68- ششمین حال از احوالات عارفان راستین: شوق
وَ لَیَعْلَمَ الَّذینَ أُوُتوا الَعِلمَ أَنًّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ.
عالمان باید بدانند که حقّ از جانب خدای تو است. پس ایمان بیاورند و دلهای آنها خاضع گردد.
شوق، دریافت لذّت محبّت و عشقی است که لازمة ارادة شدید و آمیخته با رنج مفارقت است، و در حال سلوک پس از شدّت ارادت، شوق ضروری است.
شوق، ارادة مؤکّد است به طوری که انسان با آن هم محبّت مطلوب و مراد را بچشد و هم از هجرانش رنج ببرد. از این رو شوق با درد همراه است و مشتاق، همیشه درد فراق دارد. ولی این درد فراق برای درک کمال مراد است یعنی وقتی مراد و محبوب کمال باشد و مرید به او نرسد، این نرسیدن و هجران، دردآور است، بنابراین در هر شوقی، دردی نهفته است اما این درد، لذیذ و تحمّلپذیر است و زمینة وصول را فراهم میکند.
شوق بر دو قسم است:
الف- شوق محبّان صفات خدا: همچون لطف و رحمت و احسان.
ب- شوق محبّان ذات: که در پی اتّصال به ذات خداوند و قرب اویند.
این شوق بسیار کمیاب است چرا که بیشتر مردمان طالب رحمت خدایند نه خود خدا. صاحبدلی گفته است: چندین هزار عبدالرّحمن، عبدالرّحیم و عبدالکریم میبینی و یک عبدالله نمیبینی یعنی طالبان رحمت بسیار و طالبان خدا کم هستند. بهشت طالبان خدا دیدار اوست. و بهشت بیلقای خدا گویی برای آنها جهنّم است. حالِ شوق بادوام، محبّت تداوم مییابد و مادام که محبّت باقی است شوق هم لازم است. بنابراین شوق نیازمندی قلبها به دیدار محبوب است هر چه محبّت بیشتر باشد شوق دیدار افزونتر خواهد شد.