131- جایگاه مهربانى در اسلام
قبل از آن که به بیان جایگاه مهربانى در اسلام و ارزشى که این آئین مقدّس براى آن قائل است بپردازیم، نگاهى به دنیاى پرزرق و برق و به ظاهر متمدّن غرب بیندازیم و ره آورد بیگانگى آنان از اخلاق و معنویّت را به بهانه رشد صنعت و تکنیک ارزیابى کنیم.
متأسفانه امروزه در کشورهاى غربى به رغم پیشرفت هاى علمى و صنعتى، خبرى از عواطف انسانى نیست و فقر عاطفى موجود، بحران معنوى بزرگى را پدید آورده و زندگى را با چهره اى ماشینى، عارى از فروغ مهربانى و محبّت ساخته و به شکلى خشک و بىروح تبدیل کرده است. انسان در این جوامع خود را در میان انبوهى از ماشین، تنها حسّ مى کند. نتیجه این تنهایى، دلتنگى و عدم احساس تعلّق به غیر در انسان غربى، افزایش روزافزون خشونت، قساوت و گسترش جرم و جنایت در این کشورهاست. شاید نقل جملاتى از یک نویسنده مشهور غربى بتواند، دورنمایى از زندگى تاریک و بىفروغ مردم غرب را در دنیاى مدرنِ تکنیک و صنعت به ما ارائه دهد. او مى نویسد:
«در سراسر کشورهاى مرفّه، فریاد عجز و لابه اى آشنا به گوش مى رسد:
میزان خودکشى نوجوانان رو به افزایش است. الکلیسم بیداد مىکند، افسردگى روانى همه گیر شده، بربریّت و جنایت مد روز شده، ....
مددکارى اجتماعى و بهداشت روانى در همه جا رو به گسترش است ....
روانشناسى از مؤسّسه ملّى آمریکا ادّعا مىکند «روان پریشى ... جامعه آمریکا را که آشفته، پریشان، متفرّق و نگران است فرا گرفته.» زندگى روزمرّه به طرز افتضاح آمیزى کیفیّت خود را از دست داده است. اعصاب همه خُرد و داغان است. دست به یقه شدن و تیراندازى در مترو یا صفهاى بنزین، نشانگر این واقعیّت است که کنترل اعصاب از دست افراد خارج شده و میلیونها نفر از مردم به آخرین حدّ ظرفیّتشان رسیده اند .... در عین حال، میلیونها نفر دیوانهوار در جستجوى هویّتى براى خود یا به دنبال درمان معجزآسایى هستند که شخصیّتشان را
مجدّداً وحدت بخشد و بتواند بین آنان الفتى فراهم آورد.[1]
با تصوّرى که از جایگاه مهربانى در جهان غرب یافتیم، اینک دیدگاه اسلام را در مورد مهربانى به بررسى مى نشینیم. از دیدگاه اسلام، مهربانى و محبّت در حقیقت، مایه قوام و برپایى جامعه انسانى است. و به منزله ملاط و چسبى است که مصالح ساختمانى تشکیل دهنده اجتماع بشرى را به هم پیوند مى زند.
همان گونه که نبودن ملاط یا سُستى آن موجب فروریختن ساختمان مى شود، نبود مهربانى نیز نظام اجتماع بشرى را متلاشى مى کند و زیبایىهاى زندگى را به کام انسان تلخ و بى معنا مىسازد.
آن کس که انسان را براى زندگى اجتماعى آفریده، احساس نیاز به این پیوند و رابطه ضرور را نیز در نهاد او به امانت نهاده است. او هم خود رحمان، رحیم، ودود، رؤوف و عطوف است و هم بندگانش را بر این سرشت آفریده است.
خداى مهربان، بندگانش را به مهربانى و مهرورزى تشویق مى کند و مهرورزان را جزو اصحاب میمنه (کسانى که نامه عملشان، به دست راستشان داده خواهد شد یا کسانى که وجودشان سرشار از یمن و برکت براى خودشان و دیگران است) معرفى کرده و مىفرماید:
«ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»[2]
سپس از کسانى باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به صبر و استقامت و مهربانى و عطوفت توصیه مىکنند. اینان اصحاب یمین هستند.
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نیز استحکام پیوند مودّت و مهربانى مؤمنان با یکدیگر را چنین توصیف مى کند:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ فى تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ بِمَنْزَلَةِ الْجَسَدِ الْواحِدِ اذَا اشْتَکى عُضْوٌ مِنْهُ تَداعى لَهُ سایِرُ الْجَسَدِ بِالْحُمّى وَ السَّهَرِ»[3]
مؤمنان، در مقام مهربانى و عطوفت نسبت به یکدیگر همانند یک پیکرند. وقتى عضوى ازاین گروه بیمار شود، سایر اعضا در تبدارى و شببیدارى با او همراهى مىکنند.
حضرت على علیه السلام، در هنگام انتصاب مالک اشتر به عنوان والى مصر، در بخشى از عهدنامه مفصّل و آموزنده خود، خطاب به وى چنین مى فرماید:
«... وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الَمحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِى الدِّینِ وَ إِمَّا نَظیرٌ لَکَ فِى الْخَلْقِ ...»[4]
دلت را براى مردم کانون مهر و محبّت ساز و آنان را دوست بدار و مبادا بر آنان درنده خوى شوى و خوردن آنان را بر خود غنیمت شمرى، چرا که آنان دو دسته اند یا برادر دینى تواند و یا نظیر تو در آفرینشند.
استاد شهید، آیة اللَّه مطهرى (ره) در ذیل این قسمت از عهدنامه مالک چنین مى نویسد:
قلب زمامدار، بایستى کانون مهر و محبّت باشد، نسبت به ملّت؛ قدرت و زور کافى نیست. با قدرت و زور مى توان مردم را گوسفندوار راند، ولى نمى توان نیروهاى نهفته آنان را بیدار کرد و به کار انداخت، نه تنها قدرت و زور کافى نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافى نیست، بلکه زمامدار همچون پدرى مهربان باید قلباً مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد. و نیز بایستى داراى شخصیّتى جاذبه دار و ارادت آفرین باشد تا بتواند اراده آنان و همّت آنان و نیروى عظیم انسانى آنان را در پیشبرد هدف مقدّس خود به خدمت بگیرد.[5]
اینک داورى منصف و بىغرض لازم است، تا سیمایى را که از افول ستاره مهربانى و انساندوستى در دنیاى غرب ترسیم کردیم، با جملات بالا که شمّه اى از آرمان هاى انسان دوستانه رهبران بزرگوار اسلام است کنار هم بگذارد و میان آنها به قضاوت نشیند، تا پرده از شعارهاى دروغین مدّعیان دفاع از حقوق بشر و حتّى حقوق حیوانات بردارد. امام صادق علیه السلام چنین سفارش مى کند:
«تَواصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا وَ تَعاطَفُوا»[6]
به یکدیگر متّصل شوید و پیوند محبّت را محکم کنید و به هم نیکى نمایید و نسبت به هم مهربان و عطوف باشید.
پیامبران خدا نیز ابتدا با محبّت و مهربانى مردم را شیفته رفتار و کردار خود کرده، آنگاه به هدایت آنان مى پرداختند، بر این اساس، آنان علاوه بر داشتن عصمت و تقوا، مهربانترین و پرعاطفهترین فرد زمان خود بودند و همین عاطفه و مهر بیش از حد سبب مىشد تا بسیارى از مردم به آنان بگروند.
درس معلّم ار بود زمزمه محبّتى |
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پاى را |
|
[1] مقدس نیا، محمد، آداب معاشرت، 1جلد، افق فردا - قم، چاپ: سوم، 1379. صص 163 الی 167
[1] ( 1)- موج سوم، نوشته آلوین تافلر، ص 503- 505، نشر نو. این کتاب براى نخستینبار در 1980 در نیویورک به چاپ رسیده و توسّط شهیندخت خوارزمى به فارسى ترجمه شده است.
[2] ( 2)- بلد( 90)، آیات 17- 18.
[3] ( 1)- سفینة البحار، ج 1، ص 13.
[4] ( 2)- نهج البلاغه، نامه 53، ص 993.
[5] ( 1)- جاذبه و دافعه على علیه السلام، ص 64، انتشارات صدرا.
[6] ( 2)- اصول کافى، ج 2، ص 175.