140-حضور در صحنه : از بایسته هاى اخلاقى سیاسى
براى افراد متدیّن، تقویت دمادم بایسته هاى اخلاقى، پا به پاى اصول، ضرورى است و خلأ هر یک از آنها کاستى در کمال ایمان، محسوب مى شود. چنان که وجود یکایک آنها سبب تکامل روحى، دینى و اجتماعى است و به همین دلیل شایسته و بایسته است که بدانها متّصف شد.
از جمله این بایسته ها می توان به حضور درصحنه، تعظیم شعائر، آزادگى و استقلال فکرى، عزّت نفس، غیرت سیاسى، حفظ اصالتهاى فرهنگى و احترام به قانون اشاره نمود در این مقال فقط به حضور در صحنه با نگرش اخلاقی تشریح و تبیین می شود:.
حضور در صحنه
ارکان اصلى یک حکومت را رهبرى، قانون و مردم تشکیل مىدهند که اگر هر یک، نقش خویش را بخوبى ایفا کنند، جامعه قوام مىیابد و به سوى اهداف خود پیش مىرود و برعکس، اگر رهبرى، داهیانه نباشد یا قانون ناقص باشد یا مردم نسبت به قانون و فرامین رهبر، بىتفاوت گردند، نظام دچار تزلزل مىشود و رو به ویرانى مىنهد.
در اسلام، دورکن نخست از سوى خدا تأمین شده است؛ رهبر- اعمّ از پیامبر، امام و ولى فقیه- کاملترین فرد جامعه است و قوانین آن نیز در اوج صلابت و استحکام و به دور از هر گونه خدشه است، همان گونه که خداوند، درباره قرآن- که ارزندهترین قوانین را در بر دارد مىفرماید:
«انَّهُلِکتابٌ عَزیزٌ* لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ»[1]
بدرستى که قرآن، کتابى شکست ناپذیر است که باطل از پیش و پس به آن راه ندارد، چرا که از سوى خداوند حکیم و ستوده نازل شده است.
همچنین به شکلهاى گوناگون از پیروان خویش مىخواهد که نسبت به رهبرى و همه قوانین اسلام وفادار باشند، در همه صحنهها حضور یابند و از بىتفاوتى، انزوا طلبى و منفى بافى، بشدّت پرهیز کنند. چنین وظیفهاى موضوع همین بخش است که در چهار عنوان تبیین مى گردد.
الف- ضرورت حضور
قرآن مجید با تعابیر گوناگونى از مردم مى خواهد که در همه صحنههاى اجتماعى حضور فعّال داشته باشند، از جمله مى فرماید:
«یا ایُّهَاالَّذینَ امَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَلِلَّهِ»[2]
اى مؤمنان، کاملًا به عدالت، قیام کنید و براى خدا شهادت دهید.
«یا ایُّهَاالَّذینَ امَنُوااتَّقُوااللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[3]
اى کسانى که ایمان آوردهاید، تقواى الهى پیشه کنید و با صادقان باشید.
در آخر سوره فتح (48) نیز پیروان واقعى پیامبر صلّىالله علیه و آله را به مزرعهاى سرسبز تشبیه مىکند که دائم در حال جوانهزدن و رشد و نمو است و ضمن بالندگى و پایندگى، سبب خشم کفّار مىگردند. چنان که در آیه 60 سوره انفال (8) نیز ضمن دستور آمادگى رزمى، مسلمانان را از دشمنان پیدا و پنهان، بر حذر مىدارد.
پیام مشترک آیات یاد شده و مانند آن، حضور دائمى مسلمانان در صحنههاى گوناگون سیاسى- اجتماعى است، همانگونه که در آیه 110 سوره آل عمران (3)- که امّت اسلامى را با وصف «بهترین امّت مىستاید- بر حضور در صحنه فرهنگى، تصریح دارد.
بر این اساس، لازمه ایمان به خدا، هشیارى، بیدارى و حضور مستمّر مسلمانان در صحنه هاى گوناگون اجتماعى، سیاسى، نظامى و نصرت و پشتیبانى رهبر و مسؤلان مملکت در امور جارى در حد توان است و به هیچ روى نباید مورد مسامحه و اهمال قرار گیرد، گر چه در برخى موارد به جانبازى و شهادت نیز بینجامد؛ حضرت امام حسین علیهالسلام پیرامون اوضاع زمان خویش مى فرماید:
«... الا تَرَوْنَ انَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ و انَّ الْباطِلَ لایُنْتَهى عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فى لِقاءِاللَّهِ ...»[4]
آیا نمى بینید که حق اجرا نمىگردد و جلو باطل، سد نمىشود؟ در چنین وضعى، مؤمن باید مشتاق (مرگ و) دیدار خدا باشد.
ب- گونه هاى حضور
پایبندى به این وظیفه مهم اسلامى در هر زمان و مکان، شرایط خاص خود را مىطلبد که با عقربه بینش صحیح سیاسى- اجتماعى و درک و حسّاسیت مسلمانان قابل تشخیص است؛ گاه حضور یک نفر در سرنوشت جامعه تأثیر دارد[5] و گاه، غیاب، عین حضور است و حضور، جرمى نابخشودنى محسوب مىشود چنانکه اعتصاب، کمکارى، فرار از سربازخانه، ندادن بهاى آب وبرق و مانند اینها در دوران انقلاب، عملى انقلابى به حساب مىآمد، ولى همه این کارها پس از پیروزى، مخالفت با انقلاب و جرم است.
در زمان امام صادق علیهالسلام، بنىعباس و طرفدارانشان بر ضد بنىامیّه قیام کردند؛ «ابومسلم خراسانى» در منطقه خراسان و «ابوسلمه» در عراق، سر کرده شورشیان بودند، هر یک از آنها بطور جداگانه نامهاى خدمت امام صادق (ع) فرستادند و از آن حضرت خواستند تا به آنها بپیوندد و رهبرى نهضت را به دست گیرد، ولى امام با درک عمیق سیاسى دریافت که آنان در گفته خود صادق نیستند و آهنگ آن دارند که از حضور امام به نفع خویش سود ببرند، از این رو، پیک ابومسلم را از خانه خویش بیرون کرد و هیچ پاسخى به او نداد.[6] و نامه ابو سلمه را نیز سوزاند و پاسخى به آن نداد.[7]
ولى همین امام همام در مسافرتى به کوفه شنید که مأموران حکومت، زنى را به جرم حمایت از فاطمه زهرا سلاماللّه علیها دستگیر و زندانى کردهاند، امام آن قدر گریست که محاسنش خیس شد، سپس به بشّار مکارى- که این خبر را براى آن حضرت آورده بود- فرمود برخیز تا به مسجد سهله برویم و براى رهایى آن بانو دعا کنیم.[8]
در زمان حاضر، اقدامات زیر از نمونههاى بارز حضور در صحنه است:
- شرکت در انتخابات، همهپرسى، تظاهرات و اجتماعاتى که به پشتیبانى از نظام، انقلاب و مسلمانان مظلوم دنیا برپا مىشود.
- حضور آگاهانه و حکیمانه مسؤولان سیاسى کشور در صحنههاى بینالمللى و دفاع از آرمانهاى اسلام و انقلاب کهاز سوى امام راحل ورهبر عظیمالشأنانقلاب ترسیمشده و مىشود.
- شرکت در نمازجمعه و جماعت و حضور فعال در مراسم مذهبى، بویژه در محرم و صفر و ....
- حضور فعال در سازندگى کشور و ارائه طرحها، اختراعات و ابتکارات به مراجع صلاحیتدار.
- هشیارى نسبت به عملکرد ضد انقلاب داخلى و خارجى و معرّفى آنها به مسؤولان کشور.
- مقابله با تهاجم و شبیخون فرهنگى دشمنان اسلام، به هر نحو ممکن.
- تلاش مستمّر در بسیج و آمادگى رزمى و دفاعى در زمان صلح.
- حضور بىبهانه و خالصانه در جبهه، هنگام وقوع جنگ.
- خوددارى از هر گونه خبرچینى و اطلاعرسانى به نفع دشمن و دقّت در حفظ اسرار مملکت.
امامخمینى قدّس سرّه به انحاء گوناگون از ملّت شریف و سرافراز میهن اسلامى مىخواست که حضور همه جانبه خود را در صحنههاى گوناگون نظام جمهورى اسلامى حفظ کنند، از جمله در وصیتنامه سیاسى- الهى خود مىنویسد:
«به ملّت عزیز ایران توصیه مىکنم که نعمتى که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید، همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسدارى نمایید و در راه آن- که نعمتى عظیم الهى و امانت بزرگ خداوندى است- کوشش کنید و از مشکلاتى که در این صراط مستقیم پیش مىآید نهراسید.»[9]
ج- سیره اولیا
اولیاى الهى- اعم از پیامبران، اوصیا، صدّیقان، صالحان وشهیدان- همواره در متن مسائل اجتماعى قرار داشتند و با تمام وجود در بهینهسازى همه جانبه جامعهاى که در آن زندگى مىکردند، مىکوشیدند، بطور مثال:
- حضرت نوح علیهالسلام 950 سال مردم را به دین الهى دعوت کرد؛ امّا آنان او را تکذیب کردند، آزار رساندند و حتى مورد استهزا قرار دادند، ولى آن فرستاده خدا هیچگاه صحنه را خالى نکرد، قرآن مجید در چندین سوره، حضور فعّال و خستگىناپذیر این پیامبر سترگ را بیان کرده سوره (71) را نیز بدو اختصاص داده است.
- حضرت ابراهیم علیهالسلام نیز از پیامبران اولواالعزم بود که از سنین جوانى پا به عرصه حقطلبى نهاد و بدون هیچگونه بیم و هراس به ترویج آیین توحید پرداخت، عنوان قهرمانى بتشکنى را از آنِ خود ساخت، عارفانه در میان خرمن آتش نمرودیان نشست، ولى از تلاش و فعالیت باز نایستاد.
- حضرت موسى علیهالسلام نیز در راه دعوت به سوى خدا هر گونه مشقتى را به جان خرید، با فرعونیان، قارون و سامرى در سه جبهه زور و زر و تزویر جنگید، ولى هرگز یک قدم عقبنشینى نکرد و لحظهاى در ادامه راه تردید به خود راه نداد. او حتى در برابر عناصر سست پیمان داخلى که به او گفتند: «فَاذْهَبْ انْتَ وَ ربُّکَ فَقاتِلا انَّا ههُنا قاعِدُونَ»[10] صحنه را خالى نکرد و با استوارى گفت:
«... رَبِّ انّى لا امْلِکُ الَّا نَفْسى وَ اخى فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَا لْقَوْمِ الْفاسِقینَ»[11]
پروردگارا! من تنها اختیار خود و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیت تبهکار جدایى بیفکن.
- خاتم الانبیا صلّىاللّه علیه و آله نیز در اوان بعثت، پیام حضور و استقامت دریافت مىکند:
«یا ایُّهَاالْمُدَّثِّرُ قُمْ فَانْذِرْ»[12]
اى جامه به خود پیچیده، برخیز و بیم ده.
او نیز در طول 23 سال از هیچ کوششى دریغ نورزید، از روزى که اوّلین پیام وحى را دریافت کرد تا آن روز که به دیدار پروردگارش شتافت، در همه صحنهها حضور داشت؛ از بیان احکام شرعى و پند و اندرز گرفته تا اجراى حدود الهى، فرماندهى جنگ، اقامه جمعه و جماعت، رسیدگى به کارهاى خرد و کلان مردم، حتى از عیادت بیمار، تشییع جنازه، نامگذارى اطفال و ... نیز غافل نبود و بدون تردید، رسول خدا (ص) از نظر کمّى و کیفى، پرکارترین انسان تاریخ است و کسى به پاى او نخواهد رسید.
آن حضرت به امّت خویش نیز سفارش کرد که هیچگاه در برابر توطئهها و هجوم بیگانگان و منافقان، سستى نکنند و از میدان نگریزند. بطور مثال فرمود:
«اذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ عَلى مِنْبَرى یَخْطِبُ فَاقْتُلُوهُ»[13]
هر گاه دیدید معاویه روى منبر من سخنرانى مىکند، او را بکشید.
چنان که روشن است، معاویه مصداق یک حاکم خودسر و منافق است و دستور پیامبر (ص) شامل امثال معاویه در طول تاریخ مىشود، همانگونه که حضرت سیدالشهدا (ع) نیز واقعه عاشورا را منحصر به زمان خود و شخص یزید نکرد، بلکه با درایت و آیندهنگرى اعلام داشت که هر گاه جهان اسلام به حاکم تبهکارى مثل یزید گرفتار مىشود، بر مسلمانان فرض است که در برابر او به پاخیزند و از کیان اسلام دفاع کنند.[14]
سیره اهل بیت وحى بویژه امیرمؤمنان صلوات الله علیه- با همه دسیسههایى که بر ضدّ آنها چیدند- حضور همه جانبه در میدانهایى بود که به سود اسلام و مسلمانان مىانجامید و حضور آن فرزانگان معصوم در کنار خلفا و رفتو آمدشان به دربار پادشاهان ستمگر نیز در همین چارچوب قابل توجیه است، چنان که حضرت على علیهالسلام استراتژى حضور و سکوت خویش را در چند جمله چنین توجیه مىکند:
شما قطعاً مىدانید که من از هر کس دیگر به خلافت شایسته ترم [با این وصف عثمان را انتخاب مىکنید] به خدا سوگند تا امور مسلمانان رو به اصلاح باشد، و تنها بر من ستم رود، از خلافت، دست مىکشم ...[15]
به همین دلیل، تاریخ هیچ گونه بىتفاوتى، منفىبافى و جوسازى برضد خلفا، از آن حضرت به یاد ندارد، بلکه برعکس، همواره براى آنان خیراندیشى مىکرد، علم سرشار خویش را در اختیارشان مىنهاد و از هر گونه رایزنى و مشورت با آنان دریغ نمىکرد، گر چه همواره بر مواضع اصولى خویش پایبند بود و تسلیم جریانهاى انحرافى نشد و آنان را تأیید نکرد.
د- نکوهش بىتفاوتى
به همان نسبت که حضور در صحنه، امرى ضرورى، مورد رضاى خدا و برگرفته از سخن و سیره اولیاى الهى است، بىتفاوتى، منفىبافى و انزوا طلبى، نکوهیده و محکوم است، حتى گاهى بىتفاوتى بحدّى مىرسد که شخص را از زمره مسلمانان و از مرز اسلام خارج مىسازد، خواه این بىتفاوتى در امور اجتماعى، سیاسى و نظامى صورت پذیرد یا در کارهاى اقتصادى، فرهنگى و مانند آن.
رهبر عظیمالشأن اسلام، حضرت محمّد صلّىاللهعلیهوآله، در یک ترسیم کلى از شخص بىتفاوت مىفرماید:
«مَنْ اصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِامُورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[16]
کسى که روز را بدون اهتمام به کار مسلمانان سپرى کند، مسلمان نیست.
این دیدگاه کلّى در برخى از روایات دیگر، مشخص و ریز شده و به عبارتى، نمونههاى بىتفاوتى بیان شده است که در اینجا به سه نمونه آن بسنده مىکنیم.
1- در زمان خلافت امیر مؤمنان علیهالسلام، مردى مرد دیگرى را نگه داشته بود و شخص سومى او را کشته و دیگرى هم ناظر صحنه بوده و هیچ عکسالعملى نشان نداده بود؛ امام، فرد نخستین را محکوم به حبس ابد، قاتل را اعدام کرد و چشم نفر سوم را- به این دلیل که به مقتول کمک نکرده بود- درآورد.[17]
2- امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«مَنْ رَاى اخاهُ عَلى امْرٍ یَکْرَهُهُ فَلَمْ یَرُدَّهُ عَنْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ خانَهُ»[18]
هرکس برادرش را مشغول کارى ببیند که خوشایند او نیست و در حالى که توان دارد، او را از آن کار باز ندارد، به آن برادر خیانت کرده است.
3- رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز مىفرماید:
«ما امَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْاخِرِ مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ»[19]
هر کس سیر بخوابد، در حالى که همسایهاش گرسنه است، به خدا و روز واپسین ایمان نیاورده است.
با این وصف، هیچ مسلمانى، حق ندارد در برابر آنچه که در داخل و خارج کشور اسلامى مىگذرد، بىتفاوت باشد، بلکه هر کس در هر شغل و مسؤولیتى که به عهده گرفته، باید با هشیارى و دقّت عمل، در برابر اسلام و مسلمانان بلکه مستضعفان جهان، احساس مسؤلیت کند، در غیر این صورت، مشمول این سخنان واقع بینانه خواهد شد یا به تعبیر امیرمؤمنان علیهالسلام مرده متحرّکى بیش نخواهد بود. آن حضرت درباره بىتفاوتان در برابر تهاجم فرهنگى و ترک امر به معروف و نهى از منکر مى فرماید:
«... مَنْ تَرَکَ انْکارَالْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَیَدِهِ وَ لِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَالْاحْیاءِ»[20]
هر کسى انکار منکر را با قلب، دست و زبانش ترک کند، مردهاى است میان زندگان.
(علی اصغر الهامی نیا، اخلاق سیاسى، صص 71 الی 80)
[1] ( 1)- فصِّلت( 41)، آیات 41- 42.
[2] ( 1)- نساء( 4)، آیه 135.
[3] ( 2)- توبه( 9) آیه 119. امام باقر( ع) مىفرماید: صادقان، آل محمد( ص) هستند.( مجمعالبیان، ج 5- 6، ص 122، دار المعرفه.)
[4] ( 1)- تحفالعقول، ص 249.
[5] ( 2)- چنانکه درسال 1360 پس از فاجعه هفتم تیر که عدّهاى از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى شهید شدند، لیبرالها درمجلس حاضر نشدند تا تعداد نمایندگان به حدّ نصاب نرسد و مجلس عملًا تعطیل شود، و چند تن از نمایندگان که بشدت در جریان انفجار حزب جمهورى زخمى شده بودند، با همان حال در مجلس حضور یافتند و مجلس با تعداد کافى به کار خویش ادامه داد.
[6] ( 3)- فروع کافى، ج 8، ص 274.
[7] ( 4)- مروجالذهب، مسعودى، ج 3، ص 254، دارالهجرة، قم.
[8] ( 1)- بحارالانوار، ج 47، ص 378- 379.
[9] ( 1)- وصیت نامه سیاسى- الهى امام خمینى، ص 34، سازمان حج و اوقاف و امور خیریه، 1369، قطع جیبى.
[10] ( 2)- مائده( 5) آیه 24.( تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما اینجا نشستهایم!)
[11] ( 3)- مائده( 5)، آیه 25.
[12] ( 1)- مدّثّر( 74)، آیات 1- 2.
[13] ( 2)- بحارالانوار،، ج 33، ص 191.
[14] ( 3)- مطلب بالا از این جمله معروف امام اقتباس شده است:« عَلَى الْاسْلامِ السَّلامُ اذْ قَدْ بُلِیَتِ الْامَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ»( همان، ج 44، ص 326.)
[15] ( 1)- نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه 73، ص 171.
[16] ( 2)- بحارالانوار، ص 337.
[17] ( 1)- بحارالانوار، ج 104، ص 398.
[18] ( 2)- همان، ج 74، ص 190.
[19] ( 3)- همان، ج 78، ص 273.
[20] ( 1)- تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 8، ص 181، دارالصعب، بیروت.