پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

اخلاقی: مبانی و مفاهیم اخلاق اسلامی، اخلاق کاربردی، اخلاق خانواده، اخلاق حرفه ای، فلسفه اخلاق، عرفان اسلامی

پایگاه  علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)

1- استفاده از مطالب سایت با ذکر آدرس سایت (drsanaei.blog.ir) و به نام دکتر نقی سنائی، نه تنها منعی ندارد، بلکه موجب افتخار و مباهات خواهد بود.
2- با التفات به تخصّصی بودن مطالب، در صورت امکان از نظرات ارزنده تان، حقیر را بهره مند فرمایید.
3- اینجانب دارای وبلاگ به آدرس http://drsanaei.blogfa.com/ می باشم که در صورت تمایل از مطالب متنوع آن بهره وری فرمایید.
4_ لطفا در کانال آیات و احادیث اخلاقی با آدرس drnaghisanaei@ در پیام رسان ایتا عضو شوید و دوستان و گروه ها را تشویق و توصیه فرمایید تا عضو شوند و از آیات و احادیث اخلاقی همراه با منابع و مأخذ بهره ببرند و بدین وسیله در تبلیغ دستورات اخلاقی دین مبین اسلام سهیم شوید.تشکر و ارادت

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

93- الزام اخلاقى و مسؤولیت‏

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۳۴ ب.ظ

 

بدون شک، ما در انجام افعال اخلاقى نوعى الزام احساس مى ‏کنیم؛ یعنى: احساس ما این است که باید آن کار اخلاقى را انجام دهیم و ترک آن را روا نمى‏بینیم. به تعبیر دیگر، در مسائل اخلاقى، خود را مسؤول مى‏یابیم؛ گویا کسى از ما درباره فعل اخلاقى یا ترک آن سؤال مى‏کند و ما باید پاسخگو باشیم. یکى از مباحث مهم در فلسفه اخلاق همین است که ریشه این الزامات اخلاقى و منشأ احساس مسؤولیت مسائل اخلاقى مشخص گردد.

الزام؛ مقوّم حکم اخلاقى‏

آیة اللّه مصباح در این زمینه مى ‏نویسد:

یکى از مسائل مهمى که در فلسفه اخلاق مطرح مى ‏شود ... این است که غالب فلاسفه اخلاقى، به‏ خصوص متأخرین ایشان، از فلاسفه غربى، قوام حکم اخلاقى را به الزام دانسته ‏اند و گفته‏ اند:

حتماً در حکم اخلاقى الزام هست. نمى‏ شود یک حکمِ اخلاقى باشد که در آن الزام به فعل یا الزام به ترک نباشد.

کانت، فیلسوف آلمانى از جمله کسانى است که احکام اخلاقى را به‏طور مطلق، الزامى دانسته و مبدأ و منشأ این الزامات اخلاقى را «عقل» خوانده است. وى گاهى «وجدان» را منشأ الزام اخلاقى مى‏شمارد. مراد وى از «وجدان»، همان «عقل عملى» است که در مورد بایدها و نبایدهاى رفتارى انسان حکم صادر مى‏کند و وظیفه و مسؤولیت انسان را در بایستنى‏ها و نبایستنى‏هاى اخلاقى مشخص مى‏سازد.

ملازمه الزام و مسؤولیت‏

یکى از نکته‏هایى که در این بحث باید بدان توجه کنیم این است که الزام و مسؤولیت با یکدیگر ملازمه دارند؛ یعنى: هر جا الزام مطرح مى‏شود، به‏دنبال آن، مسؤولیت نیز در کار است و هر جا مسؤولیتى مطرح شود، نوعى الزام نیز در آن مطرح است؛ مثلًا، وقتى شما در برابر یک کودک یتیم، احساس مسؤولیت مى‏کنید، معنایش این است که بر خود لازم مى‏بینید که در حق او خدمتى انجام دهید، همچنین وقتى مى‏ گوید:

«من باید براى این کودک، کارى انجام دهم.» این بدان معنا است که شما خود را مسؤول مى ‏بینید، به‏ گونه ‏اى که اگر اقدام لازم را انجام ندهید، خود را مستحق مؤاخذه مى‏ دانید.

الزام و اختیار در فعل اخلاقى‏

یکى از سؤالاتى که در بحث الزام اخلاقى مطرح مى‏شود این است که چگونه الزام با اختیار جمع مى‏شود؟ ما از یک سو مى‏گوییم فعل اخلاقى‏ باید اختیارى باشد و از سوى دیگر، معتقدیم که در افعال اخلاقى، همواره احساس لزوم و مسؤولیت مى‏کنیم، گویا فعل اخلاقى چنان است که باید حتماً انجام شود و ترک آن جایز نیست!

یکى از پاسخ‏هایى که در این زمینه داده شده، پاسخ کانت است. وى مى‏گوید: چون منشأ این الزام عقل انسان است، با اختیار انسان منافات ندارد؛ زیرا منافات در جایى است که از بیرون وجود خودمان، چیزى ما را وادار به کار اخلاقى کند. اما اگر منشأ اختیار و الزام هر دو درون خود ما باشد، منافاتى با یکدیگر ندارند.

به‏نظر مى‏رسد پاسخ کانت، گویا و کافى نیست؛ چرا که مى‏توان گفت با این بیان، اشکال سخت‏تر مى‏شود؛ چون این سؤال پیش مى‏آید که چطور منشأ الزام و اختیار، که با یکدیگر تقابل و تضاد دارند، یکى است و هر دو از درون انسان ناشى مى‏شوند؟

پاسخ اصلى این است که بگوییم: الزام در این‏جا تشریعى و قانونى است، اما اختیار، تکوینى مى‏باشد و این دو با یکدیگر تنافى ندارند. به تعبیر دیگر، توهّم تنافى بین الزام و اختیار در افعال اخلاقى از آن‏جا ناشى شده که الزام حقیقى با الزام اعتبارى خلط شده است. آنچه در فعل اخلاقى لازم مى‏باشد این است که فعل از اختیار تکوینى و اراده حقیقى انسان صادر شود؛ یعنى: هنگامى که فاعل مى‏خواهد فعل اخلاقى را انجام دهد، حقیقتاً داراى اختیار است؛ بدین معنا که فعل و ترک- هر دو- براى او مقدور است و او خودش یکى را انتخاب مى‏کند.

اما الزام تشریعى به این معناست که فعل اخلاقى یا ترک آن از چنان‏ همیتى برخوردار است که حتمى و واجب بوده و مصلحت آن به اندازه‏اى است که از دست دادن آن روا نیست. این معناى الزام منافاتى با این ندارد که انسان به میل خود، فعل اخلاقى را ترک کند و از روى اختیار و اراده آزاد، آن را انجام ندهد؛ مثلًا، شما در عین حال که نماز را از واجبات دینى مى‏دانید اختیار دارید که آن را انجام دهید و یا ترک کنید. در این‏جا، اختیارى بودن فعل یا ترک نماز با واجب بودن آن از نظر شرعى منافاتى ندارد؛ چون الزام، شرعى است و اختیار، تکوینى.

ریشه الزام اخلاقى‏

بعضى چنین گمان کرده‏اند که الزامات اخلاقى صرفاً الزاماتى اعتبارى‏اند و فراتر از قرارداد و اعتبار، هیچ پشتوانه واقعى ندارند.

به‏عنوان مثال، چنین پنداشته‏اند که وقتى مى‏گوییم: «باید راست گفت» مثل این است که مى‏گوییم: «باید از سمت راست خیابان عبور کرد.» همان‏طور که در جمله دوم مى‏توانیم اعتبار را عوض کنیم و بگوییم: «باید از سمت چپ عبور کرد»، در جمله اول نیز مى‏توانیم قرارداد و اعتبار را عوض کنیم و بگوییم: «باید دروغ گفت.»

مطلب مذکور به گروهى از متکلمین اشاعره نسبت داده شده، ولى از سوى بیشتر علماى اسلام و متکلمان شیعه و معتزله رد شده است؛ زیرا به‏طور بدیهى، عقل ما چنین درک مى‏کند که حسن و قبح برخى از افعال اخلاقى، قابل تغییر نیست و ممدوح یا مذموم بودن این افعال، به اعتبار و قرارداد ما بستگى ندارد، بلکه در ذات برخى از افعال- مانند امانت‏دارى- حُسن وجود دارد و در ذات بعضى از افعال- مانند خیانت در اموال‏ دیگران- قبح نهاده شده است.

سؤال مهم در این‏جا این است که وقتى عقل- مثلًا- به حُسنِ امانت‏دارى حکم مى‏کند، آیا این حکم منشأى در واقعیت امانت‏دارى دارد یا عقل بدون نظر به واقعیت این صفت و فعل، حکم به حُسن آن مى‏کند؟ پاسخ این است که عقل بدون توجه به واقعیت این فعل و صفت، حکم به حُسن آن نمى‏کند، بلکه این حکم عقل، منشأى در ذات فعل دارد و آن این است که این فعل، در رسیدن انسان به کمال نقش دارد و این نقش حقیقى و واقعى است؛ چرا که کمال انسان، حقیقى و واقعى است. کمال انسان، رشد وجودى و قرب الهى و ارتقاى رتبه در مراتب هستى است.

بنابراین، هر کار و صفتى که انسان را در این مسیر وجودى، بالا ببرد و انسان را به آن کمال مطلوب نزدیک‏تر کند، حُسن خواهد داشت و براى رسیدن به آن کمال، لازم مى‏باشد. از همین‏جا است که صفت الزامى بودن در افعال اخلاقى مطرح مى‏شود. از آن‏جا که هر سببى براى حصول مسبّبش لازم است، پس هر فعل اخلاقى کمال‏آفرین نیز براى رسیدن به آن کمال، لازم و ضرورى است.

حال اگر بپرسید که خود آن کمال نهایى از کجا براى انسان ضرورى شده است و چرا باید به سمت کمال رفت؟ پاسخ این است که کمال‏طلبى، فطرى همه انسان‏ها است و هیچ‏کس دراین عالم نیست که کمال خود را نخواهد و به‏دنبال آن نباشد. همگان به‏دنبال کمال خود هستند، اگر چه در مصادیق کمال با یکدیگر اختلاف نظر دارند. ما براساس جهان‏بینى خاص خود، که جهان‏بینى دینى و الهى است، معتقدیم که خداوند برترین و کامل‏ترین موجود عالم است و بنابراین، قرب به خدا یعنى: قرب به‏ کامل‏ترین موجود جهان هستى. و لذا، کمال حقیقى آدمى را قرب به خدا مى‏دانیم. البته نیل به مرتبه خدایى براى بشر ممکن نیست، اما قرب به او ممکن و میسور است و هر چه قرب بیشتر باشد، کمال بیشتر خواهد بود:

«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ»

اى انسان، تو به‏سوى پروردگارت در تلاش و حرکت هستى و در نهایت، به لقاى اوواصل خواهى شد.

مسؤولیت اخلاقى‏

در بین فلاسفه غربى متأخّر، براى اولین بار کانت بحث مسؤولیت اخلاقى را مطرح کرد. وى مسؤولیت انسان را در برابر عقل مى‏داند و معتقد است که انسان ذاتاً خود را دربرابر حکم و تکلیف عقلى، مسؤول مى‏یابد.

برخى از مکاتب، انسان را در برابر جامعه و روح جمعى مسؤول مى‏دانند. مارکسیست‏ها و جامعه‏شناسانى که براى جامعه در برابر فرد، اصالت قایلند- مثل امیل دورکیم (1858- 1917)- چنین عقیده‏اى دارند.

برخى مانند ژان‏ژاک‏روسو (1778- 1712) انسان را در برابر «وجدان و ضمیر باطنى» مسؤول مى‏دانند.

آنچه از دیدگاه دین در این زمینه باید گفت این است که انسان بدون شک، موجودى مسؤول است و باید پاسخگوى اعمال و رفتار اختیارى خود باشد. اما در این مسؤولیت، سائل کیست؟ عقل؟ وجدان؟ یا جامعه؟

به‏نظر ما، سائل اولیه خداوند است و انسان اولًا و بالذات، در برابر او مسؤولیت دارد. اوست که خالق و مکوِّن ماست و لذا، تنها اوست که حق سؤال از ما را دارد. اوست که مى‏تواند فرمان توقیف و توقف بندگان را صادر کند و بفرماید:

«وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»

آنان را متوقف سازید؛ (چه آن‏که) آنان مسؤول هستند و باید مورد سؤال قرار گیرند.

البته ما در برابر جامعه، وجدان، عقل، تاریخ، رسولان الهى، پیشوایان معصوم علیهم السلام ومانند آن‏ها نیز مسؤولیت داریم، اما هیچ‏یک از این مسؤولیت‏ها اصالت ندارند، بلکه همه این‏ها در طولِ مسؤولیت در برابر خدا قرار مى‏گیرند؛ یعنى: چون خداوند ما را در برابر این‏ها مسؤول قرار داده است، ما در برابرشان احساس مسؤولیت مى‏کنیم، و گرنه اگر آن‏ها را جداى از خدا در نظر بگیریم، در برابرشان اصالتاً هیچ‏گونه مسؤولیتى نداریم و اصلًا مسؤولیت، معنا و توجیه درستى ندارد. لذا، پایه و اساس مسؤولیت انسان، اعتقاد به خداست و همین زیربنا و بنیان اخلاق به‏شمار مى‏رود.

خداوند تنها موجودى است که خود مورد سؤال واقع نمى‏شود، اما از همگان سؤال خواهد کرد:

«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»

خداوند درباره آنچه انجام مى‏دهد، مورد سؤال قرار نمى‏گیرد، ولى دیگران مورد سؤال خواهند بود.

اگر ما با بینش امانى به نعمت‏هاى بیرونى و درونى خود نگاه کنیم و همه آن‏ها را امانت الهى ببینیم، خود به خود به مسؤولیت اخلاقى مى‏رسیم. جوانح و جوارح ما باید در خدمت ارزش‏هاى اخلاقى، مکارم الهى و فضایل انسانى به‏کار گرفته شود و لازمه احساس مسؤولیت- به‏معناى عام آن- احساس عبودیت و بندگى در برابر خداى متعال است:

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»

جنّ و انس را جز براى عبادت خویش نیافریدم.

 

 



[6] غرویان، محسن، فلسفه اخلاق(غرویان، محسن)، 1جلد، نشر پیک جلال - قم، چاپ: دوم، 1379. صص48 الی 54

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۱
نقی سنایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی