151- گونه هاى فضایل اخلاقى
فضایل اخلاقى انسان که در فطرت گنجانده شده اند، همانند
اسماى الاهى دوگونه اند:
1- فضایل سلبى فضایلى هستند که
مفاد تنزیهى داشته، نواقص را از دل و جان آدمى نفى مىکنند؛ نواقصى چون گناه که
موجب دورى بنده از مولاى هستى مى شود؛ مانند قداست و طهارت (همانند اسم قدوس) و
تقوى (همانند اسم تقوى).
2- فضایل ایجابى هم فضایلى هستند که مفادثبوتى داشته، کمالى از کمالات را براى دل و جان انسانى اثبات مى کند، کمالاتى که همانند کمالات الاهى هستند، مانند حلم (همانند اسم حلیم) و وفا (همانند اسم وفى).
فضایل ایجابى دو دسته اند:
الف- فضایل نفسى فضایلى حقیقى هستند که جان و دل آدمى براى اتصاف به آنان به
وجود دیگران نیازى ندارد؛ از اینرو تعقل آنها منوط به اعتبار غیر نیست؛ مانند صدق
و راستى (همانند اسم صادق) و عزت و بزرگوارى (همانند اسم عزیز).
ب-فضایل تعاملى فضایلى اضافى هستند که دل انسانى براى اتصاف به آنان منوط به وجود دیگرى است و تعقل آنها به اعتبار غیر توقف دارد. از اینرو در مفاد هر یک از آنها «نسبت به» گنجانده شده است. چنین فضایلى از نحوه تعامل انسان با دیگران برمى خیزد؛ رأفت (همانند اسم رئوف) و جود و بخشش (همانند جواد).
فضایل تعاملى نیز دو قسم وصفى و فعلى دارند:
فضایل وصفى فضایلى هستند که فقط و فقط جنبه تعاملى با دیگران دارند؛ اما جهت تأثیرى و فعلى ندارند؛ مانند حلم و بردبارى (همانند اسم حلیم) و رفق و نرمش (همانند اسم رفیق)؛ اما فضایل فعلى فضایلى هستند که نه تنها داراى جنبه تعاملى هستند، جهت تأثیرى و فعلى (مانند خیر رسانى) نیز دارند؛ مانند رأفت (همانند اسم رئوف) و عطا و بخشش (همانند اسم معطى). البته باید توجه داشت در قبال فضایل اخلاقى تعاملى، فضایل عرفانى تعاملى نیز وجود دارد؛ زیرا فضایل اخلاقى تعاملى فضایلى هستند که از سر معامله بنده با دیگر بندگان به وجود مىآیند و مشابه اسما و صفات الاهىاند؛ مانند حلیم و رئوف؛ اما فضایل تعاملى عرفانى فضایلى هستند که از معامله بنده با مولاى هستى رخ مى گشایند و از آثار و ثمرات معرفت قلبى به اسماى الاهى هستند؛ مانند توکل که اثر اسم وکیل، صبر که اثر اسم حاکم و رضا که اثر اسم حکیم است و ما در فصل هشتم به آن خواهیم پرداخت.
با این بیان، نکته اى سر مى گشاید که چه بسا یک فضیلت، دو بعد اخلاقى و عرفانى داشته باشد؛ مانند شکر که اگر شکر از خلق باشد، فضیلت اخلاقى و اگر شکر از خدا باشد، فضیلت عرفانى به حساب مى آید.
در فرهنگ عرفانى به سالکى که کوشیده فضایل اخلاقى نهفته در فطرت را بپروراند و آنها را بهعنوان خُلق در جان و دل، ملکه و سجیه خویش سازد و دل را آیه و آینه اسماى الاهى گرداند و همانند و مشابه خداى سبحان سازد، صاحب مقام «تخلّق» و «عبادله» خوانند. ملاعبدالرزاق کاشانى در تعریف تخلّق مىگوید:
تخلق، قیام بنده به اسماى الاهى است؛ به آن نحوى که شایسته بندگى است، همانگونه که قیام خداى سبحان به آن اسما به نحوى است که شایسته قدس ربوبى است. پس نسبت اسماى الاهى به حق تعالى بر وجه شایسته خداوندى و به بنده بر وجه شایسته بندگى است.[1]
وى در تعریف عبادله مىنویسد:
عبادله ارباب تجلیات اسمایى هستند که هرگاه به حقیقت اسمى از اسماى الاهى متحقق شوند و به صفتى که حقیقت آن اسم است متصف گردند، به اندازه عبودیت و بندگى به آن اسم نسبت داده مىشود.[2]
در این صورت، به آنان بنده آن اسم و در اصطلاح «عبدالاسم» مىگویند؛ مانند عبدالحلیم و عبدالرفیق. بر این اساس، محیىالدین ابنعربى، در دو اثر عبادله و کشف المعنى عن سرّ الاسماء الحسنى و عبدالرزاق کاشانى در دو کتاب اصطلاحات الصوفیة و لطائف الأعلام فى إشارات أهل إلالهام و نیز فیض کاشانى در اثر علم الیقین به مسئله عبدالاسم پرداختهاند.[3][4]
[1] ( 1). عبدالرزاق کاشانى، لطائف الأعلام فى إشارات اهل إلالهام، ص 161.
[2] ( 2). همو، اصطلاحات الصوفیة، ص 86.
[3] ( 3). در روایتى از کعب الاحبار آمده است:« اسم نبى مکرّم( ص) نزد بهشتیان عبدالکریم، نزد جهنمیان عبدالجبار، نزد عرشیان عبدالمجید، نزد سایر فرشتگان عبدالحمید، نزد پیامبران عبدالوهاب، نزد شیاطین عبدالقهار، نزد جنیان عبدالرحیم، نزد کوه عبدالخالق، نزد خشکى عبدالقادر، نزد دریا عبدالمهیمن، نزد ماهیان عبدالقدوس، نزد تشنهکامان عبدالغیاث، نزد جانوران عبدالرزاق، نزد درندگان عبدالسلام، نزد چارپایان عبدالمؤمن نزد پرندگان عبدالغفار است.»( محسن فیض کاشانى، علم الیقین، ج 1، ص 617.)
[4] فضلى، على، علم سلوک، 1جلد. صص 257 الی 259