92- اخلاق دینى و اخلاق غیر دینى
یکى از مباحث اساسى و سؤالات مهم در فلسفه اخلاق این است که چه رابطهاى بین اخلاق و دین وجود دارد؟ آیا اخلاق لزوماً باید از دین گرفته شود و مبتنى بر مبانى دینى باشد، یا مى توان اخلاق بدون دین هم داشت؟
گاهى برخى چنین مطرح مىکنند که هماکنون در برخى از جوامع و کشورها دین حاکم نیست، اما در عین حال، اخلاقیات در آن جا حاکم است و بعضاً رفتارهایشان از ما مسلمانان نیز بهتر و پسندیدهتر است. آیا این خود دلیل بر آن نیست که مىتوان اخلاق بدون دین داشت؟ مثلًا، چرا نتوان اخلاق را بر عاطفه و وجدان بنا نهاد؟! چرا نشود بهجاى دین، از علوم روانشناسى جدید کمک گرفت و مردم را براساس دادههاى علوم تربیتى و روانشناسى جدید بهگونهاى ساخت که ملتزم به قوانین اخلاقى باشند و آداب معاشرت را رعایت کنند و داراى رفتار اجتماعى مطلوبى باشند؟
به طور خلاصه، سؤال اساسى در این درس این است که نقش دین در اخلاق چیست و چه ضرورتى دارد که حتماً اخلاقیات را از دین بگیریم؟
تاریخچه بحث
در اروپاى مسیحى پیش از عصر نوزایى (رنسانس)- که دوران تجدید حیات علوم و دانشهاى تجربى است- اخلاق با دین مسیحیت همراه بود و مفاهیم اخلاقى از متون دینى گرفته مىشد و از این رو، از قداست و مرتبت ویژهاى برخوردار بود. اما پس از این دوره، کم کم صبغه دینى در اخلاق ضعیف شد و این اندیشه در اذهان دانشمندان و فلاسفه اروپا مطرح گردید که اصلًا چه لزومى دارد ما اخلاق را از دین و از کتب مقدس بگیریم؟ بلکه ما مىتوانیم براساس دستاوردهاى علوم تجربى و براساس فکر و اندیشه بشرى خودمان، نظامى اخلاقى طراحى کنیم و آداب معاشرت و حدود رفتارهاى اجتماعى انسانها را مشخص سازیم. برخى از متفکران غربى از جمله کارل ریموند پوپر (متولد 1902 م) در قرن اخیر تا آنجا پیش رفتند که رسماً اخلاق منهاى خدا را مطرح نمودند و اعلام داشتند که براى پرورش اخلاقى، انسانها نیازمند اعتقاد به خدا نیستند.
اینک باید ببینیم دیدگاه اسلام در این زمینه چیست و اخلاق دینى به چه معناست و آیا نظام اخلاقى غیر دینى مىتواند یک نظام کامل و تمام عیار باشد یا نه و چرا؟
اخلاق دینى
گاهى مراد از اخلاق دینى و ارتباط اخلاق با دین این است که اخلاق بدون اعتقادات دینى- یعنى: بدون پذیرش مبدأ و معاد- معنا ندارد. این ارتباط در حقیقت ارتباطى است بین اخلاق و اصول دین. گاهى هم مراد از اخلاق دینى این است که دستورات اخلاقى را باید دین براى ما معیّن نماید و جز از راه وحى نمى توان قواعد اخلاقى را مشخص نمود. طبق تفسیر اول، اخلاق بدون جهانبینى دینى ناممکن است، اما طبق تفسیر دوم، اخلاق بدون ایدئولوژى دینى امکان ناپذیر است.
شهید مرتضى مطهرى قدس سره درباره تفسیر نخست، تحت عنوان «خدا مبناى فضایل اخلاقى» مى نویسند:
وقتى که مىآییم سراغ تربیت دینى، مىبینیم این مفاهیم (اخلاقى) دیگر مفاهیم توخالى نیست، مفاهیم تو پر است؛ حق، عدالت، صلح، همزیستى، عفّت، تقوا، معنویّت، راستى، درستى و امانت، تمام اینها الفاظى هستند تو پر و پایه و مبنا و منطق دارند.
اساس مطلب این است که ما براى اخلاق چه منطقى بهدست بیاوریم؟ آیا مىتوانیم از غیر راه خداشناسى و معرفةاللّه براى اخلاق، منطق مستدل پیدا بکنیم؟ نه، پشتوانه و اعتبار همه این مفاهیم، خداشناسى است. اگر ایمان نباشد [اخلاق] مثل اسکناسى است که پشتوانه نداشته باشد.
براى تبیین روشنتر رابطه اخلاق با اصول دین مىتوان گفت: اخلاق براى هدایت انسان در مسیر سعادت و کمال و نجات نهایى است. اگر در هر یک از این سه مفهوم «سعادت، کمال و نجات» دقت کنیم به این نتیجه مىرسیم که بدون اعتقاد به خدا و معاد، تعریف درستى از این الفاظ نخواهیم داشت. چه کسى باید مفهوم حقیقى سعادت، کمال و نجات را براى بشر مشخص نماید؟ آیا بشر با عقل و علم محدود خود تاکنون توانسته است حدود و ثغور این مفاهیم را مشخص نماید و مصادیق آنها را بیان کند؟ تجربه و مشاهده تاریخى نشان مىدهد که بشر عاجزتر از آن است که معنا و مصداق دقیق این واژهها و مفاهیم متعالى و ارزشمند را مشخص سازد. به این دلیل، در اخلاقیات نیازمند وحى هستیم و باید پیش از همه، به وجود خدا گردن نهیم و سپس از وحى الهى براى تعیین حدود و قوانین اخلاقى استفاده کنیم. قرآن کریم به طور عام، مىفرماید:
«فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»
اگر در چیزى نزاع و اختلاف داشتید، آن را به خدا و رسول برگردانید.
از این آیه استفاده مىشود که مرجع نهایى براى تعیین و تشخیص درست از نادرست در هر مقولهاى از جمله اخلاقیات، خدا و رسول اوست و بدون اعتقاد به خدا، نمىتوان نظام اخلاقى کامل و جامعى داشت.
اصل معاد نیز از اصول لازم و زیربنایى در نظام اخلاقى دینى است؛ چرا که سعادت و کمال آدمى بهعنوان غایت اخلاق با توجه به حیات اخروى معنا مىشود. سعادت حقیقى عبارت است از نیل به بالاترین لذت در حیات پس از مرگ. این مطلب خود مبتنى بر این نکته پیشین است که آدمى مرکّب از دو بُعد جسم و روح است. روح او قابلیت بقا در جهان پس از مرگ را دارا مىباشد و غیر از حیات دنیوى، او از حیات اخروى نیز برخوردار است. بنابراین، تا وقتى به معاد و جهان پس از مرگ اعتقاد نداشته باشیم، نمىتوانیم تفسیر درست و روشنى از مفهوم سعادت و نجات نهایى آدمى به دست دهیم و آنگاه نظام اخلاقى خود را در راستاى نیل به آن سعادت و نجات پى ریزى نماییم.
از سوى دیگر، کمال نهایى انسان نیز قرب به خداست و تا زمانى که اعتقاد به خدا را بهعنوان یک اصل پیشین و بنیادین نپذیرفته باشیم، نمىتوانیم از قرب به خدا بهعنوان کمال نهایى انسان در سیر و سلوک اخلاقى سخن بگوییم.
گروهى از کسانى که قایل به اخلاق دینى مىباشند اشاعرهاند که معتقدند همه باید و نبایدها و همه اوامر و نواهى را باید خداوند متعال تعیین فرماید و عقل بشر هرگز قدرت ندارد که خوب و بد را تشخیص دهد و فضایل و رذایل اخلاقى را جداى از بیانات شارع مقدس درک نماید.
این ادعا گرچه بهطور مطلق و بهصورت کلى از نظر ما پذیرفته نیست، اما تا حدودى درست است؛ زیرا بسیارى از ریزهکارىها و ظرایف اخلاقى را ما نمىتوانیم درک کنیم و چارهاى نداریم جز اینکه آنها را از طریق دین بهدست آوریم.
یکى از ادلّه نیازمندى اخلاق به دین این است که عقل بشر همواره بهصورت کلى، درکى از عالم و آدم دارد و احکام عقلى جزئى، موردى و مشخص نیست؛ مثلًا، عقل مىگوید انسان باید خالق خود را پرستش کند، اما حدود این پرستش و مصداق آن را تعیین نمىکند، درحالىکه انسان در زندگى روزانه خود، دایم با موارد جزئى سر و کار دارد و کلى گویى چندان مشکلى از او حل نمىکند. بنابراین، انسان در تعیین حد و مرز رفتار و سیر و سلوک اخلاقى محتاج وحى و دین است تا بهطور مشخص، جدول رفتارى او را مشخص نماید و او را از تحیّر و سرگردانى نجات دهد.
اخلاق دینى از دیدگاه قرآن
در قرآن کریم، آیات فراوانى دالّ بر این است که پایه اخلاق، ایمان به خداست و جز از راه دین، نمىتوان به سعادت و حیات و نجات حقیقى نایل شد. یکى از بهترین آیاتى که راه رسیدن به حیات طیّبه و سعادت جاوید را- که همان هدف نهایى اخلاق است- بیان فرموده، آیه 24 سوره انفال است که مىفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»
اى کسانىکه ایمان آوردهاید، خدا و رسول را اجابت کنید، وقتى که شما را به چیزى دعوت مىکنند که مایه حیات شماست.
از این آیه بهخوبى استفاده مىشود که دین و دعوت خدا و رسول است که حیات حقیقى و سعادت نهایى و رستگارى واقعى را براى انسان تأمین مىکنند و جز از راه دین نمىتوان به این هدف رسید.
اخلاق غیردینى
مراد از اخلاق غیر دینى، اخلاقى است که عمدتاً یا براساس عواطف و احساسات استوار گردیده یا بر وجدان مبتنى باشد و یا از راه علوم و دانشهایى تجربى و بشرى مانند روانشناسى، جامعهشناسى، علوم تربیتى و رشته هاى از این قبیل حاصل شده باشد.
ما انکار نمىکنیم که هر یک از این علوم و رشتهها مىتواند در تنظیم رفتار آدمى و سامان بخشیدن به نظام زندگى فردى و اجتماعى انسان نقش داشته باشد، اما سخن در این است که این علوم بشرى، به همه زوایاى وجودى آدمى راه ندارد و جزئیات روح و روان آدمى براى صاحبان این علوم نامکشوف مانده و شاهد بر این مدعا، کاستىها، ضعفها و نابسامانىهایى است که اکنون بشر معاصر با آنها مواجه مىباشد. از این رو مىگوییم: بشر محتاج وحى و کتب آسمانى است که نظام رفتارى خود را از آنها بگیرد و با تعبّد به وحى و شریعت، مسیر درست زندگى را طى کند.
ابراز عاطفه و محبتورزى نیز در اخلاقیات لازم و مؤثر است، اما کافى نیست. شهید مطهرى قدس سره در این زمینه مىنویسد:
هر محبتى را نمىتوان اخلاق دانست ... در اخلاق، عنصر اختیار و اکتساب یعنى: غیرغریزى بودن- خوابیده است. اگر انجام کارى براى انسان غریزه بود- یعنى: طبیعى و فطرى و مادرزاد بود- و انسان آن را تحصیل نکرده و به اختیار خودش بهدست نیاورده بود، آن کار، با شکوه و عظمت و قابل مدح هست، ولى در عین حال، اخلاق نیست؛ مثل محبت پدر و مادر نسبت به فرزند و مخصوصاً محبت مادرانه ... ایراد دیگر: دایره اخلاق از حدود غیر دوستى وسیعتر است. همه اخلاقها- یعنى: همه کارهاى مقدس و با شکوه انسان- از نوع غیردوستى نیست. نوعى دیگر- یعنى: یک سلسله کارهاى با عظمت و شکوه و قابل تقدیر و تقدیس و آفرینگویى و حمد- در انسان هست، بدون اینکه ربطى به غیردوستى داشته باشد و همانطور که انسانایثار یا احسان را تقدیس مىکند، آن کار را هم تقدیس مىکند؛ مثل آن چیزى که عرب از آن به «إباءُ الضَّیْم» تعبیر مىکند؛ یعنى: تن به ذلت ندادن.
دین است که حدود عاطفه گرایى و محبتورزى را مشخص مى سازد و تعیین مىکند که در کجا باید ابراز عاطفه کرد و در کجا ابراز محبت و عاطفه نابجا و مضرّ است! مگر هر عاطفه اى و در هر موردى شایسته و بجاست؟ مگر نسبت به هر انسانى باید بامحبت و عاطفه برخورد کرد؟
اصلًا ملاک انسان دوستى و غیر دوستى چیست؟ آیا نسبت به غیر انسان- مثل حیوانات- نباید ابراز عاطفه کرد؟ اینها سؤالاتى است که نیاز به پاسخ دارد و دین است که حد و مرز اینها را مشخص مى سازد و صرف عاطفه گرایى نمى تواند مبناى اخلاق باشد.
(غرویان، محسن، فلسفه اخلاق(غرویان، محسن)، 1جلد، نشر
پیک جلال - قم، چاپ: دوم، 1379. صص39 الی 47)