192- اخلاق دانش اندوزی: موانع دستیابی به علم حقیقی
2- تقلید کورکورانه
متأسفانه بسیارى از مردمان، افزون بر مسائل فرعى و جزئى زندگى، مانند نوع پوشش و وضعیت ظاهرى خود، در اندیشه و نوع نگاه به مسائل کلى و حیاتى نیز از دیگران تقلید مى کنند. در واقع ریشه تقلید در مسائل جزئى و فرعى، و منشأ اصلى مدپرستى و مدگرایى، خودباختگى فکرى و تقلید در اندیشه و مسائل کلى است:
چون مقلّد بود عقل اندر اصول |
دان مقلّد در فروعش اى فضول[1] |
|
به هر روى، یکى دیگر از موانع تحصیل علم واقعى و داشتنِ اندیشه درست، سپردن مهار تفکّر به دست دیگران است. یعنى انسان به جاى آنکه آزادانه و محققانه بیندیشد، مهار تفکر خود را به دست دیگران بسپارد و خارج از چارچوب اندیشه هاى وارداتى از سوى دیگران نیندیشد. ویژگى بسیارى از مردم این است که باورهاى عمومى و اجتماعى را به سادگى و بدون تفکّر مى پذیرند.
به تعبیر مولوى:
که به ظن تقلید و استدلالشان |
قایمست و جمله پر و بالشان[2] |
|
مطالعهاى نظرى
به نظر مى رسد یکى از عوامل گرایش به پیروى کورکورانه از یک فکر یا اندیشه این است که خودآگاه یا ناخودآگاه، اکثریت را معیار حقانیت بدانیم. یعنى کثرت طرفداران یک اندیشه یا کردار را دلیل حقانیت آن و قلّت و اندک بودن حامیان یک اندیشه یا کردار را دلیل بر بطلان آن بشماریم.
نظر شما در اینباره چیست؟ آیا کثرت را معیار حقانیت مى دانید یا خیر؟ به چه دلیل؟ اصولًا معیار حقانیت یک اندیشه را چه مى دانید؟ آیا عوامل دیگرى براى تقلید کورکورانه سراغ دارید؟
قرآن کریم، در برابر کسانى که پیروى کورکورانه از نیاکان را مبناى عمل خود قرار دادهاند، مى فرماید:
و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید»، مى گویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروى مى کنیم». آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى کرده و به راه صواب نمى رفته اند، [بازهم در خور پیروى هستند؟][3]
زشتى و زنندگى تقلید تنها در تقلید از پیشینیان خلاصه نمى شود؛ بلکه هرگونه دنباله روى کورکورانه، از جمله پیروى از بزرگان و شخصیت هاى مشهور جامعه را نیز در بر مى گیرد. اسلام یکایک انسانها را داراى شخصیتى مستقل دانسته، «فرد» را «مسئول» مى شناسد و تقلید کورکورانه از بزرگان جامعه را عامل گمراهى عده اى مى شمارد:
پروردگارا! ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.[4]
نکته اى توضیحى
تقلید را به یک اعتبار مى توان به دو گونه مذموم و ممدوح تقسیم کرد. تقلید مذموم، تقلیدى است که رهزن اندیشه بوده و بر گمراهى آدمى مى افزاید؛ در مقابل، تقلید ممدوح و پسندیده تقلیدى است که عقل و فطرت انسان به آن حکم مى کند. هر انسان عاقلى درک مى کند که در مسائل تخصصى باید به متخصص مراجعه کند و سخن متخصصان را راهنماى خویش سازد. اگر کسى به بهانه نادرستى تقلید، از مراجعه به پزشک متخصص خوددارى کند و یا با استناد به نادرستى تقلید، پیروى از مجتهد و متخصص احکام دینى را خطا بداند، خبر از نادانى خود داده است.[5]
[1] ( 2). جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر ششم، بیت 1073.
[2] ( 3). همان، دفتر اول، بیت 2126.
[3] ( 1). وَ إذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما ألْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ.( بقره( 2): 170)
[4] ( 2). رَبَّنا إنّا أطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأضَلُّونا السَّبیلَا.( احزاب( 33): 67)
[5] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد.صص 40 و 41