59- آفات اخلاقى مناظره
در حقیقت، کم توجهى به آداب اخلاقى مناظره و یا عدم مراعات هر یک از آنها مى تواند به روند سالم مناظره آسیب رساند و مسیر درست آن را به انحراف بکشاند. براى نمونه کسى که دلیل طلبى و پیروى از دانش را محور قرار ندهد و از هواهاى نفسانى و مطامع درونى خود پیروى کند، معلوم است که اگر مورد خطاب و گفتگوى خداوند هم قرار گیرد، براى او فایده اى نخواهد داشت و از فواید و ثمرات گفتگو طرفى نخواهد بست. هرگز نمى توان جان و دل کسى را که به رغم وجود ادله قوى در برابر دیدگاهش، همچنان لجوجانه بر آن اصرار مى ورزد، با حقایق آشنا کرد. چنین کسى در حقیقت با زبان حال، خبر از حق گریزى و هواپرستى خود مى دهد.
عالمان بزرگ اخلاق، آفات اخلاقى بسیارى براى مناظره و گفتگوهاى علمى برشمرده اند.[1] ما در این بخش، در باره دو آفت اخلاقى بزرگ که مى توانند روند مناظره را به کلى مختل نماید و در آیات و روایات نیز مورد تحذیر و نکوهش قرار گرفته اند، توضیحات بیشترى ارائه مى دهیم:
4 1. شخصیت زدگى
یکى از آفات و آسیب هاى اخلاقى مناظره ها و گفتگوهاى علمى، این است که به جاى ذکر دلیل و بیان استدلال براى نظر خود، شخصیت پیشینیان را محور قرار دهیم، و به جاى برخورد منطقى با استدلال هاى طرف مقابل، به تقلید کورکورانه از گذشتگان و سنت جاهلانه آنان بپردازیم. در قرآن کریم آیات متعددى در نهى از شخصیت زدگى و تقلید علمى کورکورانه آمده است. مخالفان و دشمنان پیامبران، زمانى که با منطق قوى و محکم آنان مواجه مى شدند، به جاى پذیرش نتیجه مناظره و تسلیم شدن در برابر حق، شخصیت گذشتگان خود را به رخ مى کشیدند و با اقتداى به آنان از پذیرش حق استنکاف مى کردند. و چون به آنان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر [ش] بیایید»، مى گویند:
«آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم ما را بس است» آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى دانسته و هدایت نیافته بودند؟[2]
گفتند: «خواه اندرز دهى و خواه از اندرز دهندگان نباشى براى ما یکسان است. این جز شیوه پیشینیان نیست. و ما عذاب نخواهیم شد.»[3]
بلکه گفتند: «ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و ما [هم با] پىگیرى از آنان، راه یافتگانیم.» و بدین گونه در هیچ شهرى پیش از تو هشدار دهندها ى نفرستادیم مگر آنکه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیینى [و راهى] یافته ایم و ما از پى ایشان راهسپریم.» گفت: «هرچند هدایت کننده تر از آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم براى شما بیاوریم؟» گفتند: «ما [نسبت] به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم.»[4]
شخصى به نام حارث بن حوط[5] پیش از آغاز جنگ جمل، وقتى به رهبران دو سپاه نگاه کرد، دید که رهبرى هر کدام از آنها بر عهده شخصیتهاى بزرگى است: از طرفى على علیه السلام و یاران بزرگش را مىدید و از سوى دیگر، شخصیتهایى چون طلحه، زبیر و عایشه را در سپاه مقابل مشاهده مىکرد.
حیران و سرگردان شد، تشخیص حق برایش مشکل بود. به محضر امیرمؤمنان علیه السلام آمد و مسئله را با او در میان گذاشت و از آنحضرت پرسید: آیا ممکن است طلحه و زبیر که از با سابقهترین مسلمانان بودهاند و عایشه، همسر پیامبر و امالمؤمنین بر باطل اجتماع کنند؟ چگونه ممکن است که چنان شخصیتهایى به اشتباه روند؟ این فرد، در حقیقت معیار و مقیاس تشخیص راه درست را اشخاص و سوابق آنان قرار داده بود. امام على علیه السلام در پاسخ فرمودند:
حارث! کوتاهبینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه، و سرگردان ماندى. تو نه حق را شناختهاى تا بدانى اهلحق چه کساناند و نه باطل را تا بدانى پیروان آنچه مردماناند.[6]
2. مراء یا جدالگرى
یکى دیگر از بدترین و مخرّبترین آفتهاى مناظرهها و گفتگوهاى علمى، «جدال و مراء» است.
البته میان تعریف اصطلاحى مراء و جدال تفاوتهایى وجود دارد که در کتابهاى اخلاقى مورد بررسى قرار گرفته است.[7] در عینحال، این دو در بسیارى از موارد به یک معنا به کار مىروند و ما نیز در اینجا آنها را به معناى واحدى. که آن عبارت است از «پیکار لفظى و ستیزه در کلام، براى چیرهشدن بر طرف مقابل و ساکت کردن او»[8]
کسى که داراى روحیه مراء و جدال است، همواره در پى به کرسىنشاندن سخن خود است، هرچند باطل بودن آن براى او آشکار شود. مراء کننده، در حقیقت خبر از خودخواهى، غرور، تکبر و خودپسندى خویشتن مىدهد. او با رفتارش در برابر حق موضعگیرى کرده و خود را در زمره اهلباطل و حقستیزان قرار داده است. مراء کننده گمان مىکند که اعتراف به اشتباه موجب از دست رفتن منزلت و موقعیت اجتماعى او مىشود؛ در حالىکه اگر نیک بنگرد، خواهد دید که چنین نیست؛ بلکه کسانى که تلاش مىکنند تا حرفهاى اشتباه خود را به هر قیمتى، توجیه نمایند و بر اشتباهاتشان سرپوش نهند، اعتماد دیگران را از خود سلب مىکنند و نتیجه این سلب اعتماد، این مىشود که سخنان درست و صحیح آنان نیز مورد توجه دیگران قرار نمىگیرد.
به هر روى، طرفین بحث همواره باید مواظب باشند که بحث و گفتگوى آنان به مراء و جدال بىحاصل کشیده نشود. در روایات فراوانى از مراء و جدال به شدت نهى شده است. اولیاى دین تأکید کردهاند که مراء و جدال، حتى در جاهایى که حق به جانب جدالکننده باشد، با ایمان واقعى در تعارض و تضاد است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در اینباره مىفرماید:
هیچ کسى به کمال حقیقت ایمان نمىرسد مگر اینکه از مراء خوددارى کند، حتى اگر حق با او باشد.[9]
امام على علیه السلام در نکوهش مراء و ستیزهجویى علمى مىفرماید:
از مراء و دشمنى در گفتار بپرهیزید؛ چراکه ایندو، دلها را نسبت به برادران بیمار مىکند و دورویى و نفاق بر روى آنها مىروید.[10]
امام صادق علیه السلام مىفرماید:[11] مراء از چهار حالت بیرون نیست: یا در باره موضوعى است که هر دو طرف حقیقت آن را مىدانند، که در اینصورت کار آنان جز رسوایى طرفین و ضایع شدن آن موضوع، پیامدى نخواهد داشت؛ و یا در باره موضوعى است که هیچ یک از طرفین حقیقت آن را نمىداند؛ روشن است که در این صورت جهل و نادانى خود را آشکار کرده و از حماقت خویش خبر دادهاند؛ و یا آنکه در باره موضوعى است که فقط یک طرف حقیقت آن را مىداند که در اینصورت، کسى که حقیقت موضوع را مىداند و در عینحال، به مراء با کسى که نسبت به موضوع جاهل است مىپردازد. با برملاکردن خطاهاى علمى و اخلاقى طرف مقابل به او ظلم کرده است؛ و کسى که بهرغم جهلش نسبت به حقیقت موضوع به مراء با عالم به آن موضوع مىپردازد، خبر از حقناشناسى و حرمتشکنى خود نسبت به علم و عالم داده است.
آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، دکتر احمدحسین شریفی، صص 239 الی 243
[1] ( 3). بنگرید به: محسن فیض کاشانى، محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج 1، ص 108- 102
[2] ( 1). وَ إذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إلى ما أنْزَلَ اللَّهُ وَ إلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ.( مائده( 5): 104)؛ همچنین، بنگرید به: بقره( 2): 170
[3] ( 2). قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أوَعَظْتَ أمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ إنْ هذا إلّا خُلُقُ اْلأَوَّلینَ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ.( شعراء( 26): 138- 136)
[4] ( 3). بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ* وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إلّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ* قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آبَاءَکُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ.( زخرف( 43): 24- 22)
[5] ( 4). در برخى دیگر از نسخهها نام این شخص حارث بن حوت ضبط شده است
[6] ( 1). یا حارثُ انَّک نَظَرْتَ تَحتَک و لم تَنْظُر فوقَک فحِرتَ انَّک لَم تَعرِفِ الحقَّ فَتَعْرِفَ اهلَه و لم تَعْرِف الباطلَ فَتَعْرِفَ مَن اتاه.( نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، کلمات قصار، شماره 262، ص 409)؛ گفتنى است این گفتگو در منابع مختلف به صورتهاى دیگرى نیز نقل شده است؛ اما همه آنها حاوى همین حقیقت هستند که نباید اشخاص و شخصیتها را معیار حق و باطل قرار داد. براى نمونه، در بحار الانوار( ج 22، باب 37، ص 105، حدیث 64)، این روایت چنین نقل شده است: یا حارُ انِکَ نَظَرْتَ تحتَک و لم تَنْظر فوقَک جِزْتَ عن الحق، انِ الحقَ و الباطلَ لایُعرفان بالناس و لکن اعْرِف الحقُّ باتباع من اتبعه و الباطل باجتناب من اجتنبه؛ و شهید مطهرى این روایت را از روضة الواعظین، ص 31، به این صورت نقل مىکند: انکَ لمَلبُوسٌ علیک، انَّ الحقَ و الباطلَ لایُعرفان باقدارِ الرجالِ اعْرِف الحقَ تَعْرفْ اهلَه و اعرِفِ الباطلَ تَعْرِف اهله.( مجموعه آثار، ج 16، جاذبه و دافعه على علیه السلام)
[7] ( 2).« مراء» در مقایسه با« جدال» معنایى گستردهتر دارد. مراء در معناى پیکار کلامى و رد و بدل کردن سخن بهکار مىرود؛ ولى فقط به امور اعتقادى و دینى محدود نمىشود؛ بلکه تمام امور را در بر مىگیرد. همچنین در مراء، شخص سخنى را گفته و طرف مقابل به خردهگیرى و اعتراض لب مىگشاید؛ ولىدر جدال نیازى به این نیست که شخص جدال شونده سخن آغاز کند؛ بلکه چه بسا دانستن عقاید او موجب آغاز جدال شود. نکته دیگر اینکه در مراء شخص، قصد خودنمایى و انگیزه کوچککردن طرف مقابل را دارد؛ ازاینرو، تا طرف مقابل سخن نگوید او نمىتواند وارد مراء شود؛ اما در جدال، شخص قصد دارد فساد مطلب علمى طرف مقابل را به او بفهماند؛ بنابراین، نیازى نیست که شخص مقابل، سخن بگوید.( مجتبى تهرانى، اخلاق الاهى، آفات زبان، بخش یکم، ص 182)
[8] ( 3). همان
[9] ( 1). لایَستَکْمِلُ عبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى یَدَعَ المِراءَ و ان کان مُحِقاً.( محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 17، ص 138، حدیث 53)
[10] ( 2). ایّاکم و المراءُ و خصومة فانَّهما یَمْرُضانِ القلوبَ على الاخوان و یُنْبِتُ علیهما النفاقُ.( محمد بن یعقوب کلینى، اصول الکافى، ج 2، ص 330، روایت 1)
[11] ( 3). امام صادق علیه السلام: المراءُ لایَخْلُو من اربعةِ اوجُه: امّا ان تَتَمارى انت و صاحبُک فیما تعلمان، فقد تَرَکْتما بذلک النصیحةَ و طَلَبْتماالفَضیحةَ و اضَعْتُما ذلک العلمَ او تَجهلانه فأَظْهَرْتُما جَهلًا و خاصَمْتُما جهلًا و اما تَعْلَمه انت فَظَلَمْتَ صاحِبَک بِطَلَبِ عَثرَتِهِ او یَعْلَمُه صاحِبُک فَتَرَکْتَ حُرمَتَه و لمتَنْزِله منزِلَتَه و هذا کلُّه محالٌ، فَمَنْ انصَفَ و قَبِل الحقَّ و تَرَکَ المماراةَ فقد اوْثَقَ ایمانَه واحْسَنَ صُحْبَةَ دینهِ وصان عقلَه.( محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 17، ص 135، حدیث 32)