مفهوم کاوی اخلاق (Morality)
«خَلق» و «خُلق» در اصل به یک معناست گرچه خَلق به شکل ظاهرىِ انسان- که با چشم قابل مشاهده است- گفته مى شود و خُلق به توانایى ها و فضیلتهاى ناپیدایى که با بینش و بصیرت قابل درک است، اختصاص دارد. خُلق مرادف خُلُق نیز هست و بر عادت، سجیت و سرشت نیز اطلاق مى شود و جمع آن «اخلاق» است و علم اخلاق یکى از شاخه هاى «حکمت عملى» است که به آن «حکمت خُلقیه» نیز مى گویند.
در اصطلاح کلمه اخلاق گاهی به همان معنای لغوی یعنی صفت نفسانی به کار میرود و گاهی از آن، صفت رفتار انسان اراده میشود و با «یای نسبت» میآید یعنی موصوف آن، رفتار است، اعمّ از اینکه منشاء این رفتار، صفت استوار نفسانی باشد و یا برآمده از وضعیت گذرا و متغیر درونی بوده و از روی فکر و پس از تردید، به وجود آمده باشد. این دو نوع کاربرد، اعم از فضیلت و رذیلت و یا خوب و بد است یعنی هم برای صفت نفسانی و رفتار خوب و هم برای صفت نفسانی و رفتار بد به کار میروند. از این دو کاربرد هنگامی استفاده میشود که به نوعی در مقام تعیین و تحدید موضوع علم اخلاق باشیم. بدین ترتیب، اخلاق و امر اخلاقی در مقابل علوم دیگر و امور غیراخلاقی قرار میگیرد. گاهی نیز اخلاق در مفهوم خاصی به کار میرود که فقط شامل اخلاق فاضله و فضیلتها است چه این فضیلت، صفت نفسانی باشد و چه از نوع رفتارها و اعمال خارجی، به عنوان مثال این که سخاوت یک امر اخلاقی است یعنی فضیلت و خوب است، خودنمایی یک امر غیراخلاقی است یعنی رذیلت و امر ناشایستهای است.
خواجه نصیر الدّین طوسی در تعریف علم اخلاق آورده است: علم است به آن که نفس انسانی را چگونه خُلقی اکتساب تواند کرد که جملگی افعالی که به ارادت او از او صادر شود، جمیل و محمود بود.