27- روش عبرت آموزى به عنوان یک روش تربیت اخلاق اسلامی
کلمه «عَبْر»، گذشتن و عبور از حالى به حال دیگر است و اعتبار (/ عبرت آموزى) حالتى است که با دیدن و حضور نزد آنچه مشهود است بهپیامى که نامشهود است نایل گردند.
بنابراین مقصود از این روش آن است که انسان با حضور در کنار امور و حوادث، با مشاهده دقیق و نظر کردن در آنها تغییرى درونى برایش حاصل شود که در نتیجه این حالتِ انفعال نفسانى، آماده پذیرش پیام و محتواى موجود در ژرفاى آن حادثه گردد. مشاهده عینى و از نزدیک، تأثیرى در انسان دارد که شنیدن و گزارش دیگران چنان اثرى ندارد.
دلیل آن اولًا پذیرفتنى تر بودنِ مشاهدات است؛ برخلاف شنیده ها که غالباً قابل تشکیک است. یکى از یقینیات در برهان منطقى، مشاهدات یا محسوسات است. ثانیاً توجه به پدیده اى با جزئیات آن، مطابق با قالب ها و ساختارهاى شناختى و عاطفى بیننده، موجب مى گردد آن واقعه بهتر درون سازى شود و به ساختار روانى انسان راه یابد. البته گاهى گزارش هاى تاریخى یا داستانى در اثر قدرت هنرى گزارشگر چنان دقیق است که گویا شنونده یا خواننده حضور خود را در کنار حادثه احساس مى کند. در هنرهاى نمایشى مثل فیلم و تئاتر چنین تجسمى امکان مى یابد. در قرآن و روایات روش عبرت آموزى، فراوان به کار گرفته شده است. راههاى عبرت آموزى عبارتند از:
الف. مشاهده آثار گذشتگان: انبان تاریخ، سرشار از وجود کسانى است که بار خطایى را به دوش گرفته و در مسیرى ناصواب پیش رفته اند. تأمل در آثار به جاى مانده از گذشتگان، ما را متقاعد مى کند که براى کناره گرفتن از هر خطایى، لازم نیست حتماً خود به تجربه بنشینیم و کیفر ببینیم. بناهاى تاریخى، موزهها، خرابه ها، و دفینه ها و ... نشانه انسان هایى است که آنها را به وجود آورده اند. قرآن ما را دعوت به سیر و سفر در آنها و تجربه آموزى از پیشینیان مى کند:
آیا در زمین نگردیدهاند تا ببینند فرجام کسانى که پیش از آنها بودند، چگونه بوده است؟ آنها از ایشان نیرومندتر بودند و آثار [پایدارترى] در روى زمین باقى گذاشتند، خدا آنان را به کیفر گناهانشان گرفتار کرد و در برابر خدا حمایتگرى نداشتند.[1]
عمار ساباطى نقل مىکند: امیرالمؤمنین علیه السلام به مدائن آمد و در ایوان کسرى نزول فرمود و «دلف بن بحیر» همراه ایشان بود. پس در آنجا نماز خواند و برخاست ... در خدمت آن حضرت جماعتى از اهل ساباط بودند. پس در منازل کسرى گردش کرد و به دلف فرمود:
«کسرى در این مکان مقام و منزلتى داشته است». دلف گفت: «به خدا قسم چنین است که مىفرمایى». پس با آن جماعت در تمام آن مواضع گردش کرد و دلف مىگفت: «اى سیّد و مولاى من چنان شما به اینجا آگاهید که گویا شما این چیزها را در اینجا نهادهاید. وقتى آن حضرت بر مداین مرور مىفرمود و آثار کسرى و خرابى آن را مشاهده مىنمود، یکى از آن اشخاص که در خدمت حضرت بود از روى عبرت این شعر را خواند:
جرت الریاح على رسوم دیار هم |
فکانّهم کانوا على میعاد |
|
حضرت فرمود: چرا نخواندى:
[وه!] چه باغها و چشمهسارانى [بعد از خود] برجاى نهادند، و کشتزارها و جایگاههاى نیکو، و نعمتى که از آن برخوردار بودند. [آرى،] این چنین [بود] و آنها را به مردمى دیگر میراث دادیم. و آسمان و زمین زارى نکردند و مهلت نیافتند.[2]
بعد حضرت فرمود:
ایشان وارث گذشتگان بودند، پس خودشان موروث آیندگان گشتند. شکر نعمت نگزاردند و در اثر ناسپاسى، آن نعمتها از ایشان سلب گردید: بپرهیزید از ناسپاسى نعمت که بلاها بر شما فرود مىآید ....[3]
در نهجالبلاغه بسیار به این نکته بر مىخوریم:
براى شما در سرنوشت امتهاى گذشته، عبرتها است. عمالقه و فرزندانشان کجایند؟
فراعنه و اخلافشان کجا هستند؟ اصحاب رس که پیامبران را کشتند و سنتهاى آنان را پایمال نمودند و رسوم زورگویان را بر پا کردند، کجایند؟ ....[4]
خداوند مىفرماید:
پس امروز تو را [فرعون]» با زره [زرّین] خودت به بلندى [ساحل] مىافکنیم، تا براى کسانى که از پى تو مىآیند عبرتى باشى.[5]
زیارت قبور و تأمل در حالات کسانى که روى زمین گردنکشىها مىکردند و اکنون بدون حرکت و در کمال خوارى و مذلت در خاک جاى گرفتهاند، انسان را آرام بلکه رام مىکند؛ تکبرها و نخوتها را به فروتنى بدل مىنماید و به آدمى این فرصت را مىدهد که خود را دریابد و در عاقبت خود بیندیشد.
امام على علیه السلام پس از تلاوت آیه شریفه «تفاخر به بیشترداشتن، شما را غافل داشت تا کارتان [و پایتان] بهگورستان رسید ...» فرمود:[6]
آیا به محل فرو افتادن پدرانشان افتخار مىکنند؟ هر آینه اگر اینها عبرتآموز باشد سزاوارتر از افتخار به آنهاست. اگرچه آثار آنان بینا نیست و داستان زندگىشان به پایان رسیده، چشمان بیناى عبرتآموز امّا به آنان نظر دارد و گوشهاى شنواى خردمندان نداها را فرا مىگیرد و با غیر زبان با ما سخن مىگویند ....[7]
مربیان با اندکى توجهدادن و دعوت به بصیرت و عبرتآموزى، مىتوانند از اردوهایى که در مکانهاى باستانى برپا مىشود، استفادههاى تربیتى و اخلاقى لازم را بنمایند.
مسافرتهاى گروهى یا فردى، علاوه بر ایجاد وسعت دید و گشادگى سینه، بسیار سودمند و عبرتآموز است.
ب. نظر به طبیعت و موجودات: سیر و سیاحت در زمین انسان را با شگفتىهاى آفرینش مواجه مىسازد. بگو «در زمین به گردش در آیید، پس در چگونگى آفرینش موجودات دقت کنید!.»[8] قرآن، عبرتآموزى از موجودات در طبیعت را مورد توجه قرار داده است:
در وجود چهارپایان، براى شما [درسهاى] عبرتى است: از درون شکم آنها، از میان غذاهاى هضمشده و خون، شیر خالص و گوارا به شما مىنوشانیم. و از میوههاى درخت نخل و انگور، روزى خوب و پاکیزه مىگیرید. در این، نشانه روشنى است براى آنان که اندیشه مىکنند.[9]
خداوند، شب و روز را دگرگون مىسازد. در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت.[10]
عجایب صنع در عالم، انسان را خاضع و خاشع مىکند. سرچشمه بسیارى از پلیدىها و نابسامانىهاى اخلاقى «خودمیانبینى» و «خودبرتربینى» است.[11] از اینرو یکى از اهداف تربیت اخلاقى، فاصله گرفتن از خودمیانبینى است. به گفته پیاژه: «... پس دو مسئله اساسى تربیت اخلاقى عبارتند از تأمین «میان واگرایى» و «تشکیل انضباط» ...».[12] توجه به عظمت عالم و شگفتىهاى آن، انسان را از خود بیرون مىآورد و آماده پذیرش مکارم اخلاقى مىگرداند.
ج. توجه به حوادث و رویدادهاى فعلى: ما در زمان خود زندگى مىکنیم و مىتوانیم پیش از آنکه حوادث و رویدادها در دل تاریخ مدفون شوند، از آنها عبرت بگیریم. حضرت امیر علیه السلام مىفرماید:
من در گرو آنچه مىگویم هستم و خود ضامن آنم. هر کس از پیشآمدهاى ناگوار روزگار عبرت آموخت، بههنگام قرار گرفتن در شبهات، تقوا وى را حفظ خواهد کرد.[13]
نگاهى کوتاه به پیرامون خود و نظاره رویدادهاى مختلف که گاهى حجاب معاصرت و همزمانى ما را از آنها غافل مىکند، بهسادگى صعود و سقوط افراد و شخصیتها و عزت و ذلت ظاهرى آنان را در گردش روزگار به ما نشان مىدهد. مکافات عمل و حکمتهاى پنهان پشتپرده در مسیر حوادث، بهغایت پندآموز خواهد بود و این تجارب عینى مىتوانند ذخایر پر ارزشى از عبرت باشند.
د. تأمل در قصص گذشتگان: داستان زندگى گذشتگان نیز مىتواند براى ما عبرتآموز باشد. در اینجا عبرتگیرنده در صحنههاى واقعى و آثار گذشتگان حضور نمىیابد، اما با تأمل در داستان و فراز و نشیبهاى آن، به فضاهاى خیالى پرواز مىکند، که جنبه عبرتآموزى آن کمتر از موارد عینى- ولى نزدیک به آنها- است.
قرآن پس از نقل داستان یوسف مىفرماید: «در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه است.»[14] یا پس از نقل حوادث غزوه بنى نضیر مىفرماید: «پس عبرت بگیرید اى صاحبان بصیرت.»[15]
در جایى دیگر، با اشاره به وقایع مهم جنگ بدر، ما را به عبرتآموزى مىخواند: «یقیناً در این [ماجرا] براى صاحبان بینش، عبرتى است.»[16]
در شیوه تربیتى قرآن و روایاتى که عبرتآموزى را توصیه مىکنند، دو نکته قابل توجه است:
نخست آنکه عبرتآموزى، مستلزم داشتن چشمى بینا،[17] عقلى ژرف نگر و درونیاب[18] و دلى بیدار[19] است. به همین جهت این روش پس از روش پرورش نیروى عقلانى، ذکر گردید؛ یعنى معمولًا بدون نظر عمیق عقلانى، عبرتآموزى ممکن نیست؛ از اینرو امیرمؤمنان مکرر مىفرمود: «چقدر عبرتها فراوان و عبرتگرفتن اندک است.»[20]
هرچه را نغز و خوش و زیبا کنند |
از براى دیده بینا کنند |
|
دیگر آنکه جهتگیرى عبرتآموزى در آیات و روایات به سوى این نتایج است: عصمت و پاکدامنى، بىرغبتى به دنیا، کاهش لغزش و خطا، شناخت خویشتن، کوتاه شدن طمع، فهم و درک و تقوا.[21][22]
اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد) ؛ صص199 الی 203
[1] ( 1). سوره مؤمن، آیه 21
[2] ( 1). سوره دخان، آیات 25- 29
[3] ( 2). بحار، ج 78، ص 92
[4] ( 3). نهجالبلاغه، خطبه 182
[5] ( 4). فالیوم نُنجّیک ببدنِک لتکون لمن خلفک آیةً.( سوره یونس، آیه 92)
[6] ( 1). سوره تکاثر، آیه 1- 2.
[7] ( 2). بحار، ج 77، ص 430 و 432.
[8] ( 3). سوره عنکبوت، آیه 20.
[9] ( 4). سوره نحل، آیه 66 و 67.
[10] ( 5). سوره نور، آیه 44.
[11] ( 1). من رضى عن نفسه ظهرت علیه المعایب، ما اضرّ المحاسن کالعجب.( غررالحکم، فصل 6، ص 308)
[12] ( 2). تربیت ره به کجا مىسپرد، ص 93. میان واگرایى یعنى خروج از« خودمحورى»
[13] ( 3). نهجالبلاغه، خ 16
[14] ( 4). سوره یوسف، آیه 111
[15] ( 1). سوره حشر، آیه 2
[16] ( 2). سوره آلعمران، آیه 13
[17] ( 3). ان فى ذلک لعبرة لاولى الابصار.( همان)
[18] ( 4). لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب.( سوره یوسف، آیه 111)
[19] ( 5). إنَّ فى ذلک لَعِبرةً لمن یخشى.( سوره نازعات، آیه 26)
[20] ( 6). نهجالبلاغه، خ 297
[21] ( 7). میزانالحکمه، ج 6، ص 38 و 39
[22] دیلمى، احمد، اخلاق اسلامى (دیلمى، احمد)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: دوم، 1380.