پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه  علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

1- استفاده از مطالب سایت با ذکر آدرس سایت (drsanaei.blog.ir) و به نام دکتر نقی سنائی، نه تنها منعی ندارد، بلکه موجب افتخار و مباهات خواهد بود.
2- با التفات به تخصّصی بودن مطالب، در صورت امکان از نظرات ارزنده تان، حقیر را بهره مند فرمایید.
3- اینجانب دارای وبلاگ به آدرس http://drsanaei.blogfa.com/ می باشم که در صورت تمایل از مطالب متنوع آن بهره وری فرمایید.
4_ لطفا در کانال آیات و احادیث اخلاقی با آدرس drnaghisanaei@ در پیام رسان ایتا عضو شوید و دوستان و گروه ها را تشویق و توصیه فرمایید تا عضو شوند و از آیات و احادیث اخلاقی همراه با منابع و مأخذ بهره ببرند و بدین وسیله در تبلیغ دستورات اخلاقی دین مبین اسلام سهیم شوید.تشکر و ارادت

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

ایمان یک حالت قلبى و فرآیند روانى است که جهت ‏گیرى آن در افکار، احساسات و اعمال آشکار مى ‏شود: امام باقر علیه السلام:

الایمان ما کان فى القلب و الاسلام ما علیه التناکح و التوارث.[1]

پیامبراکرم صلى الله علیه و آله:

الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان العقول.[2]

با ایمان به خداوند متعال، روز باز پسین و فرشتگان یا مأموران تدبیر عالم- که همگى در ایمان به غیب خلاصه مى ‏شود- ابعادشناختى، عاطفى، اجتماعى و اخلاقى فرد تغییر مى‏ کند و نگرش او در محدوده محاسبات فیزیکى، کمّى و سودجویانه نمى ‏گنجد؛ بلکه این جهت‏ گیرى و جهان ‏بینى انگیزه ‏اى براى شکوفایى استعدادهاى درونى او مى ‏گردد و گسترش وجودى او را در امتداد کمال مطلق محقق مى ‏گرداند. احساس حضور در محضر وجودى‏ مقدّس با علم بیکران و قدرت بى ‏پایان، عامل مهمى در تربیت و کنترل اخلاقى انسان خواهد بود. بنابراین پرورش ایمان در سراسر وجود انسان با اهرم ‏هاى بسیارى که در اختیار دارد، تربیت اخلاقى را تسهیل مى ‏کند؛ بلکه خود، آفریننده مکارم اخلاق در وجود انسان است.

الکسیس کارل، رابطه ایمان مذهبى و بعد اخلاقى انسان را این‏گونه ترسیم مى ‏کند:

فعالیت‏ هاى اخلاقى و مذهبى عملًا با یکدیگر بستگى دارند. احساس اخلاقى، پس از مرگِ احساسِ عرفانى دیرى نمى ‏پاید. انسان در ساختن یک سیستم اخلاقى مستقل از مذهب آن ‏چنان که سقراط مى‏ خواست موفق نشده است. اجتماعاتى که احتیاج به نیایش را در خود کشته ‏اند، معمولًا از فساد و زوال مصون نخواهند ماند. این از آن جهت است که متمدنین بى‏ ایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسئله رشد همه فعالیت‏ هاى باطنى و درونى خود که لازمه یک وجود انسانى است، دلبستگى پیدا کنند.[3]

علامه طباطبائى (ره) در توضیح شیوه‏ هاى اخلاقى، سه مسلک را از یکدیگر متمایز مى‏ کند و مى ‏فرماید:

مسلک اول تهذیب از طریق غایات صالح دنیوى است که همان مسلک عقلى فلاسفه یونان است. مسلک دوم تهذیب از طریق غایات اخروى است؛ مانند حور و قصور، بهشت و دوزخ و ... که آیات قرآن در این زمینه بسیار است و شیوه تربیتى انبیاى الهى نیز بر همین منوال بوده است.

مسلک سوم که مخصوص قرآن کریم است به نوعى با پرورش ایمان و استفاده از معارف الهى، ریشه رذایل اخلاقى را از بین مى‏برد ... هر عملى که انسان انجام مى‏دهد، هدف و غایتش یا به‏دست آوردن عزّتى در آن مطلوب است و یا قدرتى است که از آن مى‏ترسد و حذر مى‏کند. لکن خداوند سبحان مى‏فرماید: إِنّ‏العزّة لله جمیعاً.[4] و مى‏فرماید: أَنّ‏القوّة للّه‏ جمیعاً.[5]

اگر این معرفت- و باور- محقّق شود، زمینه‏اى براى ریا و سُمعه، ترس از غیر خدا، امید به جز خداوند، اتکال به غیر او و ... باقى نمى‏ماند. این دو جمله هر گاه براى انسان معلوم گردد- در حدّ باور قلبى- هر رذیله اخلاقى را از انسان پاک مى‏کند- صفت باشد یا فعل- و انسان را به فضایل اخلاقى مقابل آن مثل تقواى الهى، عزّتمندى به خداوند، کبریایى، استغنا، هیبت ربانى و غیره آراسته مى‏کند ....[6]

ایمان به وحدانیت خداوند، جهان‏بینى توحیدى انسان را تنظیم مى‏کند و انسجام مى‏بخشد. انگیزه‏ها، اندیشه‏ها، اهداف، عواطف، عادات و افعال، همگى براى تحقّق هدف واحدى که حاکمیت اللّه و رضاى او است همگرایى مى‏یابند و از این‏رو آمال و اهداف دنیوى، نفسانى و شیطانى از آن‏جا که غیر خدا است و اسباب تشتت و تنازع و حقد و حسد و رذایل اخلاقى دیگر است، کمرنگ مى‏گردند.

حضور پر احتشام خداوند و فرشتگان رقیب و عتید و اعتقاد به یوم الحساب، مراقبت و کنترل اخلاقى را براى انسان آسان مى‏کند و هرچه قدرت ایمان بیشتر باشد احساسِ حضور، بیشتر خواهد بود و تربیت اخلاقى آسان‏تر: «... خداوند همواره بر شما نگهبان است.»[7] «آدمى هیچ سخنى را به لفظ در نمى‏آورد، مگر این‏که مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مى‏کند.»[8]

امام على علیه السلام: «خداوند براى هر عملى، ثواب و براى هر چیزى حسابى قرار داده است.»[9]

در شیوه علماى اخلاق- خصوصاً از زمان غزالى به بعد- این روش بسیار مورد عنایت بوده است و بخش قابل توجهى از کتب اخلاقى (مستقیم یا غیرمستقیم) به آن اختصاص یافته است.

افزون بر اینها، از آن‏جا که اصلاح و تهذیب اخلاق مردم از اهداف اصلى بعثت انبیا بوده است‏

(بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق)

و پیام‏ها و مواعظ اخلاقى در تعالیم انبیا بخش معظّم سیره و سلوک آنها است، لزومى به تفصیل در موضوع اثبات رابطه میان پرورش ایمان و تربیت اخلاقى نیست. احادیث زیر براى وضوح مطلب کافى است:

پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: «ایمان موجب دورى از امور حرام و پاکى از مطامع دنیوى است.»[10] «ایمان چیزى جز بردبارى و بخشندگى نیست.»[11]

امام على علیه السلام: «ایمان درختى است که ریشه آن یقین، شاخه‏اش تقوا، شکوفه‏اش حیا و میوه‏اش‏ سخاوت است.»[12] «راستگویى به منزله سر براى ایمان است.»[13]

امام على علیه السلام: «مؤمن شادمانى‏اش در صورت و اندوهش در دل است. سینه‏اى گشاده و نفسى فروتن دارد. بالانشینى را کراهت دارد ... سکوتش طولانى و اوقاتش مشغول است، شاکر و شکیبا است و ....»[14]

پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: «کامل‏ترین شما از جهت ایمان، کسى است که اخلاق نیکوترى داشته باشد.»[15]

ویکتور فرانکل روان‏پزشک و صاحب مکتب معنادرمانى، ایمان مذهبى را یکى از عناصر مهم در حفظ ارزش‏هاى اخلاقى افراد در اردوگاه‏هاى کار اجبارى مى‏داند. در ابتدا، فضاى اردوگاه‏ها را چنین توصیف مى‏کند:

... روزى پلیسى که در اردوگاه‏هاى ما کار مى‏کرد، به من گفت در اردوگاه دنبال تکه‏اى از گوشت مردار انسانى مى‏گردد. سرانجام آن را در کاسه‏اى روى آتش یافته بود ... آدم‏خوارى اردوگاه ما را فراگرفته بود.[16]

... ما که در اردوگاه اسیران زیسته‏ایم، مردانى را به‏یاد مى‏آوریم که کلبه به کلبه مى‏رفتند و به زندانیان دیگر دلدارى مى‏دادند و حتى آخرین تکه نان خود را به آنان مى‏بخشیدند ...[17] انسان هرگز به‏سوى رفتار اخلاقى کشانده نمى‏شود، بلکه تصمیم مى‏گیرد که اخلاقى رفتار کند. او این کار را براى ارضاى گرایش اخلاقى و یا آسودگى وجدان انجام نمى‏دهد، بلکه به‏خاطر دلیل و علتى که به آن پاى‏بند است، به‏خاطر کسى که دوستش دارد و یا به‏خاطر خداى خویش انجام مى‏دهد ... من فکر مى‏کنم همه افراد مقدس منظورى جز خدمت به خدایشان نداشتند و تصور نمى‏کنم هرگز مقدس شدن، هدفِ اصلى آنها بوده است؛ چه اگر چنین بود کمال‏گرایى را بر مى‏گزیدند.[18]

وى با استناد به جمله نیچه که گفته بود: «کسى که چرایى زندگى را یافته است با هر چگونگى خواهد ساخت» مى‏گوید:

در اردوگاه کار اجبارى نازى‏ها، این نکته به خوبى به اثبات رسید که همه کسانى که تصور مى‏کردند کار و وظیفه‏اى در انتظار شان است (در قبال معنایى که به آن معتقد بودند) شانس بیشترى براى زنده ماندن داشتند. (این نکته بعدها توسط متخصصین آمریکایى در ژاپن و کره به اثبات رسید).[19]

ویلیام جیمز روان‏شناس بزرگ آمریکایى نیز بُعد اخلاقى ایمان دینى را از قول امرسون این‏گونه به تصویر مى‏کشد:

... در روح آدمى عدالتى وجود دارد که کیفر و پاداش آن بى‏معطلى و قطعى است. کسى که پلیدى و زشتى را از خود به در کند، پاکى و خوبى را در بر کرده است و کسى که قبلًا مردِ قلباً درستى باشد، در قلب او خداوند جاى دارد. با این عدالت و درستى که این مرد در قلب خود دارد، خداى ازل و ابد، خداى بزرگ را در قلب دارد.

اگر کسى نیرنگ بزند و خدعه به کار برد، او خود را گول زده و خود را نشناخته است. باطن هر کس همیشه به خوبى شناخته مى‏شود، هیچ‏وقت دزد، ثروتمند نمى‏شود و کسى که به فقرا کمک مى‏کند، هیچ‏گاه بى‏چیز نمى‏گردد.

قتل از پشت دیوارهاى سنگى صدا در مى‏آورد.

کوچک‏ترین ذره‏اى از دروغ و غش که در چیزى باشد، مثلًا شائبه خودخواهى، وسوسه، تظاهر و ریا، نتیجه کار شما را فاسد خواهد کرد. اما اگر راستگویى کنید همه چیز و همه کس جاندار و بى‏جان شاهد صداقت شما خواهد بود ...

عشق، عدالت، محبت، خوش‏خُلقى و صبر همه از یک منبع زلال سرچشمه دارند. از این رو هر چه آدمى از این «غایت آمال‏ها» دور شود، از سرچشمه قدرت و کمک که ممکن است از آن بهره‏مند گردد، دور مى‏شود. در نتیجه وجود او متزلزل و بى‏پناه شده به تدریج ضعیف و کوچک گردیده به ذره‏اى و نقطه‏اى بدل شده در نهایت زشتى و پستى به قعر مرگ و نیستى مى‏افتد. درک و فهم این قانون در آدمى فکر و احساسى بر مى‏انگیزد که ما آن را احساسات مذهبى مى‏گوییم. نیرویى شگرف که هم جذب مى‏کند و هم شاد مى‏سازد. عطر نسیم کوهستانى که جهان را معطر مى‏سازد از اوست؛ به آسمان‏ها و کوه‏هاى بلندْ جلال و عظمت مى‏بخشد؛ آواز آمیخته به سکوت ستارگان از او است؛ همه زیبایى‏ها و قشنگى‏ها از او است؛ او است که آدمى را بى‏نهایت مى‏سازد. وقتى که آدمى مى‏گوید «من وظیفه دارم»، هنگامى‏ که عشق و محبت به او امر مى‏کند، هنگامى که در اثر الهام از عالم بالا کار بزرگ و نیکویى را انتخاب مى‏کند، در این‏وقت است که روح او سرشار از ترنم سرود عالم خرد جهانى مى‏شود ....[20]

در حقیقت، ایمان انسان به خدا، با ورود به ضمیر ناخودآگاه (گوستاویونگ، محتواى ضمیر ناخودآگاه را شامل خدا، روح و نیروهاى غیبى مى‏داند)[21] بر بسیارى از نگرش‏هاى دیگر او، مثل نگرش به معناى زندگى و هدف زندگى، تأثیر مستقیم و جدّى دارد و اینها به نوبه خود نگرش‏هاى فرد در باب خوب و بد، درست و نادرست و ... را شکل مى‏دهند؛ تا بالأخره رفتارهاى فردى، اجتماعى، اخلاقى و مناسبت‏هاى بین فردى نیز از همان نگرش‏هاى اولیه و اساسى تأثیر مى‏پذیرند.

شیوه‏هاى ورود به ناخودآگاه فرد، چهار راه اساسى دارد که غیر از آخرى همگى طبیعى است:

1. برنامه‏ریزى‏هاى دوران کودکى؛

2. هنگام هیجانات شدید مثبت یا منفى؛

3. تلقین به نفس در حالت هوشیارى: به این صورت که جملات و مفاهیم خوب و مثبت را در زمانى مناسب و آرام و همراه با توجه، با صداى بلند براى خود تکرار کند.

4. روش هیپنوتیزم.

دستورات و تعالیم دینى که براى پرورش ایمان در نظر گرفته شده است، از سه طریق اول بهترین استفاده را در جهت هدایت و تهذیب اخلاق افراد جامعه کرده است. شیوه‏هاى پرورش ایمان که در ضمن معارف دینى بیان شده، عبارتند از:

الف. عبادت: عبودیت به معناى اظهار تذلل و خاکسارى است که معادل آن در فارسى همان «بندگى» است و عبادت بالاتر از آن است؛ یعنى نهایت تذلل و از این‏رو به جز خداوند کسى مستحق آن نیست.[22] بنابراین اعمال عبادى مختلف، مانند نماز، روزه، حج و غیر آن براى اعلام همین تذلل و بندگى است. سید قطب این مطلب را به خوبى ترسیم مى‏کند:

نماز و روزه و زکات و حج و سایر مظاهر و شعایر تعبدى، چیزى جز کلید نیستند. تنها کلیدهایى که با آن وسایل مى‏توانیم درهاى عبادت را به روى خود بازکنیم، یا ایستگاه‏ها و منازلى هستند که راهپیمایان طریق عبادت و سالکان منزلگه معبود در بین راه در آن ایستگاه‏ها براى اندکى منزلى گزیده، توشه راهى برداشته، نفسى تازه مى‏کنند و سپس با زاد و توشه کافى راه را ادامه داده به سوى منزل معشوق راه مى‏سپرند. این راه همان عبادت است. بنابراین هر چه در این راه واقع باشد، از پرستش گرفته تا کارهاى روزمره زندگى یا اندیشیدن و ادراک، مادام که وجهه نظر و هدفْ خدا باشد، همه عبادت است. این اساس و پایه، هنگامى مستحکم‏تر مى‏شود که حقیقتاً و عملًا- نه تنها با زبان- گواهى دهد که هیچ مقام و شخصیت و مظهر قدرتى قابل پرستش نیست، جز خداى واحد و آفریننده قادرى که حکیم و علیم است ....[23]

این‏گونه عبادت، به همه زوایاى زندگى سرایت کرده موجب پرورش ایمان است و ثمره‏اش تربیت اخلاقى و فضایل انسانى است.

اى مردم، پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است، پرستش کنید؛ باشد که به تقوا گرایید.[24]

در مسیر عبادت‏هاى روزانه، مانند نمازهاى یومیه و عبادت‏هاى موسمى مانند روزه، حج و اعتکاف، با استفاده از فنون مختلف روان‏شناختى (مثل تلقین به خود، عادت دادن و عمل کردن، شرطى‏سازى و غیره) مى‏توان همان حالت بندگى و پرستش خداوند را در خود تثبیت کرد؛ یعنى به ضمیر ناخودآگاه خود وارد گرداند. بنابراین هر چه اخلاص در عبادت بیشتر و عمل زلال‏تر باشد، انسان سریع‏تر به این مقصود نایل مى‏گردد؛ ولى مراتب پایین‏تر عبادت نیز زمینه‏ساز وصول به این هدف هستند.

امام على علیه السلام مى‏فرماید:

عبادت سه‏گونه است: عده‏اى از روى ترس خدا را مى‏پرستند؛ این عبادت غلامان است.

عده‏اى براى نیل به ثواب خدا را مى‏پرستند؛ این عبادت مزدوران است. عده‏اى از روى عشق و محبت خدا را مى‏پرستند؛ این عبادت آزادگان است و بالاترین مرتبه عبادت.[25]

بالاترین عبادت، خالص کردن عمل براى خدا است.[26]

نکته مهم در تأثیر عبادت، این است که از روى میل و رغبت باشد، نه از روى کراهت و کسالت. از همین رو است که پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرموده‏اند: «آفرین بر بنده‏اى که به عبادت عشق مى‏ورزد، با بدن عبادت مى‏کند و قلباً آن را دوست مى‏دارد و خود را براى او فارغ مى‏گرداند.»

لذت و حلاوتى که در عبادت است، موجب استمرار و تقویت آن مى‏شود؛ ولى احساس این لذت منوط به دو شرط است: 1. دورى از هواپرستى؛ 2. اجتناب از حبّ دنیا.

امام على علیه السلام فرمود:

کسى که از هواهاى نفسانى اجتناب نمى‏کند، چگونه لذت عبادت را در مى‏یابد؟[27]

همان‏طورى که بیمار به جهت درد شدیدى که احساس مى‏کند، لذت غذاى خوب را در نمى‏یابد، دوستدار دنیا به جهت علاقه‏اى که به دنیا دارد، از عبادتْ لذتى نمى‏برد و شیرینى آن را نمى‏یابد.[28]

نکته دیگرى که در عبادت مورد نظر است، این است که هدف عبادت «اطاعت محض در مقابل خداوند» است و معناى «تعبّد» چیزى جز این نیست. مثلًا با این‏که نمى‏دانیم چرا نماز صبح دو رکعت است و باید با صداى بلند بخوانیم، صرفاً براى اطاعت فرمان او آن را انجام مى‏دهیم. فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل مى‏کند: «براى این‏که او را به فراموشى نسپارند، مراتب ادب او را ترک نکنند، از امر و نهى او غافل نگردند ....»[29] به همین دلیل (اطاعت از فرمان الهى) رعایت مرزهاى حلال و حرام الهى و مراعات فرایض و واجبات خداوند، بخش مهمى از عبادت محسوب مى‏گردد. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند:

عبادت ده جزء است که نه جزء آن دنبال حلال رفتن است.[30]

خداوند مى‏فرماید: ... اى فرزند آدم! به آنچه بر تو واجب کرده‏ام عمل کن تا از عابدترین مردم باشى.

ب. ذکر: ذکر به معناى «یادآورى» است. همچنین حفظ معناى چیزى یا استحضار آن ذکر نامیده مى‏شود. به تعبیر دقیق‏تر گاهى مراد از ذکر حالتى است در نفس که انسان با آن مى‏تواند چیزى را که پیش‏تر بدان شناخت و معرفت داشته حفظ کند. ذکر به این معنا مانند حفظ است؛ با این تفاوت که ذکر در جایى به کار مى‏رود که علاوه بر این‏که مطلبى در خزانه حافظه هست، در نظرش نیز حاضر باشد. گاهى نیز ذکر گفته مى‏شود و مراد از آن حضور مطلبى در قلب یا زبان است و از این رو مى‏گویند ذکر بر دو نوع قلبى و زبانى است.[31]

بنابراین یکى دیگر از شیوه‏هاى پرورش ایمان، ذکر است که حضور جدّى خداوند را نزد انسان تقویت مى‏کند. ذکرهاى زبانى که در تعالیم اسلام وارد شده براى آن است که همان حالت قلبى حضور را در انسان ایجاد کند. البته نباید از تأثیر تربیتى ذکرهاى زبانى نیز غافل شد؛ زیرا به زبان آوردن سخنانى معیّن با استفاده از تلقین به نفس، تغییرى به مقتضاى آن در ضمیر انسان پدید مى‏آورد. چنان‏که در راه‏هاى ورود به ضمیر ناهشیار متذکر شدیم، این شیوه بسیار مورد عنایت تعالیم اسلام واقع شده است و سراسر زندگى ما به هنگام خواب و بیدارى، فعالیت و استراحت، و خوشى و ناخوشى پر است از این اذکار و تلقینات خداباورانه که در ما اثر مى‏گذارد. نمازهاى یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و تعقیبات آنها با اذکار مخصوص، شروع کارها با بسم‏اللّه، پایان دادن هر کار با الحمدللَّه و اذکار دیگرى که براى خروج از خانه، ورود به محل کار، ورود به مسجد و ...، همه این تلقینات به صورت ذکرهاى خفى یا علنى همچون بارانى زلال، گلستان قلب و روان مؤمنان را بارور ساخته و میوه‏هاى ایمان و فضیلت را در دسترس قرار مى‏دهد.

نکته دیگر این‏که ذکرهاى زبانى، قلب را آماده‏تر مى‏کند. امام خمینى (ره) از قول استاد خود مى‏فرماید:

شیخ عارف کامل ما جناب شاه‏آبادى- روحى فداه- مى‏فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده، مى‏خواهد تعلیم کلمه کند، تکرار مى‏کند تا این‏که او به زبان مى‏آید و کلمه را ادا مى‏کند. پس از آنکه او کلمه را ادا کرد، معلم از طفل تبعیّت مى‏کند و خستگى آن تکرار بر طرف مى‏شود و گویى از طفل به او مددى مى‏رسد. همین‏طور کسى که ذکر مى‏گوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب، آنکه زبان از قلب تبعیت مى‏کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع مى‏شود.[32]

پس اى عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب، تحمل مشقت‏ها هر چه بکنى کم کرده‏اى. دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب صورت ذکر حق شود و کلمه لااله الّااللّه کمال اقصاى نفس گردد که از این زادى بهتر براى سلوک الى اللّه و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب‏تر در معارف الهیّه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستى و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر الى‏اللّه هستى، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالى.[33]

یاد خداوند سبحان، انسان را از غفلت و نسیان بیرون مى‏برد و راه تربیت اخلاقى را هموار مى‏سازد؛ زیرا از اسباب انحراف اخلاقى و رفتارهاى خلاف، غفلت و نسیان است:

از کسى که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‏ایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس‏] کارش بر زیاده‏روى است، اطاعت مکن.[34]

در حقیقت، کسانى که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‏اى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و به‏ناگاه بینا شوند.[35]

امام على علیه السلام مى‏فرماید: «خداوند سبحان یاد خود را روشنى‏بخش دل‏ها قرار داده است. دل‏ها به این وسیله پس از کرى شنوا، پس از نابینایى بینا و پس از سرکشى رام مى‏گردند.»[36]

در آیات و روایات بر مداومت و کثرت ذکر توصیه شده است: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خدا را یاد کنید، یادى بسیار.»[37] دوام ذکر خداوند، موجب اصلاح قلب، حیات دوباره و شکفتن فضایل اخلاقى است:

کسى که قلبش را با دوام ذکر آباد کند، کردارش در نهان و آشکار نیکو خواهد شد.[38]

اساس اصلاح قلب، اشتغال فرد به ذکر خدا است.[39]

در شیوه ذکر، علاوه بر ذکر خداوند، تذکر نعمت‏هاى الهى نیز از باب احترام منعم انسان را وادار به تسلیم و تعظیم در مقابل ذات بى‏همتاى خداوند مى‏کند؛ به‏ویژه هرقدر نعمت بزرگ‏تر و منعم آن بى‏غرض‏تر باشد، احترامش در نظر فطرت لازم‏تر است:

اى مردم، نعمتِ خدا را بر خود یاد کنید. آیا غیر از خدا آفریدگارى است که شما را از آسمان و زمین روزى دهد.[40]

از آن‏جا که قرآن خودش را ذکر و در بردارنده ذکر معرفى مى‏کند، تلاوت قرآن نیز حالت ذکر را براى انسان به ارمغان آورده و پرورش ایمان را باعث مى‏شود:

إِن هو الّا ذکرٌ للعالمین.[41]

ص، و القرآن ذِى الذّکر.[42]

و إِذا تُلیت علیهم آیاتُه زادتهم ایماناً.[43]

نکته آخر در بحث ذکر، مربوط به «یادآورى مرگ» است. با توجه به آنکه ایمان به آخرت نقش مهمى در تربیت اخلاقى دارد، یاد مرگ و استحضار آن نیز مى‏تواند موجب پرورش ایمان و تجسم آثار اخلاقى آن شود. افزون بر این، یاد مرگ در زدودن دوستى و محبت دنیا که سرچشمه بسیارى از رذایل اخلاقى است، نقش مؤثرى دارد:

کلّ نفسٍ ذائقة الموت، و انّما تُوَفّون أُجورکم یوم القیامة فمن زُحزِح عن النار و أُدخل الجنّه فقد فاز، و ما الحیوة الدّنیا إِلّا متاعُ الغُرور.[44]

در سخنان ائمه‏اطهار علیهم السلام نیز تأثیر تربیتى یاد مرگ به چشم مى‏خورد:

کسى که دورى سفر (پس از مرگ) را به یاد آورد، آماده سفر مى‏گردد.[45]

کسى که انتظار آمدن مرگ را داشته باشد، در اعمال خیر سرعت مى‏گیرد.[46]

یاد مرگ، شهوات و خواست‏هاى نفسانى را مى‏میراند و ریشه‏هاى غفلت را مى‏زداید و دل را به وعده‏هاى خداوند قوى و محکم مى‏نماید و وجود آدمى را لطیف و نرم مى‏کند و نشانه‏هاى هوا و هوس را در هم مى‏شکند و آتش حرص را فرو مى‏نشاند و دنیا را در نظر انسان خوار و بى‏مقدار مى‏گرداند.[47]

سالکان طریق آخرت در شیوه تربیتى خود هماره شاگردان خود را توصیه مى‏کردند با رفتن به قبرستان‏ها- حداقل یکبار در هفته- و زیارت اهل قبور، یاد مرگ را در خود تقویت کنند.[48]

ج. نیایش:

نیایش اصولًا کشش روح است به‏سوى کانون غیرمادى جهان. به‏طور معمول نیایش عبارت است از تضرع، ناله مضطربانه و طلب یارى و استعانت و گاهى یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونى و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات. به‏عبارت دیگر مى‏توان گفت نیایش پرواز روح است به‏سوى خدا و یا حالت پرستش عاشقانه‏اى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سرزده است و بالأخره نیایش کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود نامرئى، آفریدگار همه هستى، عقل کل، قدرت مطلق و خیر مطلق. صرف نظر از نقل اوراد خاص، حقیقت نیایش یک حالت عرفانى پرگدازى را مجسم مى‏کند که دل در آن به خدا جذب مى‏شود.[49]

دعا و نیایش نیز یکى از شیوه‏هاى پرورش ایمان است. دعا اظهار نیاز است، بلکه دعا آن است که شخص یکپارچه نیاز شود. دعا ابراز اشتیاق است، بلکه همه نیاز فرد همین شوق و اشتیاق است. دعا عامل تربیتى و سازنده‏اى است که نه تنها هشیارى انسان نسبت به کمبودهایش است، بلکه تمام مساعى و نیروهاى او را جهت تحقق مطلوبش به‏کار مى‏اندازد.

آنگاه که بیمارى از درد و سوز به خود مى‏پیچد و از پزشک مدد مى‏طلبد، خود اقدامات اولیه‏ رابه انجام مى‏رساند تا مسیر درمان هموار گردد. پس از آن است که دعا و طلب معناى حقیقى خود را مى‏یابد و در نتیجه اجابت را در پى دارد:

و إِذا سئلک عبادى عنّى فإِنّى قریبٌ أُجیب دعوة الدّاع إِذا دعان فلْیستجیبُوا لى و لْیؤمنوا بى‏لعلّهم یَرْشُدون.[50]

اینک آثار عینى دعا (رفع حاجات و استجابت) مورد نظر نیست؛ بلکه همانا دعا و نیایش غیر از آنها، سخن گفتن با معبود و اظهار ناز و نیاز است و از این جهت حضور محبوب را در جان و دل نیایش کننده تقویت مى‏کند؛ زیرا نیایش معنایى جز سخن گفتن با مخاطب حاضر ندارد. این است که دعا غذاى روح عارفان و شراب ناب مؤمنان است. خداوند توجه و عنایت خود را در گرو دعا و نیایش قرار داده است: «بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى‏کند.»[51]

امام على علیه السلام مى‏فرماید: «دعا خزانه‏هاى وصول و چراغ‏هاى رستگارى است.»[52]

خداوند کریم راه گشایش و فتح باب آسمان‏ها و معنویات (فضایل و مکارم اخلاق) را درخواست و تقاضا از درگاهش دانسته است.

امام صادق علیه السلام بیان مى‏دارد:

بسیار دعا و نیایش کنید که کلید رحمت و نیل به حاجت است. و به آنچه نزد خداوند است، نایل نمى‏شوید، مگر با دعا ....[53]

در شرایط استجابت دعا، حضور قلب و رقت آن، شرط شده است؛ زیرا آنچه از سر سوز و نیاز است، به واقع ارزشى دارد و حقیقتى را در خود مى‏پرورد:

بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل و بى‏توجه نمى‏پذیرد.[54]

دعا را هنگام رقت قلب، غنیمت شمارید؛ زیرا نشانه نزول رحمت است.[55]

ادعیه و مناجات‏هاى ائمه علیهم السلام مضامین عارفانه‏اى است که ائمّه‏اطهار در خلوت‏هاى خود با محبوب ازلى، آنها را مى‏سرودند و نیایش مى‏کردند. با حفظ برخى از فقرات این دعاها و تکرار آنها در مواقع مناسب، مى‏توانیم در مکتب تربیتى آنها شیوه دعا کردن را بیاموزیم. البته نباید به این بسنده کنیم، بلکه نیایش باید از سوز دل باشد و از درون بجوشد و از این‏رو باید سعى کنیم با زبان خود نیز با محبوب دل‏ها نجوا کنیم و او را چون رفیق شفیق و مونسِ خلوت‏هاى خود بدانیم:

یا رفیقَ من لارفیق له، یا انیس من لا انیس له‏

...[56]

علاوه بر این، برخى دعاها- خصوصاً دعاهاى صحیفه سجادیه- ما را با دردهاى درون و خطاهاى برون آشنا مى‏کند که مى‏توانیم با استفاده از مضامین این دعاها نیز در تربیت اخلاقى خود کوشش کنیم. دعاى‏ مکارم‏الاخلاق‏ از امام سجاد علیه السلام به‏ویژه قابل توجه است:

... خدایا! به تو پناه مى‏برم از طغیان حرص، از تندى غضب، از غالب‏شدن حسد، از پایین‏آمدن صبر و از کم‏شدن قناعت، از بداخلاقى و از افراط در شهوت و از غلبه عصبیّت و از پیروى هواى نفس و از مخالفت با درستى و هدایت و از خواب غفلت و سخت به کارها تن دادن‏هایمان، و از برگزیدن باطل برحق و از اصرار بر گناهان و از کوچک‏شمردن گناه و از بزرگ شمردن طاعت.[57]

د. محبت به اولیاى الهى: کسى که فردى را براى خودْ انسان کامل تلقى کند و سخت شیفته اخلاق و روحیات او شود، بسیار تحت تأثیر او قرار مى‏گیرد.

استاد مطهرى (ره) در این زمینه مى‏فرماید:

محبت به‏سوى مشابهت و مشاکلت مى‏راند و قدرت آن سبب مى‏شود که محبّ به شکل محبوب در آید. محبت مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محبّ وصل گردد و صفات محبوب را به وى منتقل سازد.[58]

در مورد تأثیر تربیتى آن در تهذیب اخلاق مى‏فرماید:

اهل عرفان و سیر و سلوک به‏جاى پویش راه عقل و استدلال، راه محبت و ارادت را پیشنهاد مى‏کنند [و] مى‏گویند: کاملى را پیدا کن و رشته محبت و ارادت او را به گردن دل بیاویز که از راه عقل و استدلال هم بى‏خطرتر است و هم سریع‏تر. تأثیر نیروى محبت و ارادت در زایل کردن رذایل اخلاقى از دل، از قبیل مواد شیمیایى بر روى فلزات است؛ مثلًا یک کلیشه‏ساز با تیزاب اطراف حروف را از بین مى‏برد، نه با ناخن یا سر چاقو. امّا تأثیر نیروى عقل مانند کار کسى است که بخواهد ذرات آهن را از خاک با دست جدا کند. چقدر رنج و زحمت دارد؟! اگر یک آهن‏رباى قوى در دست داشته باشد، ممکن است با یک گردش همه آنها را جدا کند. نیروى ارادت و محبت مانند آهن‏ربا صفات رذیله را جمع مى‏کند و دور مى‏ریزد. به عقیده اهل عرفان محبت و ارادت پاکان و کمّلین همچون دستگاه خودکارى خودبه‏خود رذایل را جمع مى‏کند و بیرون مى‏ریزد.[59]

نمونه‏هایى از کسانى که در صدر اسلام، تحت تأثیر این جذب و انجذاب قرار گرفته‏اند و شیفته نبىّ‏مکرّم صلى الله علیه و آله گشتند، ابوذر غفارى، بلال حبشى، اویس قرنى و سلمان‏فارسى است. این محبت همچون اکسیرى عظیم آنها را به گوهرى بى‏مانند در کرامت‏هاى انسانى مبّدل ساخت.

پس از آن نیز در طول تاریخ از این نمونه‏ها (با شدت و ضعف) فراوان است. جلال‏الدین محمد رومى مشهور به «مولوى» یکى از نمونه‏هاى بارز در این مسیر است:

هنگامى که کودک خردسالى بود و به‏همراه پدر از نیشابور مى‏گذشت، شیخ عطار پیر نیشابور، کودک نو رسیده بهاءولد را انسانى برتر از انسان‏هاى عادى دید و لاجرم بى‏هیچ تردید و مجامله به بهاءولد نوید داد که به‏زودى این کودک آتش در سوختگان عالم خواهد زد و شور و غوغایى در بین رهروان طریقت به‏وجود خواهد آورد.[60]

چند دهه از این واقعه نگذشته بود که این پیش‏گویى در ملاقات مولانا با شمس تبریزى و عشق و ارادت به او تعبیر شد.

در اسلام این محبت و شیفتگى تحت عنوان «ولایت» نسبت به معصومین علیهم السلام بروز کامل یافته است. زیرا محبت به اولیاى الهى که آیینه تمام نماى حق و مجلاى کامل تجلى او هستند، انسان را منتقل به ایمان و ارادت به خداوند مى‏کند. از همین‏رو است که در دعاها این محبت را از خداوند طلب مى‏کنیم:

بارالها، جان مرا مطمئن به قدَر، و راضى به قضاى خویش بگردان و مشتاق و حریص به ذکر و دعاى خود و دوستدار خاصان اولیاى خویش و محبوب در اهل زمین و آسمان قرار ده ....[61]

در آیات و روایات، محبت و مودّت ائمّه هدى علیهم السلام به‏طور عام و امیرمؤمنان به‏طور خاص مورد عنایت و تأکید قرار گرفته است: قُل لا أَسئلُکم علیه أَجراً إِلّا المودّة فى القربى.[62]

در ذیل این آیه، احادیث بسیارى را شیعه و سنّى نقل کرده‏اند که مقصود از «قُرباى پیامبر» در این آیه، على، فاطمه و فرزندان آن‏دو (علیهم السلام) هستند.[63]

بنابراین محبت و ولایت پیامبر و ائمه‏اطهار علیهم السلام که انسان‏هاى کامل‏اند، هرقدر شدیدتر باشد، در حقیقت، عشق به فضایل و مکارم اخلاق است. و این عشق نمى‏تواند از محبت به خداوند جدا باشد.

توسّل و رابطه محبت‏آمیز قلبى با اولیاى الهى به همین دلیل موجب پرورش ایمان است.

باید توجه داشته باشیم که از ویژگى‏هاى انسان، این است که نه تنها مى‏خواهد مورد توجه دیگران باشد، بلکه مى‏خواهد کسى را داشته باشد که به او اظهار محبت کند و عشق بورزد؛ چنانکه مزلو یادآور مى‏شود: «... همچنین نباید از این حقیقت غافل بمانیم که نیازهاى محبت، شامل هر دو نیاز محبت کردن و محبت دیدن است».[64] از این‏رو اگر متعلّق محبت، اولیاى الهى و انسان‏هاى کامل باشند، این انرژىِ سرگردان، صرف عشق‏هاى مجازى و محبت‏هاى کم‏بها نخواهد شد؛ بلکه در مقصد اعلاى کمال انسانیت رشد خواهد کرد.

سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى‏


عشق محمد بس است و آل محمد




 

نکته آخر در این موضوع «زیارت» است. زیارتِ مشاهد مشرفه ائمّه‏اطهار علیهم السلام از امورى است که محبت و ولایت ایشان را تقویت و باغ ایمان را شکوفا مى‏سازد. در روایات متعدد این نکته بیان شده است؛ از باب نمونه به چند حدیث اشاره مى‏کنیم:

بار سفر را براى زیارت قبرى مبندید، مگر براى زیارت قبور ما. بدانید که من با زهر کشته مى‏شوم و در محل غریبى مدفون مى‏گردم. کسى که به زیارت من بیاید دعایش مستجاب و گناهش بخشوده خواهد شد.[65]

زیارت و ملاقات برادران دینى از روى محبت نیز باعث حیات قلوب، زیادت محبت و رشد ایمان است؛ خصوصاً انسان‏هاى صالح و علماى ربانى که تأثیرات اخلاقى مضاعف دارد:

به‏زیارت یکدیگر بروید که موجب حیات دل‏هاى شما است و سخنان ما هم ذکر مى‏گردد و احادیث ما بین شما پیوند برقرار مى‏سازد. پس اگر به آنها تمسک جویید، موجب رشد و نجات شما است.[66]

زیارت، در دل‏ها دوستى و مودت ایجاد مى‏کند.[67]

ملاقات خوبان، موجب آبادانى قلب است.[68][69]

اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد) ؛ صص 234 الی 250

 

 



[1] ( 3). میزان الحکمه، ج 1، ص 300

[2] ( 4). همان، ص 302

[3] ( 1). نیایش، ص 28

[4] ( 2). سوره یونس، آیه 65

[5] ( 3). سوره بقره، آیه 165

[6] ( 1). المیزان، ج 1، ص 354- 360

[7] ( 2). سوره نساء، آیه 1

[8] ( 3). سوره ق، آیه 18

[9] ( 4). غررالحکم

[10] ( 5). کنزالعمّال، خ 58

[11] ( 6). همان، خ 57

[12] ( 1). غررالحکم

[13] ( 2). همان

[14] ( 3). بحار، ج 69، ص 411

[15] ( 4). همان، ج 71، ص 387

[16] ( 5). انسان در جستجوى معنا، ص 64

[17] ( 6). همان، ص 47

[18] ( 7). همان، ص 145 و 146

[19] ( 1). همان، ص 155

[20] ( 1). ویلیام جیمز، دین و روان، ص 7 و 8

[21] ( 2). روان‏شناسى ضمیر ناخودآگاه، ص 92

[22] ( 3). المفردات

[23] ( 1). روش تربیتى در اسلام، ص 39

[24] ( 2). سوره بقره، آیه 21

[25] ( 3). بحار، ج 70، ص 255

[26] ( 4). غررالحکم

[27] ( 1). همان

[28] ( 2). بحار، ج 14، ص 310

[29] ( 3). علل الشرایع، ص 256

[30] ( 4). بحار، ج 103، ص 18

[31] ( 1). ر. ک: المفردات

[32] ( 2). چهل حدیث، ص 250

[33] ( 1). همان، ص 149

[34] ( 2). سوره کهف، آیه 28

[35] ( 3). سوره اعراف، آیه 201

[36] ( 4). نهج‏البلاغه، خ 222

[37] ( 5). سوره احزاب، آیه 41. و ر. ک: المیزان، ج 1، ص 340

[38] ( 6). غررالحکم

[39] ( 7). همان

[40] ( 1). سوره فاطر، آیه 3

[41] ( 2). سوره تکویر، آیه 27

[42] ( 3). سوره ص، آیه 1

[43] ( 4). سوره انفال، آیه 2

[44] ( 5). سوره آل‏عمران، آیه 185

[45] ( 6). غررالحکم

[46] ( 7). همان

[47] ( 1). محجّة البیضاء، ج 8، ص 242

[48] ( 2). به‏ویژه در توصیه‏هاى ملا حسینقلى همدانى، بهارى همدانى و میرزا جواد انصارى همدانى مشاهده مى‏کنیم

[49] ( 3). الکسیس کارل: نیایش، ص 15

[50] ( 1). سوره بقره، آیه 186

[51] ( 2). سوره فرقان، آیه 77

[52] ( 3). بحار، ج 93، ص 341

[53] ( 4). همان، ص 295

[54] ( 5). همان، ج 77، ص 173

[55] ( 6). همان، ج 93، ص 313

[56] ( 1). دعاى جوشن کبیر

[57] ( 2). صحیفه سجادیه، دعاى مکارم الاخلاق

[58] ( 3). جاذبه و دافعه على علیه السلام، ص 73

[59] ( 1). همان، ص 77 و 78

[60] ( 2). عبدالحسین زرین‏کوب: پله پله تا ملاقات خدا، ص 50

[61] ( 3). شیخ‏عباس قمى، مفاتیح‏الجنان، زیارت امین‏اللّه

[62] ( 1). سوره شورى، آیه 23

[63] ( 2). از جمله ر. ک: تفسیر فخر رازى، ج 27، ص 166 و بحار، ج 27، ص 13

[64] ( 3). روان‏شناسى شخصیت سالم، ص 154

[65] ( 4). عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 285

[66] ( 1). بحار، ج 74، ص 258

[67] ( 2). همان، ص 355

[68] ( 3). همان، ج 77، ص 208

[69] دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: دوم، 1380.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۸
نقی سنایی

نظرات  (۱)

دکترجان با سلام و احترام اگر امکان دارد راجع به تفاوت اسلام و ایمان، دیدگاه تان را مرقوم فرمایید. از دانشجویان. تشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی