64- دومین حال از احوالات عارفان راستین: قرب
لفظ قرب نزد صوفیان عبارت است از استغراق (غرق شدن) وجود سالک در مقام جمع. بعضی گفتهاند قرب کامل آن است: همچنان که روح سالک در محلّ جمع (عالم وحدت) به سر میبرد، نفس او در عالم تفرقه (جهان کثرت) و در قالب جسم به بندگی مشغول باشد. قرب حقّ تعالی به دل بنده، به اندازه قرب دل بنده به اوست و هر اندازه دل به خدا نزدیکتر، خدا نیز به او نزدیکتر خواهد بود و همچنان که محبّت خداوند با انجام نوافل یافت میشود، قرب او با انجام واجبات حاصل میگردد.
بنابراین تقرّب به خدا امری واقعی و عینی است یعنی برای بندگان خدا به سوی درگاه الهی مدارجی است که هر چه در این مدارج و معارج بالاتر روند به آستان ربوبی نزدیکتر میشوند و در این نزدیکی است که هر کمالی برای انسان حاصل است. اگر پرتوی از جمال لایزال الهی در دل مستعد بندهای بتابد تا حدّی که خواهد توانست مفهوم و حلاوت تقرّب را با قلب و روح خود احساس کند.
قـــرب نـــه بالا نه پستـــی رفتن است قرب حق از حبس هستــی رستن است
در شرح محمد لاهیجی از گلشن راز ذیل این بیت:
وصــــال ممکــن و واجب به هم چیست حدیث قرب و بُعد و بیـش و کم چیست
جواب مصرع دوم را این گونه میگوید:
ز من بشنــــو حدیـــث بی کــم و بیش ز نـــزدیکی، تـــو دور افتادی از خویش
و در شرح این بیت میآورد: تو از غایت نزدیکی، که از خود دور افتادهای، زیرا که چنان چه غایت بُعد موجب عدم ادراک است، غایت قرب نیز سبب عدم ادراک میشود، و نمیدانی که حق به نقش تو ظهور نموده است و هستی تو به حقّ است و دایم به تو نزدیک است که:
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید
و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم
دوست نزدیکتـــــر از مــــن به مـن است ویـــن عجبتـــــر که مــن از وی دورم
چــــه کنــــم با که توان گفت که دوست
در کنـــــار مــــن و من
مهجــــورم