150- اخلاق توجه قلبى
همگان به تجربه دریافته اند که تا کسى چیزى را نشناسد و به کمالات آن آشنا نگردد، بدان علاقه نشان نمى دهد و به آن محبت نمى ورزد و تا به آن محبت نورزد، دل مشغول آن نمى شود و به آن توجه نمى کند. بر این اساس، اصل بنیادین هر توجه، افزون بر معرفت، محبت است. سعیدالدین فرغانى مى نویسد: «بدان که حبّ اصل در هر توجه است.»[1] از اینرو هر که به معرفت توحیدى رسید، خداى سبحان محبوب وى گردید و هر چه محبت الاهى در وى فزونى یافت و آتش آن بر خرمن دل بیشتر شعله کشید، وجوه تعلقى نفس آرامآرام مىسوزد و دام آن وجوهِ مشغلهساز آهسته آهسته برچیده مىگردد و در نتیجه توجه به خداى محبوب افزایش مى یابد تا آنکه به سر حد توجه تام دایمى مىرسد. امام صادق (ع) مى فرماید:
اصل حبّ، تبرى از غیر محبوب است.[2]
آنگاه که بر سرّ بنده پرتو افکند، آن را از همه مشاغل و از تمامى یادها جز خداى سبحان خالى مى کند.[3]
زیرا به فرموده امیرمؤمنان (ع) حبّ الاهى آتشى است که بر چیزى عبور نمى کند، جز آنکه آن را مى سوزاند.[4] از اینرو داود قیصرى مى گوید: «این اتصاف (یعنى فناى وجوه تعلقى نفسى در وجه سرّى الاهى)، جز با توجه تام به جناب حق مطلق سبحانه، حاصل نگردد و این توجه نیز جز با محبت پنهان در بنده ممکن نباشد.»[5]
اکنون این پرسش مطرح مى شود که راز اشتداد محبت چیست؟ به دیده عارفان، اشتداد محبت با ازدیاد تناسب در ارتباط است. سعیدالدین فرغانى مىنویسد: «محبت حکم مناسبت است.»[6] این تناسب از تشابه وصفى بین محب و محبوب برمىخیزد و این تشابه با وجود اوصاف مشترک پدید مىآید. از اینرو هرچه اوصاف اشتراکى در محب بر اوصاف امتیازى غلبه کند تشابه و تناسب بیشتر مىشود و در نتیجه محبت فزونى مى یابد.
صدرالدین قونوى نیز مى گوید: «برخى گونه هاى محبت، نتیجه مناسبت میان بعضى صفات محب و محبوب است که به لحاظ این صفت مشترک متحدند؛ اگرچه حظّشان از آن صفت متفاوت است ... به دیده ما در مشرب تحقیق، محال است که کسى دیگرى را از حیث آنچه مغایرت اوست، دوست بدارد؛ [ولى] بهموجب حکم معناى مشترک بین آن دو مناسبت ثابت مىگردد؛ مناسبتى که با غلبه اوصاف اتحادى بر اوصاف امتیازى گسترش مىیابد»[7] و «هر چه این اوصاف اتحادى بیشتر گردد، محبت نیز افزایش یابد.»[8]
برترین محبوب، خداى سبحان است که سالکان بهعنوان محبّان او در ره سلوک هستند؛ از اینرو رهپویان صراط توجه، باید براى تحصیل محبت درصدد ایجاد تناسب و تشابه با خداى محبوب برآیند که این نیز با تزیین دل به اوصاف و کمالات الاهى صورت مىپذیرد؛ کمالاتى که براى مولاى محبوب «اسماى حسنا» و «صفات علیا» نام دارند؛ مانند حلیم و وفى و براى بنده محبّ «فضایل اخلاقى» نام دارند که به صورت بذرهاى ناشکفته، در زمین فطرت گنجانده و نهفته شدهاند و باید پرورش یافته، بارور گردند.[9]
[1] ( 1). سعیدالدین فرغانى، منتهى المدارک، ج 1، ص 238( با اندکى تلخیص).
[2] ( 2).« و لأن أصل الحب التبرى عن سوى المحبوب.»(( منسوب به) الامام جعفر بن محمد الصادق( ع)، مصباح الشریعة، ص 557.)
[3] ( 3).« حبّ الله اذا اضاء على سرّ عبده أخلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوى الله.»( همان، ص 549.)
[4] ( 1).« حبّ الله نار لایمر على شیء الا أحترق.»( محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 67، ص 23.)
[5] ( 2). داود قیصرى، شرح فصوصالحکم، ص 147.
[6] ( 3). سعیدالدین فرغانى، مشارق الدرارى، ص 336.
[7] ( 4). صدرالدین قونوى، النفحات الالهیة، ص 51 و 52؛ محمد بن فنارى، مصباح الأنس، ص 557.
[8] ( 5). صدرالدین قونوى، شرح الأربعین حدیثاً، ص 140.
[9] فضلى، على، علم سلوک، 1جلد. صص 249 الی 252