196- آداب اخلاقی آموختن: انتخاب استاد شایسته
تأثیر استاد و نوع ارزشها و نگرش ها و جهان بینى و ایدئولوژى او در شاگردان، بر کسى پوشیده نیست. تجربه نشان داده است شاگردان هر اندازه هم که مقاومت کنند، نمى توانند از تأثیرگذارى آشکار و نهان استادان در روند زندگى خود مصون شوند. به همین دلیل است که انتخاب استاد و معلمى شایسته و وارسته همواره مورد توجه و تأکید فراوان اولیاى دین بوده است. امام باقر علیه السلام در پاسخ به این پرسش که منظور از طعام در این آیه که مىفرماید: «فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ إلى طَعامِهِ» چیست، فرمود: «
عِلمُه الذى یأخذه عمّن یأخذه؛[1]
منظور علم است. انسان باید مواظب باشد که علمش را از چه کسى مى گیرد.» دانشجو تا جایى که شرایط به او اجازه مى دهد باید در پى انتخاب استادان شایسته باشد.
اما استاد شایسته کیست و چه شرایطى دارد؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیثى معلم و استاد شایسته را کسى مى داند که شاگردان خود را:
1. از تکبر به تواضع دعوت مى کند؛
2. از حیله گرى و چاپلوسى به خلوص و خیرخواهى فرا مى خواند؛
3. از جهل به علم مى کشاند.[2]
استاد شایسته کسى است که با رفتار خود دانشجو را به کسب فضایل ترغیب و از آلودگى به رذایل اخلاقى دور کند. استادى است که دیدن او انسان را به یاد خدا اندازد و سخن گفتنش بر علم دانشجو بیفزاید.
نکته اى توضیحى
نقش معلم و استاد، بهویژه در علوم اخلاقى و عرفانى نمود بیشترى دارد. موضوع پیر و راهنما در ادبیات عرفانى و اخلاقى ما موضوعى بسیار مهم و اساسى است. عارفان از ما خواستهاند که هرگز بدون داشتن راهنمایى وارسته به وادى سیر و سلوک قدم نگذرایم:
طى این مرحله بىهمرهى خضر مکن |
ظلمات است بترس از خطر گمراهى[3] |
|
و اصولًا، سیر و سلوک بدون استاد و راهنما را کارى بیهوده و بىنتیجه دانسته و تصریح مىکنند که بدون استاد امکان ندارد کسى به سلامت از این وادى عبور کند:
شبان وادى ایمن گهى رسد به مراد |
که چند سال به جان خدمت شعیب کند[4] |
|
در باره پیر و راهنما و داستان بسیار پرخطر و پرآسیب پیرگزینى مطالب گفتنى مهمى وجود دارد، اما در اینجا به یادآورى این نکته بسنده مىکنیم که انتخاب استاد وارسته و شایسته براى سیر و سلوک عرفانى کارى بسیار دشوار است. گوهرهاى واقعى و حقیقى همواره کمیاب بودهاند. در مقابل، گوهرهاى تقلبى و بدلى در هر کوى و برزنى یافت مىشوند. مرحوم علامه بحرالعلوم، از عارفان و عالمان بزرگ عالم اسلام، در اینباره مىفرماید:
و اما استاد عام[5] شناخته نمىشود مگر به مصاحبت در خلأ و ملأ و معاشرت باطنیه و ملاحظه تمامیت ایمان جوارح و نفس او و زینهار به ظهور خوارق عادات و بیان دقایق و نکات و اظهار خفایاى آفاقیه و خبایاى انفسیه و تبدل بعضى از حالات خود به متابعت او فریفته نباید شد؛ چه اشراف بر خواطر و اطلاع بر دقائق و عبور بر ماء و طى زمین و هوا و استحضار از آینده و امثال اینها در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل مىشود و از آن مرحله تا سرمنزل مقصود بس منازل و مراحل است و بس راهروان این مرحله را طى و از آن پس از راه افتاده؛ به وادى دزدان و ابالسه داخل گشته و از این راه بسىکفار اقتدار بر بسیارى از این امور حاصل. بلکه از تجلیات صفاتیه نیز پى به وصول صاحبش به منزل نتوان برد ....[6][7]
[1] ( 1). محمدبن یعقوب کلینى، اصول الکافى، ج 1، کتاب فضل العلم، باب النوادر، حدیث 8
[2] ( 2). لاتَقعُدُوا إلّاالى عالمٍ یَدعُوکم من ثَلاثٍ الى ثلاثٍ: من الکبرِ الى التواضعِ و من المُداهَنةِ الى المُناصحةِ و من الجَهلِ الى العلمِ.( تنبیه الخواطر، ج 2، ص 233)
[3] ( 3). دیوان حافظ.
[4] ( 1). همان.
[5] ( 2). استاد عام در مقابل استاد خاص( پیامبر صلى الله علیه و آله یا امام معصوم علیهم السلام) به کسى گفته مىشود که مأموریت خاصى از سوىخداوند براى هدایت دیگران بر عهده ندارد
[6] ( 3). دو رساله در سیر و سلوک، رساله سیر و سلوک سید بحرالعلوم، ص 81
[7] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 47 الی 49