31- پرورش ایمان به عنوان یک روش تربیت اخلاق اسلامی
ایمان یک حالت قلبى و فرآیند روانى است که جهت گیرى آن در افکار، احساسات و اعمال آشکار مى شود: امام باقر علیه السلام:
الایمان ما کان فى القلب و الاسلام ما علیه التناکح و التوارث.[1]
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله:
الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان العقول.[2]
با ایمان به خداوند متعال، روز باز پسین و فرشتگان یا مأموران تدبیر عالم- که همگى در ایمان به غیب خلاصه مى شود- ابعادشناختى، عاطفى، اجتماعى و اخلاقى فرد تغییر مى کند و نگرش او در محدوده محاسبات فیزیکى، کمّى و سودجویانه نمى گنجد؛ بلکه این جهت گیرى و جهان بینى انگیزه اى براى شکوفایى استعدادهاى درونى او مى گردد و گسترش وجودى او را در امتداد کمال مطلق محقق مى گرداند. احساس حضور در محضر وجودى مقدّس با علم بیکران و قدرت بى پایان، عامل مهمى در تربیت و کنترل اخلاقى انسان خواهد بود. بنابراین پرورش ایمان در سراسر وجود انسان با اهرم هاى بسیارى که در اختیار دارد، تربیت اخلاقى را تسهیل مى کند؛ بلکه خود، آفریننده مکارم اخلاق در وجود انسان است.
الکسیس کارل، رابطه ایمان مذهبى و بعد اخلاقى انسان را اینگونه ترسیم مى کند:
فعالیت هاى اخلاقى و مذهبى عملًا با یکدیگر بستگى دارند. احساس اخلاقى، پس از مرگِ احساسِ عرفانى دیرى نمى پاید. انسان در ساختن یک سیستم اخلاقى مستقل از مذهب آن چنان که سقراط مى خواست موفق نشده است. اجتماعاتى که احتیاج به نیایش را در خود کشته اند، معمولًا از فساد و زوال مصون نخواهند ماند. این از آن جهت است که متمدنین بى ایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسئله رشد همه فعالیت هاى باطنى و درونى خود که لازمه یک وجود انسانى است، دلبستگى پیدا کنند.[3]
علامه طباطبائى (ره) در توضیح شیوه هاى اخلاقى، سه مسلک را از یکدیگر متمایز مى کند و مى فرماید:
مسلک اول تهذیب از طریق غایات صالح دنیوى است که همان مسلک عقلى فلاسفه یونان است. مسلک دوم تهذیب از طریق غایات اخروى است؛ مانند حور و قصور، بهشت و دوزخ و ... که آیات قرآن در این زمینه بسیار است و شیوه تربیتى انبیاى الهى نیز بر همین منوال بوده است.
مسلک سوم که مخصوص قرآن کریم است به نوعى با پرورش ایمان و استفاده از معارف الهى، ریشه رذایل اخلاقى را از بین مىبرد ... هر عملى که انسان انجام مىدهد، هدف و غایتش یا بهدست آوردن عزّتى در آن مطلوب است و یا قدرتى است که از آن مىترسد و حذر مىکند. لکن خداوند سبحان مىفرماید: إِنّالعزّة لله جمیعاً.[4] و مىفرماید: أَنّالقوّة للّه جمیعاً.[5]
اگر این معرفت- و باور- محقّق شود، زمینهاى براى ریا و سُمعه، ترس از غیر خدا، امید به جز خداوند، اتکال به غیر او و ... باقى نمىماند. این دو جمله هر گاه براى انسان معلوم گردد- در حدّ باور قلبى- هر رذیله اخلاقى را از انسان پاک مىکند- صفت باشد یا فعل- و انسان را به فضایل اخلاقى مقابل آن مثل تقواى الهى، عزّتمندى به خداوند، کبریایى، استغنا، هیبت ربانى و غیره آراسته مىکند ....[6]
ایمان به وحدانیت خداوند، جهانبینى توحیدى انسان را تنظیم مىکند و انسجام مىبخشد. انگیزهها، اندیشهها، اهداف، عواطف، عادات و افعال، همگى براى تحقّق هدف واحدى که حاکمیت اللّه و رضاى او است همگرایى مىیابند و از اینرو آمال و اهداف دنیوى، نفسانى و شیطانى از آنجا که غیر خدا است و اسباب تشتت و تنازع و حقد و حسد و رذایل اخلاقى دیگر است، کمرنگ مىگردند.
حضور پر احتشام خداوند و فرشتگان رقیب و عتید و اعتقاد به یوم الحساب، مراقبت و کنترل اخلاقى را براى انسان آسان مىکند و هرچه قدرت ایمان بیشتر باشد احساسِ حضور، بیشتر خواهد بود و تربیت اخلاقى آسانتر: «... خداوند همواره بر شما نگهبان است.»[7] «آدمى هیچ سخنى را به لفظ در نمىآورد، مگر اینکه مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مىکند.»[8]
امام على علیه السلام: «خداوند براى هر عملى، ثواب و براى هر چیزى حسابى قرار داده است.»[9]
در شیوه علماى اخلاق- خصوصاً از زمان غزالى به بعد- این روش بسیار مورد عنایت بوده است و بخش قابل توجهى از کتب اخلاقى (مستقیم یا غیرمستقیم) به آن اختصاص یافته است.
افزون بر اینها، از آنجا که اصلاح و تهذیب اخلاق مردم از اهداف اصلى بعثت انبیا بوده است
(بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق)
و پیامها و مواعظ اخلاقى در تعالیم انبیا بخش معظّم سیره و سلوک آنها است، لزومى به تفصیل در موضوع اثبات رابطه میان پرورش ایمان و تربیت اخلاقى نیست. احادیث زیر براى وضوح مطلب کافى است:
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: «ایمان موجب دورى از امور حرام و پاکى از مطامع دنیوى است.»[10] «ایمان چیزى جز بردبارى و بخشندگى نیست.»[11]
امام على علیه السلام: «ایمان درختى است که ریشه آن یقین، شاخهاش تقوا، شکوفهاش حیا و میوهاش سخاوت است.»[12] «راستگویى به منزله سر براى ایمان است.»[13]
امام على علیه السلام: «مؤمن شادمانىاش در صورت و اندوهش در دل است. سینهاى گشاده و نفسى فروتن دارد. بالانشینى را کراهت دارد ... سکوتش طولانى و اوقاتش مشغول است، شاکر و شکیبا است و ....»[14]
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: «کاملترین شما از جهت ایمان، کسى است که اخلاق نیکوترى داشته باشد.»[15]
ویکتور فرانکل روانپزشک و صاحب مکتب معنادرمانى، ایمان مذهبى را یکى از عناصر مهم در حفظ ارزشهاى اخلاقى افراد در اردوگاههاى کار اجبارى مىداند. در ابتدا، فضاى اردوگاهها را چنین توصیف مىکند:
... روزى پلیسى که در اردوگاههاى ما کار مىکرد، به من گفت در اردوگاه دنبال تکهاى از گوشت مردار انسانى مىگردد. سرانجام آن را در کاسهاى روى آتش یافته بود ... آدمخوارى اردوگاه ما را فراگرفته بود.[16]
... ما که در اردوگاه اسیران زیستهایم، مردانى را بهیاد مىآوریم که کلبه به کلبه مىرفتند و به زندانیان دیگر دلدارى مىدادند و حتى آخرین تکه نان خود را به آنان مىبخشیدند ...[17] انسان هرگز بهسوى رفتار اخلاقى کشانده نمىشود، بلکه تصمیم مىگیرد که اخلاقى رفتار کند. او این کار را براى ارضاى گرایش اخلاقى و یا آسودگى وجدان انجام نمىدهد، بلکه بهخاطر دلیل و علتى که به آن پاىبند است، بهخاطر کسى که دوستش دارد و یا بهخاطر خداى خویش انجام مىدهد ... من فکر مىکنم همه افراد مقدس منظورى جز خدمت به خدایشان نداشتند و تصور نمىکنم هرگز مقدس شدن، هدفِ اصلى آنها بوده است؛ چه اگر چنین بود کمالگرایى را بر مىگزیدند.[18]
وى با استناد به جمله نیچه که گفته بود: «کسى که چرایى زندگى را یافته است با هر چگونگى خواهد ساخت» مىگوید:
در اردوگاه کار اجبارى نازىها، این نکته به خوبى به اثبات رسید که همه کسانى که تصور مىکردند کار و وظیفهاى در انتظار شان است (در قبال معنایى که به آن معتقد بودند) شانس بیشترى براى زنده ماندن داشتند. (این نکته بعدها توسط متخصصین آمریکایى در ژاپن و کره به اثبات رسید).[19]
ویلیام جیمز روانشناس بزرگ آمریکایى نیز بُعد اخلاقى ایمان دینى را از قول امرسون اینگونه به تصویر مىکشد:
... در روح آدمى عدالتى وجود دارد که کیفر و پاداش آن بىمعطلى و قطعى است. کسى که پلیدى و زشتى را از خود به در کند، پاکى و خوبى را در بر کرده است و کسى که قبلًا مردِ قلباً درستى باشد، در قلب او خداوند جاى دارد. با این عدالت و درستى که این مرد در قلب خود دارد، خداى ازل و ابد، خداى بزرگ را در قلب دارد.
اگر کسى نیرنگ بزند و خدعه به کار برد، او خود را گول زده و خود را نشناخته است. باطن هر کس همیشه به خوبى شناخته مىشود، هیچوقت دزد، ثروتمند نمىشود و کسى که به فقرا کمک مىکند، هیچگاه بىچیز نمىگردد.
قتل از پشت دیوارهاى سنگى صدا در مىآورد.
کوچکترین ذرهاى از دروغ و غش که در چیزى باشد، مثلًا شائبه خودخواهى، وسوسه، تظاهر و ریا، نتیجه کار شما را فاسد خواهد کرد. اما اگر راستگویى کنید همه چیز و همه کس جاندار و بىجان شاهد صداقت شما خواهد بود ...
عشق، عدالت، محبت، خوشخُلقى و صبر همه از یک منبع زلال سرچشمه دارند. از این رو هر چه آدمى از این «غایت آمالها» دور شود، از سرچشمه قدرت و کمک که ممکن است از آن بهرهمند گردد، دور مىشود. در نتیجه وجود او متزلزل و بىپناه شده به تدریج ضعیف و کوچک گردیده به ذرهاى و نقطهاى بدل شده در نهایت زشتى و پستى به قعر مرگ و نیستى مىافتد. درک و فهم این قانون در آدمى فکر و احساسى بر مىانگیزد که ما آن را احساسات مذهبى مىگوییم. نیرویى شگرف که هم جذب مىکند و هم شاد مىسازد. عطر نسیم کوهستانى که جهان را معطر مىسازد از اوست؛ به آسمانها و کوههاى بلندْ جلال و عظمت مىبخشد؛ آواز آمیخته به سکوت ستارگان از او است؛ همه زیبایىها و قشنگىها از او است؛ او است که آدمى را بىنهایت مىسازد. وقتى که آدمى مىگوید «من وظیفه دارم»، هنگامى که عشق و محبت به او امر مىکند، هنگامى که در اثر الهام از عالم بالا کار بزرگ و نیکویى را انتخاب مىکند، در اینوقت است که روح او سرشار از ترنم سرود عالم خرد جهانى مىشود ....[20]
در حقیقت، ایمان انسان به خدا، با ورود به ضمیر ناخودآگاه (گوستاویونگ، محتواى ضمیر ناخودآگاه را شامل خدا، روح و نیروهاى غیبى مىداند)[21] بر بسیارى از نگرشهاى دیگر او، مثل نگرش به معناى زندگى و هدف زندگى، تأثیر مستقیم و جدّى دارد و اینها به نوبه خود نگرشهاى فرد در باب خوب و بد، درست و نادرست و ... را شکل مىدهند؛ تا بالأخره رفتارهاى فردى، اجتماعى، اخلاقى و مناسبتهاى بین فردى نیز از همان نگرشهاى اولیه و اساسى تأثیر مىپذیرند.
شیوههاى ورود به ناخودآگاه فرد، چهار راه اساسى دارد که غیر از آخرى همگى طبیعى است:
1. برنامهریزىهاى دوران کودکى؛
2. هنگام هیجانات شدید مثبت یا منفى؛
3. تلقین به نفس در حالت هوشیارى: به این صورت که جملات و مفاهیم خوب و مثبت را در زمانى مناسب و آرام و همراه با توجه، با صداى بلند براى خود تکرار کند.
4. روش هیپنوتیزم.
دستورات و تعالیم دینى که براى پرورش ایمان در نظر گرفته شده است، از سه طریق اول بهترین استفاده را در جهت هدایت و تهذیب اخلاق افراد جامعه کرده است. شیوههاى پرورش ایمان که در ضمن معارف دینى بیان شده، عبارتند از:
الف. عبادت: عبودیت به معناى اظهار تذلل و خاکسارى است که معادل آن در فارسى همان «بندگى» است و عبادت بالاتر از آن است؛ یعنى نهایت تذلل و از اینرو به جز خداوند کسى مستحق آن نیست.[22] بنابراین اعمال عبادى مختلف، مانند نماز، روزه، حج و غیر آن براى اعلام همین تذلل و بندگى است. سید قطب این مطلب را به خوبى ترسیم مىکند:
نماز و روزه و زکات و حج و سایر مظاهر و شعایر تعبدى، چیزى جز کلید نیستند. تنها کلیدهایى که با آن وسایل مىتوانیم درهاى عبادت را به روى خود بازکنیم، یا ایستگاهها و منازلى هستند که راهپیمایان طریق عبادت و سالکان منزلگه معبود در بین راه در آن ایستگاهها براى اندکى منزلى گزیده، توشه راهى برداشته، نفسى تازه مىکنند و سپس با زاد و توشه کافى راه را ادامه داده به سوى منزل معشوق راه مىسپرند. این راه همان عبادت است. بنابراین هر چه در این راه واقع باشد، از پرستش گرفته تا کارهاى روزمره زندگى یا اندیشیدن و ادراک، مادام که وجهه نظر و هدفْ خدا باشد، همه عبادت است. این اساس و پایه، هنگامى مستحکمتر مىشود که حقیقتاً و عملًا- نه تنها با زبان- گواهى دهد که هیچ مقام و شخصیت و مظهر قدرتى قابل پرستش نیست، جز خداى واحد و آفریننده قادرى که حکیم و علیم است ....[23]
اینگونه عبادت، به همه زوایاى زندگى سرایت کرده موجب پرورش ایمان است و ثمرهاش تربیت اخلاقى و فضایل انسانى است.
اى مردم، پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بودهاند آفریده است، پرستش کنید؛ باشد که به تقوا گرایید.[24]
در مسیر عبادتهاى روزانه، مانند نمازهاى یومیه و عبادتهاى موسمى مانند روزه، حج و اعتکاف، با استفاده از فنون مختلف روانشناختى (مثل تلقین به خود، عادت دادن و عمل کردن، شرطىسازى و غیره) مىتوان همان حالت بندگى و پرستش خداوند را در خود تثبیت کرد؛ یعنى به ضمیر ناخودآگاه خود وارد گرداند. بنابراین هر چه اخلاص در عبادت بیشتر و عمل زلالتر باشد، انسان سریعتر به این مقصود نایل مىگردد؛ ولى مراتب پایینتر عبادت نیز زمینهساز وصول به این هدف هستند.
امام على علیه السلام مىفرماید:
عبادت سهگونه است: عدهاى از روى ترس خدا را مىپرستند؛ این عبادت غلامان است.
عدهاى براى نیل به ثواب خدا را مىپرستند؛ این عبادت مزدوران است. عدهاى از روى عشق و محبت خدا را مىپرستند؛ این عبادت آزادگان است و بالاترین مرتبه عبادت.[25]
بالاترین عبادت، خالص کردن عمل براى خدا است.[26]
نکته مهم در تأثیر عبادت، این است که از روى میل و رغبت باشد، نه از روى کراهت و کسالت. از همین رو است که پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمودهاند: «آفرین بر بندهاى که به عبادت عشق مىورزد، با بدن عبادت مىکند و قلباً آن را دوست مىدارد و خود را براى او فارغ مىگرداند.»
لذت و حلاوتى که در عبادت است، موجب استمرار و تقویت آن مىشود؛ ولى احساس این لذت منوط به دو شرط است: 1. دورى از هواپرستى؛ 2. اجتناب از حبّ دنیا.
امام على علیه السلام فرمود:
کسى که از هواهاى نفسانى اجتناب نمىکند، چگونه لذت عبادت را در مىیابد؟[27]
همانطورى که بیمار به جهت درد شدیدى که احساس مىکند، لذت غذاى خوب را در نمىیابد، دوستدار دنیا به جهت علاقهاى که به دنیا دارد، از عبادتْ لذتى نمىبرد و شیرینى آن را نمىیابد.[28]
نکته دیگرى که در عبادت مورد نظر است، این است که هدف عبادت «اطاعت محض در مقابل خداوند» است و معناى «تعبّد» چیزى جز این نیست. مثلًا با اینکه نمىدانیم چرا نماز صبح دو رکعت است و باید با صداى بلند بخوانیم، صرفاً براى اطاعت فرمان او آن را انجام مىدهیم. فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل مىکند: «براى اینکه او را به فراموشى نسپارند، مراتب ادب او را ترک نکنند، از امر و نهى او غافل نگردند ....»[29] به همین دلیل (اطاعت از فرمان الهى) رعایت مرزهاى حلال و حرام الهى و مراعات فرایض و واجبات خداوند، بخش مهمى از عبادت محسوب مىگردد. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مىفرمایند:
عبادت ده جزء است که نه جزء آن دنبال حلال رفتن است.[30]
خداوند مىفرماید: ... اى فرزند آدم! به آنچه بر تو واجب کردهام عمل کن تا از عابدترین مردم باشى.
ب. ذکر: ذکر به معناى «یادآورى» است. همچنین حفظ معناى چیزى یا استحضار آن ذکر نامیده مىشود. به تعبیر دقیقتر گاهى مراد از ذکر حالتى است در نفس که انسان با آن مىتواند چیزى را که پیشتر بدان شناخت و معرفت داشته حفظ کند. ذکر به این معنا مانند حفظ است؛ با این تفاوت که ذکر در جایى به کار مىرود که علاوه بر اینکه مطلبى در خزانه حافظه هست، در نظرش نیز حاضر باشد. گاهى نیز ذکر گفته مىشود و مراد از آن حضور مطلبى در قلب یا زبان است و از این رو مىگویند ذکر بر دو نوع قلبى و زبانى است.[31]
بنابراین یکى دیگر از شیوههاى پرورش ایمان، ذکر است که حضور جدّى خداوند را نزد انسان تقویت مىکند. ذکرهاى زبانى که در تعالیم اسلام وارد شده براى آن است که همان حالت قلبى حضور را در انسان ایجاد کند. البته نباید از تأثیر تربیتى ذکرهاى زبانى نیز غافل شد؛ زیرا به زبان آوردن سخنانى معیّن با استفاده از تلقین به نفس، تغییرى به مقتضاى آن در ضمیر انسان پدید مىآورد. چنانکه در راههاى ورود به ضمیر ناهشیار متذکر شدیم، این شیوه بسیار مورد عنایت تعالیم اسلام واقع شده است و سراسر زندگى ما به هنگام خواب و بیدارى، فعالیت و استراحت، و خوشى و ناخوشى پر است از این اذکار و تلقینات خداباورانه که در ما اثر مىگذارد. نمازهاى یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و تعقیبات آنها با اذکار مخصوص، شروع کارها با بسماللّه، پایان دادن هر کار با الحمدللَّه و اذکار دیگرى که براى خروج از خانه، ورود به محل کار، ورود به مسجد و ...، همه این تلقینات به صورت ذکرهاى خفى یا علنى همچون بارانى زلال، گلستان قلب و روان مؤمنان را بارور ساخته و میوههاى ایمان و فضیلت را در دسترس قرار مىدهد.
نکته دیگر اینکه ذکرهاى زبانى، قلب را آمادهتر مىکند. امام خمینى (ره) از قول استاد خود مىفرماید:
شیخ عارف کامل ما جناب شاهآبادى- روحى فداه- مىفرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده، مىخواهد تعلیم کلمه کند، تکرار مىکند تا اینکه او به زبان مىآید و کلمه را ادا مىکند. پس از آنکه او کلمه را ادا کرد، معلم از طفل تبعیّت مىکند و خستگى آن تکرار بر طرف مىشود و گویى از طفل به او مددى مىرسد. همینطور کسى که ذکر مىگوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب، آنکه زبان از قلب تبعیت مىکند و زحمت و تعب تکرار مرتفع مىشود.[32]
پس اى عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب، تحمل مشقتها هر چه بکنى کم کردهاى. دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب صورت ذکر حق شود و کلمه لااله الّااللّه کمال اقصاى نفس گردد که از این زادى بهتر براى سلوک الى اللّه و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوبتر در معارف الهیّه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستى و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر الىاللّه هستى، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالى.[33]
یاد خداوند سبحان، انسان را از غفلت و نسیان بیرون مىبرد و راه تربیت اخلاقى را هموار مىسازد؛ زیرا از اسباب انحراف اخلاقى و رفتارهاى خلاف، غفلت و نسیان است:
از کسى که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس] کارش بر زیادهروى است، اطاعت مکن.[34]
در حقیقت، کسانى که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهاى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بهناگاه بینا شوند.[35]
امام على علیه السلام مىفرماید: «خداوند سبحان یاد خود را روشنىبخش دلها قرار داده است. دلها به این وسیله پس از کرى شنوا، پس از نابینایى بینا و پس از سرکشى رام مىگردند.»[36]
در آیات و روایات بر مداومت و کثرت ذکر توصیه شده است: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را یاد کنید، یادى بسیار.»[37] دوام ذکر خداوند، موجب اصلاح قلب، حیات دوباره و شکفتن فضایل اخلاقى است:
کسى که قلبش را با دوام ذکر آباد کند، کردارش در نهان و آشکار نیکو خواهد شد.[38]
اساس اصلاح قلب، اشتغال فرد به ذکر خدا است.[39]
در شیوه ذکر، علاوه بر ذکر خداوند، تذکر نعمتهاى الهى نیز از باب احترام منعم انسان را وادار به تسلیم و تعظیم در مقابل ذات بىهمتاى خداوند مىکند؛ بهویژه هرقدر نعمت بزرگتر و منعم آن بىغرضتر باشد، احترامش در نظر فطرت لازمتر است:
اى مردم، نعمتِ خدا را بر خود یاد کنید. آیا غیر از خدا آفریدگارى است که شما را از آسمان و زمین روزى دهد.[40]
از آنجا که قرآن خودش را ذکر و در بردارنده ذکر معرفى مىکند، تلاوت قرآن نیز حالت ذکر را براى انسان به ارمغان آورده و پرورش ایمان را باعث مىشود:
إِن هو الّا ذکرٌ للعالمین.[41]
ص، و القرآن ذِى الذّکر.[42]
و إِذا تُلیت علیهم آیاتُه زادتهم ایماناً.[43]
نکته آخر در بحث ذکر، مربوط به «یادآورى مرگ» است. با توجه به آنکه ایمان به آخرت نقش مهمى در تربیت اخلاقى دارد، یاد مرگ و استحضار آن نیز مىتواند موجب پرورش ایمان و تجسم آثار اخلاقى آن شود. افزون بر این، یاد مرگ در زدودن دوستى و محبت دنیا که سرچشمه بسیارى از رذایل اخلاقى است، نقش مؤثرى دارد:
کلّ نفسٍ ذائقة الموت، و انّما تُوَفّون أُجورکم یوم القیامة فمن زُحزِح عن النار و أُدخل الجنّه فقد فاز، و ما الحیوة الدّنیا إِلّا متاعُ الغُرور.[44]
در سخنان ائمهاطهار علیهم السلام نیز تأثیر تربیتى یاد مرگ به چشم مىخورد:
کسى که دورى سفر (پس از مرگ) را به یاد آورد، آماده سفر مىگردد.[45]
کسى که انتظار آمدن مرگ را داشته باشد، در اعمال خیر سرعت مىگیرد.[46]
یاد مرگ، شهوات و خواستهاى نفسانى را مىمیراند و ریشههاى غفلت را مىزداید و دل را به وعدههاى خداوند قوى و محکم مىنماید و وجود آدمى را لطیف و نرم مىکند و نشانههاى هوا و هوس را در هم مىشکند و آتش حرص را فرو مىنشاند و دنیا را در نظر انسان خوار و بىمقدار مىگرداند.[47]
سالکان طریق آخرت در شیوه تربیتى خود هماره شاگردان خود را توصیه مىکردند با رفتن به قبرستانها- حداقل یکبار در هفته- و زیارت اهل قبور، یاد مرگ را در خود تقویت کنند.[48]
ج. نیایش:
نیایش اصولًا کشش روح است بهسوى کانون غیرمادى جهان. بهطور معمول نیایش عبارت است از تضرع، ناله مضطربانه و طلب یارى و استعانت و گاهى یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونى و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات. بهعبارت دیگر مىتوان گفت نیایش پرواز روح است بهسوى خدا و یا حالت پرستش عاشقانهاى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سرزده است و بالأخره نیایش کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود نامرئى، آفریدگار همه هستى، عقل کل، قدرت مطلق و خیر مطلق. صرف نظر از نقل اوراد خاص، حقیقت نیایش یک حالت عرفانى پرگدازى را مجسم مىکند که دل در آن به خدا جذب مىشود.[49]
دعا و نیایش نیز یکى از شیوههاى پرورش ایمان است. دعا اظهار نیاز است، بلکه دعا آن است که شخص یکپارچه نیاز شود. دعا ابراز اشتیاق است، بلکه همه نیاز فرد همین شوق و اشتیاق است. دعا عامل تربیتى و سازندهاى است که نه تنها هشیارى انسان نسبت به کمبودهایش است، بلکه تمام مساعى و نیروهاى او را جهت تحقق مطلوبش بهکار مىاندازد.
آنگاه که بیمارى از درد و سوز به خود مىپیچد و از پزشک مدد مىطلبد، خود اقدامات اولیه رابه انجام مىرساند تا مسیر درمان هموار گردد. پس از آن است که دعا و طلب معناى حقیقى خود را مىیابد و در نتیجه اجابت را در پى دارد:
و إِذا سئلک عبادى عنّى فإِنّى قریبٌ أُجیب دعوة الدّاع إِذا دعان فلْیستجیبُوا لى و لْیؤمنوا بىلعلّهم یَرْشُدون.[50]
اینک آثار عینى دعا (رفع حاجات و استجابت) مورد نظر نیست؛ بلکه همانا دعا و نیایش غیر از آنها، سخن گفتن با معبود و اظهار ناز و نیاز است و از این جهت حضور محبوب را در جان و دل نیایش کننده تقویت مىکند؛ زیرا نیایش معنایى جز سخن گفتن با مخاطب حاضر ندارد. این است که دعا غذاى روح عارفان و شراب ناب مؤمنان است. خداوند توجه و عنایت خود را در گرو دعا و نیایش قرار داده است: «بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمىکند.»[51]
امام على علیه السلام مىفرماید: «دعا خزانههاى وصول و چراغهاى رستگارى است.»[52]
خداوند کریم راه گشایش و فتح باب آسمانها و معنویات (فضایل و مکارم اخلاق) را درخواست و تقاضا از درگاهش دانسته است.
امام صادق علیه السلام بیان مىدارد:
بسیار دعا و نیایش کنید که کلید رحمت و نیل به حاجت است. و به آنچه نزد خداوند است، نایل نمىشوید، مگر با دعا ....[53]
در شرایط استجابت دعا، حضور قلب و رقت آن، شرط شده است؛ زیرا آنچه از سر سوز و نیاز است، به واقع ارزشى دارد و حقیقتى را در خود مىپرورد:
بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل و بىتوجه نمىپذیرد.[54]
دعا را هنگام رقت قلب، غنیمت شمارید؛ زیرا نشانه نزول رحمت است.[55]
ادعیه و مناجاتهاى ائمه علیهم السلام مضامین عارفانهاى است که ائمّهاطهار در خلوتهاى خود با محبوب ازلى، آنها را مىسرودند و نیایش مىکردند. با حفظ برخى از فقرات این دعاها و تکرار آنها در مواقع مناسب، مىتوانیم در مکتب تربیتى آنها شیوه دعا کردن را بیاموزیم. البته نباید به این بسنده کنیم، بلکه نیایش باید از سوز دل باشد و از درون بجوشد و از اینرو باید سعى کنیم با زبان خود نیز با محبوب دلها نجوا کنیم و او را چون رفیق شفیق و مونسِ خلوتهاى خود بدانیم:
یا رفیقَ من لارفیق له، یا انیس من لا انیس له
...[56]
علاوه بر این، برخى دعاها- خصوصاً دعاهاى صحیفه سجادیه- ما را با دردهاى درون و خطاهاى برون آشنا مىکند که مىتوانیم با استفاده از مضامین این دعاها نیز در تربیت اخلاقى خود کوشش کنیم. دعاى مکارمالاخلاق از امام سجاد علیه السلام بهویژه قابل توجه است:
... خدایا! به تو پناه مىبرم از طغیان حرص، از تندى غضب، از غالبشدن حسد، از پایینآمدن صبر و از کمشدن قناعت، از بداخلاقى و از افراط در شهوت و از غلبه عصبیّت و از پیروى هواى نفس و از مخالفت با درستى و هدایت و از خواب غفلت و سخت به کارها تن دادنهایمان، و از برگزیدن باطل برحق و از اصرار بر گناهان و از کوچکشمردن گناه و از بزرگ شمردن طاعت.[57]
د. محبت به اولیاى الهى: کسى که فردى را براى خودْ انسان کامل تلقى کند و سخت شیفته اخلاق و روحیات او شود، بسیار تحت تأثیر او قرار مىگیرد.
استاد مطهرى (ره) در این زمینه مىفرماید:
محبت بهسوى مشابهت و مشاکلت مىراند و قدرت آن سبب مىشود که محبّ به شکل محبوب در آید. محبت مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محبّ وصل گردد و صفات محبوب را به وى منتقل سازد.[58]
در مورد تأثیر تربیتى آن در تهذیب اخلاق مىفرماید:
اهل عرفان و سیر و سلوک بهجاى پویش راه عقل و استدلال، راه محبت و ارادت را پیشنهاد مىکنند [و] مىگویند: کاملى را پیدا کن و رشته محبت و ارادت او را به گردن دل بیاویز که از راه عقل و استدلال هم بىخطرتر است و هم سریعتر. تأثیر نیروى محبت و ارادت در زایل کردن رذایل اخلاقى از دل، از قبیل مواد شیمیایى بر روى فلزات است؛ مثلًا یک کلیشهساز با تیزاب اطراف حروف را از بین مىبرد، نه با ناخن یا سر چاقو. امّا تأثیر نیروى عقل مانند کار کسى است که بخواهد ذرات آهن را از خاک با دست جدا کند. چقدر رنج و زحمت دارد؟! اگر یک آهنرباى قوى در دست داشته باشد، ممکن است با یک گردش همه آنها را جدا کند. نیروى ارادت و محبت مانند آهنربا صفات رذیله را جمع مىکند و دور مىریزد. به عقیده اهل عرفان محبت و ارادت پاکان و کمّلین همچون دستگاه خودکارى خودبهخود رذایل را جمع مىکند و بیرون مىریزد.[59]
نمونههایى از کسانى که در صدر اسلام، تحت تأثیر این جذب و انجذاب قرار گرفتهاند و شیفته نبىّمکرّم صلى الله علیه و آله گشتند، ابوذر غفارى، بلال حبشى، اویس قرنى و سلمانفارسى است. این محبت همچون اکسیرى عظیم آنها را به گوهرى بىمانند در کرامتهاى انسانى مبّدل ساخت.
پس از آن نیز در طول تاریخ از این نمونهها (با شدت و ضعف) فراوان است. جلالالدین محمد رومى مشهور به «مولوى» یکى از نمونههاى بارز در این مسیر است:
هنگامى که کودک خردسالى بود و بههمراه پدر از نیشابور مىگذشت، شیخ عطار پیر نیشابور، کودک نو رسیده بهاءولد را انسانى برتر از انسانهاى عادى دید و لاجرم بىهیچ تردید و مجامله به بهاءولد نوید داد که بهزودى این کودک آتش در سوختگان عالم خواهد زد و شور و غوغایى در بین رهروان طریقت بهوجود خواهد آورد.[60]
چند دهه از این واقعه نگذشته بود که این پیشگویى در ملاقات مولانا با شمس تبریزى و عشق و ارادت به او تعبیر شد.
در اسلام این محبت و شیفتگى تحت عنوان «ولایت» نسبت به معصومین علیهم السلام بروز کامل یافته است. زیرا محبت به اولیاى الهى که آیینه تمام نماى حق و مجلاى کامل تجلى او هستند، انسان را منتقل به ایمان و ارادت به خداوند مىکند. از همینرو است که در دعاها این محبت را از خداوند طلب مىکنیم:
بارالها، جان مرا مطمئن به قدَر، و راضى به قضاى خویش بگردان و مشتاق و حریص به ذکر و دعاى خود و دوستدار خاصان اولیاى خویش و محبوب در اهل زمین و آسمان قرار ده ....[61]
در آیات و روایات، محبت و مودّت ائمّه هدى علیهم السلام بهطور عام و امیرمؤمنان بهطور خاص مورد عنایت و تأکید قرار گرفته است: قُل لا أَسئلُکم علیه أَجراً إِلّا المودّة فى القربى.[62]
در ذیل این آیه، احادیث بسیارى را شیعه و سنّى نقل کردهاند که مقصود از «قُرباى پیامبر» در این آیه، على، فاطمه و فرزندان آندو (علیهم السلام) هستند.[63]
بنابراین محبت و ولایت پیامبر و ائمهاطهار علیهم السلام که انسانهاى کاملاند، هرقدر شدیدتر باشد، در حقیقت، عشق به فضایل و مکارم اخلاق است. و این عشق نمىتواند از محبت به خداوند جدا باشد.
توسّل و رابطه محبتآمیز قلبى با اولیاى الهى به همین دلیل موجب پرورش ایمان است.
باید توجه داشته باشیم که از ویژگىهاى انسان، این است که نه تنها مىخواهد مورد توجه دیگران باشد، بلکه مىخواهد کسى را داشته باشد که به او اظهار محبت کند و عشق بورزد؛ چنانکه مزلو یادآور مىشود: «... همچنین نباید از این حقیقت غافل بمانیم که نیازهاى محبت، شامل هر دو نیاز محبت کردن و محبت دیدن است».[64] از اینرو اگر متعلّق محبت، اولیاى الهى و انسانهاى کامل باشند، این انرژىِ سرگردان، صرف عشقهاى مجازى و محبتهاى کمبها نخواهد شد؛ بلکه در مقصد اعلاى کمال انسانیت رشد خواهد کرد.
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى |
عشق محمد بس است و آل محمد |
|
نکته آخر در این موضوع «زیارت» است. زیارتِ مشاهد مشرفه ائمّهاطهار علیهم السلام از امورى است که محبت و ولایت ایشان را تقویت و باغ ایمان را شکوفا مىسازد. در روایات متعدد این نکته بیان شده است؛ از باب نمونه به چند حدیث اشاره مىکنیم:
بار سفر را براى زیارت قبرى مبندید، مگر براى زیارت قبور ما. بدانید که من با زهر کشته مىشوم و در محل غریبى مدفون مىگردم. کسى که به زیارت من بیاید دعایش مستجاب و گناهش بخشوده خواهد شد.[65]
زیارت و ملاقات برادران دینى از روى محبت نیز باعث حیات قلوب، زیادت محبت و رشد ایمان است؛ خصوصاً انسانهاى صالح و علماى ربانى که تأثیرات اخلاقى مضاعف دارد:
بهزیارت یکدیگر بروید که موجب حیات دلهاى شما است و سخنان ما هم ذکر مىگردد و احادیث ما بین شما پیوند برقرار مىسازد. پس اگر به آنها تمسک جویید، موجب رشد و نجات شما است.[66]
زیارت، در دلها دوستى و مودت ایجاد مىکند.[67]
ملاقات خوبان، موجب آبادانى قلب است.[68][69]
اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد) ؛ صص 234 الی 250
[1] ( 3). میزان الحکمه، ج 1، ص 300
[2] ( 4). همان، ص 302
[3] ( 1). نیایش، ص 28
[4] ( 2). سوره یونس، آیه 65
[5] ( 3). سوره بقره، آیه 165
[6] ( 1). المیزان، ج 1، ص 354- 360
[7] ( 2). سوره نساء، آیه 1
[8] ( 3). سوره ق، آیه 18
[9] ( 4). غررالحکم
[10] ( 5). کنزالعمّال، خ 58
[11] ( 6). همان، خ 57
[12] ( 1). غررالحکم
[13] ( 2). همان
[14] ( 3). بحار، ج 69، ص 411
[15] ( 4). همان، ج 71، ص 387
[16] ( 5). انسان در جستجوى معنا، ص 64
[17] ( 6). همان، ص 47
[18] ( 7). همان، ص 145 و 146
[19] ( 1). همان، ص 155
[20] ( 1). ویلیام جیمز، دین و روان، ص 7 و 8
[21] ( 2). روانشناسى ضمیر ناخودآگاه، ص 92
[22] ( 3). المفردات
[23] ( 1). روش تربیتى در اسلام، ص 39
[24] ( 2). سوره بقره، آیه 21
[25] ( 3). بحار، ج 70، ص 255
[26] ( 4). غررالحکم
[27] ( 1). همان
[28] ( 2). بحار، ج 14، ص 310
[29] ( 3). علل الشرایع، ص 256
[30] ( 4). بحار، ج 103، ص 18
[31] ( 1). ر. ک: المفردات
[32] ( 2). چهل حدیث، ص 250
[33] ( 1). همان، ص 149
[34] ( 2). سوره کهف، آیه 28
[35] ( 3). سوره اعراف، آیه 201
[36] ( 4). نهجالبلاغه، خ 222
[37] ( 5). سوره احزاب، آیه 41. و ر. ک: المیزان، ج 1، ص 340
[38] ( 6). غررالحکم
[39] ( 7). همان
[40] ( 1). سوره فاطر، آیه 3
[41] ( 2). سوره تکویر، آیه 27
[42] ( 3). سوره ص، آیه 1
[43] ( 4). سوره انفال، آیه 2
[44] ( 5). سوره آلعمران، آیه 185
[45] ( 6). غررالحکم
[46] ( 7). همان
[47] ( 1). محجّة البیضاء، ج 8، ص 242
[48] ( 2). بهویژه در توصیههاى ملا حسینقلى همدانى، بهارى همدانى و میرزا جواد انصارى همدانى مشاهده مىکنیم
[49] ( 3). الکسیس کارل: نیایش، ص 15
[50] ( 1). سوره بقره، آیه 186
[51] ( 2). سوره فرقان، آیه 77
[52] ( 3). بحار، ج 93، ص 341
[53] ( 4). همان، ص 295
[54] ( 5). همان، ج 77، ص 173
[55] ( 6). همان، ج 93، ص 313
[56] ( 1). دعاى جوشن کبیر
[57] ( 2). صحیفه سجادیه، دعاى مکارم الاخلاق
[58] ( 3). جاذبه و دافعه على علیه السلام، ص 73
[59] ( 1). همان، ص 77 و 78
[60] ( 2). عبدالحسین زرینکوب: پله پله تا ملاقات خدا، ص 50
[61] ( 3). شیخعباس قمى، مفاتیحالجنان، زیارت امیناللّه
[62] ( 1). سوره شورى، آیه 23
[63] ( 2). از جمله ر. ک: تفسیر فخر رازى، ج 27، ص 166 و بحار، ج 27، ص 13
[64] ( 3). روانشناسى شخصیت سالم، ص 154
[65] ( 4). عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 285
[66] ( 1). بحار، ج 74، ص 258
[67] ( 2). همان، ص 355
[68] ( 3). همان، ج 77، ص 208
[69] دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: دوم، 1380.