44- درجات زهد: مراتب زهد از جهت آنچه از آن اعراض مى شود
مراتب زهد از جهت آنچه از آن اعراض مى شود: از این حیث براى زهد چندین درجه به شرح زیر در نظر گرفته شده است:
1. ترک و اعراض از محرمات؛ یعنى زهدورزى نسبت به محرمات که به آن «زهد واجب» گویند.
2. اعراض از شبهات و زهدورزیدن نسبت بهآنها که موجب سالمماندن انسان از ارتکاب محرمات مى گردد.
3. زهدورزیدن نسبت به مقدار بیشتر از نیاز از چیزهاى حلال؛ یعنى در خوراک، پوشاک، مسکن، اثاثیه زندگى و امثال آن و ابزارهاى دستیابى به آنها از قبیل مال و جاه، به مقدار ضرورى اکتفا کردن.
4. زهد ورزیدن نسبت به همه آنچه که موجب لذت نفس مى شود، حتى نسبت به مقدار لازم و ضرورى از دنیا. به این معنا که بهره مندى و استفاده او از مقدار ضرورى نیز براى لذت آن نباشد، نه اینکه حتى قدر ضرورى از دنیا را هم ترک نماید که اصولًا چنین چیزى امکان ندارد. این درجه از زهد و نوع ما قبل آن، زهدورزى در حلال است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:خوشا به حال آنان که در مقابل خداوند فروتنى مى کنند و در آنچه برایشان حلال شده است، زهد مى ورزند، بدون آنکه از سیره من روى بگردانند.[1]
5. روى گردانیدن از هرآنچه غیر خدا است، حتى از خودش. البته توجه به بعضى از اشیا مانند خوراک و پوشاک و معاشرت با مردم در حدّ ضرورت منافاتى با این درجه از زهد ندارد؛ زیرا توجه کامل به خداوند جز با بقا و زندهماندن انسان ممکن نیست و زندگى انسان هم در گرو برخوردارى از ضروریات زندگى است. چنان که از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
زهد کلید درِ بهشت و برائت از جهنم است و آن ترک کردن هر چیزى است که آدمى را از خداوند غافل گرداند، و افسوس نخوردن بر از دست دادن دنیا و دچار خودپسندى نشدن از ترک آن.[2]
امام على علیه السلام در پاسخ پرسش از ماهیت زهد مى فرماید:
همه زهد در دو کلمه از قرآن گردآمده است. خداى سبحان فرمود: تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ نخورید، و بدانچه به شما داده شادمان مباشید.[3] و آنکه بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد، از دو سوى زهد ورزیده است. [4]
اخلاق اسلامى احمد دیلمى، ص 117
[1] ( 1). همان، ج 8، ص 169، ح 190؛ حرّانى: تحف العقول، ص 30. همچنین ر. ک: صدوق: فقیه، ج 4، ص 400، ح 5861 و تفسیر عیاشى، ج 2، ص 211، ح 42
[2] ( 2). گیلانى، عبدالرزاق: مصباحالشریعة، ص 137
[3] ( 3). سوره بقره، آیه 237
[4] ( 4). نهجالبلاغه، حکمت 439، همچنین ر. ک: کلینى: کافى، ج 2، ص 128، ح 4؛ و شیخ صدوق، امالى، ص 714، ح 984، و خصال، ص 437، ح 26