175- از روش های تربیت اخلاقی در اسلام: پرورش ایمان
ایمان یک حالت قلبى و فرآیند روانى است که جهت گیرى آن در افکار، احساسات و اعمال آشکار مى شود: امام باقر علیه السلام:
الایمان ما کان فى القلب و الاسلام ما علیه التناکح و التوارث.[1]
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله:
الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان العقول.[2]
با ایمان به خداوند متعال، روز باز پسین و فرشتگان یا مأموران تدبیر عالم- که همگى در ایمان به غیب خلاصه مى شود- ابعاد شناختى، عاطفى، اجتماعى و اخلاقى فرد تغییر مى کند و نگرش او در محدوده محاسبات فیزیکى، کمّى و سودجویانه نمى گنجد؛ بلکه این جهت گیرى و جهانبینى انگیزه اى براى شکوفایى استعدادهاى درونى او مى گردد و گسترش وجودى او را در امتداد کمال مطلق محقق مى گرداند. احساس حضور در محضر وجودى
مقدّس با علم بیکران و قدرت بىپایان، عامل مهمى در تربیت و کنترل اخلاقى انسان خواهد بود. بنابراین پرورش ایمان در سراسر وجود انسان با اهرمهاى بسیارى که در اختیار دارد، تربیت اخلاقى را تسهیل مىکند؛ بلکه خود، آفریننده مکارم اخلاق در وجود انسان است.
الکسیس کارل، رابطه ایمان مذهبى و بعد اخلاقى انسان را اینگونه ترسیم مىکند:
فعالیتهاى اخلاقى و مذهبى عملًا با یکدیگر بستگى دارند. احساس اخلاقى، پس از مرگِ احساسِ عرفانى دیرى نمىپاید. انسان در ساختن یک سیستم اخلاقى مستقل از مذهب آنچنان که سقراط مىخواست موفق نشده است. اجتماعاتى که احتیاج به نیایش را در خود کشتهاند، معمولًا از فساد و زوال مصون نخواهند ماند. این از آن جهت است که متمدنین بىایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسئله رشد همه فعالیتهاى باطنى و درونى خود که لازمه یک وجود انسانى است، دلبستگى پیدا کنند.[3]
علامه طباطبائى (ره) در توضیح شیوه هاى اخلاقى، سه مسلک را از یکدیگر متمایز مى کند و مى فرماید:
مسلک اول تهذیب از طریق غایات صالح دنیوى است که همان مسلک عقلى فلاسفه یونان است. مسلک دوم تهذیب از طریق غایات اخروى است؛ مانند حور و قصور، بهشت و دوزخ و ... که آیات قرآن در این زمینه بسیار است و شیوه تربیتى انبیاى الهى نیز بر همین منوال بوده است.
مسلک سوم که مخصوص قرآن کریم است به نوعى با پرورش ایمان و استفاده از معارف الهى، ریشه رذایل اخلاقى را از بین مىبرد ... هر عملى که انسان انجام مىدهد، هدف و غایتش یا بهدست آوردن عزّتى در آن مطلوب است و یا قدرتى است که از آن مىترسد و حذر مىکند. لکن خداوند سبحان مىفرماید: إِنّالعزّة لله جمیعاً.[4] و مىفرماید: أَنّالقوّة للّه جمیعاً.[5]
اگر این معرفت- و باور- محقّق شود، زمینهاى براى ریا و سُمعه، ترس از غیر خدا، امید به جز خداوند، اتکال به غیر او و ... باقى نمىماند. این دو جمله هر گاه براى انسان معلوم گردد- در حدّ باور قلبى- هر رذیله اخلاقى را از انسان پاک مىکند- صفت باشد یا فعل- و انسان را به فضایل اخلاقى مقابل آن مثل تقواى الهى، عزّتمندى به خداوند، کبریایى، استغنا، هیبت ربانى و غیره آراسته مىکند ....[6]
ایمان به وحدانیت خداوند، جهانبینى توحیدى انسان را تنظیم مىکند و انسجام مىبخشد. انگیزهها، اندیشهها، اهداف، عواطف، عادات و افعال، همگى براى تحقّق هدف واحدى که حاکمیت اللّه و رضاى او است همگرایى مىیابند و از اینرو آمال و اهداف دنیوى، نفسانى و شیطانى از آنجا که غیر خدا است و اسباب تشتت و تنازع و حقد و حسد و رذایل اخلاقى دیگر است، کمرنگ مىگردند.
حضور پر احتشام خداوند و فرشتگان رقیب و عتید و اعتقاد به یوم الحساب، مراقبت و کنترل اخلاقى را براى انسان آسان مىکند و هرچه قدرت ایمان بیشتر باشد احساسِ حضور، بیشتر خواهد بود و تربیت اخلاقى آسانتر: «... خداوند همواره بر شما نگهبان است.»[7] «آدمى هیچ سخنى را به لفظ در نمىآورد، مگر اینکه مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مىکند.»[8]
امام على علیه السلام: «خداوند براى هر عملى، ثواب و براى هر چیزى حسابى قرار داده است.»[9]
در شیوه علماى اخلاق- خصوصاً از زمان غزالى به بعد- این روش بسیار مورد عنایت بوده است و بخش قابل توجهى از کتب اخلاقى (مستقیم یا غیرمستقیم) به آن اختصاص یافته است.
افزون بر اینها، از آنجا که اصلاح و تهذیب اخلاق مردم از اهداف اصلى بعثت انبیا بوده است
(بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق)
و پیامها و مواعظ اخلاقى در تعالیم انبیا بخش معظّم سیره و سلوک آنها است، لزومى به تفصیل در موضوع اثبات رابطه میان پرورش ایمان و تربیت اخلاقى نیست. احادیث زیر براى وضوح مطلب کافى است:
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: «ایمان موجب دورى از امور حرام و پاکى از مطامع دنیوى است.»[10] «ایمان چیزى جز بردبارى و بخشندگى نیست.»[11]
امام على علیه السلام: «ایمان درختى است که ریشه آن یقین، شاخهاش تقوا، شکوفهاش حیا و میوهاش سخاوت است.»[12] «راستگویى به منزله سر براى ایمان است.»[13]
امام على علیه السلام: «مؤمن شادمانىاش در صورت و اندوهش در دل است. سینهاى گشاده و نفسى فروتن دارد. بالانشینى را کراهت دارد ... سکوتش طولانى و اوقاتش مشغول است، شاکر و شکیبا است و ....»[14]
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: «کاملترین شما از جهت ایمان، کسى است که اخلاق نیکوترى داشته باشد.»[15]
ویکتور فرانکل روانپزشک و صاحب مکتب معنادرمانى، ایمان مذهبى را یکى از عناصر مهم در حفظ ارزشهاى اخلاقى افراد در اردوگاههاى کار اجبارى مىداند. در ابتدا، فضاى اردوگاهها را چنین توصیف مىکند:
... روزى پلیسى که در اردوگاههاى ما کار مىکرد، به من گفت در اردوگاه دنبال تکهاى از گوشت مردار انسانى مىگردد. سرانجام آن را در کاسهاى روى آتش یافته بود ... آدمخوارى اردوگاه ما را فراگرفته بود.[16]
... ما که در اردوگاه اسیران زیستهایم، مردانى را بهیاد مىآوریم که کلبه به کلبه مىرفتند و به زندانیان دیگر دلدارى مىدادند و حتى آخرین تکه نان خود را به آنان مىبخشیدند ...[17] انسان هرگز بهسوى رفتار اخلاقى کشانده نمىشود، بلکه تصمیم مىگیرد که اخلاقى رفتار کند. او این کار را براى ارضاى گرایش اخلاقى و یا آسودگى وجدان انجام نمىدهد، بلکه بهخاطر دلیل و علتى که به آن پاىبند است، بهخاطر کسى که دوستش دارد و یا بهخاطر خداى خویش انجام مىدهد ... من فکر مىکنم همه افراد مقدس منظورى جز خدمت به خدایشان نداشتند و تصور نمىکنم هرگز مقدس شدن، هدفِ اصلى آنها بوده است؛ چه اگر چنین بود کمالگرایى را بر مىگزیدند.[18]
وى با استناد به جمله نیچه که گفته بود: «کسى که چرایى زندگى را یافته است با هر چگونگى خواهد ساخت» مىگوید:
در اردوگاه کار اجبارى نازىها، این نکته به خوبى به اثبات رسید که همه کسانى که تصور مىکردند کار و وظیفهاى در انتظار شان است (در قبال معنایى که به آن معتقد بودند) شانس بیشترى براى زنده ماندن داشتند. (این نکته بعدها توسط متخصصین آمریکایى در ژاپن و کره به اثبات رسید).[19]
ویلیام جیمز روانشناس بزرگ آمریکایى نیز بُعد اخلاقى ایمان دینى را از قول امرسون اینگونه به تصویر مىکشد:
... در روح آدمى عدالتى وجود دارد که کیفر و پاداش آن بىمعطلى و قطعى است. کسى که پلیدى و زشتى را از خود به در کند، پاکى و خوبى را در بر کرده است و کسى که قبلًا مردِ قلباً درستى باشد، در قلب او خداوند جاى دارد. با این عدالت و درستى که این مرد در قلب خود دارد، خداى ازل و ابد، خداى بزرگ را در قلب دارد.
اگر کسى نیرنگ بزند و خدعه به کار برد، او خود را گول زده و خود را نشناخته است. باطن هر کس همیشه به خوبى شناخته مىشود، هیچوقت دزد، ثروتمند نمىشود و کسى که به فقرا کمک مىکند، هیچگاه بىچیز نمىگردد.
قتل از پشت دیوارهاى سنگى صدا در مىآورد.
کوچکترین ذرهاى از دروغ و غش که در چیزى باشد، مثلًا شائبه خودخواهى، وسوسه، تظاهر و ریا، نتیجه کار شما را فاسد خواهد کرد. اما اگر راستگویى کنید همه چیز و همه کس جاندار و بىجان شاهد صداقت شما خواهد بود ...
عشق، عدالت، محبت، خوشخُلقى و صبر همه از یک منبع زلال سرچشمه دارند. از این رو هر چه آدمى از این «غایت آمالها» دور شود، از سرچشمه قدرت و کمک که ممکن است از آن بهرهمند گردد، دور مىشود. در نتیجه وجود او متزلزل و بىپناه شده به تدریج ضعیف و کوچک گردیده به ذرهاى و نقطهاى بدل شده در نهایت زشتى و پستى به قعر مرگ و نیستى مىافتد. درک و فهم این قانون در آدمى فکر و احساسى بر مىانگیزد که ما آن را احساسات مذهبى مىگوییم. نیرویى شگرف که هم جذب مىکند و هم شاد مىسازد. عطر نسیم کوهستانى که جهان را معطر مىسازد از اوست؛ به آسمانها و کوههاى بلندْ جلال و عظمت مىبخشد؛ آواز آمیخته به سکوت ستارگان از او است؛ همه زیبایىها و قشنگىها از او است؛ او است که آدمى را بىنهایت مىسازد. وقتى که آدمى مىگوید «من وظیفه دارم»، هنگامى که عشق و محبت به او امر مىکند، هنگامى که در اثر الهام از عالم بالا کار بزرگ و نیکویى را انتخاب مىکند، در اینوقت است که روح او سرشار از ترنم سرود عالم خرد جهانى مىشود ....[20]
در حقیقت، ایمان انسان به خدا، با ورود به ضمیر ناخودآگاه (گوستاویونگ، محتواى ضمیر ناخودآگاه را شامل خدا، روح و نیروهاى غیبى مىداند)[21] بر بسیارى از نگرشهاى دیگر او، مثل نگرش به معناى زندگى و هدف زندگى، تأثیر مستقیم و جدّى دارد و اینها به نوبه خود نگرشهاى فرد در باب خوب و بد، درست و نادرست و ... را شکل مىدهند؛ تا بالأخره رفتارهاى فردى، اجتماعى، اخلاقى و مناسبتهاى بین فردى نیز از همان نگرشهاى اولیه و اساسى تأثیر مىپذیرند.
شیوههاى ورود به ناخودآگاه فرد، چهار راه اساسى دارد که غیر از آخرى همگى طبیعى است:
1. برنامه ریزى هاى دوران کودکى؛
2. هنگام هیجانات شدید مثبت یا منفى؛
3. تلقین به نفس در حالت هوشیارى: به این صورت که جملات و مفاهیم خوب و مثبت را در زمانى مناسب و آرام و همراه با توجه، با صداى بلند براى خود تکرار کند4- روش هیپنوتیزم
[1] ( 3). میزان الحکمه، ج 1، ص 300
[2] ( 4). همان، ص 302
[3] ( 1). نیایش، ص 28
[4] ( 2). سوره یونس، آیه 65
[5] ( 3). سوره بقره، آیه 165
[6] ( 1). المیزان، ج 1، ص 354- 360
[7] ( 2). سوره نساء، آیه 1
[8] ( 3). سوره ق، آیه 18
[9] ( 4). غررالحکم
[10] ( 5). کنزالعمّال، خ 58
[11] ( 6). همان، خ 57
[12] ( 1). غررالحکم
[13] ( 2). همان
[14] ( 3). بحار، ج 69، ص 411
[15] ( 4). همان، ج 71، ص 387
[16] ( 5). انسان در جستجوى معنا، ص 64
[17] ( 6). همان، ص 47
[18] ( 7). همان، ص 145 و 146
[19] ( 1). همان، ص 155
[20] ( 1). ویلیام جیمز، دین و روان، ص 7 و 8
[21] ( 2). روانشناسى ضمیر ناخودآگاه، ص 92
[1] دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: دوم، 1380. صص 234 الی 239