35- نقش اخلاق در شکل گیرى جامعه مطلوب3
ج) توسعه دانایى و شکوفایى علمى
براى رسیدن به جامعه اى پیشرفته، قدرتمند، پرنشاط، پاکیزه و امن- که در آن ضریب امید به آینده بالاست- به عنصرى کاملًا بنیادى نیازمندیم و آن علم و دانایى است. جامعه اى که در آن دانایى نباشد، فقیر بوده و هرقدر عوامل زورمندى را در خود گردآورده باشد، ضعیف است. بى تردید بزرگترین ثروت، «دانش» و برترین قدرت، «آگاهى» است. پیشرفت مادى و تعالى معنوى جامعه، با توسعه دانایى و شکوفایى علمی ارتباطى تنگاتنگ دارد؛ چنان که در احادیث اهل بیت (علیهم السلام) آمده است که علم منشأ همه خیرات و نعمات است.
حال پرسیدنى است چه موانعى جامعه را از توسعه دانایى و شکوفایى علمى بازمى دارد؟ به نظر مى رسد دراینباره پیش و بیش از موانع تاریخى، اقتصادى و سیاسى، نبودِ منابع انسانی کارآمد و باکفایت عاملى اثرگذار است.
شکوفایى علمى جامعه در گرو میزان بهره مندى اعضاى آن جامعه از تخصص هاى علمی است. شهروندان دانشمند و آگاه، جامعه اى علمْ بنیاد را بنا مى نهند و آن را به توسعه علمى و فنى مى رسانند، اما نکته مهم این است که رسیدن به قله دانشورى و ورود به جرگه علما و حکما پیشنیازهایى مى طلبدکه مهمترین آنها «شایستگى اخلاقى» است. بى گمان یک جامعه اخلاقى با شهروندان متخلق مى توانداز انسانهاى توانمند و کارآمد در عرصه علمى بهره مند باشد و با همت آنان به شکوفایى علمى دست یابد.[1]
در تحلیلى اجمالى مى توان ده آسیب اخلاقى را از موانع توسعه دانایى برشمرد که از این میان، پنج آسیب از رذایل فردى و پنج مورد دیگر از رذایل اجتماعى اند.
موانع توسعه دانایى
1. رذایل فردى
یک. عُجب علمى: یکى از آفات پیشرفت در هر زمینه، پدیده روانى «استغناى مذموم» است که انگیزش لازم براى آموختن یا تکمیل مهارتها را آدمى سلب مىکند. خودبزرگبینى و خودپسندى علمى بدین معناست که فرد، خود را در زمینه تخصصىاش کامل بداند. بدیهى است چنین فردى در ظرف وجودى خود، نیمهخالى را نمىبیند و به همینرو خود را از نوشیدن زلال دانش محروم مىکند. در کلمات قصار امیرمؤمنان (ع) چنین آمده:
فردیکه به خودبزرگبینى مبتلا شود، از فراگیرى محروم مى ماند.[2]
افتادگى آموز اگر طالب فیضى |
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است |
|
دو. کم حوصلگى و شتابزدگى: در زندگى عرصهها و امورى وجود دارد که بهدلیل ظرافت، وسعت، کمیابى، تغییرات پرشتاب، مخاطرهآمیز بودن و یا اهمیت ویژه آنها، نباید در موردشان عجله کرد. اصولًا شتابزدگى موجب بىدقتى مىشود و بىدقتى نیز سبب خرابى همه یا بخشى از کار مىگردد. در این میان، علمآموزى مقولهاى است ظریف، گسترده، پیچیده و بههمینرو دیریاب؛ چنانکه امیرمؤمنان (ع) فراگیرى دانش را نیازمند ممارستهاى طولانى دانسته است:
علم را در آغوش نمىگیرد، مگر آن کس که کار علمى درازمدت انجام دهد.[3]
سه. تنبلى و تنآسانى: رمز ورود به جرگه دانشیان «سختکوشى» است. در کلام معصوم آمده است:
دانشاندوزى با راحتِ تن به چنگ نمىآید.[4]
از پرخورى اجتناب کنید که نور علم و معرفت را در دل شما خاموش مىکند.[5]
نیز در حدیثى قدسى مىخوانیم:
من چند چیز را در چند جا قرار دادهام و علم را در گرسنگى و غربت.[6]
به بیانى دیگر، بعد حقیقتجویى فطرت آدمى تنها در پرتو پشتکار و همت بلند شکوفا مىگردد که در سنت غنى حوزههاى علمیه از آن به «اجتهاد» یاد مىشود.
چهار. بىنظمى: براى رسیدن به دروازه آگاهى باید راهى دور و پرفراز و فرود را پشت سر نهاد و این بدون برنامهریزى همهجانبه و سنجیده و اجراى دقیق آن تحققپذیر نیست. در منش آدمى تنها یک ویژگى است که آدمى را در برنامهریزى به موفقیت مىرساند: نظم در زندگى و انضباط کارى. از همینروست که امیرمؤمنان (ع) در واپسین دمِ حیات به اطرافیان دو سفارش فرمود:
خداپروایى و نظم در کارها.[7]
در حدیثى آمده که حضرت خضر (ع) به موسى بن عمران (ع) فرمود:
اى موسى! براى علماندوزى متمرکز و منضبط باش.[8]
پنج. شهوترانى و لذتطلبى: یکى از نیازمندىهاى روانى مهم براى فعالیت علمى «تمرکز ذهنى» و «آرامش روحى» است. هرگز با ذهن آشفته یا روح هیجانزده و ملتهب نمىتوان آموخت یا ابداع کرد و یا به کشفى نایل شد. انسان شهوتران نمىتواند بر ورودىها و خروجىهاى ذهن و ضمیرش چیره گردد. چنین فردى به تعبیر عرف و استادان اخلاق قادر به «ضبط خیال» نیست، از اینرو با کوچکترین محرک پیرامونى تمرکزش را از دست مىدهد و ذهنش آشوبناک مىشود و رشته اندیشهاش مىگسلد. امیرمؤمنان (ع) فرمود:
شهوت و دانش با یکدیگر جمع نمىشوند[9]
امام هادى (ع) نیز مىفرماید:
حکمت و فرزانگى در دلهاى فاسد و ناپاک وارد نمىشود.[10]
2. رذایل اجتماعى
یک. بخل: یکى از مراحل توسعه دانایى و شکوفایى علمى پس از تولید دانش، «اشتراک دانش» است. «ترویج مؤثر علم» در میان جامعه علمى موجب تضارب و تبادل اندیشهها و از سویى سبب نشاط فکرى و تولید ایدههاى نو مىگردد. در شریعت اسلام براى هر درآمدى به نوعى مالیات یا زکاتى در نظر گرفته شده و چون علماندوزى نوعى برخوردارى از ثروت است، شارع مقدس براى این ثروت هنگفت و بىپایان زکاتى را منظور داشته که فرد دانشور باید بپردازد و آن نشر دانش است.[11] جالب اینکه زکات از حیث واژگانى از «زکى» مشتق شده که به معناى «نمو و ازدیاد» است، از اینرو بىتردید نشرِ بذرِ علم سبب رشد و بالیدن آن مىگردد. بر این پایه، افرادیکه مىخواهند دانش را در انحصار خود بگیرند، توسعه دانایى را خدشهدار مىکنند و مانع شکوفایى علمى مىشوند.
دو. حسد: در روایات اهلبیت (علیهم السلام) چنین مىخوانیم که آفت و بلاى دانشمندان «حسادت» است.[12] علت شیوع این پدیده در میان دانشوران این است که از سویى دانش متاعى است نفیس و کمیاب و از دیگر سو رقابت بر سر کسب علم یا شهرت علمى، جدى و فشرده است. از اینرو، بدیهى است عضو جامعه علمى- چنانچه به خودسازى اخلاقى نپرداخته باشد- پیروزى دیگران را مساوى شکست خود بداند و به همینرو آنان محسود او قرار گیرند.
سه. رعایت نکردن اخلاق علمى در پژوهش و نگارش: مقولهاخلاق پژوهش و اخلاق نقد، یکى از مسائل مهم در حوزه نوآورى و تحقیقات علمى است. سه مفهوم ارزشى «صداقت»، «امانت» و «ادب» خط قرمزهاى پژوهش و نگارشهاى علمى بهشمار مىروند. پدیده زشت «سرقت ادبى» بهدلیل نبودِ فضیلتهاى صداقت و امانت روى مىدهد. بنابراین اگر پژوهشگریکه دست به قلم مىبرد، از این دو ویژگى برخوردار باشد، هیچگاه وجدانش اجازه نمىدهد اکتشاف یا نظریه دیگرى را به نام خود معرفیکند.
همچنین در مقام نقد آراى دیگران، چنانچه ادب علمى رعایت شود و گوهر نقد به چرک هتک، آلوده نگردد و در صراط نزاکت و ادب پیشرود، بىگمان پیشرفت علمى حاصل خواهدشد.
چهار. بىاحترامى به استاد: در دین دانشپرور اسلام، حرمت علم و بهویژه استاد تا بدانجاست که رسولخدا (ص) و نیز امیرمؤمنان (ع) فرمودند:
هرکس به من مطلبى بیاموزد، مرا در حدّ یک برده مرهون خود ساخته است.[13]
در فرهنگ ما معلم، پدر معنوى معرفى شده است. اگر استاد با بىاحترامى شاگردان روبهرو گردد، انگیزهاش را براى انتقال فداکارانه دانش خود از دست مىدهد که این بىشک به متوقف شدن چرخ دانش مىانجامد. حضرت سجاد (ع) در رساله حقوق خویش مىفرماید:
حق استادت بر تو این است که بزرگش شمارى و ... صدایت را بر او بلند نکنى و ... اگر کسى از او بدى گفت، از وى دفاع کنى ....[14]
پنج. نامهربانى و تندخویى با شاگرد: نقش معلم و استاد در ایجاد انگیزه آغازین براى علمآموزى سرنوشتساز است. به تعبیر جامعهشناختى، استاد از «گروههاى مرجع» بهشمار مىرود. بىشک این جایگاه خاص، درباره منش و چگونگى برخورد اجتماعى استاد انتظاراتى را در دانشجویان برمىانگیزاند. حال چنانچه دانشآموزان یا دانشجویان با توهین، تحقیر و یا تندخویى معلم یا استاد خود روبهرو شوند و یا مورد قضاوت شتابزده او قرار گیرند، بىتردید نسبت بدو و بلکه نسبت به آن درس سرخورده و بىعلاقه مىشوند. از اینسو نیز اگر استاد مهربان، دلسوز، پرحوصله، متواضع و صمیمى باشد، حتى ممکن است افراد بىعلاقه را نسبت به آن درس یا رشته خاص دلبسته کند. در رساله حقوق درباره حق شاگرد بر استاد مىخوانیم:
اما در مورد حقوق شاگردانت بدان که خدا در علمیکه تو را ارزانى داشته، سرپرست ایشانت قرار داده. پس چنانچه به ایشان خوب تعلیم دهى و به آنان اهانت نکنى و آنان را دلگیر نسازى، خدا از فضل خود علم بیشترى تو را ارزانى خواهد داشت. اما اگر علمت را از ایشان دریغ داشتییا مورد اهانتشان قرار دادى، پس خدا راست که علم و منزلتت را بستاند و تو را از چشمها بیندازد و مهرت را از دلها برون برد.[15][16]
اخلاق اسلامى مبانى و مفاهیم، مهدى علیزاده، ص: 106 الی 112
[1] ( 1). ممکن است این پرسش به ذهن آید که بر پایه آنچه گفته شد، آیا غرب که امروز در سطح بالا به تولید دانش مىپردازد، از شهروندانى متخلّق و جامعهاى اخلاقى برخوردار است؟
پاسخ اینکه، اول؛ در هر جامعهاى اصناف و خرده فرهنگهاى بسیارى وجود دارد. در جامعه غرب قشرى محدود از دانشگاهیان اند که در سطوح بالاى علمى قرار دارند و درواقع آنهایند که به تولید نظریه و اکتشاف مىپردازند و سبب توسعه علمى مىگردند. اما پس از آن، سازوکارهاى جامعه سرمایهدارى- صنعتى است که با بسیج ارکان و اعضاى خود، دانش را به صنعت و ثروت تبدیل مىکند. در حقیقت مقوله« اقتصاد علم» در بحثهاى« سیاست علم و تکنولوژى»(STP ) از همینجا آغاز مىشود. بنابراین نباید دچار« مغالطه جزء و کل» شد. دستاوردهاى علمى از آنِ لایه نازک جمعیتى در غرب است که معمولًا با سختکوشى شبانهروزى درپى کشف مجهولات و حل مسائلاند و با فساد اخلاقى فاصله دارند. دوم؛ باید مراقب بود از تعبیر« توسعه دانایى و شکوفایى علم» برداشت تنگ و گزینشى نداشته باشیم. توضیح اینکه، علم تا پیش از عصر بیکن- نیوتن به معناى« فرزانگى و حکمتپیشگى» بود و از آن روزگار به بعد به مفهوم« توانایى و قدرت» به کار رفت. مراد از جامعه توسعهیافته علمى، اجتماعى با فناورى پیشرفته نیست، بلکه تنها یکى از وجوه توسعه دانایى بهرهمندیهاى تکنیکى و ابزارى است. مثلًا جنگ جهانى دوم طى چهار سال 20 میلیون قربانى گرفت. براین اساس آیا اروپاى صنعتى آغاز سده بیستم مىتوانست ادعا کند که داناتر از سده هفدهم است؟ از اینرو« توسعه دانایى» نباید دچار تحریف مفهومى شود. جامعه دانا آن است که از یک سو هدف و آرمان خود را به خوبى بشناسد. و از دیگر سو راه یا راههاى رسیدن به آن را به درستى تشخیص دهد و شرایط طى مسیر را نیز به دقّت بداند و از سوى آخر ابزار کار رسیدن سریعتر و مطمئنتر به آن هدف را بهکار بندد.
[2] ( 1). عبدالواحد تمیمىآمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ح 10586.
[3] ( 2). همان، ح 10758.
[4] ( 3). همان، ح 10684.
[5] ( 4). حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ج 1، ص 320.
[6] ( 1). على مشکینى، المواعظ العددیه، ص 241.
[7] ( 2). أُوصِیکمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کتَابی بتَقْوَی اللهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکم.( ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 17، ص 5.)
[8] ( 3). على بن حسامالدین متقیهندى، کنزالعمّال فى سنن الاقوال و الافعال، ح 44176.
[9] ( 1). لا تجتمع الشهوة و الحکمة.( عبدالواحد تمیمىآمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ح 844.)
[10] ( 2). محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 75، ص 370.
[11] ( 3). زَکاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ الله.( محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 41.)
[12] ( 4). امیرالمؤمنین( ع) فرمود:« إِنَّ اللهَ یُعَذِّبُ السِّتَّةَبالسِّتَّةِ ... وَ الْفُقَهَاءَ بالْحَسَد.»( همان، ج 8، ص 163.)
[13] ( 1). من تعلمت منه حرفا صرت له عبدا.( محمد بن محمد نصیر الدین طوسى، آداب المتعلمین، ص 74؛ ابنابیجمهور احسایى، عوالى اللآلى، ج 1، ص 292.)
[14] ( 2). حق سائسک بالعلم التعظیم له و ... أن لا ترفع علیه صوتک و ... أن تدفع عنه إذا ذکر عندک بسوء.( محمد بن على بن بابویهقمى، الامالى، ص 369 و 370.)
[15] ( 1). و أما حق رعیتک بالعلم فأن تعلم أن الله عزوجل إنما جعلک قیما لهم فیما آتاک من العلم و فتح لک من خزانة الحکمة فإن أحسنت فى تعلیم الناس و لم تخرق بهم و لم تضجر علیهم زادک الله من فضله و إن أنت منعت الناس علمک أو خرقت بهم عند طلبهم العلم منک کان حقا على الله عز و جل أن یسلبک العلم و بهاءهُ و یسقط من القلوب محلک.( حسن بن شعبه حرانى، تحفالعقول، ص 261.)
[16] علیزاده، مهدى، اخلاق اسلامى مبانى و مفاهیم(علیزاده، مهدى)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: اول، 1389.