باب 11)
[26] ( 2). ر. ک: نقش تربیتى معلم، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه
[27] ( 3). هیلگارد: روانشناسى یادگیرى، ص 337
[28] ( 4). هرگنهان: روانشناسى یادگیرى، ص 133
[29] ( 1). البته استخراج نظر فقهى اسلام در موضوع تنبیه( بهصورت حکم اولیه و ثانویه) نیازمند مجال مستقلى است
[30] ( 2). امام رضا علیه السلام: التأدیب ما بین ثلاث الى عشرة.( مستدرکالوسائل، ج 3، ص 248 و تحریرالوسیله، ج 2، ص 477)
[31] ( 3). بحار، ج 40، ص 281 و 282
[32] ( 1). الافراط فى الملامة یشبّ نار اللجاجة.( غررالحکم، ج 1، ص 88)
[33] دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: دوم، 1380. صص 214 الی 222