60- عارف کیست؟
عارف یعنی دانا و شناسنده و آنکه خدا او را به مرتبت شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانیده باشد و این مقام به طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر شده باشد نه به مجرد علم و معرفت حال.[1]
چون از نظر بینش توفیق ساخت |
|
عارف خود گشت و خدا را شناخت (نظامی) |
عارف کسی است که از وجود مجازی خویش محو و فانی گشته باشد.
عارف کسی است که عبادت حق را از آن جهت انجام میدهد که او را مستحق عبادت میداند نه از جهت امید ثواب و خوف از عقاب. چنان که امام علی (ع) میفرماید:
(الهی) ما عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نارِکَ وَ لا طَمَعاً فی جَنَّتِکَ وَ لکِنْ وَجَدْتُکَ اَهْلاً لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُکَ.
پروردگارا
تو را به خاطر ترس از آتش جهمنت، و نه به جهت طمع ورود به بهشتت عبادت نکردم، اما
تو را سزاوار
پرستش یافتم، پس تو را عبادت کردم. (عباده العبید. عباده التّجّار. عباده الأحرار)
عارف مقابل عامی است:
بساط سبزهلگدکوب شد به پای نشاط |
|
ز بسکهعارف و عامی به رقص برجستند |
نخستین خصوصیت عرفان این است که مکتب کتمان است و حرفهای عارفانه را نمیتوان با همه زد، و عارف کسی است که از همه راز نگهدارتر باشد.
دوش بامن گفتپنهانکاردانی تیزهوش |
|
وزشما پنهان نشاید داشت سرّ می فروش |
عرفان به معنای صحیح کلمه بیش از آنچه یک مکتب نظری باشد، راه و روش عملی است، و عارف کسی است که در متن زندگی خویش و مجموع افکار و احوال و اخلاق خویش، تحقق بخش دعوتهایی باشد که در مقام عرفان نظری توصیف میشود.
عرفان چیزی جز بیداری و هوشیاری نسبت به موضع خویش در عالم نیست، و عارف کسی است که آنچه از دید دیگران مخفی است، آواهایی که خفتگان نمیشوند، افقهایی که خفتگان نمیبینند و فضاهایی که عطر دلانگیز آن به مشام جان انسانهای معمولی نمیرسد، میبیند و نه فقط میبیند بلکه آنچه شایسته دیدن و شنیدن است میداند، یعنی آنچه قرآن به عنوان دعوت به شهود خدا در همه صحنههای زندگی و احوال درون و بیرون بر آن تأکید دارد:
یار نزدیکتر از من به من است |
|
وین عجب بین که من از وی دورم |
عارف کسی است که خداوند او را به شهود ذات، صفات، اسماء و افعال خود مفتخر کرده باشد. از این رو معرفت، حال است که از شهود بدست میآید.
و به قول عارف شیرازی:
عارف از پرتو میراز نهانی دانست |
|
گوهر هر کس از این لعل توانی دانست |
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس |
|
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست |
عرضه کردم دو جهان بر دل و بر کار افتاد |
|
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست |