94- اخلاقى که خدا مى پسندد
امورى که ذاتاً بلند مرتبه و شریف و پرقیمت و باارزش است و سبب ظهور خیر دنیا و آخرت و سعادت و خوشبختى براى انسان است، چنان که در آیات قرآن و روایات آمده، محبوب خداست، و امورى که ذاتاً پست و بىارزش است و سبب تیرهبختى انسان در دنیا و آخرت است- همان گونه که در قرآن و روایات آمده- منفور و مبغوض حق است.
بنابراین هر انسانى که آراسته به امور شریفه و حسنات اخلاقى است محبوب خداست و هر انسانى که آلوده به امور پست و بىارزش است مورد نفرت پروردگار است.
زیباییهاى اخلاق و حسنات باطنى و حالات عالى درونى از مصادیق قطعى امور شریفه و باارزش، و زشتىهاى اخلاقى و سیئات باطنى و حالات پست از مصادیق یقینى امور پست و بىارزش است. در این زمینه به دو روایت بسیار مهم دقت کنید.
امام باقر علیه السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین علیه السلام و امیرالمؤمنین از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مىکند که آن حضرت فرمود:
إنّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ یُحِبُّ الجودَ وَمَعالِىَ الأُمُورِ وَیَکْرَهُ سَفْسَافَهَا...[1]
. بىتردید خداى عز و جل بخشندگى و گشادهدستى و امور شریفه و باارزش را دوست دارد و نسبت به امور پست و بىارزش کراهت و نفرت مىورزد.
نیز از حضرت حسین علیه السلام از رسول خدا روایت شده است:
إنّ اللَّهَ یُحبُّ مَعالِىَ الأمورِ وَیَکرَهُ سَفْسافَها[2]
. به یقین خدا امور شریفه و باارزش را دوست دارد و امور پست و بىارزش نزد او منفور و مبغوض است.
مسلماً وقتى انسان ظرف ارزشهاى اخلاقى و امور شریف شود محبوب خدا و هنگامى که منبع زشتىهاى اخلاقى و امور پست و بىارزش گردد مورد نفرت خداست.
امور شریفه زندگى، انسان را در دنیا غرق امنیت و سلامت و خوشى و رفاه و وسعت رزق مىکند و سبب ورود انسان در عرصهى قیامت به رضوان و بهشت الهى است، و امور پست و بىارزش، زندگى را در دنیا دچار ناامنى و اضطراب و نگرانى و غم و اندوه و تنگى رزق مىنماید و در آخرت سبب ورود به خشم و سخط حق و دخول در عذاب دردناک دوزخ است.
انسان اگر به خود معرفت پیدا کند و از طریق قرآن و معارف به حقیقت خود واقف شود که از جهتى خلیفهى خدا و قائم مقام حضرت رب در زمین است، چنان که قرآن مىفرماید:
«... إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً...»[3].
من در زمین جانشین خواهم گماشت.
و از طرف دیگر جلوهگاه اسما و صفات حضرت حق است، آن گونه که قرآن خبر مىدهد:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها...»[4].
و [خدا] همهى [معانى] نامها را به آدم آموخت.
و به عنوان مسجود فرشتگان است به طورى که قرآن مىگوید:
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»[5].
پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده در افتید.
و در مرحلهى دیگر امین اللَّه است، یعنى موجودى است که پس از این که آسمانها و زمین و کوهها به خاطر عدم ظرفیت از پذیرش امانت روى تافتند به قبول امانت تن داد، چنان که قرآن به این حقیقت ناطق است:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ...»[6].
ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، [ولى] انسان آن را برداشت.
و از جهت دیگر در جنبهى معنوى روح اللَّه است آن گونه که قرآن دلالت دارد:
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[7].
پس وقتى که آن را درست کردم از روح خود در آن دمیدم.
هرگز و تحت هیچ شرایطى اجازه نمىدهد که ظرف وجودش از ارزشها و امور شریف خالى بماند و شیطانها و هواى نفس او را براى آلوده کردن باطنش به زشتىها و امور پست و بىارزش مورد تاخت و تاز قرار دهند، بلکه مىکوشد قلب را تبدیل به حرم خدا و عرش رحمان نماید و عمق دل را آیینهى جلوهى الهامات کند و نفس و باطن را با امور ارزشى و حقایق عرشى زینت دهد و دایرهى وجودش را محل تجلى معارف الهى قرار دهد و اعضا و جوارحش را در خدمت به خلق و عبادت ربّ به کار گیرد و از وجود خویش منبعى از فضایل و کرامات بسازد و با کلید ایمان و عمل و اخلاق تمام درهاى رحمت و سعادت را به روى خود باز کند و خویش را مطلع الفجر آیات حضرت رب العزّه نماید.
اى دل ار ننگ دارى از نقصان |
جز سلوک ره کمال مکن |
|
هرچه عقل اندر او بود دستور |
جز بدان کار اشتغال مکن |
|
شرف نفس اگر همى خواهى |
با فرومایه قیل و قال مکن |
|
عرض نفس نفیس را هرگز |
در پى مال پایمال مکن |
|
منت از دوست بهر دینارى |
ور بود حاتم احتمال مکن |
|
عجز و بیچارگى به هیچ سبیل |
دشمن ار هست پور زال مکن |
|
بشنو اندرزهاى ابن یمین |
چون مفید است ز آن ملال مکن[8] |
|
انصاریان، حسین، زیبایى هاى اخلاقى، 1جلد، دار العرفان - قم، سوم، 1386. صص 294 الی 297
[1] ( 1)- جعفریات: 196، باب فی ذکر البنات؛ مستدرک الوسائل: 13/ 56، باب 22، حدیث 14736.
[2] ( 1)- عوالى اللآلى: 1/ 67، الفصل الرابع، حدیث 117؛ وسائل الشیعه: 17/ 73، باب 25.
[3] ( 2)- بقره( 2): 30.
[4] ( 3)- بقره( 2): 31.
[5] ( 1)- حجر( 15): 29.
[6] ( 2)- احزاب( 33): 72.
[7] ( 3)- ص( 38): 72.
[8] ( 1)- سنایى غزنوى.