204- مفهوم اخلاق سیاسی
اخلاق سیاسی (political Morality )
آراسته شدن به همه فضایل اخلاقى براى عموم مردم، پسندیده و ضرورى است و هیچکس از داشتن هیچ فضیلتى، معاف و مستثنا نیست، اگر چه همه مردم، مجال فعلیت بخشیدن به هر فضیلتى را نیابند. بطور مثال سخاوت براى انسان یک فضیلت است، خواه ثروتمند باشد، خواه فقیر. ثروتمند مىتواند فضیلت خویش را به فعلیت برساند و بخشى از ثروت خویش را به دیگران ببخشد، ولى فقیر، از فعلیت بخشیدن به صفت سخاوت ناتوان است. حال اگر بگوییم «سخاوت صفت ثروتمندان است.» سخن به گزاف نگفتهایم، در عین حال آن را از فقیران سلب نکردهایم. همین طور اگر بگوییم: حلم، صفت دانشمندان است، عفت و پاکدامنى، صفت زنان است و ... منظور این است که چنین صفتى، در عین فراگیرى براى عموم، براى این افراد، ضرورىتر و زیبندهتر است؛ مراد از «اخلاق سیاسى» نیز، آن دسته از فضایل اخلاقى است، که در عین فراگیرى براى همه، براى سیاستمداران ضرورت بیشتر مىیابد، چرا که آنان بیش از دیگران، فرصت تحقّق بخشیدن به آنها را مىیابند.(الهامى نیا، 1385: 19-18)
سیاست (Diplomacy, Policy)
سیاست در لغت از ریشه «سَوَسَ - ساس» است چنانکه در فرهنگنامهها به معانی ذیل آمده است: حکومت کردن، حکومت، داوری، تنبیه (معین، 1388، کلمه سیاست). امور مربوط به اداره کشور، برنامه کار یا شیوه عمل یک فرد یا نهاد یا کشور برای اداره امور، تدبیر و درایت و خردمندی بویژه در اداره امور، حسابگریهای زیرکانه و منفعتجویانه (انوری، 1381، ذیل کلمه سیاست). ابن منظور در معنای آن به اصل، طبع، خلق و سجیّت اشاره نموده است.(ابن منظور، 1992ق، ماده سوس) و طریحی، آن را به معنای اقدام بر کاری بر اساس مصالح و رعایت منافع آورده است. (طریحی، بیتا، ماده سوس)
خواجه نصیرالدین طوسى در تبیین مفهوم سیاست مىنویسد: انسان به طور طبیعى باید زندگى اجتماعى داشته باشد و لازمه زندگى اجتماعى تزاحم و برخورد افراد و گروهها با یکدیگر است که در نتیجه، به فساد و فناى جامعه منجر خواهد شد. از اینرو، باید تدبیرى اندیشید تا هر گروهى در جایگاه شایسته خویش قرار گیرد، به حقّ خود قانع شود و دستش از تجاوز و تصرّف عدوانى در حقوق دیگران کوتاه گردد و در گردش چرخ اجتماع سهیم شود. چنین تدبیرى را سیاست نامند.(طوسى، 1360: 210)
امام خمینی (ره) سیاست را هدایت جامعه در جهت مصالح دنیوی و اخروی میداند و تأکید میکند که سیاست این است که جامعه را هدایت کند و تمام مصالح جامعه را در بر بگیرد و افراد را به طرف آنچه که صلاحشان است هدایت کند. صلاح ملّت، صلاح فرد است و این مختص انبیاء (ع) و ائمه اطهار (ع) و علمای بیدار اسلام است و دیگران از عهده این سیاست و اداره آن بر نمیآیند.(خمینی، 1378، ج13: 432). بنابراین امام (ره) سیاست را تدبیر، مدیریت و رشد و پرورش دادن و هدایت کردن افراد جامعه به مصالح دنیوی و اخروی میداند. در دیدگاه امام (ره) موضوع سیاست همان تربیت است نه قدرت. (خمینی، 1378، ج14: 153). سیاست به معنای حقیقی در منظر امام (ره)، مدیریت، توجیه و نظمدهی به زندگی انسانها در مسیر حیات معقول است. (جعفری، 1371: 40-39)
امام خمینی به وجود دو نوع سیاست قائل است: سیاست معمول در دنیای حاضر که سیاست گذاران غیرمذهبی آن را طراحی و اجرا می کنند و سیاستی برخاسته از متن دین که با عینیتهای موجود در حوزه سیاست کنونی دنیا تفاوت ماهوی و صوری دارد. سیاست نوع اول را با استفاده از مبانی فکری حضرت امام(ره) میتوان سیاست ضاله و سیاست دوم را سیاست عادله نامید. در جای دیگری نیز ایشان به سیاست عادله در بیان خود اشاره کرده و آن را پذیرفتهاند: «اسلام برای اقامه حکومتی عدل گستر آمده است».(خمینی، 1369: 20)