103- نظریه جدایى اخلاق از سیاست
دیدگاه ها راجع به رابطه اخلاق و سیاست
درباره رابطه اخلاق و سیاست دیدگاههاى گوناگونى از سوى اندیشمندان سیاسى و مکاتب مختلف اخلاقى مطرح شده است. در اینجا سه نظریه مهم مورد بررسی قرار میگیرند:
1- نظریه جدایى اخلاق از سیاست
برخى از نویسندگان از جمله جولیانو پونتارا
در مقاله اخلاق، سیاست، انقلاب بر این باور
است که قلمرو اخلاق، از قلمرو سیاست کاملًا جدا است. به تعبیر دیگر، اخلاق و سیاست
را مربوط به دو حوزه رفتارى کاملًا متمایز مىدانند. بنابراین، نه در عرصه مسائل
اخلاقى مىتوان اثرى از سیاست و امور سیاسى یافت و نه در قلمرو سیاست و تصمیمات
سیاسى جا و جایگاهى براى اخلاق و ارزشهاى اخلاقى وجود دارد. یک رفتار مىتواند با
نگاه اخلاقى خوب و داراى ارزش مثبت باشد؛ اما همان رفتار ممکن است از نگاه سیاسى،
هیچ ارزشى اعمّ از مثبت یا منفى، نداشته باشد. یا یک رفتار ممکن است از نظر سیاسى،
رفتارى خوب و ارزشمند تلقى شود؛ اما از نگاه اخلاقى نتوان آن را ارزشگذارى کرد.
ماکیاولى را مى توان نماینده تام و تمام این نظریه به شمار آورد. وى معتقد است که پایبندى به اخلاق در عرصه سیاست، نتیجه اى جز شکست و نابودى در پى ندارد؛ از اینرو به شهریاران و حاکمان توصیه مى کند که در عالم سیاست، هرگز نباید به فکر پرهیزگارى و ارزشهاى اخلاقى باشند: هر که بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میان این همه ناپرهیزگارى، سرنوشتى جز ناکامى نخواهد داشت؛ از این رو، شهریارى که بخواهد شهریارى را از کف ندهد، مى باید شیوه هاى ناپرهیزگارى را بیاموزد و هر جا که نیاز باشد به کار بندد.