168- از روش های تربیت اخلاقی در اسلام: مداومت بر عمل
پیاژه در شمار عوامل تحول روانى علاوه بر رشد داخلى (ارگانیک)، تعاملها و تفویض هاى اجتماعى و تعادل جویى، تمرین و تجربه اکتسابى را یک عامل مستقل مى داند.[1] در تربیت اخلاقى، هدف آن است که متربى به رفتار اخلاقى نایل شود؛ یعنى عمل کند. هر چه این تجربه عملى تکرار شود و مداومت داشته باشد، به صورت «برونسازى»[2] ساخت هاى روانى جدید تشکیل مى شود؛ مشابه آنچه در حوزه اخلاق، ملکات اخلاقى مى گوییم.
قرآن کریم اهمیت خاصى به عمل مى دهد: «براى انسان جز حاصل تلاش او نیست. و [نتیجه] کوشش او به زودى دیده خواهد شد.»[3]
در آیات بسیارى، ایمان را کافى نمى داند، بلکه عمل را براى تکمیل و اتمام آن لازم مى شمارد:
کسانى که کارهاى شایسته کنند- چه مرد و چه زن- در حالى که مؤمن باشند، هم آنان داخل بهشت مى شوند و به قدر گودى هسته خرمایى مورد ستم قرار نمى گیرند.[4]
مقصود از کارهاى شایسته (/ عمل صالح) غالباً همان رفتارهاى اخلاقى است. درجات افراد نیز برحسب اعمال آنان است؛ یعنى یکى از معیارهاى درجه بندى افراد، عملِ آنان است:
براى هر یک آنها از آنچه انجام داده اند، مراتبى است و پروردگارت از آنچه مى کنند، غافل نیست.[5]
روایات نیز با تحریض و ترغیب بر عمل، جایگاه برجسته اى به آن مى دهند:
امام على علیه السلام: «امروز، وقت عمل است و محاسبهاى در کار نیست و فردا هنگام محاسبه است و جاى عمل نیست.»[6]
امام باقر علیه السلام: «هیچکس به آنچه نزد خداوند برایش فراهم شده نایل نمى گردد، مگر با عمل.»[7]
امام على علیه السلام: «انسان را چیزى جز عمل همراهى نمى کند.»[8]
در باره اهمیّت استمرار و مداومت در عمل، آیات و روایات زیر را مى توان شاهد آورد:
«اگر مردم در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان مىنوشانیم.»[9]
امام على علیه السلام: «اعمال کمى که بر آن مداومت داشته باشید، امیدوار کنندهتر از اعمال بسیارى است که از آنها خسته شوید.»[10]
امام باقر علیه السلام: «محبوبترین اعمال نزد خداوند- عزّ و جلّ- عملى است که بر آن مداومت کنند؛ اگرچه اندک باشد.»[11]
روانشناسان مکتب رفتارگرایى، در زمینه یادگیرى، تأکید بر رفتار مشهود دارند. پاولف، ثرندایک و اسکینر هر کدام به نحوى بر تکرار و تمرین عمل در حصول یادگیرى نظر دارند.[12] ثرندایک در قانون تمرین خود مىگوید: «پیوندهاى میان محرک و پاسخ بر اثر استفاده، نیرومند مىشوند».[13] گاترى یکى دیگر از روانشناسان رفتارگرا در نظریه یادگیرىاش در باره اینکه چرا تمرین، عملکرد را بهبود مىدهد، مىنویسد:
... یادگیرى یک عمل حتماً به تمرین نیاز دارد. به نظر ما دلیل این امر آن است که عمل نتیجهاى به بار مىآورد که تحت موقعیتهاى مختلف و بهوسیله حرکتهاى مختلفى که متناسب با آن موقعیتها هستند، حاصل مىآیند. یادگیرى یک عمل برخلاف یادگیرى یک حرکت (انقباض ساده ماهیچهاى که با تداعى حاصل مىشود) مسلماً به تمرین نیاز دارد؛ زیرا لازم است که حرکات مقتضى، با نشانههاى خود تداعى گردند. حتى عمل سادهاى مانند گرفتن یک اسباببازى، بنا به فاصله، جهت و موقعیت شىء حرکات مختلفى را شامل مىشود. یک تجربه موفق براى اینکه کودک را به عملى مجهز سازد، کافى نیست؛ زیرا حرکتى که در یک موقعیت کسب شده ممکن است بار دیگر موفق نباشد.[14]
سپس در باره مهارت و تشکیل عادت مىگوید:
دلیل اینکه چرا تمرین زیاد و تکرار فراوان براى یادگیرى کامل مهارتها ضرورى است، این است که این مهارتها نیاز دارند حرکات خاص زیادى با موقعیتهاى محرکى فراوانى پیوند یابند. یک مهارت، یک عادت ساده نیست، بلکه مجموعه بزرگى از عادتها است که در موقعیتهاى مختلف نتیجه معینى بهدست مىدهد ... خلاصه یک مهارت از تعداد زیادى عمل تشکیل شده است.[15]
با اندکى تسامح مىتوان گفت ملکات اخلاقى و فضایل نیز مشابه مهارتها در این نظریه، بهوجود مىآیند و در انسان ثبات مىیابند. بنابراین اگرچه مبناى رفتارگرایى صرف (عدم توجه به عوامل شناختى یا عاطفى در یادگیرى) مورد قبول ما نیست،[16] ولى نقش تداعىها و تمرین عملى به عنوان یک عامل اساسى جاى انکار ندارد. ارسطو در کتاب اخلاق مىگوید:
«همانطور که ما از طریق ساختن خانهها بنّا مىشویم، توسط انجام اعمال عادلانه عادل مىشویم، توسط اعمال پرهیزکارانه پرهیزکار مىشویم و توسط اعمال شجاعانه شجاع مىگردیم»[17] و این دقیقاً گویاى همین روش مداومت بر عمل است.
مؤلفان کتب اخلاقى نیز به روش عملى عنایت بسیار داشتند و در درمان بیمارىهاى اخلاقى در کنار شیوه نظرى، به بُعد عملى که منظور اهتمام و ممارست بر انجام افعال متناسب با فضایل اخلاقى و یا اشتغال به اعمال متضاد با یک رذیلت اخلاقى است، توصیه مىکردند.
ملامهدى نراقى (ره) در شیوه درمان بیمارىهاى اخلاقى چنین مىفرماید:
علت انحراف (عدم اعتدال) اگر بیمارى جسمانى باشد، براى رفع آن لازم است به درمانهاى طبى مبادرت کند و اگر علّت آن نفسانى باشد، درمان آن بهطور کلى مانند درمان جسمى است. در درمان جسمى نخست با غذایى که با بیمارى ضدیت داشته باشد، معالجه مىکنند؛ مثلًا بیمارى سردْمزاجى را با غذاهاى گرم و تند مداوا مىکنند؛ اگر فایده نبخشید با دارو و سپس با پادزهر در نهایت با سوزاندن یا قطعِ عضو (جراحى) معالجه مىکنند. در بیمارىهاى نفسانى نیز قانون چنین است؛ به این صورت که پس از شناسایى انحراف، براى بهدست آوردن فضیلت اخلاقى که متضاد با آن انحراف است، اقدام مىکند و بر افعالى که از آثار آن فضیلت محسوب مىشود، مواظبت مىکند و این امر مانند غذا در زایل کردن آن رذیلت اخلاقى عمل مىکند. پس اگر مفید واقع نشد بهصور مختلف فکرى، زبانى و عملى نفس خود را مورد سرزنش و توبیخ قرار مىدهد. پس اگر مؤثر نبود، باید آثار یک صفت منفى متضاد با این صفت اخلاقى در حد اعتدال انجام دهد، مثلًا فرد ترسو اعمال تهورآمیز انجام دهد و خود را در امور خطرناک افکند و فرد بخیل با کثرت بخشش به زوال این صفت در خود کمک کند. این مرحله به منزله پادزهر در مداواى جسمانى است. اگر تا این مرحله بیمارى اخلاقى به جهت استحکام آن مرتفع نگشت، باید خود را با انواع تکالیف سخت و ریاضتهایى که موجب تضعیف ریشه این رذیله اخلاقى شود، در رنج و زحمت بیندازد و این مرحله مشابه سوزاندن و قطع عضو در مداواى جسمانى است که آخرین مرحله است.[18]
همانطور که مشهود است، در شیوه تربیت اخلاقى علماى اخلاق، عمل و ممارست مورد عنایت ویژه است. بنابراین مىتوان شیوههاى تحقق این روش را در موارد ذیل بیان کرد:
الف. تمرین و عادت دادن: بدون آنکه بخواهیم وارد مباحث «عادت» از جهت فلسفه اخلاق- مثل این بحث که آیا فعل اخلاقى با حاکمیت عادت از اخلاقى بودن خارج مىشود یا نه؟[19]- یا از جهت بعد روان شناختى- مثلًا عادت چیست، چند نوع است و چگونه بهوجود مىآید[20]- بشویم، در اینجا مقصود آن است که با تمرین و تکرار، مىتوان به مرتبهاى رسید که فضایل اخلاقى تبدیل به ملکات شوند؛ چنانکه حضرت على علیه السلام فرموده است:
العادة طبع ثانٍ؛[21]
«عادت، طبیعت و سرشت دوم انسان است.»
براى تمرکز تربیت در مبادى عالىتر و مکارم اخلاق نیز لازم است مقدارى عادات جسمانى و روانى و اخلاقى پسندیده براى متربى حاصل شود، تا اراده و صرف انرژى بیشتر از توجه به آنها آزاد گردد.
در مورد شیوه تربیتى اسلام در این موضوع دو نکته قابل توجه است: نخست آنکه مداومت و استمرار عمل در فرایض و واجبات دینى تا حدى داراى اهمیت است که براى ترک عمل، قضاى آن و گاهى نیز کفّاره لازم مىشود. در امور اخلاقى نیز مىتوان با «نذر و عهد و قسم» فعل اخلاقى را براى خود به صورت یک فریضه درآورد؛ هرچند از این شیوهها نباید زیاد استفاده شود، زیرا موقعیت خود را از دست مىدهد و یا بر انسان بسیار شاق مىگردد. البته مىتواند به صورت معمولى نیز با خود تعهد کند این فعل اخلاقى را بهطور مرتب انجام دهد، تا ملکه آن در نفس راسخ شود. دوم توجه به کیفیت عمل است. در اسلام بدنه عمل مقصود نهایى نیست؛ خصوصاً فعل اخلاقى از دیدگاه اسلام باید داراى مبادى اخلاقى خاص، مانند نیّت صحیح، شکل صحیح عمل و توجه به لوازم عمل (مثل آنکه پس از عمل با ریا یا منتگذارى و اذیت، آن عمل را ضایع نگرداند) باشد. امام صادق علیه السلام در مورد سخن خداوند- عزّ و جلّ لیبلوکم ایّکم احسن عملًا.[22] فرمود: «منظور این نیست کسى عمل بیشترى داشته باشد، بلکه صحیحترین اعمال از جهت خشیت خداوند و نیت درست مورد نظر است.»[23]
ب. بهرهگیرى از اضداد: در مورد زایل کردن رذایل اخلاقى، این شیوه از مؤثرترین شیوههاى تربیتى است. بهرهگیرى از اضداد در نظریههاى رفتارگرایى تحت عنوان «شرطىسازى تقابلى» براى تغییر رفتار مورد استفاده قرار مىگیرد. شرطىسازى تقابلى، فرآیندى است که در آن یک پاسخ شرطى با پاسخ دیگرى که با آن ناهمساز یا مغایر است، جانشین مىشود و این سبب مىشود که پاسخ شرطى که نامطلوب است- و مىخواهیم تغییر کند- در حضور محرک شرطى جدید داده نشود. مهمترین فنون آن حساسیتزدایى منظم (خیالى)، حساسیتزدایى واقعى و خودْ حساسیتزدایى است.[24]
در کتب اخلاقى نیز این شیوه بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. مثلًا ابوحامد غزالى در باره ازبین بردن «کبر» مىنویسد:
اگر کسى کلمه حقى از دوستش در مناظره علمى شنید و احساس مىکند اعتراف به حقانیت رقیب برایش دشوار است، باید به معالجه این کبر در درون خود بپردازد ... شیوه عملى به این صورت است که آن اعتراف به حقانیت رفیق که برایش دشوار است، بر خود تحمیل و الزام کند و زبان به حمد و ثناى وى بگشاید و به ناتوانى خود در فهم مطلب اقرار کند و از او براى نکتهاى که آموخته است، تشکر نماید ... پس هرگاه براى دفعات متعدد بر این امر مواظبت کند، برایش طبیعى مىشود و سنگینى پذیرش حق، آسان مىگردد.[25]
مرحوم نراقى نیز یکى از شیوههاى درمان را انجام افعال ضد رذیلت اخلاقى دانسته است؛ با این توضیح که گاهى براى زایلشدن یک صفت منفى اخلاقى، باید به یک صفت منفى دیگر (در حد اعتدال) متوسل شویم؛ مثلًا براى از میان بردن ترس، باید اعمال متهورانه
و جسورانه انجام داد، تا ترس زایل شود. حضرت امیر علیه السلام مىفرماید: «هنگامى که از چیزى ترسیدى، خود را در آن بیفکن؛ زیرا گاهى ترس از چیزى از خود آن سختتر و ناگوارتر است.»[26]
نکته تربیتى قرآن در این شیوه، آن است که ترک عادات بد و رذایل اخلاقى به یکباره ممکن نیست و باید به صورت مرحلهاى و تدریجى انجام گیرد. در مورد شرابخوارى، ربا، قماربازى و برخى امور دیگر، قرآن مقابله تدریجى را در پیش گرفته است.
ج. ابتلا و امتحان: «ابتلا» از ریشه «بَلَى» به معناى فرسودن است و ابتلا یعنى آزمودن؛ از این جهت به آن ابتلا مىگویند که گویى در اثر کثرت آزمودن، فرسوده مىگردد. ابتلا در مورد افراد دو نکته را در بر دارد: نخست آگاهى و شناخت نسبت به آنچه مجهول بوده است، دوم ظهور نیکویى یا بدسرشتى فرد.[27] تعبیر امتحان نیز به نوع ابتلا و آزمایش اطلاق مىشود.[28] امتحان و آزمایش همواره به وسیله عمل است؛ زیرا ابتلا جز با عمل معنا نمىیابد و در صحنه عمل است که صفات باطنى انسان ظاهر مىشود و استعدادها از قوه به فعلیت در مىآید. به همین جهت ابتلا و امتحان فیزیکى از شیوههاى عملى یا مداومت بر عمل است. تفاوت آن با تمرین و عادت دادن در این است که تمرین براى ایجاد ملکه نسبت به یک فضیلت اخلاقى معین است، امّا در شیوه ابتلا، مقصودْ قرار گرفتن در کام عمل و سختىها و فشارها است. بر اساس این شیوه، مربى باید متربى را در کام عمل بیفکند تا خودش پستىها و بلندىها را درنوردد و با تلخ و شیرین در آویزد و از میدان سربلند بیرون آید. متربى خود نیز مىتواند مستقلًا به چنین شیوهاى گردن نهد و عمل کند.
کلام مرحوم علامه طباطبائى در المیزان، در باره جهت تربیتى ابتلائات الهى، قابل توجه است:
... بنابراین تربیت عام الهى براى انسان از جهت دعوت او به حسن عاقبت و سعادت، امتحان است؛ زیرا حالات فرد را آشکار و متعین مىسازد که آیا این شخص اهل کدام عالم است: عالم ثواب و پاداش یا عالم عقاب و مجازات. و از اینرو خداوند متعال تصرفات خودش را به صورتهاى تشریع و توجیه حوادث، بلا و ابتلا و فتنه مىنامد؛ مثلًا به صورت عام مىفرماید: إِنّا جعلنا ما على الأَرض زینةً لها لنبلوَهم أَیّهم احسن عملًا.[29] یا مىفرماید: و نبْلُوکم بالشّر و الخیر فِتنة»[30] یا إِنّما أَموالُکم و أَولادکُم فِتنة»[31] و ....
این آیات همانطور که ملاحظه مىکنید محنت و بلا را براى همه امور مربوط به انسان، مانند وجودش، اجزاى او و اعضایش، مثل گوش و چشم یا خارج وجودش که با او مرتبطاند، مانند فرزندان، همسر، خویشان، دوستان، مال، مقام و همه امورى که به نوعى از آنها سودمند مىگردد و همچنین امور مقابل با آنها مانند مرگ و سایر مصیبتها، همه را «فتنه و بلا» ى الهى مىشمارد. در این آیات از جهت افراد نیز یک عمومیت وجود دارد؛ یعنى همه افراد، مؤمن و کافر، درستکار و بزهکار، پیامبران و پایینتر از ایشان، در معرض بلا و امتحان هستند. پس این یک سنت مستمر الهى است که کسى از آن استثنا نمىگردد.[32]
اینکه امتحان و ابتلا یک سنت جارى و بدون استثناى الهى براى همه افراد و در همه امور است، با شیوه تربیتى بودنِ ابتلا منافات ندارد؛ زیرا نحوه مواجهه ما با اینگونه امور مىتواند به عنوان یک شیوه تربیتى قلمداد شود؛ یعنى صبر در مشکلات و شکر در نعمات که عمدتاً به نحوه عمل ما باز مىگردد، مىتواند خود از عوامل تربیت اخلاقى محسوب شود.
و قطعاً شما را به چیزى از [قبیل] گرسنگى و ترس، و کاهش در اموال و جانها و محصولات مىآزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را. [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مىگویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و بهسوى او باز مىگردیم».[33]
افزون بر آن، گرچه در آیاتْ خیر و شر، نعمت و نقمت، سختى و سهولت، همگى از مصادیق امتحان و ابتلا شمرده شده و حتى در برخى روایات، نحوه عمل در مقام شکر و گشایش، را سختتر از هنگام صبر و ناگوارى دانستهاند، لیکن آنچه بیشتر در مقام امتحان مورد نظر و توجه افراد است، درگیرى با پیشامدها و حوادث ناگوار و رنجآور است؛ چنانکه در آیه یادشده تصریح شده است که با امور ترسآور و هولناک، گرسنگى، فقدان عزیزان و دلبندان، آفات و حوادث نسبت به اموال و سرمایه زندگى و ... که در اصطلاح «مصیبت» گفته مىشود، شما را مىآزماییم. آمادگى براى استقبال از این امور و نحوه مقابله ما با آنها، مىتواند این صحنهها را مبدّل به یک مدرسه تربیتى و سازندگى بنماید.
آثار تربیتى ابتلا و درگیرى با سختىها، در روایات بدین قرارند: پاکى از گناه، تذلل درونى و سربلندى بیرونى، زایل شدن کبر و نخوت، ارتقاى درجه، افزایش مقاومت در برابر شدائد، و شوق به آخرت و لقاى خداوند.
«... اینها براى آن است که خداوند آنچه را در دلهاى شما است، [در عمل] بیازماید و آنچه را در قلبهاى شما است پاک گرداند و خداوند به راز سینهها آگاه است.»[34] امامصادق علیه السلام نیز فرمود:
«در کوران آزمایش قرار مىگیرید، همانطورى که طلا را در کوره قرار مىدهند، و خالص مىشوید، همانطور که طلا خالص مىگردد.»[35] به نوشته سید قطب:
مزیت حوادث به عنوان یک وسیله تربیتى بر سایر وسایل این است که چنان حالت خاصى در جان مىگذارد که گویى آن را مىگدازند و ذوب مىکنند. حادثه جان را به تمام و کمال از جاى خود تکان مىدهد و حرارتى از اعمال و عکسالعملها در درون آن مىفرستد که گاهى به اندازه گداختن و یا رسیدن به حد گداز کفایت مىکند. این حالت نه همه روز در جان حادث مىشود و نه نفس در حال آسایش و امن و آرامش یا راحتطلبى و ماندن در یک حالت رخوت برایش آسان است، بدان حالت برسد.
... مثلى است که مىگویند: تا آهن گرم است بکوب! زیرا در هنگام گرمىِ آهن است که پتک بر آن کوبیدن آسان است و مىتوان آن را به هر شکلى در آورد ... بدینجهت به خدمت درآوردن حوادث و سختىها یکى از مطالب مهم و خطیر تربیت است؛ زیرا در حال ذوب و گداختگى نفس است که مربى مىتواند هر رنگى از ارشاد و تهذیب را طورى در آن جایگزین سازد که هرگز اثرش از بین نرود و یا دستکم به زودى زایل نشود.[36]
همچنین استفاده از سختىها و دورى از راحتطلبى را مىتوان مکمّل این شیوه دانست.
سختىها گوهر وجود انسان را شکوفا مىکند و بدان جلا و درخشندگى مىبخشد. افزون بر این، سرسختى و مقاومت و نفوذناپذیرى که در کوران حوادث و سختىها به آن نایل مىشویم، انسان را در مقابل تمایلات و گرایشهاى اخلاقى ناصواب مصون مىدارد. از این جهت در روایات توصیه مىکنند کودک را قدرى با مشکلات و سختىها مواجه کنید.
امام کاظم علیه السلام مىفرماید:
بهتر است کودک در دوران خردسالى، با سختىها و مشکلات اجتنابناپذیر حیات که غرامت زندگى است، روبهرو شود تا در جوانى و بزرگسالى بردبار و صبور باشد.[37]
حضرت امیر علیه السلام بیان مىدارد:
درختان پرورش یافته در بیابان و باد و طوفان مقاومتر از گیاهان نازک و پرورده باغبان است.[38]
جهاد در اسلام نیز از همین زاویه قابل بررسى و توجه است. جهاد و مبارزه با دشمنان دین چه در صدر اسلام و چه در زمانهاى بعد (به ویژه در دوران دفاع مقدس اخیر) مدرسه تربیتى و اخلاقى بوده است و انسانهایى با مکارم اخلاقى از آن فارغالتحصیل شدهاند:
البته شما را مىآزماییم تا مجاهدان و شکیبایانِ شما را بازشناسیم و گزارشهاى [مربوط به] شما را رسیدگى کنیم.[39]
دکتر ویکتور فرانکل روانپزشک سوئیسى که از درمانگران انسانگرا محسوب مىشود و خودش مدت زیادى در اردوگاه کار اجبارى آلمانهاى نازى در جنگ جهانى دوم اسیر بوده، با تجربه ملموس و عینى کورههاى آدم سوزى، گرسنگى، سرما و بیمارى، سختترین رنجها و فشارها را تحمل کرد و جان سالم به در برد. وى پس از رهایى از اردوگاه، مکتب معنادرمانى[40] خود را براساس کشف و تفهیم یکى از این سه راه بنیان نهاد:.
1. انجام کارى ارزشمند؛ 2. تجربه متعالى، مانند عشق؛ 3. تحمل درد و رنج.
وى در توضیح راه سوم مىگوید: تحمل درد و رنج بهترین جلوه گاه وجودى انسان است و آنچه مهم است شیوه برخورد و نگرش فرد با رنج است. هدف زندگى گریز از درد و رنج نیست، بلکه معناجویى زندگى است که به آن مفهوم واقعى مىبخشد. هر چیزى را مىتوان از یک انسان گرفت مگر آخرین آزادى بشر را در گزینش رفتار خود. به قول داستایوفسکى: من تنها از یک چیز مىترسم و آن اینکه شایستگى رنجهایم را نداشته باشم.[41]
د. معاشرت و مجالست: براى رسوخ ملکات اخلاقى، یکى دیگر از شیوههاى عملى، معاشرت با افراد صالح و داراى فضایل اخلاقى، و پرهیز از مجالست با ناپاکان و افراد مبتلا به رذایل اخلاقى است. دلایل روانشناختى آن از جهات بسیار قابل توجه است که نیاز به تفصیل و تکرار ندارد؛ از جمله: الگوگیرى و تقلید و مشاهده اعمال دیگران (نظریه باندورا)، ایجاد تداعى و شرطىسازى با وجود تقویتکنندهها (نظریه شرطىسازى کنشگر اسکینر؛ یعنى مثلًا در یک گروه خوب و صالح اگر رفتار خوبى از فرد صادر شود به وسیله سایرین نیز تقویت مىشود). نظریه تسهیل اجتماعى[42] (حضور دیگران- حتى تماشاچى غیرفعال- عملکرد فرد را تسهیل مىکند؛ زیرا انگیزه فرد را بالا مىبرد).
در آیات و روایات، معاشرت با نیکان به عنوان یک شیوه تربیت اخلاقى مورد تأکید واقع شده و بزرگان نیز کتب مستقلى در این زمینه تألیف کردهاند:
قال الحواریون لعیسى علیه السلام، یا روحَ اللّه، مَن نُجالس اذاً؟ قال من یذکّرکم الله رؤیته و یزید فى علمکم منطقه و یرغّبکم فى الآخرة عمله.[43]
یا بن مسعود، فلیکن جلساؤک الابرار و اخوانک الاتقیاء و الزهاد لأنّ الله تعالى قال فى کتابه: «الاخلّاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الّا المتقین».[44]
امام على علیه السلام:
جالس الحلماء تزدد حلماً.[45]
امام حسین علیه السلام:
مجالس الصالحین داعیة الى الصلاح.[46]
امام على علیه السلام:
جالس العلماء یزدد علمک و یحسن ادبک و تزکوا نفسک.[47]
امام على علیه السلام:
علیک باخوان الصدق فاکثر من اکتسابهم فانّهم عُدة عند الرخاء و جُنّة عند البلاء.[48]
امام على علیه السلام:
جانبوا الاشرار و جالسوا الاخیار.[49]
امام باقر علیه السلام:
لاتقارن و لاتواخ اربعة: الاحمق و البخیل و الجبان و الکذّاب.[50]
امام على علیه السلام:
مجالسة اهل الهوى منساة للایمان.[51][52]
[1] ( 8). ر. ک: دیدگاه پیاژه، ص 37- 35
[2] ( 9). فعالیتى که روانبنههاى قبلى آدمى را تغییر مىدهد تا وى خود را با شرایط محیطى که او را احاطه کرده است، سازش دهد.( روانشناسى ژنتیک 1، ص 244)
[3] ( 1). سوره نجم، آیه 39 و 40
[4] ( 2). و من یعمل منالصالحات من ذکر او أُنثى و هو مؤمن فأُولئک یدخُلونالجنّه و لایُظلمون نقیراً.( سورهنساء، آیه 124)
[5] ( 3). و لکلٍّ درجاتٌ ممّا عملوا، و ما ربّک بغافل عمّا یعملون.( سوره انعام، آیه 132)
[6] ( 4). الیوم عمل و لاحساب و غداً حساب و لاعمل.( نهجالبلاغه، خ 42)
[7] ( 5). ... لا ینال ما عند اللّه الّا بالعمل.( وسایل، ج 1، ص 69)
[8] ( 6). المرء لایصحبه الّا العمل.( غررالحکم، فصل 4، ص 151)
[9] ( 7). و أن لو استقاموا على الطریقةِ لأَسقیناهم ماء غدقاً.( سوره جن، آیه 16)
[10] ( 8). قلیل تدوم علیه ارجى من کثیر مملول منه.( نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج 19، ص 169)
[11] ( 1). احبُّ الاعمال الى اللّه عزّ و جلّ ما داوم العبد علیه و ان قلّ.( وسایلالشیعه، ج 1، ص 70)
[12] ( 2). ر. ک: هرگنهان، نظریههاى یادگیرى، ترجمه سیف
[13] ( 3). همان، ص 87
[14] ( 4). همان، ص 275 و 276
[15] ( 1). همان، ص 277
[16] ( 2). ر. ک: مکاتب روانشناسى و نقد آن، ج 2، ص 141
[17] ( 3). ارسطو: اخلاق نیکوماخس، ترجمه ابوالقاسم حسینى، ج 1، ص 37
[18] ( 1). جامع السعادات، ج 1، صص 97 و 98
[19] ( 2). ر. ک: استاد مطهرى: تعلیم و تربیت در اسلام، ص 75
[20] ( 3). ر. ک: احمد صبور اردوبادى: معماى عادت
[21] ( 4). غررالحکم، فصل 2، ص 322
[22] ( 1). سوره هود، آیه 7
[23] ( 2). کافى، ج 2، ص 16
[24] ( 3). ر. ک: علىاکبر سیف: تغییر رفتار و رفتار درمانى، ص 252
[25] ( 4). احیاء علوم الدین، ج 3، ص 344
[26] ( 1). اذا هبت امراً فقع فیه فانّ شدة توقّیه اعظم ممّا تخاف منه.( نهجالبلاغه، خ 175)
[27] ( 2). المفردات
[28] ( 3). همان
[29] ( 4). سوره کهف، آیه 7
[30] ( 1). سوره انبیاء، آیه 35
[31] ( 2). سوره تغابن، آیه 15
[32] ( 3). المیزان، ج 4، ص 36
[33] ( 4). سوره بقره، آیه 155 و 156
[34] ( 1). و لیبتلى اللُّه ما فى صدورکم و لیُمحّص ما فى قلُوبِکم، و اللّه علیم بذات الصّدور.( سوره آلعمران، آیه 154)
[35] ( 2). یُفتنون کما یُفتن الذهب، یخلصون کما یخلص الذهب.( کافى، ج 1، ص 370)
[36] ( 3). روش تربیتى اسلام، ص 287 و 288
[37] ( 1). وسائلالشیعه، ج 5، ص 126
[38] ( 2). نهجالبلاغه، نامه 45
[39] ( 3). سوره محمد، آیه 31
[40] ( 4). 1.
[41] ( 5). ویکتور فرانکل: انسان در جستجوى معنا
[42] ( 1). زمینه روانشناسى، ج 2، ص 372
[43] ( 2). بحار، ج 77، ص 147
[44] ( 3). همان، ص 100
[45] ( 4). غررالحکم، فصل 3، ص 47
[46] ( 5). بحار، ج 78، ص 141
[47] ( 6). غررالحکم، فصل 1، ص 430
[48] ( 7). بحار، ج 74، ص 187
[49] ( 1). غررالحکم
[50] ( 2). بحار، ج 74، ص 192
[51] ( 3). نهجالبلاغه، خ 85
[52] دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: دوم، 1380. صص 203 الی 214