پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه  علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

1- استفاده از مطالب سایت با ذکر آدرس سایت (drsanaei.blog.ir) و به نام دکتر نقی سنائی، نه تنها منعی ندارد، بلکه موجب افتخار و مباهات خواهد بود.
2- با التفات به تخصّصی بودن مطالب، در صورت امکان از نظرات ارزنده تان، حقیر را بهره مند فرمایید.
3- اینجانب دارای وبلاگ به آدرس http://drsanaei.blogfa.com/ می باشم که در صورت تمایل از مطالب متنوع آن بهره وری فرمایید.
4_ لطفا در کانال آیات و احادیث اخلاقی با آدرس drnaghisanaei@ در پیام رسان ایتا عضو شوید و دوستان و گروه ها را تشویق و توصیه فرمایید تا عضو شوند و از آیات و احادیث اخلاقی همراه با منابع و مأخذ بهره ببرند و بدین وسیله در تبلیغ دستورات اخلاقی دین مبین اسلام سهیم شوید.تشکر و ارادت

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

58- آداب اخلاقى مناظره‏

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

1. تأکید بر نکات مشترک‏

دو فرد یا دو گروه زمانى مى‏توانند به مناظره و گفتگو بپردازند که مشترکاتى با یکدیگر داشته باشند وگرنه اگر بر سر هیچ مسئله‏ اى با یکدیگر توافق نداشته باشند، هرگز امکان برقرارى گفتگو میان آنان نخواهد بود. بنابراین، کسانى که آمادگى انجام مناظره و گفتگو با یکدیگر را دارند، هر چند در پاره‏ اى از مسائل، مانند مسئله مورد گفتگو، ممکن است با یکدیگر اختلاف‏ نظر داشته باشند، اما داراى مشترکاتى نیز هستند. به نظر مى ‏رسد بهتر است گفتگو بر اساس زمینه‏ هاى مشترک آغاز شود.

قرآن‏ کریم در این‏باره مى‏ فرماید:

بگو: «اى اهل کتاب، بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم، و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد.» پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند، بگویید: «شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما.]»[1]

مطالع ه‏اى نقادانه‏ برخى بر این باورند که براى برقرارى صلح و ثبات بایستى رادیکالیسم و رؤیاهاى مطلق‏ گرا طرد و [در گفتگوى با دیگران بایستى‏] بر پراگماتیسم، نسبى‏ گرایى و شیوه‏ اى اصلاح‏ طلبانه تأکید بیشترى گردد.[2]

در باره این دیدگاه با یکدیگر بحث کنید. به نظر شما براى گفتگو با دیگران تا چه اندازه باید هزینه کرد؟ آیا براى این کار، منطقاً مجاز هستیم که دست از اصول بنیادین و اساسى خود برداریم؟ اگر چنین است چرا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، به‏ رغم نیاز شدید به حمایت برخى از قبایل قدرتمند عرب، در مقابل این شرط آنان که در صورتى اسلام را مى‏ پذیریم و از تو حمایت مى‏ کنیم که حکم نماز شامل حال ما نشود، به هیچ قیمتى حاضر نشد این کار را انجام دهد؟ توجه داشته باشید که این پیشنهاد زمانى به پیامبر داده شد که به شدت گرفتار بود و به یارى آنان نیاز داشت؛ اما پیامبر ضمن استنکاف از پذیرش این شرط، در پاسخ پیشنهاد آنان فرمود: «لا خَیرَ فىِ دینٍ لارکوعَ فیه و لاسُجُود؛ دینى که در آن رکوع و سجود نباشد، خیرى در آن نیست.»[3]

2. فهم موضوع‏

مناظره و گفتگو در خلأ صورت نمى‏گیرد، بلکه حتماً در باره مسئله و موضوع خاصى رخ مى‏دهد. یکى از ابتدایى‏ترین شرایط تحقق یک مناظره سازنده و سودمند این است که طرفین مناظره نسبت به موضوع بحث و همه ابعاد و جوانب آن آگاهى کافى داشته باشند. آگاهى پیشین طرفین از موضوع بحث، موجب مى‏شود، دقیقاً بدانند که در صدد اثبات یا نفى چه چیزى هستند و براى اثبات نظریه خود باید از کجا آغاز کنند و در کجا بحث را پایان دهند. اصولًا سازماندهى بحث و جلوگیرى از دخالت مسائل حاشیه‏اى منوط به تعیین و شناخت دقیق موضوع بحث است‏[4] وگرنه حاصلى جز اتلاف وقت‏ و انرژى بر سر هیچ نخواهد داشت. قرآن کریم، کسانى را که بدون اطلاع از موضوع بحث و حقیقت مسئله به مجادله و بحث مى‏پردازند، به شدت مذمت کرده است:

هان، شما [اهل کتاب‏] همانان هستید که در باره آنچه نسبت به آن دانشى‏داشتید محاجه کردید؛ پس چرا در مورد چیزى که بدان دانشى‏ندارید محاجه مى‏کنید؟ با آنکه خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید.[5]

بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است.

کسانى [هم‏] که پیش از آنان بودند، همین گونه [پیامبران‏شان را] تکذیب کردند. پس بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است.[6]

جلال‏الدین مولوى، در مثنوى معنوى، داستان مشاجره و گفتگوى چهار نفر را آورده است. در این داستان، پیامد ناگوار عدم فهم موضوع گفتگو و عدم دقت در سخن طرف مقابل، به تصویر کشیده شده است. داستان از این قرار است که چهار نفر یکى فارس‏زبان، دیگرى آذرى‏زبان، سومى عرب‏زبان و نفر چهارم رومى، با مقدار اندکى پول، قصد تهیه میوه‏اى را داشتند. اما هرکدام تقاضاى متفاوتى داشت: یکى مى‏گفت با این پول باید «انگور» بخریم، دیگرى به شدت با این پیشنهاد مخالفت کرده، مى‏گفت باید «عنب» خریدارى کنیم، نفر سوم نیز با هر دوى آنان مخالفت جدى مى‏کرد و طالب «ازوم» بود و چهارمى نیز با هر سه مخالفت مى‏کرد و مى‏گفت باید «استافیل» تهیه کنیم. کار آنان به کشمکش و مشاجره کشیده شد:

مشت بر هم مى‏زدند از ابلهى‏


پر بدند از جهل و از دانش تهى‏




معلوم است که این مناظره و گفتگو هرگز به فرجام نیکو و خوشایندى نخواهد رسید. مولوى نیز مى‏گوید کاش شخصى سخندان و حکیم در آنجا بود و موضوع مسئله را براى آنان مشخص مى‏کرد و سخن هر کدام را به دیگرى مى‏فهماند، تا معلوم مى‏شد که گفتگو و مشاجره آنان از اساس بیهوده و باطل است:

صاحب سرى عزیز صد زبان‏


گر بدى آنجا بدادى صلحشان‏




پس بگفتى او که من زین یک درم‏


آرزوى جمله‏تان را مى‏دهم‏

چون که بسپارید دل را بى دغل‏


این درمتان مى‏کند چندین عمل‏

یک درمتان مى‏شود چار المراد


چار دشمن مى‏شود یک، زاتحاد

گفتِ هر یکتان دهد جنگ و فراق‏


گفت من آرد شما را اتفاق‏

پس شما خاموش باشید انصتوا


تا زبانتان من شوم در گفت و گو[7]




بررسى تطبیقى‏

به گفته برخى مورخان، یونانیان یا بخشى از آنان، جنازه‏هاى پدران خود را پس از مرگ مى‏سوزاندند. کالاتین‏ها، که قومى از اقوام هندوستان بودند، جنازه پدران خود را پس از مرگ مى‏خوردند. هرودت، مورخ مشهور یونان باستان مى‏گوید: داریوش اول، پادشاه ایران، برخى از یونانیان و کالاتین ها را در یک‏جا جمع کرد:

«یونانیانى را که در سرزمین او مى‏زیستند احضار کرد و از آنان پرسید به چه بهایى حاضرند گوشت پدرانشان را پس از در گذشتن‏شان بخورند. آنان پاسخ دادند که همه ثروت روى زمین نمى‏تواند آنان را به چنین کارى ترغیب کند. داریوش سپس کالاتین‏ها را که پدرانشان را مى‏خوردند احضار کرد و در حضور یونانیان که مترجم به همراه خویش داشتند، از آنان پرسید که در برابر چه بهایى‏حاضرند اجساد پدرانشان را پس از مرگ بسوزانند و آنان با صداى بلند ضجه برآوردند و از او درخواست کردند که چنین عمل شنیعى را یادآور نشود.»[8]

به نظر شما راه صحیح برقرارى تفاهم میان این دو دسته یا دسته‏هاى مشابه چیست؟ چگونه مى‏توان این اختلافات را به اتحاد تبدیل کرد؟ آیا اختلاف این دو گروه به اندازه‏اى هست که هرگز نتوانند در این موضوع با یکدیگر گفتگو کنند؟ مگر جز این است که هر دو در اصل احترام به جنازه پدر و مادر مشترک‏القول و متفق‏الرأى‏اند؟ و فقط در مصداق احترام، با یکدیگر اختلاف دارند؟

چنین اختلافاتى را چگونه مى‏توان حل کرد؟ آیا تصحیح جهان‏بینى افراد و تصحیح فهم و درک آنان از حقیقتِ احترام را مى‏توان به‏عنوان راهى معقول براى رفع این‏گونه اختلافات ذکر کرد؟[9]

3. صراحت‏

یکى دیگر از آداب اخلاقى مناظره، «صراحت بیان» و پرهیز از تکلّف و تعارف در گفتار و دورى‏کردن‏ از به کار بردن سخنان کنایه‏آمیز و چندپهلو و مبهم است. در یک مناظره حق‏طلبانه و حق‏خواهانه، هرگز نباید از کلمات و سخنانى استفاده شود که تاب تفاسیر متعدد و متنوعى را دارند. مخصوصاً در مواردى که «پاى مصالح اساسى انسان و اجتماع در میان باشد، ناگزیر باید با صراحت سخن گفت تا از تفسیرها و تحلیل‏هاى دلخواهانه و نادرست که منطبق بر منافع گروهى یا شخصى است، جلوگیرى شود.»[10]

حتى اگر مخاطب و طرف گفتگوى ما به گونه‏اى است که مى‏تواند برداشت‏هاى دیگرى از سخنان و مستندات درست و صحیح ما داشته باشد، تا جایى که ممکن است باید این فرصت را از او بگیریم و براى اثبات مدعاى خودمان مستندات و ادله‏اى توجیه‏ناپذیر بیان کنیم. به همین دلیل على علیه السلام پیش از آغاز جنگ نهروان، زمانى که ابن‏عباس را براى گفتگو با خوارج اعزام مى‏کرد، به او توصیه فرمود:

به قرآن بر آنان حجت میاور، که قرآن تاب معناهاى گوناگون دارد. تو چیزى از آیه‏اى مى‏گویى، و خصم تو چیزى از آیه دیگر، لیکن به سنت با آنان گفتگو کن، که ایشان را راهى نبود جز پذیرفتن آن.[11]

3- 4. توجه به گفته و نه گوینده‏

یکى از آداب اخلاقى مناظره و گفتگو که رعایت آن موجب مى‏شود تا مناظره از مسیر درست خارج نشود، این است که طرفین در بحث و گفتگوى خود همواره باید به بررسى ادله و مستندات یکدیگر بپردازند و هرگز نباید اجازه دهند که مسائل حاشیه‏اى چون انگیزه‏خوانى و بیان اهداف و نیات سوء طرف مقابل و امثال آن، در روند گفتگو اخلال ایجاد کنند. به تعبیر دیگر، ادب گفتگو اقتضا مى‏کند که «گفته» و «انگیخته» مورد بررسى و قضاوت قرار گیرد و نه «گوینده» و «انگیزه».

آیات و روایات نیز بر همین حقیقت تأکید دارند. براى نمونه، آیاتى که در ابتداى همین فصل ذکر شد، بهترین دلیل بر این مسئله است که از دیدگاه اسلام باید به سنجش و ارزیابى «سخن» پرداخت و نه «سخنران»؛ و به بررسى صحت و سقم «گفته» توجه نمود و نه «گوینده». این حقیقت، همان‏طور که در بحث اخلاق نقد نیز اشاره شد، مورد تأیید و تأکید اولیاى دین نیز بوده است. این‏ سخن امیرمؤمنان علیه السلام که مى‏فرماید: «به گفته بنگر و نه به گوینده»[12] بهترین شاهد این حقیقت است.

آن امام بزرگوار در سخن حکیمانه دیگرى مى‏فرماید:

حکمت، گمشده حکیم است؛ پس در هر جا که باشد، آن را طلب مى‏کند.[13]

حضرت عیسى علیه السلام نیز به پیروان خود چنین توصیه مى‏کند:

حق را از اهل باطل بگیرید؛ اما باطل را از اهل حق نگیرید؛ ناقدان سخن باشید.[14]

5. استدلال‏طلبى و حق‏محورى‏

یکى دیگر از شرایط تحقق گفتگوى سازنده و مناظره سودمند، این است که طرفین گفتگو حقیقتاً قصد پیروى از واقعیت و حقیقت بر اساس مستندات معقول و مقبول داشته باشند. هیچ یک از طرفین نباید به هر قیمتى، در صدد اثبات سخن خود باشد، بلکه هر دو طرف باید بنا را بر پذیرش حق و سخنان مستدل بگذارند، و هرگاه هر کدام از آنان متوجه اشتباه خود شد صادقانه به اشتباهش اعتراف نماید. و هرگز خطاهاى معرفتى و علمى خود را با خطاهاى اخلاقى نپوشاند.

قرآن کریم، در آیات متعددى، بر این حقیقت تأکید کرده است که در هر گفتگویى همواره باید دانش و پیروى از دانش، به‏عنوان مسئله‏اى بنیادین و محورى مورد توجه قرار گیرد. قرآن کریم، همچنین مجادله از روى جهل و گمان را گناهى بس بزرگ به حساب آورده و آن را علامت و نشانه‏اى از وجود رذایلى اخلاقى، مانند خود بزرگ‏بینى، دورغگویى، حق‏ستیزى، و حق‏گریزى، در درون فرد مجادله‏گر دانسته است.

کسانى که در باره آیات خدا- بدون حجتى که براى آنان آمده باشد مجادله مى‏کنند، [این ستیزه‏] در نزد خدا و نزد کسانى که ایمان آورده‏اند [مایه‏] عداوت بزرگى است. این‏گونه، خدا بر دل هر متکبر زورگویى مهر مى‏نهد.[15]

در حقیقت، آنان که در باره نشانه‏هاى خدا- بى‏آنکه حجتى برایشان آمده باشد- به مجادله برمى‏خیزند در دل‏هایشان جز بزرگ‏نمایى نیست [و] آنان به آن [بزرگى که آرزویش را دارند] نخواهند رسید. پس به خدا پناه جوى، زیرا او خود شنواى بیناست.[16]

آیا به جاى او خدایانى براى خود گرفته‏اند؟ بگو: «برهانتان را بیاورید.» این است سخن کسانى که با من هستند، و سخن کسانى [پیامبرانى‏] که پیش از من بودند. اما بیشتر آنان حق را نمى‏دانند و به همین دلیل (از آن) رویگردانند.[17]

و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.[18]

3- 6. ملایمت‏[19]

یکى دیگر از نکات مهم و تأثیرگذار، که همواره در هر مناظره حق‏طلبانه‏اى باید مورد توجه قرار گیرد، «ملایمت» و نرمى در گفتار و کردار است. کسى که داراى سخن و مدعایى منطقى و مستدل است، چه حاجتى به جار و جنجال و خشونت و تندى دارد؟ سلاح منطق و استدلال متقن، به مراتب، برنده‏تر و کاراتر از سلاح خشم و غضب است. اصولًا اولین آفت و ضرر خشونت و غضب در گفتار، نصیب خود فرد مى‏شود. امیرمؤمنان علیه السلام، در این‏باره مى‏فرماید:

شدت خشم سخن گفتن را دگرگون کرده، قدرت استدلال را بریده و فهم و درک را پراکنده مى‏سازد.[20]

به نظر مى‏رسد که براى جذب عقل‏ها و دل‏ها به سوى پذیرش حق، هیچ وسیله‏اى کاراتر از ملایمت و نرمى نیست. به همین دلیل، زمانى که حضرت موسى و هارون علیه السلام مى‏خواهند براى انذار فرعون حرکت کنند، خداوند به آنان دستور مى‏دهد که اگر مى‏خواهید به نفوذ سخنان خود در دل سخت فرعون و در نتیجه متذکر یا خاشع شدن او امیدوار باشید، با ملایمت و نرمى با او سخن‏ بگویید: «و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد»[21] و یا مى‏بینیم که خداوند، پیامبر اکرم را به دلیل برخوردارى از این ویژگى ستوده و عامل موفقیت و جذابیت او را همین ملایمت و مدارا معرفى مى‏کند:

پس به [برکت‏] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند.[22]

آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، دکتر احمدحسین شریفی، صص 233 الی 239



[1] ( 1). قُلْ یا أهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ ألّا نَعْبُدَ إلّااللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأنّا مُسْلِمُونَ.( آل‏عمران( 3): 64)

[2] ( 2). محمدرضا دهشیرى،« پیش شرطهاى گفتگوى تمدن‏ها»، در چیستى‏گفتگوى تمدن‏ها( مجموعه مقالات)، ص 157

[3] ( 3). محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 21، باب 28، ص 153، حدیث 3

[4] ( 4). بنگرید به: محمد حسین فضل‏اللَّه، گفتگو و تفاهم در قرآن کریم، ترجمه حسین میردامادى، ص 50

[5] ( 1). ها أنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.( آل‏عمران( 3): 66)

[6] ( 2). بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظّالِمینَ.( یونس( 10): 39)

[7] ( 1). جلال‏الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابیات 3693- 3688.

[8] ( 2). کارل پوپر، اسطوره چارچوب، ترجمه على‏پایا، ص 87 و 88

[9] ( 3). براى مطالعه بیشتر در باب علل اختلافات اخلاقى و آشنایى دقیق‏تر با راه‏حل این‏گونه اختلافات، بنگرید به: محمدتقى مصباح یزدى، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفى، ص 81 و 82

[10] ( 1). محمدتقى مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، تحقیق محمد حسین اسکندرى، ج 3، ص 329

[11] ( 2). لاتُخاصِمْهم بالقرآنِ فانَّ القرآنَ حَمَّالٌ ذو وجوه تَقُول و یَقُولُون، ولکِنْ حاجِجْهم بالسُّنَةِ فانَّهم لَن یَجِدُوا عنها مَحیصاً.( نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، نامه 77، ص 358)؛ همچنین بنگرید به: محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 29، ص 245، حدیث 56

[12] ( 1). انظُر الى ما قال و لا تَنْظُرْ الى مَن قال.( عبدالواحد الآمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل 30، ص 355، حدیث 11)

[13] ( 2). ضالةُ الحکیمِ الحکمةُ فهوَ یَطلُبها حیث کانت.( همان، ج 1، فصل 45، ص 419، حدیث 6)

[14] ( 3). خُذُوا الحقَّ مِن اهلِ الباطِل و لاتَأْخُذُوا الباطلَ مِن اهلِ الحقِ کُوُنوا نُقّادَ الکلام.( محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 14، ص 96، حدیث 39)

[15] ( 4). الَّذینَ یُجادِلُونَ فى آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ.( غافر( 40): 35)

[16] ( 1). إنَّ الَّذینَ یُجادِلُونَ فى آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أتاهُمْ إنْ فى صُدُورِهِمْ إلّاکبْرٌ ما هُمْ بِبالِغیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ.( غافر( 40): 56)

[17] ( 2). أمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلی بَلْ أکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ.( انبیاء( 21): 24)

[18] ( 3). وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا.( اسراء( 17): 36)

[19] ( 4). محمدتقى مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 332- 330

[20] ( 5). شِدَّةُ الغَضَب تُغَیّرُ المَنطقَ وَ تَقْطَعُ مادّةَ الحُجَةِ و تُفَرّقُ الفَهْم.( محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 71، باب 93، روایت 78، ص 428)

[21] ( 1). فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أوْ یَخْشى‏.( طه( 20): 44)

[22] ( 2). فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ.( آل‏عمران( 3): 159)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۸
نقی سنایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی