244- شناسایى عمل اخلاقى
یکى از اساسى ترین ویژگى هاى یک نظام اخلاقى کارآمد آن است که علاوه بر معرفى ملاک و معیار منطقى جهت ارزیابى زشتى و زیبایى اخلاقى، بتواند راههاى شناسایى مصادیق آنها را نیز آشکارا نشان دهد. یکى از محورى ترین نارسایى هاى نظامهاى اخلاقى بشرى، ناکامى آنها در ارائه راهکارها و رهیافتهاى کارآمد براى شناسایى مصادیق فضیلت و رذیلت اخلاقى است؛ حتى اگر بپذیریم معیارها و ملاکهاى کلى ارائه شده از جانب آنها در باب نیکى ها و پلیدى هاى اخلاقى، صواب باشد.[1]
در نظام اخلاقى اسلام سه رهیافت اساسى با ماهیتى خاص، براى رسیدن به مصادیق فضیلت و رذیلت اخلاقى مورد تأکید قرار گرفته است:
1. عقل[2]
با قبول حسن و قبح ذاتى اعمال و اشیا و با اذعان به توانمندى عقل بشر براى راهیابى و درک این بدى و نیکى، عقل بشرى به عنوان داورى مستقل در نظام اخلاقى اسلام به رسمیت شناخته شده است. طریق عقلانى، راهکارى است مستقل از وحى که خود قادر به شناسایى بسیارى از فضیلتها و رذیلتهاى اخلاقى است. عقل بشرى قاطعانه در مىیابد که نیکىهاى دیگران را باید پاس داشت؛ با آنان چنان رفتار نمود که شایسته آنان است، باید بهمالکیت دیگران بر اموالشان احترام نهاد؛ بهرهمندى خود را وسیلهاى براى اضرار به دیگران قرار نداد؛ تجاوز به دیگران را باید به نحو عادلانه جبران کرد؛ حریم خصوصى افراد را محترم شمرد و دهها و صدها قضیه از این دست که هر یک اصلى از اصول فضیلتهاى اخلاقى است. بخشى از مشترکات اخلاقى موجود در بین مکاتب اخلاقى الهى و بشرى، معلول دریافتهاى عقل بشر از زشتى و زیبایى اخلاقى است. البته بهدلیل ناتوانى عقل در فهم بسیارى از جزئیات اخلاقى، هرگز بهتنهایى از عهده مهندسى ساختار یک ساختمان اخلاقى جامع و کامل برنمى آید.
2. فطرت (دل)[3]
وجود گرایشهاى فطرى بهسوى نیکىهاى اخلاقى و نفرتهاى درونى نسبت به پلیدىها در سرشت و خمیرمایه جان آدمى، رهیافت قابل اعتماد و مطمئنى است که منشأ آن گوهر پاک و بىآلایش انسانیت و قلب سلیم است. تمایلات فطرى انسان با داشتن مشخصههایى از قبیل مثبت و معنوى بودن، ارادى و آگاهانهتر بودن، و اختصاص آنها به حوزه حیات انسانى، بهسادگى از امیال غریزى و طبیعى موجود در درون آدمى قابل تشخیصاند. بسیارند افرادى که از دانش و فرهنگ رسمى و تمدن و تعلیم و تربیت بیگانهاند، اما به برکت نظاره در این جام جهانبین و آیینه حقنما از سرچشمه زلال معرفت و آثار پایبندى به گوهر مکارم اخلاقى، سیراب و به زیور فضائل اخلاقى آراستهاند. اویس قرنى آن مرد بادیه نشین یمنى بدون آنکه جمال رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیده باشد، در آتش محبت و عشق به فضایل و مکارم او مىسوزد و در هواى وصالش ترک دیار و اموال مىکند. سلمان فارسى در جستوجوى حقیقت و فضیلت، به هر دیر و صومعه سر مىکشد و از راهب مسیحى و خاخام یهودى، سراغ آن را که در صافى دل نشان از او دارد، مىپرسد و در این راه رنج بردگى را نیز به جان مىخرد و سرانجام در نخلستانهاى اطراف یثرب تجلّى آمال و گمشده دل خویش را در سیماى حبیبخدا صلى الله علیه و آله مىیابد و تا آنجا پیش مىرود که از محرمان حریم عترت مىگردد.
قرآن کریم سرچشمه معرفت و راههاى شکوفایى و موانع کارآمدى آن را بارها خاطرنشان کرده است. در سوره شمس پس از قسمهاى مکرر که آخرین آنها سوگند به نفس و جان آدمى است، مىفرماید: «سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد».[4]
مراد از الهام همان علم است که بهصورت تصور و تصدیق در جان آدمى نهاده شده است.
الهامِ فجور و تقوا از جانب خداوند بدین معنا است که بدى و نیکى رفتار انسان را بهطور فطرى به او آموخته است؛ مثلًا انسان بهطور آشکار قادر است پلیدى خوردن مال یتیم را از مصرف اموال خویش، تمیز دهد.[5]
و در سوره روم مىفرماید:
پس روى خویش را به سوى دین یکتا پرستى فرا دار، در حالى که از همه کیشها روى برتافتهاى و حقگرا هستى، به همان فطرتى که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خداى [فطرت توحیدى] را دگرگونى نیست. این است دین راست و استوار، ولى بیشتر مردم نمىدانند.[6]
در این آیه دین که مجموعهاى از باورها و تعالیم اخلاقى، حقوقى و ... است، امرى فطرى انگاشته شده است که شناسایى و گرایش به آن در سرشت آدمى نهادینه گشته است.[7]
3. وحى
دو راهکار پیشگفته اگرچه در بسیارى موارد راهگشاىاند، لکن کارآمدى آنها منحصر به امور کلى و اصولى است و در مقام تعیین و تفصیل جزئیات، سخت آسیبپذیر، ناکارآمد و اختلاف برانگیزند.
بر همین اساس در نظامهاى اخلاقى مبتنى بر خدامحورى، «وحى» رهیافت سومى است که دو طریق پیشین را تکمیل مىکند. وحى بهدلیل توانمندى در تعیین و تفسیر مفاهیم اخلاقى و پرداختن به جزئیات آنها نقش اول را در باب شناسایى عمل اخلاقى دارد؛ اگرچه هیچگاه آن دو را نیز نادیده نمىانگارد، بلکه همواره به شکوفایى و کارآمد کردن آن دو اصرار مىورزد.
در نظام اخلاقى اسلام، فضیلتهاى اخلاقى تحت عناوینى مانند حسنه، حلال و آنچه موجب اجر و ثواب و ورود انسان به بهشت مىگردد، و رذیلتهاى اخلاقى تحت عناوینى مانند ذنب، اثم، حرام و آنچه سبب خسران آدمى و ورود او به جهنم مىشود، معرفى شده است. همچنین جایگاه و اهمیت هر یک از مفاهیم مثبت و منفى اخلاقى با توجه به شاخصههاى دخیل در این باب از قبیل سهل و دشوارى، پنهان و آشکار بودن، چگونگى انگیزه و نیّت فاعل و آثار کمّى و کیفى که به دنبال خواهد داشت، مورد دقت و ارزیابى قرار گرفته است. نکات فراوانى در باب طبقهبندى نیکى و پلیدىهاى اخلاقى در کتاب و سنت، شایسته دقت است که بیان تفصیلى آنها از حوصله این کتاب خارج است.
[1] ( 2). به عنوان نمونه در نظریه اخلاقى کانت که از شاخصترین مکاتب اخلاقى است گفته مىشود: عملى ارزش اخلاقى دارد که مصداق تکلیف و وظیفه بوده و انگیزه و نیت فاعل هم از انجام آن صرفاً عمل به تکلیف باشد. وى در پاسخ به این پرسش که چگونه مىتوان وظیفه را شناخت، پاسخ مىدهد که وظیفه، امر مطلق و کلى است که مىتواند بهصورت قانونىعام مقرر شود. کانت تشخیص این امر را به عهده عقل مشترک بشرى، یا وجدان واگذار مىکند. بدیهى است که این ضابطه بسیار کلى، غیرشفاف و تفسیرپذیر است و در نتیجه کارآمدى این نظریه را در عمل بسیار اندک مىکند.( ر. ک: ایمانوئل کانت: پیشین، ص 12- 34)
[2] ( 3). مراد از« عقل» در اینجا آن دسته از احکام عقلى است که بتواند در تحت قاعده کلى ملازمه بین حکم عقل و شرع قرار گرفته و به مدد این قاعده حکایتگر خواست شریعت باشد. شرایط و چگونگى این امر را باید در مبحث ملازمات عقلیه در منابع اصول فقه جستوجو کرد
[3] ( 1). مراد از« فطرت» در اینجا آن دسته از علوم بدیهى و گرایشهاى درونى، آگاهانه و اختیارى، مثبت و متعالى، و غیراکتسابى است که در تمام انسانها بهطور بالقوه وجود دارد و در صورت فراهم بودن شرایط به فعلیت مىرسد
[4] ( 1). فَأَلْهَمَها فُجورَها و تقواها.( سوره شمس، آیه 8.)
[5] ( 2). علامه طباطبایى: المیزان، ج 20، ص 297- 298
[6] ( 3). سوره روم، آیه 30
[7] ( 4). ر. ک: علامه طباطبایى: المیزان، ج 16، ص 178