17- تفاوت دیدگاه اخلاقی واقعگرایان و غیرواقعگرایان
الف- واقعگرایان، ارزشهای اخلاقی را بخشی از اجزای جهان میدانند ولی غیرواقعگرایان از پذیرش این مسئله خودداری میکنند.
ب- واقعگرایان به شیوه ای که جهان خود را بر ما آشکار میسازد یعنی پدیدارشناسی، اعتماد کامل میکنند اما غیرواقعگرایان معتقدند که هر جنبه از تجربه، تجربه واقعیت نیست. آنها تجربه را از دو عنصر مرکب میدانند: عنصری که جهان واقع به تجربه بخشیده، و عنصری که ما انسانهای صاحب تجربه به آن بخشیدهایم. پس اگر تجربه، کیفیاتی متفاوت از کیفیاتی که در نظریات علمی وجود دارد به ما ارائه میکند، این کیفیات صرفاً به شأن ظاهری تجربه مربوط است نه اجزای از جهان.
ج- به طور کلی، اختلاف میان واقعگرایان و غیرواقعگرایان، در تفکیکی ریشه دارد. غیرواقعگرایان میان واقعیت یا «بود» و ظاهر یا «نمود» برقرار میسازند، ولی واقع گرایان در مقابل این تفکیک دو راه دارند: یکی آنکه با پذیرش این شیوه تمایز، ادعا کنند که ارزشها در طرف «بود» قرار دارند. راه دیگر آن است که از اساس، چنین شیوه تمایزی را انکار نمایند. واقعگرایان، راه دوم را میپذیرند.
د- غیرواقعگرایان معتقد هستند که واقعیت چیزی است که در تبیین آن، ارجاع به تجربه و ادراک حسی انسانی نیاز نیست، برخی از آنان، واقعیت را چیزی معرفی کردهاند که از هر دیدگاهی قابل دسترس است، ادراک واقعیت، به وسیله نوعی تصویر اصلاح شده از آنچه مستقل از ما و خارج از ماست، ممکن است. این ادراک مطلق با روش علمی به دست میآید. بنابراین از دیدگاه غیرواقعگرایان، ازآنجا که ارزشها فاقد ویژگیهای ادراک مطلق هستند یعنی همانند کیفیات ثانوی همچون رنگها و صداها فقط برای مخلوقات انسانی درکشدنی میباشند، از حیطه واقعیت خارج میشوند.
اما واقعگرایان چنین شیوهای را در پذیرش بیچون و چرای تحقیقات علمی، گرفتار شدن در اشتباه علمگرایی میدانند و معتقدند دلیلی وجود ندارد که فقط ذوات و صفاتی را که علم میتواند از عهده تبیین آنها برآید، واقعی بدانیم. نکته قابل توجه آن است که اگر چه واقعگرایان اخلاقی، الگوی عملی ادراک مطلق را بیاعتبار میدانند، باز هم واقعیت را امری مستقل از ادراک انسان تلقی میکنند.
اگر این استقلال را همان نحوه استقلالی بدانیم که غیرواقعگرایان در مورد اعتقادات اخلاقی منکر میشوند، به این معناست که واقعگرایان، شیوة غیرواقعگرایان را در برقراری تمایز میان واقعیت و ظاهر پذیرفتهاند، حال آنکه واقعگرایان چنین شیوهای را نمیپذیرند، بنابراین چنان که گذشت این استقلال معنایی متفاوت دارد.
از دیدگاه واقع گرایان، ارزشهای اخلاقی اموری انسانی بوده، از انسانها مستقل نیستند. انسانها مدرک ارزشها هستند و هر کس فاقد ادراک انسانی باشد، از درک ارزشها محروم است. اما در عین حال، واقعیت چیزی است که وجود آن بسته به درک انسانها نیست، یعنی چه ادراک شود و چه ادراک نشود باقی بماند، در هر حال وجود دارد. ارزش نیز به همین معنا واقعی و مستقل است. ارزش چیزی است که در خارج منتظر مواجهه با ماست.
بنابراین با توجه به اینکه یکی از مباحث مهم و مطرح در فلسفه اخلاق، واقعیت ارزشهای اخلاقی است، از نظر واقعگرایان، ارزشها مستقل از ما بوده و باید کشف شوند اما غیرواقعگرایان معتقدند که هیچ واقعیت عینی اخلاقی وجود ندارد.
به بیان بهتر مخالفان عینیت گزارههای اخلاقی سه گروه میباشند:
الف- غیرواقعگرایان: ارزشهای اخلاقی را مانند احکام مربوط به کیفیات ثانویه مثل رنگها دانسته و معتقدند آنچه که برای تعیین صدق اهمیت دارد این است که فرد در شرایط مناسب حکم کردن قرار داشته باشد، اگر شرایط احراز شد، آنگاه این حکم است که مصداق را تعیین میکند.
ب- واقع گرایان ذهنگرا: ادعاهای اخلاقی را باورهایی میدانند که از واقعیتهای خارجی حکایت میکند اما این واقعیات را از نوع آرزوها، تمایلات و مواضع ذهنی گوینده میشمارند.
ج- غیرشناخت گرایان: گزارههای عینی را بیان واقعیت حاکم بر جهان میدانند که در صورت مطابقت با آن صادق، و در صورت عدم مطابقت کاذب است. اما معتقدند ادعاهای اخلاقی به هیچ وجه به اظهار واقعیتی در مورد جهان نمیپردازد بلکه آنها فقط بیان آرزوها و طرز تلقی گوینده هستند، در نتیجه صدقپذیری ندارند.
با توجه به مباحث مزبور، به این نتیجه میرسیم که واقعگرایی، اخلاق را حیطه کشف واقعیتها میداند. واقعیتی که واقعگرایان اخلاقی از آن سخن میگویند، چیزی است که مستقل از باورهای اخلاقی ما وجود داشته، صدق و کذب باورها در مقایسه با آن تعیین میگردد. دیدگاههای اخلاقی ما، باورهایی درباره نحوه وجود جهان و شناختاری محض هستند. این واقعگرایی درباره باورها با دیدگاههای زبانشناختی که در باب گزاره وجود دارد سازگار است بنابراین واقعگرایان باورهای اخلاقی را گزاره میدانند. گزاره، بیان زبانی و طبیعی یک باور است. هیچ تفکیکی میان واقعیت و ارزش وجود ندارد. وجود اختلافات اخلاقی، دلیل بر این نیست که در اخلاق نمیتوان توقع پاسخ درست داشت، بلکه برعکس وجود اختلافات، دلیل بر احتمال صدق است، زیرا نزاع در جایی صورت میگیرد که طرفین به احتمال صدق معتقد میباشند.